در نامۀ ۵۳ نهج البلاغه آمده است: خدا را دربارۀ طبقات فرودست، در نظر گیر؛ آنان که راه چاره ندارند. مستمندان، نیازمندان، تهیدستان و ازکارافتادگان. همانا در این طبقه کسانی هستند که دست سؤال دارند و افرادی هم هستند که بدون پرسش باید به آنان بخشش شود. بنابراین، بدانچه خداوند در مورد آنان به تو دستور داده، […]
در نامۀ ۵۳ نهج البلاغه آمده است:
خدا را دربارۀ طبقات فرودست، در نظر گیر؛ آنان که راه چاره ندارند. مستمندان، نیازمندان، تهیدستان و ازکارافتادگان. همانا در این طبقه کسانی هستند که دست سؤال دارند و افرادی هم هستند که بدون پرسش باید به آنان بخشش شود. بنابراین، بدانچه خداوند در مورد آنان به تو دستور داده، عمل نما؛ قسمتی از بیت المال و قسمتی از غلات هر سرزمین را به آنان اختصاص بده…؛ زیرا این گروه از مردم بیشتر شایسته توجه و احقاق حق هستند… و دربارۀ یتیمان و از کار افتادگان، بررسی و دقت کن… و برای حاجتمندان وقت خاص مقرر کن که به نیاز آنان شخصاً رسیدگی کنی. مجلس عمومی و همگانی برای آنان تشکیل ده و به خاطر خداوند؛ آفریدگار خود، برای آنان تواضع کن و لشکریان و محافظان و پاسبانان را از این مجلس دور ساز تا هر کس به صراحت و بدون ترس و لکنت زبان با تو سخن بگوید.
رخ پیش از آفتـاب نکن عــاری از نقــاب
ترسم نمـاز صبـح جهانی قضــا شــــود
بنشین که بی وقـوع قیامت ز قامتـــت،
روزی هزار بـــاره قیــامت به پـــــا شـود
ای مَرحَب افکـنی که فضای نه آسمـان
بر دستت از خـــدای پـر از مَـرحَبا شود
چون دست ذوالفقار بر آری به عزم رزم
دست بقـــا ز مِرفق هستی جـدا شود
گــر پرتــو ضمیــــر تــو تـــابـد بر آسمـان
نبـوَد عجب که مهر ز خجلت سها شود
پیچنــد رخ به مقنعـــه مــردان روزگــــار
در صورتـــی که ترجمـۀ “لا فتــی” شود
دیگـــر حدیث کتــف پبمبـــر نمیکنــــم
ترســم از اینکه دست خدا زیر پا شود!
بنشیـــن و از محیــط قیــامت نـدار بیم
در زورقـــی که شیـــر خــدا ناخـدا شود