خانم دکتر لمبتون را افراد کتابخوان و تحصیلکرده ایران میشناسند او زبان و ادبیات شرقی را در لندن آموخت و در سال ۱۹۳۹موفق به درجه دکتری فلسفه گردید.و در سال ۱۹۴۵موفق به درجه دکتری ادبیات فارسی شد.از مهمترین آثار وی کتاب مالک و زارع در ایران که از آثار با ارزش و در نوع خود […]
خانم دکتر لمبتون را افراد کتابخوان و تحصیلکرده ایران میشناسند او زبان و ادبیات شرقی را در لندن آموخت و در سال ۱۹۳۹موفق به درجه دکتری فلسفه گردید.و در سال ۱۹۴۵موفق به درجه دکتری ادبیات فارسی شد.از مهمترین آثار وی کتاب مالک و زارع در ایران که از آثار با ارزش و در نوع خود بی همتاست . خانم دکتر لمبتون در این کتاب تاریخ ملکداری و اداره عایدات اراضی از صدر اسلام تا به امروز را بتفضیل به رشته تحریر کشیده.
خانم لمبتون در مدتی که در ایران بود اکثر مناطق ایران را گشت و لهجه های مناطق مختلف ایران را بررسی نمود و حتی به علت علاقه فراوان بسیاری از آنها را آموخت بطوریکه مانند اهالی خود آن منطقه صحبت می کرد.
خانم لمبتون مدتی را در میمه زندگی کرد.یادم می آید جناب مرحوم حاج ناصرخان گرانمایه برایم تعریف می کرددر مدتی که خانم لمبتون در میمه بسر میبرد در منزل پدرم (مرحوم اسدالله خان گرانمایه) به یادگیری زبان میمه ای مشغول بود و چنان زبان میمه ای را فرا گرفت که موقع صحبت کردن فقط با زبان میمه ای با ما گفتگو می کرد.
مرحوم گرانمایه می گفت حتی اسامی صحاری و کوهها ی میمه را بلد بود که اگر از یک جوان امروزی در میمه بپرسید نمی تواند پاسخ دهد.
و بعضی مواقع با پای پیاده این مناطق را می پیمود. و موقعی که به انگلیس رفته بود بوسیله نامه بعضی لغات میمه ای را که فراموش کرده بود را از ما درخواست می کرد که بوسیله نامه برایش می فرستادیم که مقداری از نامها موجود است.
بسیاری از لغات میمه ای را می توانید در پایان کتاب معروف مالک و زارع در ایران و همچنین شیوه آبیاری و کشاورزی میمه را مطالعه کنید.
این متن را نوشتم که با بچه هایمان با زبان میمه ای گفتگو کنیم و به آن افتخار نمائیم.
بسیار مطلب جالب و بکری بود.خیلی لذت بردم.دکتر لمبتون و میمه.قلم زیبایی دارید جناب زندی
با درود فراوان بر سیروس خان زندی ، که با این مطلب زیبا و یادآوری به والدین گرامی ، نکته ارزشمندی را گوشزد کردند ، امیدوارم که سعی نکنیم زوری زوری فرزندانمان را از زبان مادریشان جدا کرده و فارسی یادشان بدهیم .
متاسفانه مردم منطقه فکر میکنند با فارسی صحبت کردن فرهنگ شان بالا میرود صحبت کردن فرزندانشان به گویش میمه ای را ننگ میدانند. در صورتی که در نظام آموزش ما از اول ابتدایی تا مقطع دکتری فارسی تدریس میشود
مرگ خانم کودتا
در اوج سالهای رقابت انگلیس و آلمان در ایران، یک روز دختری به باغ تاجر کاشانی در قمصر وارد شد . در آن باغ پیر زنی زندگی می کرد .این دختر برای پیر زن از زندگی و جریان دعوا بین خود و خانواده اش که ساکن نیاسر کاشان بودند سخن گفت و دل پیر زن را به درد آورد . پیر زن به این دوشیزه پناه داد تا در یک موقع مناسب وساطت او و خانواده اش را بکند و وی را به آغوش خانواده باز گرداند . در درون باغ حوضی قرار داشت که خانم جوان در روزهای گرم در آن به آب تنی می پرداخت . یک روز باغبان باغ کناری این خانم جوان را دید و از آن به بعد هر روز به بهانه های مختلف به آنان سر می زد پیرزن در مقابل سوال های باغبان مبنی بر اسم و نسب دوشیزه ، عنوان داشت که آن دختر صفیه و خواهر زاده اش می باشد که از نیاسر به آنجا آمده است.
مدتی بعد مشهدی رحمان ( باغبان) به خواستگاری دختر رفت و به نیره خانم (پیر زن) خواست که اجازه دهد صفیه را به عقد موقت در آورد که با موافقت صفیه مواجه گشت . قرار عقد گذاشته شد و محمد بک ، شاگرد باغبان هم به عنوان شاهد عقد تعیین شد .
مراسم عروسی به خوبی و خوشی تمام شد و فردای مراسم قرار یک میهمانی شام گذاشته شد در مراسم شام محمد بک شاگرد به علتی حضور نیافت . فردای آن روز پیرمرد وقتی که از خواب برخاست ، دید که عروس خانم تشریف ندارند .جستجو های نیره و باغبان نتیجه ای نداد و آن دو شدیدا بین هم به مشاجره پرداختند و هر کدام دیگری را مقصر دانستند تا اینکه متوجه شدند محمد بک شاگرد نیز گم شده وقتی که به اتاق شاگرد مفقود شده رفتند دیدند که عروس خانم با دست و پاها بسته در آنجا قرار دارد.
خوب آن خانم و محمد بک به راستی چه کسانی بودند؟
آن کاترین لمبتون، دختر یکی از اعیان انگلستان و مسلط به فارسی نقش صفیه را بازی کرد که می خواست فرستنده جاسوسی آلمان را در کاشان پیدا کند و محمد بک هم جناب مولر ، جاسوس آلمانی بود که در اولین برخورد پی به هویت واقعی صفیه خانم برده بود و آن شب که همه خواب بودند و خانم لمپتون برای رد گیری فرستنده مورد نظر به اتاق محمد بک رفته بود در یک لحظه وی را غافل گیر ساخته ودست و پاهایش را بسته و خود به همراه کلیه وسایل جاسوسی اش از مهلکه گریخته بود.
بعد از ماجرا هم خانم لمپتون هویت واقعی خود را برای باغبان متعجب و حیران عیان ساخت و قصد عزیمت به تهران را کرد که با مخالفت شوهرش مواجه شد و اگر نبود وساطت اطرافیان و بخشدار و کارمندان دولت در آن منطقه ، شاید بقیه عمر را در عقد مشهدی رحمان می ماند که البته باغبان واقع بین! صیغه عقد را باطل ساخت و اجازه داد این خانم به دنبال کارش برود.
آن خانم ماجراجو در در روز شنبه ۲۹ تیر ماه امسال در ۹۷ سالگی فوت کرد.
زندگی نامه خانم آن کاترین لمپتون
آن کاترین لمبتون، دختر یکی از اعیان انگلستان به نام جرج لمبتون در تاریخ هشتم فوریه ۱۹۱۲٫م (نوزدهم بهمن ۱۲۹۰٫ش) بهدنیا آمد. وی در خلال جنگ جهانی دوم (۱۳۱۸ــ۱۳۲۴٫ش)، وابسته مطبوعاتی سفارت انگلستان در تهران بود. وی در سال ۱۹۴۵٫م/۱۳۲۴٫ش به مرتبه دانشیاری زبان فارسی در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن ارتقا یافت. لمبتون هشتسال بعد، کتابهای «دستور زبان فارسی» و «مالک و زارع» را منتشر کرد؛ علاوهبراین، کتابهای «اصلاحات ارضی در ایران»، «لغات فارسی»، «ایران عصر قاجار» و نیز مقالههای «تاریخ قم»، «جهانداری سنجر»، «جامعه اسلامی ایران»، «آیین جهانداری از نظر ایرانیان»، «تاثیر تمدن غرب بر ایران» و نیز مقالههایی در کتاب «تاریخ اسلام» چاپ کمبریج و رساله «گویشهای سهگانه ایرانی» از دیگر آثار وی هستند.
نویسندگان ایرانی اغلب از خانم لمبتون بهعنوان یکی از نوادر محققان فرهنگ و جامعه اسلامی، اعجوبه روزگار، یک نقاش چیرهدست و چهرهای درخشان و بانبوغ، یاد کردهاند. این عناوین را شاید هم بتوان در برخی موارد به او نسبت داد، اما بیتردید او در خدمت فرهنگ، زبان و ادب فارسی نبود بلکه در خدمت اطلاعرسانی به دولت متبوع خود فعالیت میکرد و عناوین مذکور ــ که بیحدومرز به او نسبت داده شدهاند ــ نباید باعث گمراهی ما شوند. لمبتون، اعجوبهای است که در سختترین شرایط، از انجام ماموریت، شانه خالی نکرد و اینهمه، نه به سبب ارادت و اخلاص وی به سرزمین و ملت ایران ــ آنگونه که برخی مولفان گفتهاند ــ بلکه برعکس به سبب ارادت بیشائبه وی به منافع استعماری انگلستان و شاید هم معلول کینه و عداوت او نسبت به ملت ایران بود. یک فرد چگونه میتواند شیفته ملتی باشد اما از هرگونه اقدامی برای تنزل، تیرهروزی و عقبنگهداشتن آن کوتاهی نکند، چنانکه برای رویکارآوردن اراذل و اوباش با اربابان قدرت همدست شود، در طراحی و اجرای سقوط حکومت ملی مشارکت نماید و به هزاران لطایفالحیل، آن ملت را تحقیر کند.
می تونم بپرسم منبع متنی که ذکر کردید از کجاست ؟
حالا مثلا اگه اینکه گفتی راست باشه ما باید زبان میمه ای یاد نگیریم.یا اینکه خانم لمبتون نقشه داشته که میمه رو مستعمره انگلیس کنه .یا میمه سیاستمدارای خفنی داشته که این خانم می خواسته زبونشون رو یاد بگیره.چرا با هر چیزی دایی جان ناپلیون وار برخورد می کنیم؟دروغ چرا آآآآ،کار کار انگلیساست???
سلام ، تو صحاری میمه و در خانواده گرانمایه ها چه مباحثی پیرامون سیاست کلان کشور مطرح بود ؟ لابد نقشه های جنگ جهانی و حمله متفقین به ایران در این خانه به تصویب میرسید که ایشان آمده بود دستگاه شنود کار بگذارد ، عقل هم خوب چیزیست ، پژوهشگر عزیز لطفا هنگام پژوهش کردن عینکتان را بردارید .
زبان میمه ای خوب است اما چه کسی به اواحتیاج دارد که ترجمه شود در هرحال گره ای را وا نمیکند اگر بگویم زبان قدیمی است و واجب است اورا یاد بگیرم چه کسی قبول میکند کسی حاضر نیست حتی زبان چینی وژاپنی راهم یاد بگیرد که خیلی مردم باان نیاز دارند پس بهتر است یک کاری یاد بگیر یم که کار بردی داشته باشد
طبقه بندی چیزها بر اساس احتیاج خیلی خنده دارست .مثلا اینکه بگوییم چرا فردوسی به قول خودش سی سال رنج کشید تا شاهنامه بیافریند برلی حفظ زبان فارسی ایا به این امر احتیاج داشت ؟؟زبان چیزی شبیه یک اثر هنری یا یک مکان تاریخی ست ما به انها احتیاج نداریم اما در جهت حفط انها تلاش می کنیم .چرا ؟چون حامل گذشته و تاریخند .زبان مادری از ان یادگارهاییست که همه کشورها در جهت حفظ ان در تلاشند.زبان میمه ای هویت میمه ست فرهنگ ماست.بی توجهی به ان تزلزل درین موارد ست .انقدر بی رحمانه از بی اهمیت بودنش نباید صحبت کرد.هر جامعه ای هویت نیاز دارد و تلاش برای حفظ هویت جامعه از تلاش برای حعظ زبان ان اعاز خواهد شد.ازین روست که تاریخ دوم اسفند برابر با بیست و یک فوریه را روزجهانی زبان مادری قرار داده اند.
پس نیاز به هویت اگر برای شما احتیاجی عنوان شود گامی نخستینی دارد و ان حفظ زبان مادریتان است.