احمدرضا ایراندوست – مادر ، مادر ، مادر

2015-04-10
103 بازدید

مادر ، مادر ، مادر فرا رسیدن روز زن را به تمام بانوان عالم و همه مادران جهان تبریک گفته و آرزو میکنم که هیچ فرزندی سوگوار از دست دادن مادر نباشد.اکثر شعرا و ادبا در مقام مادر قطعاتی را سروده اند ، هر کدامشان از دید و نگاه خود وجود مادر را توصیف کرده […]

۸

مادر ، مادر ، مادر
فرا رسیدن روز زن را به تمام بانوان عالم و همه مادران جهان تبریک گفته و آرزو میکنم که هیچ فرزندی سوگوار از دست دادن مادر نباشد.اکثر شعرا و ادبا در مقام مادر قطعاتی را سروده اند ، هر کدامشان از دید و نگاه خود وجود مادر را توصیف کرده اند .اما مادران در بیشتر خصلت ها به مانند هم هستند ، گذشت و فداکاری ، اخلاق خوش و مهربانی ، قناعت ، محجوب و کم رو بودن در تمام مادران وجود دارد.عزیزی برایم تعریف میکرد که فلان کس به هنگامی که وجود نازنین مادرش را از دست داده بود ، بر پای مادرش بوسه میزد و متاسف بود از این که چرا در زمان حیات پای مادر را نبوسیده است ، وقتی این جمله را به مادرم گفتم ، در جوابم گفت : هیچ مادری رضایت نمیدهد که فرزندی بخواهد پایش را ببوسد ، این یکی از حجب و حیاهایی است که در ضمیر تمام مادران وجود دارد.
زندگی دوران کودکی و نوجوانی ما مصادف با زمانی بود که قدرت مطلق خانواده در دستان پدران بود ، هیچ فرزندی جرات این را نداشت که در مقابل امر و نهی های پدر عرض اندام کند.باید بدون چون و چرا دستورات پدر را اجرا میکردیم .دستوراتی که گاها از توان ما خارج بود و چاره ای جز این نداشتیم که تمکین کنیم .از یک نوجوان ده ساله توقع کار یک جوان بیست ساله را داشتند، باید در کلیه کارهای خانواده شرکت میکردیم و جز این چاره ای دیگر نداشتیم ، کارهای کشاورزی اکثرا به صورت سنتی انجام میگرفت و به اجبار باید کمک حال خانواده و شخص پدر میشدیم تا بلکه چرخ خانواده بچرخد ، این نوع کار کردن و گوش به فرامین پدر بودن مختص من یکی نبود و اکثر افراد جامعه میمه چنین روشی را در مقابل فرزندان داشتند که به نظر من تا اندازه زیادی خوب بود و فرزندان برای زندگی آینده خود ساخته شده و خوب بار می آمدند.
اما در این گیر و دار وجود مادر برای ما نعمتی بود که تا به الان نتوانسته ایم ذره ای از محبتهایشان را جبران نماییم .مادر سپر و پشت و پناه ما در مقابل امر و نهی های گاه و بیگاه پدر بود ، مادر حاضر بود سختی ها را خودش به تنهایی به جان بخرد ، اما فرزندش سختی نکشد ، مادر در ضمن این که وظایف بسیار زیاددی را در خانواده بر دوش میکشید ، حامی سفت و سخت فرزندان نیز بود ، از خورد و خوراک گرفته تا پوشاک ، از رسیدگی به وضعیت درسی فرزندان گرفته تا حمایت از فرزند در مقابل سختی های داخل و بیرون خانواده ، این وظایف بر عهده اکثر مادران بود و همه مادران سعی میکردند پشت و پناه فرزندان خود باشند.
خوب به یاد دارم به هنگام فصل برداشت گندم و زمانی که کارهای کشاورزی به اوج خود رسیده بود ، در ساعات اولیه صبح ، مرحوم پدرم با توپ و تشر میخواست که ما را از خواب بیدار کند تا به همراه ایشان به دشت برویم ، در این میان بود که مادرم در مقابل نهیب های پدرم می ایستاد و میگفت : اینها بچه اند ، بگذار بخوابند ، من خودم می آیم و کمک میکنم ، اما کاری به اینها نداشته باش ، و ما که با اولین صدای بلند پدر از خواب بیدار شده بودیم ، بار دیگر لحاف را روی سر خود کشیده و چقدر خوشحال میشدیم که وجود مادر باعث میشود که بیشتر بخوابیم و بیشتر استراحت کنیم .پدرمان چاره ای جز این نداشت که در مقابل خواسته مادرمان سکوت کند ، پدر تنهایی راهی دشت میشد و ما نیز میخوابیدیم ، ساعتی بعد که از خواب بیدار میشدیم ، میدیدیم ، که سماور در حال جوش بوده و بساط چای و صبحانه که همان مقداری نان و پنیر بود ، آماده است .اما خبری از مادرمان نیست ، بعد از خوردن صبحانه راهی کوچه میشدیم تا به بازیگوشی بپردازیم ، دم دمای ظهر مادر را میدیدیم که خسته و کوفته از کار کردن در آن گرمای فصل تابستان راهی خانه شده است ، از اول صبح کار و کار و کار در بیرون و کمک به مرد خانواده ، اکنون وظیفه دیگردر خانه ، آماده کردن ناهار برای پدر خانواده و فرزندانی که از صبح تا به حال در کوچه مشغول بازی بوده اند ، در این مدت هیچ گاه اخم و ناراحتی را در چهره مادرم ندیدم ، از این که توانسته بود فرزندانش را از زیر کاری که در توانشان نبود آزاد سازد خوشحال بود .به هنگام صرف ناهار و شام هیچ گاه مادرم را ندیدم که پا به پای ما بر سر سفره بنشیند ، سفره را که می انداخت به دنبال بقیه کارها میرفت و زمانی که برمیگشت ، تمام غذایی را که با عشق برای ما آماده کرده بود ، خورده شده بود و دیگر چیزی نبود ، در این هنگام مادرم با رضایت قلبی میگفت : امروز میل و اشتها ندارم ، هوس کرده ام مقداری نون و ماست بخورم و این حرکتی بود که بارها و بارها و در طول زمانی که در خانواده پدر و مادر بودیم تکرار میشد و هیچ گاه هم اعتراضی از جانب مادر نشنیدیم .
عموما بیماری و کسالت در اغلب خانواده ها وجود دارد ، به هنگام بیماری یکی از اعضای خانواده ، تنها و تنها وجود مادر است که بیمار را تسکین میدهد ، اما زمانی که شخص مادر بیمار میشد ، هیچ کس متوجه بیماری مادر نمیشد ، سعی میکرد در مواجهه با فرزندان خودش را سالم و سرحال نشان بدهد ، در حالی که شاید از تب بالا میسوخت ولی دم بر نمی آورد .چه شبها که مادر تا صبح بر بالین فرزندش نشسته و اورا با انواع و اقسام داروها و با دعا کردن های خاص خودش درمان میکرد.مطلبی را در ارتباط با خشگ کردن سر و صورت با چادر مادر خواندم ، من با این که پنجاه و سه سال از خدا عمر گرفته ام ، هر وقت که به میمه میروم با چادر مادرم دست و صورت خودم را خشگ میکنم که از نرم ترین حوله ها بهتر است ، بوی چادر مادرم را با بهترین عطرهای گرانقیمت فرانسوی عوض نخواهم کرد.هر تماسی که با مادرم میگیرم ، میگوید : همیشه برای رونق کسب و کارت دعا میکنم ، در این سن و سال مدام من را به مواظبت و نگهداری از خودم تشویق میکند ، از خوردن غذاهای چرب برحذرم میدارد و همیشه از این که سیگار میکشیدم ناراحت بود ، میگفت تو با سیگار کشیدنت ، انگار تیری به قلب من میزنی .
آری به درست گفته اند که بهشت زیر پای مادران است ، من آرزو دارم ردی از گرد پای مادرم را ببوسم ، اما هیچ گاه مادران نخواهند گذاشت .در سریالها و فیلمهای ترکیه ای که این روزها طرفداران زیادی هم دارد ، یک نکته بیشتر به چشم میخورد و آن هم بوسیدن دست پدر و مادر توسط فرزندانشان است که به یک رسم تبدیل شده است .امیدوارم در کشور ما هم چنین رسمی نهادینه شود.بزرگی برایم میگفت : هر وقت در زندگی دچار مشگل میشوم ، به سراغ مادرم رفته و مابین دو ابروی ایشان را میبوسم ، دیر زمانی نمیگذرد که مشکلاتم به آسانی حل میشود.در پایان از همه کاربران عزیز تقاضا دارم که با هر بار دیدن پدر و مادر خود ، بوسه ای بر دستانشان زده و از آنها بخواهید که برایتان دعای عاقبت به خیری بکنند ، امیدوارم فقط مختص به روز پدر و روز مادر نباشد و همیشه این سنت حسنه را اجرا کنیم .امیدوارم روح تمام مادرانی که از دنیا رفته اند شاد باشد و برای آنهایی که در قید حیات هستند آرزوی عمری طولانی و پربار را دارم .شاد زی مهر افزون خدا نگهدار تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد.