احمدرضا ایراندوست – شخصیت تکرار نشدنی شادروان دکتر پهلوان

2015-03-25
118 بازدید

انا لله و انا الیه راجعون داشتم خودم را آماده رفتن میکردم که تلفنم زنگ خورد ، شما ره را که نگاه کردم ، دیدم یکی از بستگان نزدیک است ، فکر کردم میخواهد از طریق تلفن فرا رسیدن سال جدید را تبریک بگوید، وقتی با الو گفتن آمادگی شنیدن خود را اعلام کردم ، […]

DSCF1255

انا لله و انا الیه راجعون

داشتم خودم را آماده رفتن میکردم که تلفنم زنگ خورد ، شما ره را که نگاه کردم ، دیدم یکی از بستگان نزدیک است ، فکر کردم میخواهد از طریق تلفن فرا رسیدن سال جدید را تبریک بگوید، وقتی با الو گفتن آمادگی شنیدن خود را اعلام کردم ، حزن و اندوه را در نوع گفتارش دریافتم ، دل توی دلم نبود ، در همان لحظات گفتم : خدا نکند که بخواهد خبری ناگوار را به من اطلاع بدهد، بعد از احوال پرسی مختصری که اصلا در آن هنگام حوصله شنیدنش را نداشتم ، خبر اصلی را شنیدم .متاسفانه دکتر حسین پهلوان از این دنیای خاکی پر کشید.آمادگی شنیدن هر خبر ناگواری را داشتم ، اما اصلا و ابدا نمیتوانستم چنین خبری را باور کنم .بله خبر درست بود و حقیقت داشت .دکتر حسین پهلوان در آخرین روز سال از این جهان خداحافظی کرد و تمام مردم میمه را داغدار و عزادار کرد.اگر بگویم میمه شخصیتی تکرار نشدنی را از دست داد ، بیراه نگفته ام .پزشکی خاکی و متواضع ، خوش اخلاق ، فوق العاده مردم دار و دوست داشتنی و در یک کلام انسانی وارسته .دست و پایم را گم کرده بودم و نمیدانستم چگونه این خبر ناگوار را باور کنم .در لیست مخاطبین تلفنم ، نام دکتر پهلوان از جمله کسانی بود که برایش پیام نوروزی فرستاده بودم و دوست داشتم جوابی از ایشان بگیرم ، اما دکتر دوست داشتنی ما نتوانست جواب هیچ کدام از دوستان و علاقه مندانش را بدهد.اکثر اوقاتی که به میمه میرفتم ، ایشان را در مغازه حاج علی شهابی نژاد میدیدم ، به احترامش می ایستادم و چند دقیقه ای خوش و بش میکردم ، اما اکنون باید برای دیدارش به آرامستان میرفتم .بدون اغراق باید بگویم که دکتر حسین پهلوان شخصیتی بود که در قلوب همه مردم میمه جای داشت ، تمام مردم ایشان را دوست داشتند، هیچ کس از ایشان دلخوری نداشت ، زیرا دکتر پهلوان ، انسانی متواضع بود که ضمن پزشک بودن ، به تمام معنا انسان بود.به میمه رفتم ، همه جا صحبت از مرگ نابهنگام ایشان بود، هر کس خاطره ای خوب از دکتر تعریف میکرد، همه از خوبی هایش میگفتند ، همه از خوبی هایش حرف میزدند ، همه از کارهای نیک و خیر دکتر صحبت میکردند، از کمکهایی که به بچه های بی سر پرست میکرد ، حرف میزدند، از کمکهایی که هر ماهه به افراد بی بضاعت میکرد، از البسه و پوشاکی که برای کودکان افاغنه تهیه میکرد ، حرف میزدند.هر کسی را که دیدم ، میگفت : دکتر هنگام ویزیت از من پول نگرفت .این پول نگرفتن ، مختص یک نفر و دو نفر نبود ، همه به اتفاق این جمله را میگفتند که دکتر پهلوان به هنگام ویزیت بیمار پولی دریافت نکرده است .مادر خودم نیز میگفت ، سه بار به مطب ایشان رفته بودم و در هر سه نوبت ویزیت نگرفته بودند.ب این تفاصیل دکتر دوست داشتنی ما چگونه امورات مادی زنگی خود را میگذراند.دکتر فقط به حقوق ماهیانه خود بسنده کرده بود و هیچ گاه جیبی برای همشهریانش ندوخته بود.گویا چند روز قبل یکی از افاغنه به مطب ایشان میروند ، منشی مطب بدون اجازه از دکتر پهلوان ، از بیمار افغانی بیست هزار تومان حق ویزیت میگیرد ، زمانی که دکتر پهلوان این موضوع را میفهمد ، ناراحت شده و از مطب بیرون آمده به دنبال بیمار افغانی میرود، اما هر چه میگردد ، نشانی و آدرسی از بیمار پیدا نمیکند ، با داروخانه تماس میگیرد و به مسئول داروخانه میگوید : برای یک نفر افغانی یک نسخه نوشته ام ، اگر به داروخانه آمد ، بابت بهای داروی ایشان پولی نگیرید و آن را به حساب من بگذارید، در همین حین یکی از همشهریانمان به دکتر میگوید : من این افغانی را میشناسم ، دکتر وجهی را که از این بیمار گرفته بود ، به همشهریمان میدهد و به ایشان میگوید : شما زحمت آن را بکش و این پول را پس بده ، بعد از این که پول را پس میدهد ، نفس راحتی میکشد و میگوید : من که هیچ گاه از این حرکات نمیکردم و از چنین افرادی پولی نمیگرفتم ، امروز چه شده بود که من چنین کاری کردم ؟ بله دکتر پهلوان چنین منشی داشت و به راستی پهلوان همه عرصه ها بود.برای این که خودم را کمی تسکین بدهم ، به آرامستان میمه رفتم ، پیکر دکتر پهلوان را در قطعه صالحین به خاک سپرده بودند.بارندگی های پی در پی چند روزه باعث گل آلود بودن زمین گردیده بود و رفت و آمد در نقاطی از آرامستان سخت و دشوار بود.هنگامی که به مزار ایشان رسیدم ، جوانی از همشهریانمان را که هیچ نوع وابستگی سببی و نسبی به دکتر نداشت ، دیدم که با بیل در حال ریختن شن به دور و اطراف آرامگاه دکتر است .جلوتر که رفتم ، جوان همشهری مان که بغض فراوانی داشت ، گفت : دکتر پهلوان بر گردن یکایک ما حق داشت ، اما ما هیچ کاری نمیتوانیم برای ایشان انجام دهیم ، اکنون که به اینجا آمدم ، دیدم که این نقطه گل و شل است ، به منزل رفته و بیلی آوردم تا با ریختن شن به این جا رفت و آمد همشهریانمان را راحت تر کنم .آری دکتر ، مردم میمه قدر شناسند و قدر خدمات شما را میدانند ، همه جا از نیکی هایت سخن میگویند ، از اخلاق خوبت حرف میزنند ، از رسیدگی به پدر و مادر پیرت حرف میزنند ، دکتر پهلوان در عین این که پزشکی عالیقدر بودند ، یکی از سرداران به نام سپاه هم بودند ، اما هیچ گاه نه قیافه شغل پزشکی گرفتند و نه سرداری خود را به رخ کسی کشیدند.این مصیبت عظمی را به سرکارخانم دکتر فریبا گرانمایه و دو فرزند پسر دکتر پهلوان ، به پدر و مادر گرامی ایشان که فرزند دیگرشان را نیز در راه اسلام از دست داده اند و به مردم خوب و قدر شناس میمه تسلیت گفته و برایشان آرزوی صبر را دارم .در پایان به آقای دکتر اسکندریان که هم محله ای و دوست پنجاه و چند ساله دکتر نیز بودند تسلیت گفته و برای این مرحوم طلب غفران الهی را دارم .تا مطلبی دیگر خدا نگهدار شما باد.