تا همین چند سال پیش وقتی پدران و مادرانمان مورد سوالی مبنی بر میزان تحصیلاتشان قرار میگرفتند ، جواب اکثر آنها این بود : بیسواد و یا در حد خواندن و نوشتن .وقتی در مدارس از دانش آموزان سوال میشد که شغل اولیائشان چیست ؟ مادرانمان را خانه دار معرفی میکردیم و پدرانمان را کشاورز […]
تا همین چند سال پیش وقتی پدران و مادرانمان مورد سوالی مبنی بر میزان تحصیلاتشان قرار میگرفتند ، جواب اکثر آنها این بود : بیسواد و یا در حد خواندن و نوشتن .وقتی در مدارس از دانش آموزان سوال میشد که شغل اولیائشان چیست ؟ مادرانمان را خانه دار معرفی میکردیم و پدرانمان را کشاورز و دامدار ، اما این روزها و به هنگام انتخاب اولیا و مربیان مدارس و زمانی که کاندیداهای عضویت در این گونه مجامع به شرح بیوگرافی خودشان میپردازند به خوبی به تفاوت از زمین تا آسمان دوره ما و دوره دانش آموزان فعلی پی میبریم.داشتن مدرک کارشناسی کمترین میزان تحصیلاتی است که افراد در معرفی خودشان به حاضرین اعلام میکنند.اغلب تحصیلاتی در حد دکترا و کارشناسی ارشد را دارا میباشند.مشاغلشان نیز با توجه به مدارکشان مرتبه های بالایی را دارد، از مدیر کل گرفته تا پزشک و مهندس و وکیل و فرماندار و استاندار و دیگر پست هایی در حد همین ها ، اما وقتی تعدادی شغل خود را آزاد اعلام میکنند ، دلخوش میشویم که لابد این فردی که در مشاغل آزاد مشغول به فعالیت میباشد ، مدرکی به مانند ما دارد و بیش از دیپلم نتوانسته پیشرفتی حاصل نماید.اما جالب اینجاست زمانی که از میزان تحصیلات فرد شاغل در بازار آزاد سوال میشود ، با تعجب میبینیم که ایشان نیز مدرک کارشناسی ارشد دارد و اکنون نیز دانشجوی دوره دکترا در رشته مدیریت بازرگانی میباشد .چاره ای جز این نیست که سکوت کنیم و فقط به هنگام رای گیری رایمان را یواشکی داخل صندوق بیندازیم و فرار را بر قرار ترجیح بدهیم .هدف از نوشتن این مطلب این بود که بگویم اگر روزی به سواد خواندن و نوشتن پدرانمان مباهات میکردیم ، امروزه کار به جایی رسیده که داشتن دیپلم در حد همان سواد خواندن و نوشتن به شمار می آید.
جالب اینجاست که در حدود هفتاد سال قبل به همت بزرگان شهر میمه اولین دبستان نوبنیاد دخترانه در میمه افتتاح گردید و برای اولین بار تعدادی از دختران همشهریمان توانستند پشت دار قالی را ترک کرده و به نیمکت مدرسه نقل مکان نمایند .شاید آنها به خوبی میدانستند که پسرانی که زودتر از آنها به دنبال سواد آموزی رفته اند در آینده هرگز حاضر نخواهند شد با دخترانی که بیسواد قلمداد میشوند ، ازدواج نمایند .این بود که برای اولین مرتبه بیست و چهار تن از دختران آن زمان میمه با رضایت والدینشان راهی مدرسه گردیدند .البته در بین این افراد دخترانی هم بودند که اصالتا میمه ای نبوده ولی به دلیل شغل پدرانشان که در میمه مشغول به خدمت بودند ، همراه دختران همشهریمان راهی اولین مدرسه دخترانه شدند.اسامی دخترانی که برای اولین بار طعم نیمکت نشینی را در مدرسه دخترانه میمه چشیدند بدین ترتیب میباشد .
۱- شهناز نیک نژاد فرزند عباسعلی
۲-مبارکه واعظ فرزند محمد آقا
۳-سکینه کبریایی فرزند غلامحسین
۴-ناهید عربی فرزند سیف الله
۵-شهپر نیک نژاد فرزند عباسعلی
۶-مرحومه ملک وطنخواه فرزند عباس
۷-بی بی فرهنگ گرانمایه فرزند قیصر خان
۸-نازی ورکانی فرزند عباس
۹-عذرا زاهدیان فرزند حسینعلی
۱۰-پروین گرانمایه فرزند حاج ناصر
۱۱-آذرمیدخت خردمند فرزند علی آقا
۱۲-شهناز زندی فرزند امیر حسین
۱۳-زرین تاج گرانمایه فرزند آزاد خان
۱۴-مکرم قرقانی فرزند حسینعلی
۱۵-مرحومه عصمت طلایی فرزند حسینعلی
۱۶-راضیه صفا فرزند محمد ابراهیم که پدرشان در تلفنخانه میمه مشغول به خدمت بود .
۱۷-سکینه مرتضوی فرزند محمود که پدرشان در اداره راه مشغول به خدمت بود.
۱۸-هما مشایخی فرزند محمدعلی که پدرشان در بهداری مشغول به خدمت بود.
۱۹-کبری صفا فرزند محمد ابراهیم که پدرشان در تلفنخانه میمه مشغول به خدمت بود.
۲۰-زهرا تاروردی فرزند ابوالفضل که پدرشان در اداره دارایی مشغول به خدمت بود .
۲۱-معصومه ناصحی فرزند محمد که پدرشان در اداره دارایی مشغول به خدمت بود.
۲۲-کبری واعظ فرزند محمد آقا که پدرشان مدیر دبستان و دبیرستان جمشید میمه بود.
۲۳بتول محسنی فرزند جواد که پدرشان در دبستان و دبیرستان جمشید خدمت میکرد.
۲۴-مریم فرهنگی فرزند علی اکبر که پدرشان در اداره دارایی مشغول به خدمت بود.
این افراد از جمله اولین بانوانی بودند که سعادت سواد دار شدن را در میمه پیدا کردند و همین مادران توانستند به فرزندانی الفبای پارسی را بیاموزند که در معرفی و بیوگرافی مادرانشان سواد آنها را به رخ مادران بیسواد آن زمان میکشیدند.بودند بزرگانی که همت کردند و حدود هفتاد سال قبل سنگ بنای تاسیس اولین مدرسه نوبنیاد دخترانه را در میمه گذاشتند که روح همگی آنها شاد باد.مشکل اساسی که در راه این افراد وجود داشت این بود که پدران آن زمان به سختی مدرسه رفتن دخترانشان را قبول کرده و رضایت میدادند.کسانی که در این راه پیشقدم شدند تا برای اولین بار دختران خود را از محیط خانه رهسپار مدرسه سازند به نوعی تابو شکنی کرده و سنت غلط پیشینیان را زیر پا گذاشته و راه را برای آینده گان سواد آموزی هموار نمودند.
اسامی اولین پیشگامان دختر سواد آموز میمه را از دوست ارجمندم جناب آقای هوشنگ اشراقی دریافت نمودم که جا دارد در همین جا از ایشان تشکر ویژه ای را داشته باشم .تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد.
سلا م اطلاعات خوبی دادید . حالا مرتب بگوییم فلانی رییس جمهور شد و کشور ما را 200 سال عقب برد و روحیه ی فرزندان مان را خراب کنیم ! کاش جنابعالی از وضع در آمد و خورد و خوراک و تجملات زندگی و پول و مسکن و تفریحات و …. هفتاد سال پیش یا سی سال پیش یا حتی کمی کمتر هم می گفتید که یادمان نرود چه وضعی داشتیم و حال چگو نه ایم و صد البته این ها همه به برکت انقلاب و اسلام حاکم بر این کشور است . یادتان هست که یک مسافرت مشهد هم نمی توانستند بروند .حالا من و شما و امثال ما که سنی هم ازمان نگذشته و بچه ی آن دورانیم و در آمد معمولی داریم مسافرت یکی از ارکان زندگی مان شده و انگار وظیفه مان است …. البته کمی و کاستی های زیادی ممکن است هنوز در بسیاری از جاها مشاهده شود ولی آنچه داریم در مقابل آنچه نداشته ایم مسلما بیشتر است . اسامی که نام بردید همه خان و خانزاده و نوعی متصل به آنها بودند و قدر مسلم اگر به همین منوال پیش می رفت قشر امثال ما از گرفتن همان دیپلم هم محروم بودیم ولی خدا را شکر به برکت خون شهدا و فداکاری عده ای حال فردی از طبقه ی ما از هلند یا کشور خارجی دیگر که زمانی ایرانی ها را آدم هم به حساب نمی آوردند و حق توحش می گرفتند در عزاداری اقوامش به طور مجازی شرکت می کند و درسش را هم می خواند .
سلام تا آنجا که بنده می دانم و پرسیدم اولین دختران میمه که به مدرسه رفتند قدیمی ترند.مثل هنرمند فرهیخته سرکار خانم ناهید خانم هدایی
برادر دهه 40 نوشته اید: اسامی که نام بردید همه خان و خانزاده و نوعی متصل به آنها بودند و قدر مسلم اگر به همین منوال پیش می رفت قشر امثال ما از گرفتن همان دیپلم هم محروم بودیم —
اینطور که شمانوشته اید یعنی ان زمان فقط پولداران درس می خواندند؟! پس چرادر بیوگرافی دکتر ها و مهندسان منطقه خودمون و سراسر ایران عبارت “” درخانواده ای فقیر چشم به جهان گشود”” به چشم می خورد؟@؟@
بیایید منطقی باشیم. ان زمان هم هرکس علاقه داشت به همه مدارج علمی می رسید
دهه 50 سلام .شهپر و شهناز نيك نژاد ، كبري و مباركه واعظ ، سكينه كبريايي ، ملك وطن خواه ، نازي وركاني ، عذرا زاهديان ، مكرم قرقاني ، عصمت طلايي ، كبري و راضيه صفا ، سكينه مرتضوي ، هما مشايخي ، زهرا تاروردي ،معصومه ناصحي ، بتول محسني ، مريم فرهنگي، كه در يك ليست بيست و چهار نفره قرار دارند چه نسبتي با خان و خوانين آن زمان دارند ؟ پدر دو تن از اين افراد مستخدم آموزش و پرورش بوده اند ، مابقي نيز از افراد متوسط جامعه بوده گرچه سطح زندگي خوانين آن زمان ميمه نيز با بقيه افراد جامعه تفاوت محسوسي نداشت . كاش در نظراتي كه ميگذاشتيم یک كمي شرط انصاف را رعايت ميكرديم .در آن زمانها خيلي از پدران ماها راضي نميشدند كه فرزندان دختر خود را از پشت دار قالي روانه مدرسه نمايند.اما اين افراد با بينشي كه در آن زمان داشتند سنت شكني كرده و راه را براي سواد دار شدن بقيه دختران جامعه آن زمان ميمه فراهم كردند.كاش اين پرسش را از بزرگترهايي كه به خوبي در جريان هستند ميپرسيديد و بحث خان و خوانين را بعد از هفتاد سال به ميان نميكشيديد.باز هم از شما سپاسگزارم
سلام،آقای ایراندوست اتفاقاً چند وقت پیش با خانمی از همان نسل در مورد تحصیل دختران در اون دوره حرف میزدم ایشون میگفتن به اعتقاد عوام اگه دخترا سواد دار میشدن میتونستن برای پسرا نامه بنویسن واین ننگی بود بس عظیم.ریشه این ممنوعیت در عقاید عامیانه بود.
جهت اطلاعتان اول فامیل دکتر مهندسهای آن زمان میمه ای یا وزوانی یا خسرو آبادی یاد آور می شویم ببینید وضعیت خانوادگی شان چگونه بوده حتما شما انتهای نام را حدس خواهید زد : خانواده های ” خ – گ – پ – ص – ش – ه – و… ” گر چه احترام زیادی برای این عزیزان قائل هستیم و رفتارهای انسان دوستانه ی این عزیزان هنوز هم وجود دارد (مانند جناب دکتر پاکزاد ) ولی این دلیلی بر عدم صحت مطلب ” جناب دهه ی 40 ” نیست
افراد غیر بومی هم که کارمند بوده ووضعیت اقتصادی شان مشخص نیست یا من نمی دانم …..
جناب ایراندوست عزیز،این روزها ضرورت تقریر مطالب سلیس ودلنشین شما برای سایت کاملاً احساس میشه ممنونیم ازین به نوعی کدخدایی،،گشت وگذار در این سایت به نیاز روزمره ما تبدیل شده روزهایی که در پی اجبار روزگار مطلبی درج نمیشد خیلی سخت گذشت من شخصاً هر بار وارد سایت میشدم اوج غم آقای شیبانی رو درک میکردم وباور کنید به یاد مادر خودم و یادآوری شرایط خودم گریه میکردم چون حال ایشون رو درک میکردم وچقدر سنگینی این حالت در سایت مشهود بود،از شما سپاسگزارم که با نوشته های قشنگتون هم با آقای شیبانی همراهی میکنید هم ما رو پشتیبانی،و شما آقای شیبانی روزهای سختی رو میگذرونید،اما تمام جملاتی که برای همدردی وکاستن غم شما گفته میشه ادای وظیفه انسانی و نوعی همدلیه،سالها از فوت مادر من میگذره اما وقتی رفت من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود، ساده نیست و این خلأ با هیچ چیزی پر نمیشه،بخشی از زندگیه وهمیشه هست اما باید زندگی کرد اینها واقعیات تلخ زندگی ما هستند وهمیشه همراهمون،خداوند به شما صبر بده، ما منتظر نوشته های قشنگ شما هستیم .
سلام اقای شیبانی اقای حسین کریمیان در وبلاگ خودشان عکس های زیبایی از مرد تعزیه های میمه حاج محمد بیکیان گذاشتند اگه زحمتی براتون نداره تو وبسایتتون نمایش بگذارید
همان دیپلم بیست سی سال پیش سوادش از دکترا های الان بیشتره
شما به این خیل عظیم مدرک دار میگید باسواد؟
الان مدرک رو با پول میگیرن
تقلب،رشوه و پول حرف اول رو در گرفتن مدرک میزنه
اونروزا مدرکا واقعی بود
نی
مطلب جالبی بود.با تشکر از آقای ایراندوست.
اقای ایراندوست کاش بیسواد بودیم یا در حد خواندن و نوشتن ولی ارامش دوران جوانی شما رو داشتیم الان همه امکانات راحتی هست ولی در واقع راحت نیستیم داریم خودمونو گول میزنیم .راحتی با استرس جور در نمیاد
باتشکر از اقایان شیبانی و ایراندوست
اقای ایراندوست عزیز
ضمن تشکر از جنابعالی
خانم ناهید عربی فرزند سیف الله
ماادرشان اهل میمه( خانم عمرانی فرزند علی محمد) و پدرشان آقای سیف اله عربی نیز مسئول قند و شکر آن زمان بودند
و همچنین آقای عربی اهل کاشان و همشهری آقای شیبانی بودند .
بايد تأسف خورد در اون زمان 90 درصد دانش آموزان از خانواده هاي خوانين ميمه مي توانستند درس بخوانند