شهدای ونداده – زندگی و وصیتنامه ی شهید حسینعلی مهدوی

2014-12-17
328 بازدید

منبع : نرم افزار شمیم یار ، دومین یادواره ی شهدای ونداده مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا زندگينامه شهيد حسينعلي مهدوي  شهيد حسينعلي مهدوي فرزند حاج حسن در تاريخ بيستم ارديبهشت ماه سال 1326 در يك خانواده ي كشاورز، مذهبي و محب […]

100

منبع : نرم افزار شمیم یار ، دومین یادواره ی شهدای ونداده

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا

زندگينامه شهيد حسينعلي مهدوي

 شهيد حسينعلي مهدوي فرزند حاج حسن در تاريخ بيستم ارديبهشت ماه سال 1326 در يك خانواده ي كشاورز، مذهبي و محب اهل بيت علیهم السلام در روستاي ونداده از توابع بخش ميمه اصفهان چشم به جهان گشود ، پدرش چون فرزند اولش فوت کرده بود نذر کرد که اگر این فرزند زنده بماند او را به پا بوس امام هشتم ببرد که نذر خود را در کلاس چهارم نیز ادا نمود، دوران طفوليت را در دامان مادري متدين از ذریه امام موسی الکاظم (ع) به نام حاجيه سيده خانم اغا موسویان گذرانید. قبل از دبستان مدتی به کلاس اموزش قران ( مکتب ) رفت و سپس در مهرماه سال 1335 وارد دبستان دولتي نوبنياد ونداده شد وخرداد سال1341 كلاس ششم را با رتبه خوب به پايان رسانيد وچون در روستا مقطع بالاتر از ابتدائي وجود نداشت نتوانست درس خود را ادامه بدهد وتحصیلات وی خاتمه یافت. چند سالي به پدر گرامش در امركشاورزی كمك نمود و سپس در اوایل سال 1345 براي يافتن كار راهي تهران شد و در كلكچال كه وابسته به سازمان پیشاهنگی بود و درحال حاضر محل معروفي در شمال تهران و تپه نور الشهداء در کنار ان است مشغول گرديد، وطي مدت حدود یکسالي كه در اين مكان مشغول به كار بود از درآمد ماهيانه، به خانواده نيز كمك مينمود تازمان خدمت سربازي فرارسيد . در تاريخ 10/3/1346 در پاسگاه ژاندارمري ميمه ثبت نام و به همراه تعدادي از همشهري هایش به پادگان آموزشي جهرم اعزام شد، پس از دوران آموزشي به ژاندارمري شهر آستارا  اعزام و محل خدمت وي پاسگاه  مرزبانی حيدر محله (مرز ايران و شوروي) تعيين گرديد و چون در اواخر خدمت وی ، تنش بين ايران و عراق(دوران حسن البكر )پيش آمده بود مدت سه ماه به خدمت دو ساله وي اضافه شد ودر مجموع 27ماه خدمت نمود كه در طی این مدت حتي يك مرتبه هم به مرخصي نيامد، به هر صورت خدمت وي در تاريخ 10/6/ 1348پايان يافت وبه روستا بازگشت که پدرش به شكرانه سلامتي وي گوسفندي قرباني نمود. پس از استراحت حدود یکماهه جهت پیدا کردن کار، مجددا راهی  تهران و اين مرتبه در يك كارگاه آهنگري مشغول بكار شد و تا اخر سال 1355در چند نقطه تهران در این حرفه اشتغال داشت و سپس به ونداده عزیمت نمود تا بتواند برای خود مغازه ای دایر نماید  لذا در فروردین سال 1356 با یکی از دوستانش شریک و مغازه ی اهنگری دایر و مشغول شدند و پس از حدود دو سال ،  تصمیم گرفت که خود به تنهائی مغازه ای ساخته و مستقل شود که این مغازه در حال حاضر وجود دارد .  شهید مهدوی از اواسط سال 1351 به صورت جدی علیه ظلم وستم  و بي عدالتي هاي حاكم بر روستا که کدخدا در راس ان بود به مخالفت و مبارزه برخاست كه برای این مخالفت و مبارزه ، بارها توسط عوامل خود فروخته کدخدا مورد ضرب و شتم قرار گرفت وچندين مرتبه هم به زندان رفت که فقط به یکی از موارد اسف بار ان اشاره میشود.  چند ماه پس از درگيري قبلي با خانواده کدخدا که به زندان رفتن چند روزه وی منتهی شد ودر زمستان سال 1354،تعداد ی از عوامل مزدوركدخدا ، شهيد مهدوي  ويكي از دوستانش را در محل (قهوه خانه مشهدی حسین) دور از چشم مردم ، با چوب ،چماق وچاقو  مورد ضرب وشتم قرار میدهند ، به صورتیكه شهيد مهدوي از ناحیه گوش راست و شکم خونریزی كرده و به حالت اغما میرود که ابتدا به درمانگاه وزوان و بعد سریعا به بيمارستان اصفهان كلينيك انتقال مي يابد و از قضا  شهید غلامعلی هم که در بیمارستان شریعتی فعلی تهران خدمت میکرده و به مرخصی امده بوده ، خود را به اصفهان میرساند و شب اول را درکنار شهید مهدوی سپری و تمام کارهای پرستاری وی را تا صبح انجام میدهد ، و چون خواست خداوند بر زنده ماندن وی در این مقطع بوده ، لذا وی به هوش می اید و پس از چند روز  و با داشتن استراحت پزشکی طولانی از بيمارستان مرخص ومدتي هم در منزل دوران نقاهت را گذرانیده تا بهبودي حاصل میشود.  شهید مهدوی از مقلدین حضرت امام خمینی در سال های قبل از انقلاب بود و در جلسات مذهبی و سخنرانی در بازار و مسجد الهادی و… تهران شرکت میکرد و از بینش سیاسی و اطلاعات مذهبی خوبی برخوردار بود ، لذا طی چند سال منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی خصوصا سال های 1356 و 1357 و همجنین سال های پس از انقلاب به اتفاق یکی از دوستان صمیمی اش جهت تبلیغ و ترویج احکام اسلام و… برای شب های جمعه ، ماههای محرم ، صفر ،  رمضان، از قم روحانی دعوت میکردند که بعضی از  ثمرات ان ، تربیت مداحان  ، قاریان قران ، اشنائی مردم نسبت به رساله عملیه ، بیدار کردن مردم ، خصوصا نوجوانان و جوانان نسبت به ظلم و ستم رژیم پادشاهی و… بود که تعدادی از این پرورش یافتگان جزء رزمندگان دفاع مقدس و شهدای ونداده میباشند، همچنین از تدابیر وی، تاسیس هیئت امام جواد (ع) و عضویت حدود 40 نفر جهت جمع کردن مخارج روحانی مدعو بود .  شهید مهدوی در اوایل دی ماه 1357براي مبارزات دوران انقلاب راهي تهران شد و به اتفاق چند نفر از دوستان واقوام خود، همگام و همصدا با ديگر ملت سلحشور ايران در تظاهرات و مبارزات انقلابي از جمله ،حمله و سقوط یکی از پادگان ها و… شرکت  نمود تا اینکه سرانجام انقلاب اسلامي در 22بهمن1357 به پيروزي رسيد و پس از گذشت چند روز به ونداده مراجعت كرد.  پس از مراجعت به روستا و با توجه به اینکه هنوز كدخدا و چماق دارانش در ونداده حضور داشته و همچنين اميد داشتند كه شاه برگردد، فلذا شهيد مهدوي به همراه دوستان و ديگر همشهري هاي انقلابي خود، مبارزه عليه ريشه كن کردن كدخدا را شروع نمود وطي اين مدت در گيري هايي هم به وقوع پيوست اما شهيد مهدوي فقط به دنبال حکم دستگیری کدخدا بود واعتقاد داشت كه ريشه فساد ، کدخدا ست و بقيه فقط مزدور و در خدمت كدخدا هستند، لذا با پيگيري هاي شبانه روزي و مستندات كافي که از کدخدا در دست داشت و با همکاری یکی از دوستانش، توانست حكم دستگيري كدخدا را از دادگاه انقلاب اسلامی تهران دریافت و پس از فرار مکرر كدخدا به چند  نقطه، بلاخره وي دستگير و به زندان دادگاه ه نقلاب اسلامی اصفهان  منتقل و پس از چند ماه زندانی و بازجوئی ، دادگاه علني كدخدا باحضور تعداد زيادي از اهالي روستا  تشكيل و حكم  مصادره اموال و دارائي هاي وي صادر گردد .      شهید مهدوی بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تا زمان اعزام به جبهه ، عضو كميته انقلاب روستا و یا شورا ی ونداده نشد اما  تمام امورات این نهاد زیر نظر وی اداره میشد و طی این مدت خدمات قابل توجهي ارائه گردید ، از جمله تهيه زمین از بنیاد مسکن وتقسيم ان بين مستضعفان روستا و  همچنين كمك براي ساخت  خانه هايشان ، تقسيم زمين وآب هاي مصادره شده كدخدا بين محرومين روستا ،خيابان كشي منتهی به مسجد فعلی روستا که خود برای تخریب بعضی از خانه ها کارگری و برای دیوار کشی انها بنائی میکرد ، سر و سامان دادن به قنات و همچنین ملکییت سهام داران ان ، پس گرفتن مقدار زیادی از زمین های کشاورزی چاه ملی که کدخدا بدون حساب به غیر ونداده ائی فروخته بود ، پیگیری و راه اندازی سیستم اب لوله کشی و همچنین سیتم برق رسانی روستا و…

شهید والامقام در اواخر سال 59 13 به اتفاق یکی از دوستانش گروه مقاومت حزب الله ونداده را تشکیل و تعداد 83  نفر از افراد حزب اللهی روستا که اغلب انان ،جوانان و نوجوانان بودند به عضویت این گروه درامدند، که تعدادی از انها در دوران دفاع مقدس به فیض شهادت نائل امدند و ضمن تحویل چند قبضه اسلحه از سپاه میمه ، امنیت را نه تنها در ونداده ، بلکه در روستا های مجاور نیز فراهم مینمودند ،که پس از مدتی گروه مقاومت به پایگاه و پس از شهادت شهید بهشتی به نام این شهید گرانقدر تغییر نام داد. شهيد مهدوي پس از انقلاب يك مغازه آهنگري دائر نمود اما كمتر در مغازه ديده میشد چون بيشتر وقت وي صرف امورات روستا ميگردید ، تا بحث جنگ و تجاوز عراق پيش آمد و به دنبال فرصتی بود تا راهی جبهه شود لذا در اوایل سال 1361  عزم جبهه نمود و هرچه براي وي استدلال كردند كه حضور شما در روستا موثرتر است بي فايده بود و اعتقاد داشت که دشمن به زور آمده و بايد به زوراسلحه اورا بيرون كرد، لذا در اواسط فروردين سال1361 به اتفاق يكي از دوستا نش ازطريق بسيج سپاه شاهين شهر راهي پادگان غدير اصفهان و به مدت کمتر از یک ماه  دوره آموزش نظامي را طی نمود و چون پايان آموزش وی مصادف شده بود با عمليات بزرگ بيت المقدس ، لذا فقط يك روز به مرخصي امد و در نیمه اردیبهشت از اصفهان با هواپيما به امیدیه و سپس بوسيله هلي كوپتر به انرژي اتمي دارخوئين كه محل استقرار نيروهاي تيپ نجف اشرف بود منتقل ودر تیپ 8 نجف اشرف ، گردان یا مهدی (عج) به عنوان فرمانده دسته سازماندهي  و بلافاصله به منطقه عملياتي بيت المقدس اعزام و در پشت جاده  اهواز خرمشهر، محدوده ایستگاه حسینیه استقرار یافت . مرحله اول عمليات به اتمام رسيده بود و رزمندگان اسلام آماده مرحله دوم عمليات بودند که دراین مرحله در شب 17/2/1361 به طرف دژ مرزی پیشروی و بصورت سطحی از ناحیه دست مجروح و در محدوده پاسگاه زید استقرار یافتند .        مرحله سوم عمليات بيت المقدس در ساعت 22  شب 20/2/61 13 با رمز یا علی ابن ابیطالب (ع) از دژ مرزی به سمت  دشت شرق بصره و همچنین شلمچه شروع وشهيد مهدوي وهمرزمانش  به سمت دشمن متجاوز هجوم بردند ، اما بلحاظ امادگی کامل متجاوزین بعثی و قبل از رسیدن رزمندگان به خط اول دشمن ، تیر بارهای انان بکار افتاده و هواپیما های عراقی منطقه را مملو از منور و مانند روز روشن کردند، ولی رزمندگان اسلام در زیر تیر بار های دشمن به پیش رفته و مناطقی را هم تصرف کردند، اما با توجه به امادگی ،فشار زیاد و اتش شدید دشمن ، ناچار به عقب نشینی از مواضع متصرفه شدند که پس از جمع آوري شهداء و مجروحين  قابل دسترسی در ان شب و صبح روز بعد ، نام وی در لیست مجروحین و یا جسد مطهرش در بین شهدا شناسائی نگردید و تمام تلاش ها جهت یافتن اثری از وی ثمری نداشت ، لذا نام حسينعلي مهدوي به فهرست جاودانه جاويد الاثرهاي دفاع  مقدس اضافه گردید .  پس از مدت بیش از  15 سال، جنازه مطهر شهید حسینعلی مهدوی توسط کمیته جستجوی پيكر شهدا كشف ، شناسائي و به تهران منتقل و سپس به همراه تعدادی از شهدا ی استان اصفهان از جمله شهيد محمدرضا عابدي ابتداء در اصفهان  و سپس در روز جمعه مورخه 13/4/1376 مصادف با 28 صفر سال 1418 در میان جمعییت انبوه عزادار در شهر ميمه ، وزوان و زادگاهش روستای ونداده  تشيع و بالاخره در گلزار شهداي ونداده و در کنار شهدائی که با هم در بسیج روستا خدمت میکردند ارام گرفت .

                                                                                                                                                                                                                                                                                      روحش شاد و یادش گرامیباد

——————-

 وصیت نامه شهید حسینعلی مهدوی

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

 بنام پروردگار شهداء و راستگویان

و با درود و سلام به رهبرکبیر انقلاب اسلامی ایران ، امام خمینی (دامت برکاته) و به روان پاک شهدای گلگون کفن از هابیل تا کربلاهای جنوب و غرب ایران که با خون سرخ خود راه بزرگ رهبر آزادگان ، حسین (ع) را ادامه داده اند و حسین وار به لقاء الله پیوستند.

اینجانب حسینعلی مهدوی در روز  15/2/1361 در کمال صحت و سلامت این وصیتنامه را مینویسم.

مادر عزیز و پدرگرامی به یاد خدا باشید و هرگز غم و اندوه به خود راه ندهید چون مرگ برای همگان است ، همانطوریکه خداوند در قران میفرماید در هر کجا باشید مرگ به سراغ شما خواهد آمد ، اگر چه در کاخهای مستحکم باشید ، پس چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد و من این راه ، یعنی شهادت در راه خدا را آگاهانه و با کمال میل انتخاب کرده ام . پدر و مادر مهر بانم در بین مردم خود را مغرور یا مغموم ندانید و هر گز احساس ناراحتی نکنید و افتخار کنید که فرزندی را در راه اسلام داده اید . برادران و خواهران خوبم ، دوستان و همسنگرانم به فرمایشات حضرت امام گوش فرا دهید و به دستوراتش عمل نمائید که باعث پیروزی شما و حزب الله بر تمامی کفار و منافقین است و همانطوریکه او فرموده است مسجد سنگر است و به راستی که سنگری به استقامت سنگر مسجد نخواهد بود ، این بزرگ سنگر را حفظ کنید .  در پایان وجوهات اندک دارائیم را زیر نظر برادر بزرگوارم آقای علی بخشی بپردازید و بقیه را به مصرف نماز و روزه های قضا شده ام برسانید که مدت سه ماه روزه و مدت 9 سال نماز قضا شده دارم  و اگر جنازه ام به دستتان نرسید ناراحت نباشید ، ولی اگر افتاد در هر کجا که میل دارید به خاک بسپارید، فقط در ونداده غسل دهید و تشیع نمائید و در عزایم هم لباس سیاه نپوشید و گریه هم نکنید . در خاتمه پدر و مادر عزیزم من فرزند خوبی برای شما نبودم و همیشه باعث ناراحتی شما میشدم ، از شما خواهش میکنم مرا حلال کنید بخاطر خدا و چیزی را که فراموش کردم مبلغ سه هزار تومان به علی اقاعادل بدهکارم ، بپردازید و طلبکاری هایم در یک ورق داخل دفتر حساب دکان می باشد .         و السلام    خداحافظ

                حسینعلی مهدوی – اردوگاه دارخوئین    15/2/1361