ناشنیده هایی از جنگ تحمیلی با بچه های میمه

2016-01-24
243 بازدید

حسن کریمیان از تهران – جوامع سنتی و نیمه سنتی همچون میمه در زمانی به داشتن فرزندان بیشتر افتخار میکردند، برخلاف این جمله فرزند کمتر زندگی بهتر ، آنها عقیده داشتند که هر خانواده ای که فرزندان پسر بیشتری داشته باشد بهتر میتواند امورات و چرخ زندگی خود را بچرخاند ، کم کم با تغییرات […]

photo_2015-12-08_08-32-48
حسن کریمیان از تهران – جوامع سنتی و نیمه سنتی همچون میمه در زمانی به داشتن فرزندان بیشتر افتخار میکردند، برخلاف این جمله

فرزند کمتر زندگی بهتر ، آنها عقیده داشتند که هر خانواده ای که فرزندان پسر بیشتری داشته باشد بهتر میتواند امورات و چرخ زندگی خود را بچرخاند ، کم کم با تغییرات زنگی سنتی به مدرنیته ، بیکاری بر سطح کل کشور و از جمله شهر میمه غالب گردید ، در این وانفسا آنهایی که تحصیلاتشان را دنبال کرده بودند ، برای این که زودتر بتوانند شغلی برای خود دست و پا کرده و حقوق بگیر شوند ، راهی دانشسراهای تربیت معلم شده و شغل معلمی را برای ادامه زندگی خود برگزیدند ، عده ای هم به مانند من و خیلی دیگر از دوستان چاره کار را در این دیده که به استخدام ارتش درآیند. دیری نگذشت که در هر خانواده میمه ای یک نفر معلم و یا یک نفر ارتشی دیده میشد.
با شروع جنگ تحمیلی ، و درگیر شدن مردم سراسر کشور با مقوله جنگ ، همشهریان ارتشی ما هم بنا به رسته تخصصی خود عازم مناطق جنگی شدند ، خوشبختانه به علت زیاد بودن همشهریانمان در ارتش در همه رسته ها نیروهایی را داشتیم ، از فر دی که برای خدمت مقدس سربازی عازم جبهه گردیده تا درجه داران و افسران که در سه نیروی زمینی و هوایی و دریایی مشغول به خدمت بودند ، از رسته زرهی و توپخانه گرفته تا بهداری و مخابرات و اردونانس و آمادگاه تا خلبان و کمک خلبان در مناطق جنوب و غرب کشور حضوری فعال داشتند.
رسته تخصصی حقیر در زمان جنگ تحمیلی زرهی بود، از آنجا که نیروهای زرهی در خط مقدم حضور دارند ، من نیز به تبعیت از یگان محل خدمت خود در خطوط مقدم جبهه حضور داشتم .بیشترین مدت حضور من در منطقه عملیاتی غرب کشور بود.
از آنجا که من ذاتا زودجوش و رفاقتی هستم سعی میکردم در آن دوران سخت نیز به دنبال این باشم که ببینم بقیه همشهریانم در کدام یک از جبهه های نبرد حضور دارند . در منطقه سرپل ذهاب متوجه شدم که در دور تا دور من همشهریانم نیز مشغول نبرد هستند ، در یک طرف حسن سیلزده که سرباز وظیفه بود خدمت میکرد ، وجود ایشان باعث شده بود که حتی فرمانده گردانشان نیز از ایشان تعریف و تمجید کند ، اگر ایشان به مرخصی میرفت کارهای ، گردان بر روی زمین میماند ، در مناطق عملیاتی و خصوصا خطوط مقدم جبهه، آلات و ادوات جنگی و مخصوصا وسائط نقلیه را به نوعی استتار کرده تا از تیر رس دشمن درامان بماند ، اما کامیون آی فایی که ایشان رانندگی آن را بر عهده داشت ، در میان همه کامیونها خودنمایی میکرد، عشق و علاقه به ماشین و خودروهای سنگین را در همان زمان نیز میشد به خوبی در وجود ایشان دید.
در منطقه ای دیگر از مناطق جنگی که به تپه های کورموش معروف بود همایون وطنخواه جمعی تیپ چهار لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه که آن زمان به باختران معروف بود حضور داشت ، در این یگان آقایان مجید حیدریان و مرتضی اسد نیز حضور داشتند ، متاسفانه این روزها مرتضی اسد به دلیل کسالت در بستر بیماری هستند که برایشان از خداوند آرزوی بهبودی و شفا را دارم ، همایون وطنخواه که به افتخار جانبازی نیز نائل گردید در طول مدت خدمت خود در جبهه های نبرد مشغول انجام وظیفه بود ، متاسفانه این روزها آنطور که باید و شاید از این دلاوران عرصه نبرد تجلیل نگردیده و اکنون با مشگلات ناشی از همان ایام دست و پنجه نرم میکنند ، امیدوارم مسئولین امر بیشتر به این عزیزان رسیدگی نمایند .
یکی دیگر از عزیزان همشهری که اکنون در بین ما نیست مرحوم اصغر عمرانی جمعی تیپ چهار لشگر ۸۱ زرهی باختران بود که در منطقه بازی دراز به خدمت محوله مشغول بود ، حسین صحرایی از اهالی لوشاب نیز در نزد ایشان حضور داشتند.برای این مرحوم نیز از خداوند منان طلب غفران الهی را دارم .
در پشت ارتفاعات گاومیشان مرحوم حسین حیدرپور جمعی یگان کاتیوشای گروه توپخانه اصفهان حضور داشت ، علاقه ایشان به رانندگی تانک و نفر بر زیاد بود و بارها به هنگامی که برای سرویس پی ام پی که خودرویی نفر بر و به بی ام و معروف بود به نزد ایشان میرفتم اشتیاقش را نشان میداد ، برای ایشان هم آرامش و شادی روح را خواستارم .
در دشت ذهاب آقای ابراهیم حیدری جمعی گردان نور تیپ چهار به اتفاق آقای حسین اسلامی که اهل ازان و سرباز وظیفه بود ، مشغول خدمت بودند .فاصله خدمتی محل یگان من و ایشان به قدری نزدیک به هم بود که بیشتر اوقات یکدیگر را میدیدیم.
در ارتفاعات آر بالا آقای قاسم ابرام برادر شهید اکبر ابرام جمعی توپخانه اصفهان مشغول به خدمت بود .
روزی برای دیدار یکی از همشهریان به نام آقای حاج رضا سلمانزاده جمعی تیپ چهل سراب به ارتفاعات دالاهو رفته بودم که خوشبختانه ایشان حضور نداشت ، به هنگام عدم حضور ایشان در آن موضع ، منطقه فوق بمباران گردید که هر دو از این حادثه جان سالم به در بردیم .
جهانگیر جمالی که جمعی یگان بهداری ارتش بود نیز در بیمارستان پادگان ابوذر به مداوای مجروحین مشغول بود.
اکبر سراجی که یکی دیگر از همشهریان ارتشی امان بود در کرمانشاه منزلی را در اختیار داشت که تمام همشهریان حاضر در آن مناطق در طول ماه یک یا دو نوبت در منزل ایشان جمع شده و تجدید خاطره میکردیم .
اینها گوشه ای از حضور همشهریانمان در طول حضورشان در جنگ تحمیلی بود که عده ای به افتخار شهادت نائل آمده ، عده ای سلامتی اشان به مخاطره افتاده و اینک جانباز به حساب می آیند و عده ای نیز همچون حاج یدالله حیدری که جمعی توپخانه اصفهان بود به افتخار آزادگی نائل گردیده اند. میتوان برای هرکدامشان کتابها نوشت ، ساعتها از ایثار و فدارکاری هایشان فیلم ساخت ، اما متاسفانه این روزها به این موارد آنطور که باید و شاید پرداخته نمیشود. امیدوارم که این وجیزه مورد قبول قرار گرفته باشد .با تقدیم احترام حسن کریمیان از تهران رزمنده سابق جمعی گردان مهدی تیپ چهار لشگر هشتاد و یک زرهی باختران .