حدود دو سال قبل و زمانی که سریال پشت کوههای بلند ساخته استاد امرااله احمد جو از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد ، آقای احمدجو همزمان در دفتری در منطقه سعادت آباد تهران کار تدوین سریال را انجام میدادند و به صورت شب به شب و قسمت به قسمت تحویل پخش میدادند.در این مدت […]
حدود دو سال قبل و زمانی که سریال پشت کوههای بلند ساخته استاد امرااله احمد جو از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد ، آقای احمدجو همزمان در دفتری در منطقه سعادت آباد تهران کار تدوین سریال را انجام میدادند و به صورت شب به شب و قسمت به قسمت تحویل پخش میدادند.در این مدت گه گاهی به نزد آقای احمد جو میرفتم و یکی دو ساعتی به گپ و گفت میپرداختیم .یکی از استادان دانشگاه علم و صنعت ایران که رفاقت دیرینه ای با آقای احمدجو دارند به واسطه این که پسر من دانشجوی ایشان میباشد باب دوستی مشترکی آغاز گردید.ایا آشنایی باعث گردید که در بیشتر دیدارهایی که آقای احمد جو و آقای روزبه خسروی داشته باشند من هم حضور داشته باشم .در یک شبی فرزندم به من اطلاع داد که امشب به اتفاق آقای احمد جو مهمان منزل استاد خسروی هستیم و استاد خیلی اصرار داشتند که من همزمان دو پسرم را هم با خودم به منزل ایشان ببرم.بعد از تعطیلی کار روزانه و رفتن به منزل ، با فرزندانم عازم منزل آقای خسروی که در خیابان سهروردی سکونت داشتند ، گردیدیم .وقتی به منزل ایشان رسیدیم ، در طول راه پسرم بارها و بارها به من گوشزد میکرد که استاد از سیگار بدشان می آید ، و شما سعی کنید که در مدت حضور در منزل ایشان استعمال دخانیات نکنی ، من هم اطاعت کردم و در هنگام پیاده شدن از اتومبیل پاکت سیگار را به همراه فندک در داخل اتومبیل گذاشته و کلا خلع سلاح شده راهی منزل استاد شدیم.وقتی وارد شدید دیدیم که آقای احمد جو زودتر از ما خودشان را رسانده اند و در صدر مجلس در حال دود کردن سیگار هستند ، نگاهی به فرزندم کردم که خودش تا ته قضیه را متوجه شد.بعد از تعارفات معمول و سلام و علیک کردن ، دیدم به غبر از آقای احمد جو پنج نفر دیگر هم حضور دارند.استاد خسروی ابتدا من و فرزندانم را به حاضرین معرفی کردند و سپس گفتند : ایشان استاد غلامعلی پور عطایی خالق آهنگ نوایی نوایی هستند و یکی از استادان بنام موسیقی مقامی خراسان هستند که امشب افتخار میزبانی را به ما داده اند.چون آن موقع حواسم به این آهنگ نبود ، خیلی شناخت نسبت به ایشان پیدا نکردم .دو نفر جوان هم بودند که بلوچ بودند و در زمینه موسیقی ناحیه سیستان و بلوچستان فعالیت میکردند ، دو نفر هم از شاگردان استاد بودند که در آن زمان کمک جال استاد بوده و در میزبانی همکاری میکردند.به آقای احمد جو گفتم : مگر اینجا سیگار کشیدن ممنوع نیست ؟ در جواب گفتند کسی در این خصوص برای من خط قرمزی تعیین نکرده و شما هم میتوانی شریک کار من باشی ، مجلس گرم شد.ابتدا استاد خسروی که خودشان یکی از استادان بنام کمانچه هستند ، ساز خود را برداشته و تکه های از موسیقی بختیاری را فی البداهه نواختند و سپس پیرامون همین آهنگ هم توضیحاتی برای حاضرین دادند که من چون کارشناس نبودم فقط شنونده بودم .بساط شام را که استاد از بیرون سفارش داده بود چیدند و شام را خوردیم که جایتان خالی بود.نوبت به استاد پور عطایی رسید و حاضرین که ایشان را به خوبی میشناختند ، درخواست اجرای آهنگ نوایی نوایی کردند.وقتی استاد ساز را به دست گرفت و شروع به زدن و خواندن کرد ، تازه متوجه شدم که ایشان که هستند و اکنون من در مقابل چه شخصیت هنرمندی نشسته ام .مجلس تا ساعت دو نیمه شب ادامه داشت و چون ساختمانی که استاد در آن سکونت داشتند خالی از سکنه بود مزاحمتی برای کسی ایجاد نمیشد و هنرمندان با خیال راحت به عرضه هنر خود پرداختند.جایتان خالی کلی کیف کردیم و از هنر نمایی استاد پور عطایی لذت بردیم .گه گاهی از استاد خسروی سراغ استاد پور عطایی را می گرفتم و ایشان میگفتند: استاد بیمار است و از نظر مادی نیز در مضیقه هستند.حقوق بگیر جایی نیستند و حتی دفترچه بیمه هم ندارند.هیچ ارگانی از ایشان حمایت نمیکند و شاید در طول سال و به مناسبتهایی خاص از ایشان یادی بکنند ، دیگر حتی کلاس تدریس موسیقی را هم نمیتواند اداره کند و خلاصه اینکه تک و تنها در مقابل بیماری مبارزه میکند.حدود بیست روز قبل خبر بیماری ایشان رسانه ای شد و من از طریق استاد جویای احوالش میشدم که متاسفانه خبرهای خوبی نداشت.قبل از بیماری ایشان تلفنی جویای حالش بودم و ایشان مدام من را دعوت به خراسان میکردند و من این دعوت را همیشه به آینده حواله میدادم .در این مدت بیماری از خجالت نتوانستم مستقیما با ایشان صحبت کنم و سرانجام در روز دوازدهم مهرماه سال جاری در اوج فقر و تنگدستی رخ در نقاب خاک کشید .اما آثارش تا قرنها می ماند و نام ایشان را زنده نگه میدارد.روحش شاد باد.
با سلام
بسيار خوب بود خسته نباشيد
روح آن مرحوم شاد باشد انشااله
در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید
که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند
فریدون مشیری
روحشان شاد
با سلام
برادر شیبانی عزیز
نظر قبلی بنده چه ایرادی داشت که از نشر آن جلوگیری کردید؟
————————–
با سلام کاربر عزیز اشکالات سجاوندی به نویسنده بر نمی گردد و متوجه اینجانب است .
با سلام
آقای ایراندوست شما در مطالب قبلیتان به ویژه “آینده غم بار گویش میمه ای” به تعریف و تمجید ازمیمه و دلسوزی برای آن پرداخته اید در حالی که سالهاست در تهران سکنی گزیده اید و در اکثر مطالبتان دم از نارمکی بودن می زنید!
این دو مسئله تناقض دارند و به قول معروف “دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟”
شما که انقدر قلبتان برای میمه می تپد،از تهرانی که تحمل فارسی حرف زدن همشهری ها در آنجا برایتان دشوار است،به میمه کوچ کنید!
همین سیاست شما را در مقیاس کلان تر کسانی دارند که ساکن خارج از کشور هستند و در فضاهای مجازی همواره قلبشان برای ایران می تپد و این جمله ی معروف “هیچ کجا ایران نمیشه” را از آنان می شنویم ولی در پاسخ به این پرسش که چرا به وطن باز نمی گردید تا انقدر عذاب نکشید،ناکام می مانند.
تاکنون مطالب شما بسیار طولانی و آکنده از جزئیات بی مورد و خصوصی بوده اند!جزئیاتی که برای نشر هرکدام از آنها باید از افرادی که در مطالبتان نام می برید اجازه گرفته باشید.(نمی دانم این کار را انجام می دهید یا خیر)
نوشتن مطالب طولانی،آن هم به دفعات زیاد حاکی از اوقات فراغت بسیار زیاد شماست!
مطالبی که با یک نگاه سطحی به آن ها می توان غلط های نگارشی،غلط های املایی و ایرادهایی از این دست را به کرّات مشاهده کرد!
طبق مطلب پیشینتان “همشهریان پذیرفته شده در کنکور و معضل مسکن” شما آژانس املاک دارید!یکی از لازمه های این شغل،آشنایی کامل با چارچوب و قواعد زبان پارسی است!لازم به گفتن نیست که حتی بودن یا نبودن یکی از علایم سجاوندی در یک جمله،موجب کج فهمی و تغییر مفهوم جمله می شود.مانند مثل معروف “بخشایش لازم نیست،اعدامش کنید” و “بخشایش،لازم نیست اعدامش کنید”.
این ایرادها در نوشتن در کنار شغل حساس شما که با سرمایه مردم سر و کار دارد،مبیّن بسیاری نکات است…
در این مطلب “خاطره ای از خالق نوایی نوایی” شما علاوه بر این که وارد جزئیاتی بسیار خصوصی و بی ربط شدید،در مقاطعی از متن مشکل مالی زنده یاد استاد پورعطایی را یادآور شدید.این یادآوری های زیاد با لحن به خصوصتان،شما را یکی از سرمایه داران بزرگ و ساکن نیاوران نشان می دهد،نه ساکن نارمک!
امیدوارم همین طور باشد ولی در غیر این صورت بهتر است سایت وزین صبح میمه برای شما حقوقی در نظر بگیرد تا جبران ضعفتان در نگارش و متعاقباً شغلتان باشد!
در پایان لازم است ذکر کنم شما که از مقام والای استاد پورعطایی در هنر این مرز و بوم و همچنین بیماری ایشان آگاه بودید و دم از دلسوزی برای ایشان می زنید،چرا پیش از فوت ایشان مطلبی ننوشتید تا ما جماعت ناآگاه را از وجود گوهری چون ایشان در دریای هنر ایران زمین آگاه کنید؟شما که طبق مطلبتان به ایشان نزدیک بودید و مسئله بیماری آن مرحوم برایتان بسیار مهم بود!
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه زنده کُش مرده پرست
تا هست به ذلّت بکشندش به جفا
چون مُرد به عزّت ببرندش سر دست…
موفق باشید
———————–
با سلام مقالات آقای ایراندوست از پر مخاطب ترین مطالب سایت است و کاربران زیادی صبح میمه را برای مقالات ایشان انتخاب می کنند . افرادی که جایی را ندیده اند و دم از میمه می زنند دم زدنشان لطفی ندارد و بهتر آنست که تهران دیده ها و اروپا گشته ها از موطن خود بگویند . به ادبیات خوب نوشته شما نمی خورد اما این عامیانه اندیشی است که انتظار داشته باشیم هرکس از میمه تعریف و تمجید می کند حتما باید در میمه زندگی کند . ما میمه ای ها باید با اخلاقمان نیز باعث عدم مهاجرت شویم . مشکلات سجاوندی مربوط به ویراستاری شیبانی است . لازم بودن آشنایی کامل با چارچوب و قواعد زبان پارسی برای مشاور املاک هم در نوع خود جالب است . رویهمرفته کاربر جالبی هستید . می فرمایید بگوییم و توصیه کنیم از این به بعد هرکس می میرد به باد ناسزایش بگیریم تا مرده پرست نباشیم . اسلام برای میت مسلمان هم احترام قائل است .