به میمنت و مبارکی ، همه دست به دست هم میدهند تا دو جوان راهی خانه بخت شده و زندگی خود را از سر بگیرند . در عروسی های دوران رمضعلی رسم بود که شخصی را به نام لوطی می آوردند تا فضای مجلس عروسی را برای مهمانان شاد نموده و یک شب به یاد […]
به میمنت و مبارکی ، همه دست به دست هم میدهند تا دو جوان راهی خانه بخت شده و زندگی خود را از سر بگیرند .
در عروسی های دوران رمضعلی رسم بود که شخصی را به نام لوطی می آوردند تا فضای مجلس عروسی را برای مهمانان شاد نموده و یک شب به یاد ماندنی برای عروس و داماد به یادگار بگذارد ، تمبک و سورنا و کمونچه از آلات موسیقی مورد استفاده در آن زمانها بود ، چون برق هم نبود چراغهای زنبوری که در میمه به چراغ توری معروف بود ارج و قرب فراوانی داشت ، لامپا و چراغ دستی نیز در این گونه مراسمها مورد استفاده قرار میگرفت ،
دوستان رمضعلی چند روزی قبل از شب عروسی به صورت دسته جمعی راهی صحرا شده و برای سوخت حمام چند خرواری هیزم عروسی (ازمه عاروسو ) را در مقابل تون حمام تلنبار کرده تا توتنچی با سوزاندن این هیزمها حسابی فضای داخلی حمام و آب خزینه را گرم نماید.
عصر روز عروسی چند تن از دوستان ، رمضعلی داماد را تا حمام همراهی کرده و ایشان را به حمام میبرند ، دلاک که از قبل در جریان بوده ، لنگ به کمر بسته در سربینه حمام آماده ورود داماد و اطرافیانش بوده و حسابی کیف کوکی دارد که بتواند از داماد و همراهانش انعام خوبی دریافت کند ، هر چه همراهان داماد بیشتر باشند ، حمامی و دلاک خوشحال تر هستند ، بقچه حمام داماد را یکی از دوستانش به زیر بغل گذاشته و در پشت سر داماد حرکت میکند ، در ابتدای ورود ، کف مرتبی به افتخار رمضعلی زده میشود و همگی وارد حمام میشوند ، دوستان رمضعلی از این که آخرین روز دوران مجردی رمضعلی میباشد ، حسابی سر شوخی را باز کرده و با انواع و اقسام تیکه ها و لطیفه ها و بیان خاطرات ، سعی میکنند جو شادی را ایجاد نمایند.
بعد از شستشو نوبت به پوشیدن لباس میشود ، لباسهای دامادی رمضعلی از بقچه در آمده و تحویل رمضعلی میشود ، دلاک در پوشیدن لباس داماد نیز اظهار نظر کرده و رمضعلی ، چاره ای جز عمل کردن ندارد ، بعد از پوشیدن لباسهای دامادی گیوه های نو را که کار دست استاد کاران گیوه دوز بوده به پا کرده و از سربینه حمام خارج میشوند ، سرنا و دهل زن داماد را تا منزل همراهی کرده و با شادی زاید الوصفی راه خانه پدر رمضعلی را در پیش میگیرند ، پدر و مادر رمضعلی از یک طرف خوشحال بوده که لباس دامادی را بر تن فرزندشان دیده اند ، از طرف دیگر چون یک نیروی کاری و فعال خود را از دست میدهند ، کمی پکر و دلخور هستند، در این خصوص چون برادران رمضعلی باید جور نبودن او را بر دوش بکشند بیشتر ناراحت هستند.
در خانواده عروس نیز قلقله ای بر پا است ، از هنگام بعد از ظهر به بعد زنها و دختران دم بختی که نسبت فامیلی و نزدیکی با عروس دارند ، در منزل مادر عروس حضور یافته و با زدن و رقصیدن سعی در ایجاد محیطی شاد دارند ، دخترهای دم بخت بهترین لباسهای خود را پوشیده و چادرهایی به رنگ شاد را نیز بر سر انداخته اند ، مادرها نیز لچک های رنگی زیبا بر سر کرده و در این مجلس با وسواس خاصی به دنبال پیدا کردن عروس هستند ، مادربزرگها نیز که موهایشان را با حنا خرمایی رنگ کرده و از وسط برای خودشان فرق باز کرده و با لچک بلند سپیدی ، حجاب خود را حفظ کرده اند ، در زیر این لچک سفید ، با سنجاق قفلی و پارچه ای سبز رنگ سفت و محکم لچک را به سر چفت کرده اند ، چند عدد قروشی را نیز در گوشه لچک گره زده تا در موقع لزوم به عروس و داماد آینده به عنوان شگون بدهند.
شب هنگام فرار رسید ، مهمانان دو خانواده در یک منزلی که از قبل مشخص شده حضور یافته و با همراهی سرنا و تمبک زن به رقص و پایکوبی میپردازند ، نه از بوق بوق اتومبیل خبری هست و نه از تک چرخ زدن موتور سوار و نه از مصرف مشروبات الکلی ، هر چه هست صفا و صمیمیت و یک مجلس شاد با حداقل امکانات و در کمال احترام و با رعایت خیلی از مسائل حلال و حرام ، پس از یکی دو ساعتی که از رقص و پایکوبی گذشت ، بساط شام گسترانیده میشود ، دلاکها وظیفه داشتند که نظم خاصی به مجلس داده و غذا را بین مهمانان تقسیم میکردند ، رسم بر این بود که بچه ها را بر روی طاقچه نشانده و دست آخر آنها را نیز اطعام میکردند.
ترقه و فشفشه و کنده های آتش زای بی خطر ، کوچه را غرق در نور میکند ، نوای شاد سورنا و طبل تمام محله را در برگرفته ، رمضعلی در حال گرفتن حلالیت از پدر و مادر خود بوده و از برادران و خواهران خداحافظی میکند ، اشگ شوق از چشمان همه سرازیر شده ، رمضعلی را از زیر قرآن رد میکنند ، رمضعلی نیم نگاهی به داخل منزل پدری که دوران کودکی و نوجوانی خود را در آنجا گذرانده ، انداخته و بر دستان پدر و مادرش بوسه میزند ، دستمال ابریشمی را از جیب درآورده و اشگهایش را پاک کرده به دوستانش میپیوندد.
همراهان رمضعلی دف زنان و دست زنان راهی منزل عروس خانم شده و در طول راه نیز با آهنگ های شاد لوطی همراهی میکنند .
خانواده عروس نیز چشم به راه و منتظر رمضعلی هستند ، عروس نیز آخرین وداع را در منزل پدری انجام داده و با هلهله و دست زدنهای ممتدد دوستان و بستگان آماده رفتن به خانه بخت میشود، مراسم خداحافظی به مانند مراسم خانه رمضعلی انجام میگیرد ، مادر عروس آخرین وصیت ها را انجام داده و خطاب به رمضعلی میگوید : امیدوارم که خوشبخت شوید ، من دخترم را به شما سپرده و هر دوی شما را نیز به خداوند میسپارم ، امیدوارم دخترم چنانکه اکنون با لباس سپید به خانه شما می آید ، بعد از صد و بیست سال با لباس سپید از خانه شما بیرون بیاید ، پدر و برادران عروس در این گونه مجالس حضور نداشته و سعی میکنند در دید نباشند ، نقل بر سر عروس و داماد ریخته شده و یکی از بزرگترهای فامیل رمضعلی اجازه بردن عروس را از بزرگتر خانواده گرفته و با قول خوشبخت شدن راهی میشوند .
در منزل داماد پدر و مادر و دوستان و بستگان حضور دارند ، جهیزیه مختصر عروس بر روی مجمعه و طبق نهاده شده و زنها آنها را به سمت خانه داماد حمل میکنند .
در مقابل درب ورودی منزل خانواده داماد ، قوچی را که شاخ های بلند و پیچ در پیچ داشته برای قرابانی کردن در مقابل پای عروس و رمضعلی آماده کرده اند ، مادر عروس جلو آمده و میگوید : چهار تا پسر دارم که غلامت هستند ، خودم و سه دخترم نیز کنیزت هستیم ، عروس هیچ جوابی نمیدهد و منتظر این است که از مادر رمضعلی روانداز بگیرد ، رسم بر این بود که تکه گلیمی مویی که با پشم بز بافته شده بود یا نمدی را که از پشم درست شده بود ، به عنوان پا انداز به عروس بدهند ، برخی ها نیز سوییچ یک الاغ ماده را به عنوان پیش کش میدادند که این الاغ بر هدیه های دیگر ارجح تر بود ، زیرا اسباب دست و یک نوع وسیله نقلیه به شمار میرفت ، گوسفند قربانی شده و رمضعلی و عروس وارد خانه خود میشوند ، از دل و جیگر قوچ قربانی شده چند سیخ کباب تهیه شده توسط دلاک به رمضعلی و عروس داده میشود ، آخرین بزن و بکوب ها نیز در این منزل انجام شده و مهمانان یکایک با شادی منزل را ترک میکنند ، دست آخر یکی از زنان میانسال خانواده رمضعلی و یک زن میانسال نیز از خانواده عروس برای …………………می مانند .
از روز بعد زندگی عادی رمضعلی و عروس شروع میشود که در مطلب آینده به آن خواهم پرداخت.تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد.
سلام لطفا تا پسابرجام داستان رمضعلی را ادامه دهید
زرگری تائید صلاحیت شد
آقای ایراندوست پدیده ای هستی جالب بود لایک
این قسمتش صحنه داشت
ه ، رمضعلی در حال گرفتن حلالیت از پدر و مادر خود بوده و از برادران و خواهران خداحافظی میکند ، اشگ شوق از چشمان همه سرازیر شده ، رمضعلی را از زیر قرآن رد میکنند ، رمضعلی نیم نگاهی به داخل منزل پدری که دوران کودکی و نوجوانی خود را در آنجا گذرانده ، انداخته و بر دستان پدر و مادرش بوسه میزند ، دستمال ابریشمی را از جیب درآورده و اشگهایش را پاک کرده به دوستانش میپیوندد.
عالی بود اقای ایراندوست
عالی بود
شرکت بیمه کوثر نماندگی میمه با توجه به ایام دهه فجر اقدام به صدور بیمه نامه شخص ثالث با ۲۰%تخفیف و بیمه نامه بدنه با ۴۵%تخفیف برای کلیه بسیجیان داری کارت فعال و کلیه شاغلین و بازنشستگان نیروهای مسلح نموده است.
میمه خیابان شریعتی مجتمع تجاری ولیعصر(شهرداری)
عالیه