تنها چیزی که کمی از اندوهم کم می کند این است که اخرین بار که دیدمش توفیق بوسه بر دستان لرزانش را داشتم. معلم کلاس چهارمم رفت. معلمی دلسوز و متعهد . در پس چهره ی جدی و با ابهتش قلبی طلایی و مهربان داشت . وقتی تنها یک بار از درس ریاضی نمره متوسطی […]
تنها چیزی که کمی از اندوهم کم می کند این است که اخرین بار که دیدمش توفیق بوسه بر دستان لرزانش را داشتم. معلم کلاس چهارمم رفت. معلمی دلسوز و متعهد . در پس چهره ی جدی و با ابهتش قلبی طلایی و مهربان داشت . وقتی تنها یک بار از درس ریاضی نمره متوسطی گرفتم با خشم نگاهم کرد و زانوی رنجور و دست پینه بسته مرحوم پدرم را به یادم اورد و چشمانم را ساعت ها همنشین اشک کرد و باز امشب این همنشینی از یاداوری محبتش به وقوع پیوست.
روحت شاد آقا هوشنگ جعفری
. خداوند تو را بیامرزد که معلم دیروز و امروز و فردایم بوده و هستی. شاگرد کمترینت را شفاعت کن که مقام معلمی ات جایگاهی عالی در نزد خداوند به تو داده است عرض تسلیت و ارزوی صبر تنها کاری است که برای خانواده محترم ایشان از من بر می اید.
روی شانه ی راستم احساس سنگینی می کنم . یادم می آید ۲۵ سال پیش…
چقدر خوشحال بودم وقتی برای اولین بار سنگینی دست های گرمش را روی شانه هایم احساس می کردم . همین شانه ی راستم بود.
روز اول که به کلاس آمد من با بیم و امید از جای برخاستم واو …
با اشاره ی دست و بدون کوچکترین حرف و کلامی خواست که بنشینیم. ابتدا سکوت برکلاس پرهیاهوی قبل از آمدنش حاکم شد.پشت میزش آرام نشست. دستش را تکیه گاه چانه اش کرد.از میز اول شروع کرد به صورت تک تک بچه ها نگاه کند. بدون اخم . بدون لبخند .انگار با نگاهش عمق نگران و امیدوار نگاه ما را می کاوید. یکی از نگاه او خنده اش می گرفت . دیگری می ترسید یا خجل می شد. ومن … ومن نگاهم را از نگاهش دزدیدم. دیگری زیر لب چیزی می گفت و او بدون هیچ تغییری … فقط و فقط نگاهمان می کرد.
کلاس کم کم به ولوله و همهمه افتاد . هرکس چیزی می گفت. تحلیل های کودکانه از شخصیت معلم جدید. واو همچنان با حوصله یک به یک نگاهمان می کرد.
باز کلاس خود به خود آرام گرفت. به بن بست رسیده بودیم.
مکاشفه ی او هم انگار تمام شده بود . از جایش بلند شد . از بین نیمکت ها ، تا انتهای کلاس به آرامی قدم زد . نگاه ما همه ناخود آگاه او را دنبال کرد وصدای گام هایش در سکوت کلاس چون ضربات پتک می پیچید. تاملی کرد و برگشت . باز تا تخته سیاه همانطور قدم زد. انگار زمان متوقف شده بود.
باورم شد که سالی عذاب آور و سخت را در کلاس او خواهم گذراند. در ذهن کودکانه ی خود صدای نشنیده ی او را پرهیبت و ترس آور تصور می کردم.
وقتی پای تخته رسید ، لحظاتی را که بر ما ساعتی گذشت ، همانطور رو به تخته و پشت به ما تامل کرد و برگشت.
بسم الله الرحمن الرحیم سلام روز قشنگتون به خیر
مثل آب سرد بود روی تنم. انگار از بالای دار پایین آمده بودم. نفسی به راحتی کشیدم.
و آن آغاز خاطره بود. خاطره های شیرینی که همه با او بود.
در همان نگاه نافذ و نفس گیر اول تا انتهای شخصیت ما را دیده بود. با هر کداممان متناسب با آنچه بودیم سخن می گفت و رفتار می کرد. مهربان و با ابهت. آنچنان که همیشه تا امروز او را چندپله بالاتر از خود دیده ام . نه پشت به من ، که با نگاهی مهربان و دستی گشاده ، برای گرفتن و بالا کشیدن من. گویی در تاملش پای تخته سیاه با خداوند پیمان بسته بود که تا همیشه همراهمان باشد.
خوب می دانست بهترین تشویق برای من این است که کنارم بایستد و دستش را روی شانه ام فشار دهد. و من … زیر فشار این دست احساس افتخار می کردم . دستی که هرگز نبوسیدم… افسوس …
و حالا هم دوباره روی شانه ی راستم احساس سنگینی می کنم . انگار همه ی بار روزگار بر آن است. دارم زیر این تابوت له می شوم. و این بار… برای اولین بار از زیر این فشار شانه خالی می کنم و به دیگری می سپارم. اما هنوز شانه ام سنگین است . باری که او به دوشم گذاشت و من به عشق او به دوش گرفتم و انگار با رفتنش صد ها بار سنگین تر شده.
باید بروم . باید بروم و برای روزی که بر شانه ها خواهم رفت دنبال شانه ای بگردم برای سپردن این امانت. آیا می شود که دست من هم افتخار شانه ای باشد . باید شتاب کنم تا قبل از آن که دیر شود و او را به آغوش خاک بسپارند، آن دست را ببوسم.
دستی که روی شانه ام بود. دستی که افتخار شانه ام بود…
برای تمام معلمانم ، آنان که هستند سلامت و طول عمر و آنان که پر
کشیده اند آرامش روح در جوار رحمت الهی آرزومندم
انالله و انا الیه راجعون
خاندان محترم جعفری در گذشت پدر گرامیتان را تسلیت عرض نموده و برای شما صبر وشکیبایی وبرای آن مرحوم آمورزش وطلب مغفرت را از خداوند منان خواهانم
انالله و انا الیه راجعون
عرض تسلیت خدمت خانواده محترم جعفری وتوکل
آرزو میکنیم که وسعت صبر خانواده ی جعفری به اندازه ی دریای غمشان باشد
با هم دعا کنیم تا خداوند بزرگ روح عزیز از دست رفته را قرین رحمت کند .
مارا به حال و هوای ان روزها بردید. وااااای…
خدا رحمتشان کند
معلمی جدی و دلسوز و نکته سنج و پرتلاش بودند
خدا بیامرزدشان ابهتی عجیب در میان دانش اموزان داشتند چه درسخوان ها و چه ضعیف ها و پر شیطنتها
اما فهمیدگی و علاقه ایشان به دانش اموزان درسخوان و تاکید و توجهی که به درسخواندن و اینده دانش اموزان خود داشتند و زحمات پدر و مادران دانش اموزان چهره ای به معنای واقعی کلمه اموزگار دلسوز و معلمی همانند شمع فروزان از ایشان افریده است.
ان شاالله خداوند ایشان را در اجر علم اموزی و تعلیم و تربیتی که عمری در ان سعی وافری داشتند شریک نماید.
خانواده و خانواده محترم داغدیده جعفری و توکل
روحت شاد ، ما در همسایگیت بودیم و جز محبت از شما ندیدیم .از خدا وند طلب صبر برای خانواده محترمشان دارم .
معلم عزیزم حرفی برای گفتن ندارم….روزی که خبر آسمانی شدنت را شنیدم بغض سنگینی گلویم را فشرد.
همیشه دوستت داشتم و احترام قایل بودم که شاید اگر در ان روز پنجشنبه صبح که از روی بچگی و نادانی قصد ترک تحصیل کرده بودم و رفتار مهربان شما در انروز با من باعث شد که پابند درس و مدزسه شوم.برایت بهترینها را در جوار انبیا الهی آرزو میکنم. روحت شاد بزرگوار.
عرض تسلیت به خانواده محترم ایشان دارم.
خدا رحمتشان کنید
بی نهایت معلم جدی و منظم بودند به خاطر اهمیتی بود که برای شان معلمی و اموزگار قایل بودند
یک بار نشد که ببینیم سروضع انها نامرتب باشد
یکبار نشد که ببینیم ایشان در انجام وظایف معلمی و ناظم و مدیر بودن جدی نباشند
علیرغم اینکه شاهد بودیدم برخی معلمان ما به شغلهای دیگری در کنار معلمی اشتغال داشتند زنده یاد هوشنگ جعفری هیچ وقت جایگاه رفیع معلمی و اموزگار خویش را با هیچ چیز و کار و شغل و سمت دیگری در هم نیامیخت و علیرغم مشکلاتی که همانند خیلی از مردم و فرهنگیان عزیزمان داشت اما تا روز اخر معلم متعهد و نمونه باقی ماندند.
روحشان شاد و یادشان تا ابد گرامی باد.
انالله و انا الیه راجعون
خاندان محترم جعفری در گذشت پدر گرامیتان را تسلیت عرض نموده و برای شما صبر وشکیبایی وبرای آن مرحوم آمورزش وطلب مغفرت را از خداوند منان خواهانم
چقدر معلم و شخصیت سنگین و محترمی داشت مرحوم جعفری
چقدر برای جایگاه معلمی ارزش قایل بودند
ای کاش معلمان امروز ما ایشان را الگوی خودشان قرار دهند نه صرفا معلمی را منبعی برای تامین معاش خویش
خانواده محترم جعفری
ضایعه درگذشت معلم دلسوز و فداکاررا از صمیم قلب تسلیت عرض می کنیم
ازخداوند متعال می خواهیم روح پاکش را با مولایش علی ( ع ) محشور نماید
و به بازماندگان صبر جزیل عنایت فرماید
روحت شاد معلم عزیرم
یادشان همیشه در قلب ماست ،روحشان قرین رحمت الهی باد
به عنوان شاگردی قدیمی، فقدان ایشان را خدمت خانواده محترمشان تسلیت عرض می کنم. روحشان شاد.
فرهنگی دوست داشتنی و محترم دیگری از میان ما رفت. برای این عزیز ، از خداوند متعال علوّ درجات و برای خانواده محترمشان صبر آرزو می کنم.
به نام خدا
یادش به خیر آقای جعفری معلم کلاس سوم و چهارم من در مدرسه زاهدی؛ معلمی جدی؛ منظبط؛ دلسوز ؛ خوش لباس و با سواد .
او جدول ضرب را یادمان داد؛ انواع مثلثها را به ما معرفی کرد از پروین اعتصامی خواند و علوم تجربی را به ما آموخت. خانواده آقای هاشمی در کتاب تعلیمات اجتماعی را به ما معرفی کرد و در جغرافیا از آب و هوای مرطوب شمال و استپ و جلگه گفت. تاریخ ایران و از قدیم تا معاصر را خوب یادمان داد و تعلیمات دینی را جدی می گرفت. رسم داشت یک دانش آموز بهتر را در نیمکتها بین دو دانش آموز ضعیفتر بنشاند تا قوی به ضعیف کمک کند. چوب تنبیهش زمزمه محبت بود. صدای بوق BMW زرد رنگش زمانی در کل میمه می پیچید و دانش آموز فوتبالیست کوچه دنبال پناهگاه می گشت که اگر آقای جعفری اورا ببیند تذکرش خواهد داد که فلانی برو درست را بخوان.
ما نسل خوشبختی بودیم که چنین معلمانی داشتیم.آخرین بار در مقابل بستنی فروشی علی عابد دیدمش خوب بود و خندان گپ زدیم و خوش گذشت. فقدانش را به خودم؛ شاگردانش؛ خانواده اش و جامعه فرهنگی میمه تسلیت می گویم.
آ
من آن شمعم که شبها در شبستان تو می سوزم.
به ظاهر شاد و درباطن ز هجران تو می سوزم.
مشیت الهی براین قرار گرفت که پدرم عزیز، همسری مهربان و معلمی دلسوز ازاین مرزو بوم به دیار باقی بشتابد، پدری که گرمای کلامش را نه تنها خودمان بلکه تمام شاگردانش نیز به یاد دارند،معلم دلسوزی که سالها در کسوت ایثار و از خودگذشتگی چراغ هدایت را در دست داشت.
بی شک غم از دست دادن این عزیز بسیار طاقت فرساست.
ولی ابراز همدردی و تسلیت وحضور گرم و صمیمانه دوستان و آشنایان وبستگان باعث تسلی دل ما غمدیدگان است.
بدین وسیله وظیفه خود می دانیم به حکم ادب و قدردانی از تمام عزیزانی که ما را در این غم شریک شدند و موجبات شادی روح عزیز سفر کرده امان را فراهم آوردند،صمیمانه قدردانی و تشکر نماییم.
از ایزد منان توفیق خدمت و جبران زحمات شما بزرگواران را در شادی هایتان خواهانیم.
به روان درگذشتگان پارسا درود باد
درگذشت روانشادِ زندهیاد هوشنگ جعفری؛ بزرگمرد ارجمند عرصه ی آموزش و فرهنگ میمه را حضور شایسته ظهور خاندان جعفری و توکّل آرامشباد می گوییم و از هستی بخش بزرگ برای همگی شما گرامیان، تندرستی و شاد زیستن سرشار از رامش را آرمان داریم.
با احترام،
حیدرزاده-متّقی
آقای جعفری معلم خوبم
سلام
امروز یاد کودکی هایم برایم بسیار پررنگ تر از گذشته بود.
یاد خنده های مان ، یاد خنده هایت.
یاد شیطنت هایمان ، یاد خنده هایت.
یاد بزرگ شدن هایمان ، یاد خمیده شدن هایت.
یاد دویدن هایمان و یاد خمیدن هایت.
افسوس ،
همه بچگی میخواستیم بزرگ شویم،
اما چه زود فهمیدیم ، آنقدرها “بزرگ” نشده ایم…
فهمیدیم ادمها همه بزرگ نمیشوند.
بعضیها همیشه کوچک میمانند…اما بعضیها همیشه کودک میمانند… امروز یاد روزهای باهم بودنمان دوباره زنده شد،
وقتی تو دیگر نیستی که کنار ما زندگی کنی…
میدانم نمرده ای…خودت هم میدانی .
زندگی تو در قلب ما بچه هاست.
بچه هایی که حالا،امروز ، انقدر بزرگ شده اند که بفهمند تو همیشه زنده ای …
زندگی جدیدت مبارک معلم خوبم…
“شاگرد همیشگی ات سید مهدی خوری نژاد”
انسان بزرگ نمی شود جز بوسیله فکرش
شریف نمی شود جز به واسطه رفتارش و قابل احترام نمی گردد جز به سبب اعمال نیکش.تقدیم به شما که شایسته احترامی .روحت شاد معلم عزیزم