قربانی دادن از دیدگاه شهید مطهری

2015-09-23
82 بازدید

موضوع، قربانی دادن است، از نظر اسماعیل جان خود را فدا کردن و از نظر ابراهیم فرزند را در راه خدا دادن، و از نظر مقام تعبد و تسلیم یک موضوعی است که اصلاً برای ابراهیم هیچ توجیهی نداشت ولی با خود می‌گوید خدا گفته، چون خدا گفته من عمل می‌کنم. کاردی را تیز و […]

cygdc4me68xw
موضوع، قربانی دادن است، از نظر اسماعیل جان خود را فدا کردن و از نظر ابراهیم فرزند را در راه خدا دادن، و از نظر مقام تعبد و تسلیم یک موضوعی است که اصلاً برای ابراهیم هیچ توجیهی نداشت ولی با خود می‌گوید خدا گفته، چون خدا گفته من عمل می‌کنم. کاردی را تیز و آماده می‌‌کند. به توصیه خود اسماعیل ریسمانی هم با خودش برمی‌دارد که دست و پای این بچه را ببندد، چون گفت: پدرجان! نکند در وقتی که این رگهای من جدا می‌شود و من درد می‌کشم دست و پا بزنم و تو ناراحت بشوی. ابراهیم می‌رود. شیطان به صورت یک انسان مجّسم شد. و داشت اسماعیل را وسوسه می‌کرد که: کجا می‌روی؟ چنین می‌شود، چنان می‌شود. ولی اسماعیل چه می‌کرد؟ معلمش، استادش، رهبرش، پدرش ابراهیم است. به کی باید عرضه بدارد؟ به استاد و رهبر خودش. پدرجان! ببین این چه می‌گوید؟ ابراهیم ریگها را برمی‌دارد، می‌زند و می‌گوید: دور شو ای دشمن خدا! سه بار شیطان را از خود دور می‌کند. می‌رود در آن قربانگاه، فرزندش را می‌خواباند. کارد را آماده کرده است، به گلوی فرزند می‌کشد، یعنی آن آخرین کاری که به دست ابراهیم باید صورت بگیرد همین است: بچه را بخواباند، دست و پایش را هم ببندد، یک دست را – بالد طبق عادت – به گلوی فرزندش اسماعیل بگذارد، با دست دیگر کارد را بگیرد، دیگر بعد از این کاری است که کارد انجام می‌دهد و مردن فرزندش.
قرآن می‌گوید: «فلما اسلما و تلهٌ للجبین و نادیناهُ اَنْ یا ابراهیمُ. قد صدقت الرویا».
همین که آیند و اسلام خودشان را ظاهر کردند (اسلام یعنی تسلیم) یعنی پدر و پسر تا این اندازه نشان دادند که به دستور خدا اعتماد دارند، تسلیم امر خدا هستند، در مقابل موضوعی که از طرفی یقین دارند دستور خداست ولی از طرفی هیچ فلسفه‌ای و توجیهی برایش نمی‌فهمند تسلیم هستند، دستور رسید که کافی است. خدا هم که واقعاً نمی‌خواست ابراهیم فرزندش را بکشد، چون فایده و خاصیتی نداشت که پدری به دست خودش پسرش را بکشد و بلکه یک سنتی بود که قبلاً انسان‌ها را می‌کشتند و ابراهیم باید این سنت را نسخ کند. اما چطور این سنت را نسخ کند؟ اگر ابراهیم قبل از این قضیه این سنت را نسخ می‌‌کرد، مردم حق داشتند بگویند ابراهیم خودش ترسید، برای اینکه بچه‌اش را قربانی نکند گفت: انسان را قربانی کردن، دیگر ملغی! اما ابراهیم مقام تسلیم را تا اینجا رساند که صد در صد حاضر شد بچه‌اش را به دست خودش قربانی کند، مقام اسلام و تسلیمش در نهایت درجه ظاهر شد، آن وقت دستور رسید که نه، کافی است، قد صدقت الرویا. خلاصه معنایش این است که به فرمان عمل کردی، یعنی ما بیش از این نمی‌خواستیم، ما واقعاً نمی‌خواستیم تو بچه‌ات را بکشی، ما می‌خواستیم ببینیم تو واقعاض تا این حد حاضر هستی؟ تو حاضری فرزندت را در راه خدا قربانی کنی؟ فرزندت هم تا این مقدار تسلیم امر خدا هست؟ ما از بندگان این را می‌خواهیم، ما از بندگان فداکاری در راه حق را می‌خواهیم، ما از بندگان تسلیم در راه حق را می‌خواهیم، شما امتحان خودتان را دادید: قد صدقت الرویا. بعد دستور رسید: انسان را قربانی کردن دیگر برای همیشه ملغی! به جای اینکه یک انسان را اینجا قربانی کنی، یک گوسفند را قربانی کن که حیوانی است که خدا او را برای اینکه گوشتش مورد استفاده قرار بگیرد خلق کردهف گوشتش را به فقرا و به افراد دیگر صدقه بده، که از آن وقت این سنت معمول شد.
بنابراین یک رکن عید قربان که ما مسلمین باید آن را عید بگیریم برای این ا ست که یک یادگار وخاطره بزرگی از توحید دارد که نه تنها توحید فکری است، بلکه توحید عملی است.
منبع : مجموعه آثار،جلد بیست و پنج ، صفحه ۱۱۴