احمدرضا ایراندوست – ادامه ماجرا و سرگذشت رمضعلی

2016-02-07
215 بازدید

به میمنت و مبارکی ، همه دست به دست هم میدهند تا دو جوان راهی خانه بخت شده و زندگی خود را از سر بگیرند . در عروسی های دوران رمضعلی رسم بود که شخصی را به نام لوطی می آوردند تا فضای مجلس عروسی را برای مهمانان شاد نموده و یک شب به یاد […]

ایراندوست
به میمنت و مبارکی ، همه دست به دست هم میدهند تا دو جوان راهی خانه بخت شده و زندگی خود را از سر بگیرند .
در عروسی های دوران رمضعلی رسم بود که شخصی را به نام لوطی می آوردند تا فضای مجلس عروسی را برای مهمانان شاد نموده و یک شب به یاد ماندنی برای عروس و داماد به یادگار بگذارد ، تمبک و سورنا و کمونچه از آلات موسیقی مورد استفاده در آن زمانها بود ، چون برق هم نبود چراغهای زنبوری که در میمه به چراغ توری معروف بود ارج و قرب فراوانی داشت ، لامپا و چراغ دستی نیز در این گونه مراسمها مورد استفاده قرار میگرفت ،
دوستان رمضعلی چند روزی قبل از شب عروسی به صورت دسته جمعی راهی صحرا شده و برای سوخت حمام چند خرواری هیزم عروسی (ازمه عاروسو ) را در مقابل تون حمام تلنبار کرده تا توتنچی با سوزاندن این هیزمها حسابی فضای داخلی حمام و آب خزینه را گرم نماید.
عصر روز عروسی چند تن از دوستان ، رمضعلی داماد را تا حمام همراهی کرده و ایشان را به حمام میبرند ، دلاک که از قبل در جریان بوده ، لنگ به کمر بسته در سربینه حمام آماده ورود داماد و اطرافیانش بوده و حسابی کیف کوکی دارد که بتواند از داماد و همراهانش انعام خوبی دریافت کند ، هر چه همراهان داماد بیشتر باشند ، حمامی و دلاک خوشحال تر هستند ، بقچه حمام داماد را یکی از دوستانش به زیر بغل گذاشته و در پشت سر داماد حرکت میکند ، در ابتدای ورود ، کف مرتبی به افتخار رمضعلی زده میشود و همگی وارد حمام میشوند ، دوستان رمضعلی از این که آخرین روز دوران مجردی رمضعلی میباشد ، حسابی سر شوخی را باز کرده و با انواع و اقسام تیکه ها و لطیفه ها و بیان خاطرات ، سعی میکنند جو شادی را ایجاد نمایند.
بعد از شستشو نوبت به پوشیدن لباس میشود ، لباسهای دامادی رمضعلی از بقچه در آمده و تحویل رمضعلی میشود ، دلاک در پوشیدن لباس داماد نیز اظهار نظر کرده و رمضعلی ، چاره ای جز عمل کردن ندارد ، بعد از پوشیدن لباسهای دامادی گیوه های نو را که کار دست استاد کاران گیوه دوز بوده به پا کرده و از سربینه حمام خارج میشوند ، سرنا و دهل زن داماد را تا منزل همراهی کرده و با شادی زاید الوصفی راه خانه پدر رمضعلی را در پیش میگیرند ، پدر و مادر رمضعلی از یک طرف خوشحال بوده که لباس دامادی را بر تن فرزندشان دیده اند ، از طرف دیگر چون یک نیروی کاری و فعال خود را از دست میدهند ، کمی پکر و دلخور هستند، در این خصوص چون برادران رمضعلی باید جور نبودن او را بر دوش بکشند بیشتر ناراحت هستند.
در خانواده عروس نیز قلقله ای بر پا است ، از هنگام بعد از ظهر به بعد زنها و دختران دم بختی که نسبت فامیلی و نزدیکی با عروس دارند ، در منزل مادر عروس حضور یافته و با زدن و رقصیدن سعی در ایجاد محیطی شاد دارند ، دخترهای دم بخت بهترین لباسهای خود را پوشیده و چادرهایی به رنگ شاد را نیز بر سر انداخته اند ، مادرها نیز لچک های رنگی زیبا بر سر کرده و در این مجلس با وسواس خاصی به دنبال پیدا کردن عروس هستند ، مادربزرگها نیز که موهایشان را با حنا خرمایی رنگ کرده و از وسط برای خودشان فرق باز کرده و با لچک بلند سپیدی ، حجاب خود را حفظ کرده اند ، در زیر این لچک سفید ، با سنجاق قفلی و پارچه ای سبز رنگ سفت و محکم لچک را به سر چفت کرده اند ، چند عدد قروشی را نیز در گوشه لچک گره زده تا در موقع لزوم به عروس و داماد آینده به عنوان شگون بدهند.
شب هنگام فرار رسید ، مهمانان دو خانواده در یک منزلی که از قبل مشخص شده حضور یافته و با همراهی سرنا و تمبک زن به رقص و پایکوبی میپردازند ، نه از بوق بوق اتومبیل خبری هست و نه از تک چرخ زدن موتور سوار و نه از مصرف مشروبات الکلی ، هر چه هست صفا و صمیمیت و یک مجلس شاد با حداقل امکانات و در کمال احترام و با رعایت خیلی از مسائل حلال و حرام ، پس از یکی دو ساعتی که از رقص و پایکوبی گذشت ، بساط شام گسترانیده میشود ، دلاکها وظیفه داشتند که نظم خاصی به مجلس داده و غذا را بین مهمانان تقسیم میکردند ، رسم بر این بود که بچه ها را بر روی طاقچه نشانده و دست آخر آنها را نیز اطعام میکردند.
ترقه و فشفشه و کنده های آتش زای بی خطر ، کوچه را غرق در نور میکند ، نوای شاد سورنا و طبل تمام محله را در برگرفته ، رمضعلی در حال گرفتن حلالیت از پدر و مادر خود بوده و از برادران و خواهران خداحافظی میکند ، اشگ شوق از چشمان همه سرازیر شده ، رمضعلی را از زیر قرآن رد میکنند ، رمضعلی نیم نگاهی به داخل منزل پدری که دوران کودکی و نوجوانی خود را در آنجا گذرانده ، انداخته و بر دستان پدر و مادرش بوسه میزند ، دستمال ابریشمی را از جیب درآورده و اشگهایش را پاک کرده به دوستانش میپیوندد.
همراهان رمضعلی دف زنان و دست زنان راهی منزل عروس خانم شده و در طول راه نیز با آهنگ های شاد لوطی همراهی میکنند .
خانواده عروس نیز چشم به راه و منتظر رمضعلی هستند ، عروس نیز آخرین وداع را در منزل پدری انجام داده و با هلهله و دست زدنهای ممتدد دوستان و بستگان آماده رفتن به خانه بخت میشود، مراسم خداحافظی به مانند مراسم خانه رمضعلی انجام میگیرد ، مادر عروس آخرین وصیت ها را انجام داده و خطاب به رمضعلی میگوید : امیدوارم که خوشبخت شوید ، من دخترم را به شما سپرده و هر دوی شما را نیز به خداوند میسپارم ، امیدوارم دخترم چنانکه اکنون با لباس سپید به خانه شما می آید ، بعد از صد و بیست سال با لباس سپید از خانه شما بیرون بیاید ، پدر و برادران عروس در این گونه مجالس حضور نداشته و سعی میکنند در دید نباشند ، نقل بر سر عروس و داماد ریخته شده و یکی از بزرگترهای فامیل رمضعلی اجازه بردن عروس را از بزرگتر خانواده گرفته و با قول خوشبخت شدن راهی میشوند .
در منزل داماد پدر و مادر و دوستان و بستگان حضور دارند ، جهیزیه مختصر عروس بر روی مجمعه و طبق نهاده شده و زنها آنها را به سمت خانه داماد حمل میکنند .
در مقابل درب ورودی منزل خانواده داماد ، قوچی را که شاخ های بلند و پیچ در پیچ داشته برای قرابانی کردن در مقابل پای عروس و رمضعلی آماده کرده اند ، مادر عروس جلو آمده و میگوید : چهار تا پسر دارم که غلامت هستند ، خودم و سه دخترم نیز کنیزت هستیم ، عروس هیچ جوابی نمیدهد و منتظر این است که از مادر رمضعلی روانداز بگیرد ، رسم بر این بود که تکه گلیمی مویی که با پشم بز بافته شده بود یا نمدی را که از پشم درست شده بود ، به عنوان پا انداز به عروس بدهند ، برخی ها نیز سوییچ یک الاغ ماده را به عنوان پیش کش میدادند که این الاغ بر هدیه های دیگر ارجح تر بود ، زیرا اسباب دست و یک نوع وسیله نقلیه به شمار میرفت ، گوسفند قربانی شده و رمضعلی و عروس وارد خانه خود میشوند ، از دل و جیگر قوچ قربانی شده چند سیخ کباب تهیه شده توسط دلاک به رمضعلی و عروس داده میشود ، آخرین بزن و بکوب ها نیز در این منزل انجام شده و مهمانان یکایک با شادی منزل را ترک میکنند ، دست آخر یکی از زنان میانسال خانواده رمضعلی و یک زن میانسال نیز از خانواده عروس برای …………………می مانند .
از روز بعد زندگی عادی رمضعلی و عروس شروع میشود که در مطلب آینده به آن خواهم پرداخت.تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد.