مادر ، مادر ، مادر فرا رسیدن روز زن را به تمام بانوان عالم و همه مادران جهان تبریک گفته و آرزو میکنم که هیچ فرزندی سوگوار از دست دادن مادر نباشد.اکثر شعرا و ادبا در مقام مادر قطعاتی را سروده اند ، هر کدامشان از دید و نگاه خود وجود مادر را توصیف کرده […]
مادر ، مادر ، مادر
فرا رسیدن روز زن را به تمام بانوان عالم و همه مادران جهان تبریک گفته و آرزو میکنم که هیچ فرزندی سوگوار از دست دادن مادر نباشد.اکثر شعرا و ادبا در مقام مادر قطعاتی را سروده اند ، هر کدامشان از دید و نگاه خود وجود مادر را توصیف کرده اند .اما مادران در بیشتر خصلت ها به مانند هم هستند ، گذشت و فداکاری ، اخلاق خوش و مهربانی ، قناعت ، محجوب و کم رو بودن در تمام مادران وجود دارد.عزیزی برایم تعریف میکرد که فلان کس به هنگامی که وجود نازنین مادرش را از دست داده بود ، بر پای مادرش بوسه میزد و متاسف بود از این که چرا در زمان حیات پای مادر را نبوسیده است ، وقتی این جمله را به مادرم گفتم ، در جوابم گفت : هیچ مادری رضایت نمیدهد که فرزندی بخواهد پایش را ببوسد ، این یکی از حجب و حیاهایی است که در ضمیر تمام مادران وجود دارد.
زندگی دوران کودکی و نوجوانی ما مصادف با زمانی بود که قدرت مطلق خانواده در دستان پدران بود ، هیچ فرزندی جرات این را نداشت که در مقابل امر و نهی های پدر عرض اندام کند.باید بدون چون و چرا دستورات پدر را اجرا میکردیم .دستوراتی که گاها از توان ما خارج بود و چاره ای جز این نداشتیم که تمکین کنیم .از یک نوجوان ده ساله توقع کار یک جوان بیست ساله را داشتند، باید در کلیه کارهای خانواده شرکت میکردیم و جز این چاره ای دیگر نداشتیم ، کارهای کشاورزی اکثرا به صورت سنتی انجام میگرفت و به اجبار باید کمک حال خانواده و شخص پدر میشدیم تا بلکه چرخ خانواده بچرخد ، این نوع کار کردن و گوش به فرامین پدر بودن مختص من یکی نبود و اکثر افراد جامعه میمه چنین روشی را در مقابل فرزندان داشتند که به نظر من تا اندازه زیادی خوب بود و فرزندان برای زندگی آینده خود ساخته شده و خوب بار می آمدند.
اما در این گیر و دار وجود مادر برای ما نعمتی بود که تا به الان نتوانسته ایم ذره ای از محبتهایشان را جبران نماییم .مادر سپر و پشت و پناه ما در مقابل امر و نهی های گاه و بیگاه پدر بود ، مادر حاضر بود سختی ها را خودش به تنهایی به جان بخرد ، اما فرزندش سختی نکشد ، مادر در ضمن این که وظایف بسیار زیاددی را در خانواده بر دوش میکشید ، حامی سفت و سخت فرزندان نیز بود ، از خورد و خوراک گرفته تا پوشاک ، از رسیدگی به وضعیت درسی فرزندان گرفته تا حمایت از فرزند در مقابل سختی های داخل و بیرون خانواده ، این وظایف بر عهده اکثر مادران بود و همه مادران سعی میکردند پشت و پناه فرزندان خود باشند.
خوب به یاد دارم به هنگام فصل برداشت گندم و زمانی که کارهای کشاورزی به اوج خود رسیده بود ، در ساعات اولیه صبح ، مرحوم پدرم با توپ و تشر میخواست که ما را از خواب بیدار کند تا به همراه ایشان به دشت برویم ، در این میان بود که مادرم در مقابل نهیب های پدرم می ایستاد و میگفت : اینها بچه اند ، بگذار بخوابند ، من خودم می آیم و کمک میکنم ، اما کاری به اینها نداشته باش ، و ما که با اولین صدای بلند پدر از خواب بیدار شده بودیم ، بار دیگر لحاف را روی سر خود کشیده و چقدر خوشحال میشدیم که وجود مادر باعث میشود که بیشتر بخوابیم و بیشتر استراحت کنیم .پدرمان چاره ای جز این نداشت که در مقابل خواسته مادرمان سکوت کند ، پدر تنهایی راهی دشت میشد و ما نیز میخوابیدیم ، ساعتی بعد که از خواب بیدار میشدیم ، میدیدیم ، که سماور در حال جوش بوده و بساط چای و صبحانه که همان مقداری نان و پنیر بود ، آماده است .اما خبری از مادرمان نیست ، بعد از خوردن صبحانه راهی کوچه میشدیم تا به بازیگوشی بپردازیم ، دم دمای ظهر مادر را میدیدیم که خسته و کوفته از کار کردن در آن گرمای فصل تابستان راهی خانه شده است ، از اول صبح کار و کار و کار در بیرون و کمک به مرد خانواده ، اکنون وظیفه دیگردر خانه ، آماده کردن ناهار برای پدر خانواده و فرزندانی که از صبح تا به حال در کوچه مشغول بازی بوده اند ، در این مدت هیچ گاه اخم و ناراحتی را در چهره مادرم ندیدم ، از این که توانسته بود فرزندانش را از زیر کاری که در توانشان نبود آزاد سازد خوشحال بود .به هنگام صرف ناهار و شام هیچ گاه مادرم را ندیدم که پا به پای ما بر سر سفره بنشیند ، سفره را که می انداخت به دنبال بقیه کارها میرفت و زمانی که برمیگشت ، تمام غذایی را که با عشق برای ما آماده کرده بود ، خورده شده بود و دیگر چیزی نبود ، در این هنگام مادرم با رضایت قلبی میگفت : امروز میل و اشتها ندارم ، هوس کرده ام مقداری نون و ماست بخورم و این حرکتی بود که بارها و بارها و در طول زمانی که در خانواده پدر و مادر بودیم تکرار میشد و هیچ گاه هم اعتراضی از جانب مادر نشنیدیم .
عموما بیماری و کسالت در اغلب خانواده ها وجود دارد ، به هنگام بیماری یکی از اعضای خانواده ، تنها و تنها وجود مادر است که بیمار را تسکین میدهد ، اما زمانی که شخص مادر بیمار میشد ، هیچ کس متوجه بیماری مادر نمیشد ، سعی میکرد در مواجهه با فرزندان خودش را سالم و سرحال نشان بدهد ، در حالی که شاید از تب بالا میسوخت ولی دم بر نمی آورد .چه شبها که مادر تا صبح بر بالین فرزندش نشسته و اورا با انواع و اقسام داروها و با دعا کردن های خاص خودش درمان میکرد.مطلبی را در ارتباط با خشگ کردن سر و صورت با چادر مادر خواندم ، من با این که پنجاه و سه سال از خدا عمر گرفته ام ، هر وقت که به میمه میروم با چادر مادرم دست و صورت خودم را خشگ میکنم که از نرم ترین حوله ها بهتر است ، بوی چادر مادرم را با بهترین عطرهای گرانقیمت فرانسوی عوض نخواهم کرد.هر تماسی که با مادرم میگیرم ، میگوید : همیشه برای رونق کسب و کارت دعا میکنم ، در این سن و سال مدام من را به مواظبت و نگهداری از خودم تشویق میکند ، از خوردن غذاهای چرب برحذرم میدارد و همیشه از این که سیگار میکشیدم ناراحت بود ، میگفت تو با سیگار کشیدنت ، انگار تیری به قلب من میزنی .
آری به درست گفته اند که بهشت زیر پای مادران است ، من آرزو دارم ردی از گرد پای مادرم را ببوسم ، اما هیچ گاه مادران نخواهند گذاشت .در سریالها و فیلمهای ترکیه ای که این روزها طرفداران زیادی هم دارد ، یک نکته بیشتر به چشم میخورد و آن هم بوسیدن دست پدر و مادر توسط فرزندانشان است که به یک رسم تبدیل شده است .امیدوارم در کشور ما هم چنین رسمی نهادینه شود.بزرگی برایم میگفت : هر وقت در زندگی دچار مشگل میشوم ، به سراغ مادرم رفته و مابین دو ابروی ایشان را میبوسم ، دیر زمانی نمیگذرد که مشکلاتم به آسانی حل میشود.در پایان از همه کاربران عزیز تقاضا دارم که با هر بار دیدن پدر و مادر خود ، بوسه ای بر دستانشان زده و از آنها بخواهید که برایتان دعای عاقبت به خیری بکنند ، امیدوارم فقط مختص به روز پدر و روز مادر نباشد و همیشه این سنت حسنه را اجرا کنیم .امیدوارم روح تمام مادرانی که از دنیا رفته اند شاد باشد و برای آنهایی که در قید حیات هستند آرزوی عمری طولانی و پربار را دارم .شاد زی مهر افزون خدا نگهدار تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد.
http://www.yjc.ir/fa/news/5171074/%D8%AA%D9%88%D8%B6%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%84-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%87%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B9%DA%A9%D8%B3
بوی چادر مادرم را با بهترین عطرهای گرانقیمت فرانسوی عوض نخواهم کرد
آقای ایراندوست احسنت به شما که این همه قدر مادر خود را میدانید کمتر کسی در زمان حیات مادر قدر مادر دار بودنش را میداند و این حسنی است که در شما وجود دارد واقعن به شما حسادت میکنم انشاءلله مادرتان سالهای سال زنده و در کنار شما باشد مادر من آنقدر فداکار بود که ما رنج و سختی نداشتن پدر را نفهمیدیم ولی افسوس که در بین ما نیست تا بوسه ای به دستانش بزنم و یا با چادرش صورتم را پاک کنم افسوس افسوس
عالی بود زیبا بود و واقعی . و نه تخیلی و احساسی . بلکه زبان حال همه ماست که با کشاورزی زندگی کرده ایم