سلام علیکم از طلاب میمه هستم ساعتی از روز که کمتر آدم ها رفت وآمد میکنند، توی کوچه داشت با دقت دیوار رو نگاه می کرد وجلو می رفت گاهی کنار دیواری می ایستاد و با قلمش روی اطلاعیه ها چیزی می نوشت.چون روحانی بود و سالخورده،توجهم رو جلب کرد.سعی کردم اطلاعیه را زیر نظر […]
سلام علیکم
از طلاب میمه هستم
ساعتی از روز که کمتر آدم ها رفت وآمد میکنند، توی کوچه داشت با دقت دیوار رو نگاه می کرد وجلو می رفت گاهی کنار دیواری می ایستاد و با قلمش روی اطلاعیه ها چیزی می نوشت.چون روحانی بود و سالخورده،توجهم رو جلب کرد.سعی کردم اطلاعیه را زیر نظر بگیرم تا بعد از رفتنش نوشته اش را بخوانم.کمی که دور شد رفتم سراغ اطلاعیه.تبلیغ شروع یک کلاس بود.زمان،مکان،نام استاد و درسی که قرار بود فردا شروع کلاسش باشد . اطلاعیه ای که قبلا روی دیوار نصب شده بود.
دنبال نوشته ای دست نویس توی حاشیه یا لابه لای کلمات تایپ شده می گشتم.چیزی پیدا نکردم.فقط کلماتی از اطلاعیه خط خورده بود. برایم عجیب بودومشکوک.سریع حرکت کردم،پیچ کوچه را که گذشتم،کمی جلوتر باز مشغول نوشتن بود.لحظاتی بعد خودم را کنار اطلاعیه رساندم…همان اطلاعیه قبلی وکلماتی که خط خورده بود!
می خواستم خودم را به او برسانم و چیزی بگویم و مذمت که چرا در این اطلاعیه دستکاری می کند ولی چهره اش،سن بالایش،روحانی بودنش،مانع شد.
در راه برگشت چند اطلاعیه مشابه ولی خط نخورده را هم دیدم،عجیب بود…آن شخص کلمه ی حضرت آیت الله رو قبل از اسم استاد،روی اطلاعیه خط میزد!طوری که دیده نشود.
ذهنم مشغول بود که دوستی گفت:سلام… و رشته افکارم را گسست.جوابش را سریع دادم و جریان را تعریف کردم.گفت اتفاقا استادی که کلاسش فردا شروع می شود را می شناسد وفردا قصد رفتن به کلاسش را دارد.بعد از تعریف و تمجید زیادش،راغب شدم فردا با هم سر کلاس حاضر شویم.
هنوز استاد نیامده بود.با آن جمعیت زیاد،صدای همهمه فضا رو پر کرده بود.و من در خلوت ذهنم،اتفاق دیروز را مرور می کردم.
باصدای صلوات حضار از آمدن استادخبر دار شدم.استاد را از بین جمعیتی که به احترامش ایستاده بودند،ندیدم.
یعنی ایشان چه شخصیتی هستند که باید کلاسی به این شلوغی داشته باشند.
لحظاتی بعد… همه نشسته بودند غیر ازمن…از تعجب خشکم زده بود.
استاد همان شخص دیروزی بود!
دستم به پایین کشیده شد.دوستم بود… مرا نشاند و گفت:چرا ایستادی؟!…عقبی ها،استاد رو نمیبینند.
نشستم،گفتم اسم استاد چه بود؟
همانی را گفت که در اطلاعیه ها نوشته بودند!
حواسم را جمع درس کردم تا درس استاد را خوب بفهمم…ولی برای من،این اولین جلسه ای نبود که پای درس استاد می نشستم، ازدیروز دنبال درس تواضع استاد،حرکتم آغاز شده بود.
و همین یک قسمت برای چگونه طلبه شدن،در زندگی،راهگشایم شد.
والسلام و التماس دعا
نویسنده:طلبه ی میمه
یه مرحله ای بالاتر از روشنفکری هست!…
اونم اینه که کتاب نخری تا درخت های کمتری قطع بشن!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ایرانیها الان تو این مرحله هستن 😐
یک مرحله ی بالاتری هم هست که توی کتاب ها ننوشتند…چون نميشد که بنويسند.
اگر از تمام درختان کتاب بسازند و درباره آتش بنویسند درک کاملی از نور آن حاصل نميشود،مگر شاخه اي بسوزد.
باید فکری که فقط با کتاب میخواهد روشنگری کند را با کتابش سوزاند و خرج روشناايه قلب کرد
اين مرحله اي است که ايراني ها باید به آن برسند
با سلام و ادب پاسخ دوستان را که مطالعه می کردم دو عزیز که با نامهای دوست و میمه ای خود را معرفی کرده بودند نکاتی را مطرح کردند که لازم دیدم مطالبی را عرض کنم .
1- کجای جمله بنده انرژی منفی دارد؟ چرا هروقت در میمه صحبت کارجدی ، خلاقیت در فعالیتها، مسئولیت پذیری، وجدان کاری و… می شود یه عده ای بهشون برمیخوره و میگویند که انرژی منفی ندهید.متاسفانه روحیه رودرواسی در میمه وزنه وجدان کاری و تعهد کاری را ضعیف کرده است.حداقل باید به اندازه ادعایمان کارهم بکنیم.فعالیتهای آقای دهقان در مدرسه راهنمایی تقریبا در آموزش و پرورش میمه بی سابقه یا کم سابقه است.این خلاقیتها چرا نباید انعکاس استانی یا ملی پیدا کنه؟و مشابه این فعالیتها . باید در شهر ما روحیه تعهد کاری و وجدان کاری زنده بشه.
نکته دیگه این که گفتند جذبه برای جذب در دین . من این را قبول ندارم . حوزه جذبه در جاهای خاصی تعریف شده . برای جذب به دین و فعالیتهای معنوی و مذهبی نیازمند فضای محبت و عقلانیت هستیم . جذبه را باید در جای خودش صرف کرد.
خدمت مسئولين اردو گلهای بهشت و همچنين آقای اسماعيلي که ميفرمايند( این جور طرح های کاربردی خیلی خوب و موثره که نوجوان دانش آموز بفهمه دین فضای پر از شادی و نشاط هم هست)
مطلبي رو از کتاب خطر مادي شدن دین نوشته ی اصغر طاهر زاده صفحه77-78ارائه ميکنم
سوال ميشود چرا فرزندانمان قبل از بلوغ متدین اند ولی بعد از آن بی دين ميشوند؟
جواب اين است که :قبل از بلوغ هم بی دین بودند منتهی به تقلید از والدین ادای دین داری در می آوردند،حال که می خواهند مستقل باشند،شخصیت اصلی خود را بروز میدهند.اگر دین در دورانی که آماده ی شنیدن سخن والدین اند ویا حاضرند برنامه های سرگرم کننده تلویزیون را تماشا کنند،به گونه ای زیبا برای آن ها شرح ندهیم تا هر چه جلو می روند به خدا نزدیک تر شوند،وقتی عقل جوانی شان که عقل چون و چرا است،بیدار میشود جوابی برای سوالاتی که در مورد دین برایشان پیش می آید ندارند و لذا نمی توانند دین داری را ادامه دهند،چون دینی که برای آنها ترسیم کرده بودیم یا تقلیدی بودیا احساساتی،مثلا تصویر آبشاری را که همراه با چهچه بلبل و شرشر آب بود به او نشان میدهیم که در کنار آن،کودکی در حال نماز خواندن است و خوشحال می شویم که فرزندمان را نیز علاقه مند به نماز خواندن کرده ایم،غافل از اینکه او به جهت علاقه ای که به آبشار رو چهچه بلبل داشت بر اساس تداعیه معانی و شرطی شدن،نماز خواند.این نوجوان هر وقت نماز می خواند در حقیقت نماز نمی خواند بلکه به یاد آبشار و چهچه بلبل می افتد واین برایش تداعی می شود. وچون می خواهد خود را در آن فضا احساس کند نماز می خواند تا خیال خود را جهت ارتباط با آن فضا تغذیه کند،آری در ابتدا چنین کاری اشکال ندارد ولی چون صورت های خیالی پس از مدتی از ذهن میرود اگر عقل و قلب او هدایت نشود،پس از مدتی دیگر نماز نمی خواند. لذا تاکید میشود باید به تدریج جنبه های معنوی دین را به فرزندانمان بشناسانیم و ان ها را متوجه عالم غیب نمائیم،نه اینکه غیب را در حد محسوسات پائین بیاوریم بلکه باید انسان را بالا ببریم تا با عالم غیب ارتباط پیدا کند و در این راستا موضوع خود شناسی یا معرفت نفس شروع خوبی است چون نظر ها به موضوعی می افتد که در عین مجرد بودن قابل احساس به علم حضوری است…
باسلام وتائید حرفهای استاد محترمی که خودرا شاگرد معرفی کرده اند با جان ودل آماده ایم تا با شما در راستای اجرای برنامه های موثرتر همراهی نماییم-منتظر ارائه طریق های ارزنده اتان از طریق کانون هستیم.
با سلام
جناب آقای شاگرد شما
با این قسمت حرف شما که به تدریج باید فرزندان را به سمت عقلانیت برد موافقم ولی این که نوشته اید یا نوشته اند به خاطر آبشار و تداعی معانی و… پس باید برخی از تمثیلهای قرآن درباره بهشت و… را هم زیر سوال ببریم .
اقای طلبه ای از میمه :
اطلاعیه های اطلاع رسانی و تبلیغ کلاس درس ایه الله مذکور در جایی به غیر از همان حوزه ای که ایشان تدریس می کردند تهیه و چاپ نشده بود . ایشان اگر به دلیل صفات پسندیده انسانی از به کاربردن این پیشوند رضایت نداشتند خیلی راحت می توانستند ان را به دیگران گوشزد نمایند و اگر با وجود تلاش ایشان نتوانسته بودند کاری از پیش ببرند پس وااسفا .
سلام عليكم كربلا دعا كويتان هستم
انشاءالله بعد از سفر مشتاقانه جوابكو خواهم بود