مسافری که مقصدش را به سمت دیار باقی، دور زد!!! همیشه به یک ماشین متوقف در کنار جاده مشکوک نمیشوند…. و همیشه اینگونه نیست که شخصی در اتومبیل خود بخوابد به گونه ای که خوابش به خاطر گاز گرفتگی ۱۸ ساعته منجربه بی هوشی او گردد. گذر جاده اصفهان تهران برای میمه ای ها فقط […]
مسافری که مقصدش را به سمت دیار باقی، دور زد!!!
همیشه به یک ماشین متوقف در کنار جاده مشکوک نمیشوند….
و همیشه اینگونه نیست که شخصی در اتومبیل خود بخوابد به گونه ای که خوابش به خاطر گاز گرفتگی ۱۸ ساعته منجربه بی هوشی او گردد.
گذر جاده اصفهان تهران برای میمه ای ها فقط محل مرور نیست،گاهی ایستگاه ثبت خاطره هاست…
تلخ و شیرین هایی که با مرگ و زندگی گره خورده است.
ولی همیشه می شود توفیق داشت تا وسیله و واسطه شد برای محقق شدن خواست الهی…
اینبار یکی از اهالی شهر میمه باعث شد تا پدری از مرگ حتمی نجات یابد و همچنان در جاده ی زندگی،فرزند سه ساله اش را همراهی کند و زود هنگام جاده را به مقصد دیار باقی ترک نگوید.
خواست خدا آنجایی بیشتر خودنمایی میکند که در یک اتفاق نادر پزشکی، آقای حسن مختاری که ساکن شهر شیراز می باشد بعد از گذشت ۲۸روز در کما بودن و بعد از تلاش خستگی ناپذیر کادر پزشکی و پرستاری و کلیه پرسنلبخش آی سی یو بیمارستان گلدیس شاهین شهر و نا امیدی پزشکان،این جوان ۳۱ ساله ی شیرازی چشم امید فرزندسه ساله اش را نا امید نمیکند و به زندگی بر می گردد… اما این اتفاق جوابی شد برای یک پرسشی که این روزها درذهنم بود
اینکه چرا مادران توقعی زیاد حتی در روز مادر،از ما ندارند؟
مادرانی که تمام دلخوشی هاشان هدیه هایی است از نوع گران بهای فرزندانشان…
این جواب را از چشمان مادری که فرزندش را دو بار از خداوند هدیه گرفت به خوبی میشود فهمید.
زبانش گویا نیست اما چشمانش نطق بی پایان شکر و سپاسگذاریست…
راستی…
ما که هدیه هایی برای مادرانمان بودیم،چقدر برای گرانبها تر شدن تلاش کردیم؟…
راستی…
بودن ما ارزشش به چیست؟ که اینگونه زنده بودن را در سخت ترین شرایط،حتی در نا امیدی از حیات،هر طور که شده باز میگردانند.
واقعا زنده بودنمان بیهوده نیست که بیهوده از دست برود…
کاش قدرش را بدانیم برای خوب بودن…
چه قشنگ زنده موندن یه پدر ،شادی فرزند ، نقش مادر و هدف از تولد که تکامله رو بهم پیوند دادید،
باریکلا اسدی
فقط خدا و دعای خیر پدر و مادر…..
آقای شیبانی سلام
لطفا مشخص کنید کی متنو نوشته.
———————–
باسلام ، س . اسد
باعرض سلام وخسته نباشید خدمت مدیریت محترم سایت صبح میمه و همچنین بازدیدکنندگان محترم. این اتفاق یکی از بهترین خاطراتم در محیط کاری بود. اخیرا بازگشت مجدد آقای حسن مختاری به حیات، قدرت خداوند را بیش از پیش برایم مجسم کرد، درحالی که پزشکان با توجه به وضیت پیش آمده برای ایشان،قطع امید کردند و نهایتا عنوان زندگی نباتی را برای وی تعریف کرده بودند…. پس عمر دست خداست و تا او نخواهد برگی از شاخه درخت نمی افتد. جا دارد از همکاران عزیزم در بخش آی سی یو بیمارستان گلدیس شاهین شهر تشکر ویژه داشته باشم. خداقوت همکاران،دستان شفابخشتان سرشار از عطر عاطفه و جان پرطراواتتان لبریز از عشق و امید. با آرزوی سلامتی تمام بیماران،مخصوصا آقای مختاری
ما هم از شما ممنونیم که به اشتراک گذاشتیم این حس خوب رو .
بچه ها مچکریم
خدایا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک. جالب اینجاست که تو به این بزرگی هیچوقت من به این کوچکی را فراموش نمی کنی ولی من به این کوچکی تو به این بزرگی را فراموش می کنم! خدایا هیچ وقت تنهام نذار…
زبان قاصر است در برابر خواست و قدرت خداوند..
سر کار خانم اسد از این که با به اشتراک گذاشتن این خاطره زیبا نور امید را در دل خوانندگان محترم زنده نگه داشتید تشکر می کنم.
با سلام خیلی عالی بود.سرکار خانم اسد بخاطر تمامی زحماتی که در بیمارستان حضرت محمد کشیدید از شما تشکر میکنم هرچند اینجا زیاد قدر نیروهای تواناشو نداشت. امیدوارم در گلدیس موفق تر از پیش باشید
خدایا دعای هیچ بیماری رو از درگاهت بی جواب نزار. الهی آمین
من حسن مختاری که با خودروی باری فوتون از تهران به سمت شیراز در حرکت بودم که در شهرستان میمه اصفهان برای استراحت ایستادم چون هوا سرد بود در ماشین پیک نیک روشن کردم که دچار گازگرفتگی شدم و چون شب بود و کسی از حالم خبر نداشت به مدت ۱۸ ساعت در ان حالت ماندم تا اینکه یکی از اهالی میمه به ماشینی که چند ساعت انجا ایستاده بود شک میکند و با کمک اورژانس مرا که دیگر هوش نداشتم وحتی نفس هم نمیکشدم را از ماشین پیاده کردند به گفته ایشان چون نفس نمیکشیدم میخواستند که پارچه سفید رویم بکشند که ناگهان شروع به نفس کشیدن کردم بعد مرا به بیمارستان میمه و از انجا به بیمارستان شاهین شهر انتقال داده و در بخش ای سی یو بستری کردند بدن من به علت گازگرفتگی زخمهای شدیدی برداشته بود و منهم که در حالت کما بودم در سه روز اول تمام بدن من هیچ گونه فعالیتی نداشت طوری که دکتر اعتمادی فر دکتر محترم بنده به خانواده ام که از شیراز آمده بودند گفتند برای من دعا کنند ولی از انجا که تا خدا نخواهد برگی از درخت نمیافتد من نیز عمرم به این دنیا بود واز روز سوم به بعد بدنم با تلاش پرسنل بخش ای سی یو ولطف خداوند و دعای دوستان شروع به فعالیت کرد ولی هنوز مغزم که اسیب جدی دیده بود و در کما بودم تا اینکه به مرور زمان و در طی ۲۸ روز و با تلاش کادر پزشکی و پرستاران بخش ای سی یو کمی هوشیاریم رو به دست اوردم و تواستند مرا که وضعیت تقریبا مناسبتری نسبت به روزهای اول داشتم به شیراز انتقال بدهند شاید باور نکنید ولی من در شیراز حتی یک روز در بیمارستان بستری نشدم وروند رو به رشد خوب شدنم را در خانه ادامه دادم و جالبه بدونید که من در مدت یک هفته تقریبا نیم بیشتری از فعالیتها مثل حرف زدن به درد واکنش نشان دادن و غیره که تا آن زمان انجام نمیدادم رو انجام دادم طوری که همه تعجب زده شده بودن حتی بعضی باور هم نمیکردند ولی به لطف خدا در کمتر از ۲۰ روز تمام افراد خانواده دوستان و آشنایان رو میشناسم ولی دکترها میگفتند حداقل یک سال طول میکشه بهرحال میخواستم از کلیه پزشکان و پرستاران بخش ای سی یو بیمارستان گلدیس شاهین شهر که در درمان من تلاش کردند تشکر ویژه داشته باشم و به همشون خدا قوت میگم امیدوارم بتوانم روزی تمام زحماتشونو جبران کنم و از همشون دعوت میکنم که به شیراز بیایند تا ما در خدمتشان باشیم انشاالله
چقدر خوشحالم که پدر یک خانواده نجات پیدا کرد وخوشحالم که بیمارم دوباره به زندگی سلام مجدد کرد
حسن اقای گل تنت همیشه سالم وگل خنده به روی چهره ات