عبدالرضا شیبانی ، غزل – ما روزه گشودیم به افطار لبانت

2015-07-18
83 بازدید

یا رب سپری گشت بهار رمضانت اینک من و حظ لب شیرین دهنانت مجلس نشد از ساغر احسان تو محروم پیمانه تهی نیست ز جام سخنانت گو ماه نو آید که سر رشته دراز است من جام به کف گشته ام از خط شکنانت دستی که شود حلقه بر آن گردن سیمین  گو باز نگردد […]

فطر

یا رب سپری گشت بهار رمضانت

اینک من و حظ لب شیرین دهنانت

مجلس نشد از ساغر احسان تو محروم

پیمانه تهی نیست ز جام سخنانت

گو ماه نو آید که سر رشته دراز است

من جام به کف گشته ام از خط شکنانت

دستی که شود حلقه بر آن گردن سیمین

 گو باز نگردد که دهد بوسه نشانت

آنقدر به نام تو غزل گویم و خوانم

باشد که بگیرم بله از زیر زبانت

وقت است که بر شانه ی من سر بگذاری

تا گوش کند جان دلم بانک اذانت

چاووش ندا داده که عید آمد و اینک

ما روزه گشودیم به افطار لبانت

 پیراهن پرهیز من از پشت دریدند

گشتند به این تبرئه یوسف صفتانت

از من بپذیر این همه آداب ندانی

چون مرحمت قصه ی  موسی و شبانت

شیبانی از او بوسه طلب کرد و از آن لب

 گر بوسه دهی فطره ، نگردد کم از آنت