سلمونی های قدیم و چای دارچین ، آرایشگاههای امروزی و فال قهوه از قدیم و ندیم آرایش و اصلاح سر و صورت یکی از نیازهای اصلی بشر بوده است .وقتی موی سر و محاسن از یک حد و مرزی بیشتر رشد کرد و بزرگ شد ، برای جلوه بهتر ، مدام باید به آن رسیدگی […]
سلمونی های قدیم و چای دارچین ، آرایشگاههای امروزی و فال قهوه
از قدیم و ندیم آرایش و اصلاح سر و صورت یکی از نیازهای اصلی بشر بوده است .وقتی موی سر و محاسن از یک حد و مرزی بیشتر رشد کرد و بزرگ شد ، برای جلوه بهتر ، مدام باید به آن رسیدگی نمود و مرتب کرد. انسان اگر از مرتب کردن آن غافل گردد ،ژولیده پولیده شده که در اجتماع به این افراد هپلی میگویند .
در زمان قاجار بیشتر اسامی و القاب افراد بر اساس مشاغلی که در دست داشتند ، انتخاب میشد ، کسانی که در امر نگهداری اسب فعالیت میکردند ، میر آخور نامیده میشدند ، اگر به پیشینه فامیلی های افراد بیشتر دقیق گردیم به خوبی درمی یابیم که فامیل امروزه آنها با شغل پدرانشان در ارتباط بوده است .
فخاری ها پیشینه شغلی کوزه گری و سفال گری را داشتند ، حدادها آهنگر بوده و با مصنوعات آهنی دست و پنجه نرم میکردند، فامیلی های سلمانی نیز پیشینه ای در ارتباط با آرایشگری داشتند.
در میمه قدیم خانواده مرحوم اباذر در کسوت سلمانی بودند ، مرحوم استاد عباس اباذر که مردی شوخ طبع بوده و به هنگام اصلاح کودکانی که زیر دست استاد سلمانی گریه میکردند ، لطیفه هایی را تعریف میکرده تا بلکه بتواند از این راه آنها را آرام نماید.استاد سلمان و استاد حسین فرزندان مرحوم بودند ، اینک آقای غلامحسین اباذر حرفه نیاکان خود را در پیش گرفته و بعد از بازنشستگی تمام وقت در مغازه سلمانی خود مشغول به کار میباشد.
مرحوم غلامحسین محمدیان که دایی حاج محمد بیکیان بود سالهای سال به اتفاق هم به شغل آرایشگری اشتغال داشتند .مرحوم حسین مومنی نیز علاوه بر این که دندانپزشک تجربی بود ، حرفه پدری خود را ادامه داده و سالیان سال در قسمت شمال پارک قدس به اصلاح سر و صورت مشتریان خود مشغول بود.
احمد نهری نیز یکی از آرایشگرهای قدیمی میمه بود که سالیان سال در کویت نیز به این حرفه اشتغال داشت .نقل است روزی یکی از بانوان میمه ای فرزند خود را برای اصلاح سر به نزد استاد عباس میبرد ، این بانوی همشهری از آنجا که پول نقدی در دست نداشته تا دستمزد استاد را بدهد ، به هنگامی که فرزندش بر روی صندلی آرایش در حال گریه کردن بود ، خطاب به فرزندش میگوید : مادر جان گریه نکن ، الان اوستا سرت را درست میکنه ، منم الان میرم بابات را پیدا میکنم و پول ازش میگیرم و میام دستمزد اوستا را بدم .اوستا عباس که همزمان در حال اصلاح سر بچه بود ، گوشش نیز به حرفهای مادر بچه بود . اوستا همزمان که در حال اصلاح بود ، خطاب به بچه میگوید : بچه جان گریه نکن ! اوستا سر نسیه درست نمیکنه ، مامانت میره هر گوری که باشه بابات را پیدا میکنه ، پول را میگیره و میاد ، تو هم گریه نکن .
سلمونی های میمه از قدیم الاایام مشتریان خاص خود را داشتند ، مشتری مرحوم غلامحسین محمدیان به هیچ وجه به جای دیگه نمیرفت ، مشتری مرحوم اوستا حسین به هیچ وجه به سلمونی دیگری مراجعه نمیکرد .وقتی میخواستند سر بچه ها را که غالبا هم از ته میتراشیدند ، بتراشند ، تخته ای را که در زیر میز گذاشته بودند برداشته و آن را بر روی دو دسته صندلی قرار میدادند که اوستا بهتر بتواند بر روی سر بچه کار بکند ، چون قد و قواره بچه ها کوچک بود این کار را انجام میدادند .
در فصل زمستان بخاری های علاء الدین نفتی را برای گرم کردن فضای مغازه روشن کرده و کتری روحی را آب کرده بر روی آن میگذاشتند .غالب این سلمانی ها از برخی مشتریان خود با چای دارچین پذیرایی میکردند ، آب جوش و قل کتری را داخل قوری ریخته و چند تکه چوب دارچین نیز به آن می افزودند.
هر کدام از ماها زمانی که بر روی صندلی سلمونی مینشستیم ، در آیینه مقابل دماغ استاد سلمونی را کج میدیدیم .ماشینهایی که این سلمونی ها استفاده میکردند همه دستی بود و با حرکت مچ دست به کار می افتاد ، هر از چندی این ماشینها را باز کرده و تیغ آن را تیز میکردند ، کند بودن تیغها باعث میگردید که موی بچه ها زیر دنده های ماشین اصلاح گیر کرده و کشیده شود ، اما مگر بچه جرات اعتراض داشت ؟ دستمزد اوستا سلمانی در زمان کودکی های من یک ریال بود که بعدها به دو و پنج ریال رسید.چون مرحوم غلامحسین محمدیان همدوره و دوست دوران جوانی مرحوم پدرم بود ماها نیز به اطاعت از پدر مشتری ایشان بودیم .
مغازه های سلمونی میمه کاملا ساده بود و وسایل زیادی در آنجا دیده نمیشد ، اما تنها یک وجه اشتراک در تمام این سلمونی ها وجود داشت و آن هم ماری بود که در شیشه ای پر از الکل نگهداری میشد که هیچ گاه ارتباط این مارهای داخل در الکل را با حرفه سلمانی نفهمیدم .نمره ماشینهای اصلاح سر کودکان صفر و یک و دو بود که جوانها سعی میکردند که دیگر سر خود را از ته نتراشند و آن را اصلاح نمایند.
امروزه چه در آرایشگاههای زنانه و چه در آرایشگاههای مردانه از مشتریان به شیوه های مختلف استقبال و پذیرایی میشود .دکوراسیون آرایشگاهها به هیچ وجه قابل مقایسه با زمان ماها نیست .انواع و اقسام نوشیدنی در این مکانها به سلیقه مشتری سرو میشود .آرایشگرهای معروف سعی میکنند با تعیین وقت قبلی مشتری را به حضور بپذیرند .هر آرایشگاهی با توجه به موقعیت مکانی و فضایی که در اختیار دارد ، سرویسهای متنوعی به مشتری میدهد .در برخی از این آرایشگاههای مدرن برای طاسی و کم پشت بودن موی سر دامادها نیز راه کارهایی اندیشیده اند و به طور موقت چهره داماد را با موهایی پر پشت در عروسی نشان میدهند .در آگهی های تبلیغاتی این آرایشگاهها انواع و اقسام گریم و آرایش سر و صورت وجود دارد .در آرایشگاههای زنانه شیوه های دیگری را به کار برده و برای مشتری فال قهوه گرفته و پولهای کلانی را بابت این نوع سرویس میگیرند .برخی از آین نوع آرایشگاهها که در صنف خودشان اسم و رسمی هم پیدا کرده اند ، برای آرایش عروس ارقام نجومی میگیرند که داماد بخت برگشته مجبور به پرداخت چنین صورت حسابهایی میباشد .کار این آرایشگرها به مانند پزشکان تخصصی شده و هر کس در قسمتی از کار مهارت دارد ، عده ای در آب رسانی و ویتامین رساندن به پوست صورت کار میکنند ، عده ای فقط کارشان به ناخن مربوط میشود ، عده ای فقط آرایش و اصلاح ابرو را انجام میدهند ، تعدادی در تتو کردن فعالیت میکنند و عده ای دیگر در آرایش موی خانمها تخصص دارند .
تعداد آموزشگاههای آرایش زنانه و مردانه هر روز بیشتر میشود و خیلی از دختران و پسران با ثبت نام در این مراکز برای خودشان حرفه ای را دست و پا میکنند که بتوانند ، از آن طریق امرار معاش کنند .
اما کیف و لذتی که در سلمونی های آن زمان میمه وجود داشت در هیچ کدام از این مراکز پر زرق و برق وجود ندارد .
بعد از سلمونی رفتن به حمام دوشیفته زنانه و مردانه رسمی بود که همه آن را انجام میدادند .اینها همه تاریخ گذشته میمه است که من سعی دارم با زبان الکن خودم و نوشته های پر از عیب و ایرادم آنها را ثبت نمایم .اگر تصویر ملاعباسعلی شهیدی را در این سایت پر بیننده درج میکنیم ، شاید در آینده ای نه چندان دور مورد استفاده دانشجویانی قرار بگیرد که در ارتباط با میمه قدیم تحقیق و مطالعه میکنند .تا مطلبی دیگر ایام به کامتان .شاد زی مهر افزون خدا نگهدار
اما تنها یک وجه اشتراک در تمام این سلمونی ها وجود داشت و آن هم ماری بود که در شیشه ای پر از الکل نگهداری میشد که هیچ گاه ارتباط این مارهای داخل در الکل را با حرفه سلمانی نفهمیدم
جناب ایراندوست
سلام
بسیار زیبا بود و خاطره انگیز
همه ما که کودکی خود را در میمه گذرانده ایم با این جملات ارتباط عاطفی برقرار میکنیم
ماشین های دستی و کنده شدن موها را همه تجربه کرده اند
خدا رحمت کند مرحوم محمدیان را. من در ابتدا زیر دست ایشان و سپس خدمت حاج آقا بیکیان بودم. واقعا جالب بود.
راستی… اگر از ارتباط آن مار داخل شیشه الکل و آرایشگاه های قدیم میمه مطلع شدید ما را هم در جریان قراردهید
واسه همین مو کشیدن بوده که الان من و تو کله هامون اینجوری شده ها!!!
سلام
مطایبه دلچسبی بود
البته وراثت و ژنتیک چاشنی کار است
تشکر از شما .به جز مرور تاریخ میمه بعضی از جمله ها برای شروع یک روز بانشاط فوق العاده است.
سلام
اولین سلمانی شیک را رضا واحد در میمه تاسیس نمود که در طبقه بالای مغازه مرحوم رجبیان روبروی پارک قدس بود.
با سلام
جناب آقای ایراندوست
دبیرستانهای معروف و با سابقه در شهر اصفهان مانند ادب ، سعدی ، صارمیه، هراتی این کار را تقریبا هرساله انجام می دهند .از شاگردان برجسته خود که در گذشته و اکنون موفقیتی کسب کرده یا مسئولیتی دارند در همایشی تجلیل به عمل می آورد . این کار نیازمند چند پیش زمینه است :
۱- مشخص کردن اهداف و شیوه برگزاری مراسم و نحوه دعوت از مدعوین
۲- بررسی چگونگی استمرار ارتباط منطقی با افرادی که دعوت می شود و استفاده کاربردی از تجربیات این عزیزان برای توسعه اجتماعی و فرهنگی شهر
۳- تشکیل ستاد کارآمد برای هماهنگی و اجرای برنامه
۴- کسب تجربه از مدارسی که این نوع برنامه را اجرا کرده اند به عنوان مثال از تجربیات مدیر دبیرستان هراتی که از دوستان منطقه ماست.
۵- بررسی همه جانبه و جامع اجرای مراسم
به هر حال طرح خوبیست اما به شرطی که با فکر و طرح و برنامه باشد
باسلام
آقای حسن کریمیان هم، آرایشگاه داشت اسمش هم گذاشته بود شانی که یه مدت خودشم به همین اسم شناخته میشد چقدر خوب بود اون روزایی که تازه ماشین های اصلاح برقی اومده بود دیگه موهارو نمی کند سریع کله مارو کچل می کرد راستی اون روزها چرا معلما مخصوصا ناظم مدرسه ها انقدر اصرار می کردن که سربچه ها باید باماشین ۲ زده بشه دهه شصت که نسبتا بهداشت رعایت می شد واز حمام خزینه ای خبری نبود یادش به خیر آقای رضا نادیان رئیس دبستان امام موسی صدر خدا سلامتی بهشون بده یادمه هرکی باموی بلند می اومد مدرسه اول صبح شنبه موهای جلوی سرش روبا قیچی می چید اون فردم بایستی با خجالت وارد سلمانی می شد ومورد تمسخر سایرین خصوصا مرحوم محمدیان قرار می گرفت یا اینکه بعد ازظهر موقع نماز جماعت که قبل از شروع کلاسهای بعد از ظهر برپا می شد به خاطر یخ زدن آب وضوخانه مدرسه آقا رضا مارو مجبور می کرد ازآب قنات مزدآباد که ازجوی کنار مدرسه درزمستانها می گذشت وضو بگیریم وحتی به پسر خودشان (دکترمجتبی نادیان) هم رحم نمی کردن – یادش به خیر
هر کدام از ماها زمانی که بر روی صندلی سلمونی مینشستیم ، در آیینه مقابل دماغ استاد سلمونی را کج میدیدیم
واااای آقای ایراندوست چقدر خندیدم،حیف که هنوزم تو مدارس استعداد بچه ها شناسایی نمیشه،شما باید با این دقت وحافظه نویسنده میشدید.
بچه محل عزیز سلام : از این که توانسته ام برای لحظاتی خنده را بر لبانتان بیاورم ، مسرورم .از لطف جنابعالی کمال تشکر را دارم .اما در جواب به نویسنده شدن حقیر باید بگویم :
جایی که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد ؟
باسلام خدمت اقای ایراندوست و ضمن تشکر از ایشان که هر از چندگاهی از پدروپدربزرگ بنده یادی میکنن……
اصل ماجرای اوستاعباس یاهمون عموعباس بنده به این شرح بوده:
مادر پسرش را به نزد عموعباس میاورد و کودک در حال گریه بوده۱مادر در این حین میگوید :پسرم گریه نکن الان۵زار پول داریم اوستا موهایت را اصلاح میکند وبقیش راوقتی بابات امد میگیریم و برای اوستامیاوریم اوستاهم همینجور که کارش میکرده حواسش به سخنان مادر کودک نیز هست و در پاسخ روبه کودک میکند و میگوید غصه نخور پسرم من هم اندازه پولت موهایت را درست میکنم و بقیش را هروقت پولت را اوردی درست میکنم و همین کار را نیز میکند و کودک را با موهایی نصف اصلاح شده راهی خانه میکند