خاطرات یک روز بیمارستان در مواجهه با بیماران همشهری5

2010-01-12
117 بازدید

به قلم:احمدرضا ایراندوستخاطرات یک روز بیمارستان در مواجهه با بیماران همشهریساعت های اخر وقت اداری است و باید خود را اماده مقابله با رئیس قسمت کنی و جوابی به ایشان بدهی ،اخر یک روز دو روز که نیست که بشود به سر مافوق شیره مالید .وارد اتاق محل کارت که میشوی از شمشیر جناب رئیس […]

به قلم:احمدرضا ایراندوستخاطرات یک روز بیمارستان در مواجهه با بیماران همشهری
ساعت های اخر وقت اداری است و باید خود را اماده مقابله با رئیس قسمت کنی و جوابی به ایشان بدهی ،اخر یک روز دو روز که نیست که بشود به سر مافوق شیره مالید .وارد اتاق محل کارت که میشوی از شمشیر جناب رئیس خون می چکد ،و تو باید یواشکی به شت میز کارت بخزی و هرچه کارهای عقب مانده است را انجام بدهی و جیک هم نزنی !!در این بین از نیش و کنایه های همکارانی که در نبود تو جور تو را کشیده اند نیز در امان نیستی !! اما به هر حال اینها هم جزو شیرینی های کار است و تو باید با جان ودل خریدارش باشی !!در این گیر و دار که حتی حاضر نیستی جواب تلفن افراد خانواده را هم بدهی از درمانگاه تماس می گیرند که مادر خانواده نیز به بستری شدن احتیاج دارد و فوری باید تحت درمان قرار گیرد لطف کنید به پذیرش بروید و برای ایشان پرونده بستری تشکیل بدهید .چون پزشک ایشان یک سری ازمایشات درخواست کرده که باید در بخش انجام گیرد .در این مواقع اگر انسان سنگ کوب نکند جای شکرش باقی است اما چاره ای نیست .این بار مجبوری این ساعت اخر کاری را از پاس ساعتی استفاده کنی تا دیگر مجبور نشوی در مقابل مقامات سرخ و سفید شوی !!با شتاب هر چه تمامتر راه درمانگاه را در پیش می گیری چون وقت تنگ است و ساعت اداری دارد به اتمام می رسد و مسئولینی که میتوانند در برخی جاها مشگل گشایت باشند در حال رفتن به شیفت دوم کاری خود هستند پس درنگ جایز نیست .اینبار در پذیرش پنجاه درصد از خان بعدی را رفته ای چون بیمار باید اورژانسی بستری گردد.مسئول پذیرش شما را خطاب قرار می دهد که چه خبر است از صبح تا حالا که من فقط دنبال بستری کردن فک و فامیل شما هستم .به قول اقای عابدی با هر ترفندی که هست مقدمات بستری کردن بیمار را باز هم با سپردن تعهد برای انقضای مدت اعتبار دفترچه انجام می دهی و بیمار را با برانکارد به بخش منتقل می کنند .با خود فکر می کنی که ظاهر این بیمار در اول صبح اورژانس بودن ایشان را نشان نمی داد..سیستم پیج بیمارستان یک ریز شما را به اتاق عمل می خواند .که پله ها را دو تا یکی کرده به اتاق عمل میروی !!در انجا پاچین مربوط به ختنه را می خواهند که کودک را بپوشانند .این نوع البسه هم در جایی به فروش نمی رود و از قبل باید اماده کرده باشی !!! به چه کنم چه کنم می افتی !!!ناچار هستی راه خیاط خانه بیمارستان را طی کنی و از انها درخواست کنی !!تو را یاری رسانند.با درب بسته خیاط خانه مواجه می گردی !به اولین تلفن خود را می رسانی و به مسئول سیستم پیج بیمارستان می گویی که مسئول خیاط خانه را پیج نماید !! خدا کند از در خارج نشده باشد.ناگاه تلفن زنگ می زند انگار بلیط بخت ازمایی ات برنده شده وقتی صدای خیاط را می شنوی !! ایشان اعلام می کند که من در بعد از ظهر کلاس دارم و همین الان هم نیم ساعت دیر کرده ام .(افراد استخدامی در مشاغل پایین ادارات به محض این که حکم استخدام را گرفتند در پی ارتقا شغلی بر می ایند و به هزار در و دیوار می زنند تا مدرکی کسب کنند)در اینجا راه دیگری نداری به جز این که به اتاق عمل بروی و کودک را با ملحفه پیچانده و از اتاق عمل تحویل بگیری !!! کودک در حال گریه و ناله کردن است مانده ای او را به نزد پدر ببری یا به نزد مادر یا خودت برایش لالایی بخوانی تا کم کم درد تیز جراحی را فراموش کند و بتواند برای والدینش شیرین زبانی کند بچه به بغل در این بیمارستان در اندشت در حال بالا و پایین رفتن هستی و دنبال جایی می گردی که بار را بر زمین بگذاری و لیوان اب یخی بخوری !! بهترین جا برای این جور موارد بخش اورژانس است ،کودک را روی تخت اورژانس می خوابانی و نفس راحتی می کشی که راننده دربستی اشان را میبینی که لنگی به دست دارد و از صبح تا به حال در حال استراحت در داخل ماشین بوده و نمی داند مسافرانش اکنون چه حالی دارند و در کجا هستند.به محض دیدن شما درخواستی می کند که نمی دانی با این تقاضا چه کنی ایشان تقاضای پنجاه عدد قرص دیفنوکسیلات را دارد .فکر می کند بیمارستان در ید قدرت شماست و شما حاکم بلامنازع انجا هستید.نمی خواهید درجا سکته انهم از نوع خفیف بکنید……این مطلب خیلی طولانی است فکر کنم تا اخر زمستان طول می کشدهمه شما را به یزدان پاک میسپارم ،پیروز باشید