خاطره انگیزها – یاد استاد ؛ صبح میمه ی پنجم مهر ۸۹

2014-09-27
150 بازدید

یاد استاد محمدتقی صابری ؛ صبح میمه ی پنجم مهر ۸۹   و شاید تو هم آن شب ، سهراب گونه گفته بودی : کفشهایم کو ؟ امروز کاربرهای صبح میمه تورا جستجو می کردند.این را آمار استثنایی سایت می گوید.بیش از یک هزارو ششصد بازدید در یک روز. به یاد روزهایی می افتم که […]

یاد استاد محمدتقی صابری ؛ صبح میمه ی پنجم مهر ۸۹

 2193

امروز کاربرهای صبح میمه تورا جستجو می کردند.این را آمار استثنایی سایت می گوید.بیش از یک هزارو ششصد بازدید در یک روز. به یاد روزهایی می افتم که به زیاد شدن بازدیدها می بالیدی و در  آخرین تماس تلفنی ات که پس از چند روز غیبت کوتاهت در ارسال شعر پیش آمد،  گفتم آمار بازدیدها ، با نبودنت پایین آمده است. معلوم است خیلی ها برای “صابری” ما را می خوانند . بلافاصله آن دوبیتی را فرستادی . دو بیتی و همراهش این بود :
“جز نام تو ای دوست صفای دگری نیست               ما را به جز از عشق خدای دگری نیست

گفتیم زخوب و بد هستی چه بـــــــگوییم            هر آنچه که سنجیم به غیر از ضرری نیست
به امید ان که همه ی دوستان به سلامت باشندو مارا به یاد اورند جهت عرض سلام خدمت رسیدیم تا روزهای دیگر که خدا بخواهد و تقدیر مقدر نماید با دست پرتر در خدمت شما باشیم.”

شعرهای از دل بر آمده ات محشر کرده است .مخصوصا شعری که شب آخر فرستادی . شبی که حتما بوی هجرت می آمد و بالش تو پر آواز پر چلچله ها می شد . و شاید تو هم آن شب ، سهراب گونه گفته بودی : کفشهایم کو ؟ خیلی ها با اشک آدرس آن شعر آخر را می پرسیدند.دیروز اعلام کردند که امروز بر دوش مردم شهر تشییع می شوی ، در نخستین ساعات بامداد ، شاید در همان ساعاتی که هر روزم را با تو آغاز می کردم.عجب  صبح دلگیری است. مردم در مقابل خانه ات اجتماع کرده اند. طولی نمی کشد که اشک ها بدرقه ات می کنند. تا میدان امام حسین بر دوش مردم می آیی . مردمی که همیشه دوستت داشتند و می دانستند که از جنس دیگری هستی .

صف های نماز تشکیل می شود. امام نماز، از سجایای اخلاقی ات می گوید . از عاشقانه و عارفانه سرودن هایت . شبنم اشک بر گونه های نمازگزاران جاری است . تکبیر می بندند.میدان پر از جمعیت است.

اینجا میدانی است با وسعت همه ی خوبیهای تو و آسمانش با رنگ صداقت تو گره خورده است. در پرنیانی از آرامش پیش روی نمازگزاران ، به قبله ی خوبی هایت نماز خواندم. گرچه :

در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد         حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

علی هم بود. پسر دوست داشتنی ات . اورا تابستان ، در کلاسهای کانون ، می دیدم. خوش و بشی هم می کردیم. حالا چشم های مالامال از اشکش ، هیچ کس را نمی دید. حق داشت . بی شک ، پدری با جاذبه های کم نظیر تو ، خیلی زود گرد یتیمی را بر سیمایش نشانده است . این را می شد از ابهام رمز آلود چهره اش دید. نماز که تمام شد ، کاروان مشایعین به امامزاده ای که پایگاه عمیق اعتقادی ات بود حرکت کرد.

با ساربان بگویید احوال آب چشمم     تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

من هم در تنهایی غمگنانه ام این بیت فی البداهه را زمزمه می کردم :

به تشییع تو جان می خواهد آید از بدن بیرون         غم هجران جانکاهت ، شد از حد سخن بیرون

           برای سلام آخر و طواف آخر، به داخل حرم رفتی . این را ادب مثال زدنی ات ایجاب می کرد. ارادت تو به خاندان عصمت و طهارت ، بی رنگ و ریا ، پر از خلوص بود.

سخن از ائمه ، اشک هایت را جاری می کرد. تو اهل این خانه بودی ، برای اینکه شعر می گفتی و حرمان می کشیدی . شان متعالی تو ، دلدادگی ات به قمر بنی هاشم بود. شعر زیبایی که چندی قبل برای مقام معظم رهبری سرودی ، برای سنخیت آقا با آن ماه هاشمی نسب بود و می دانم خیلی ها اگرچه شیفته ات بودند اما همه ی واقعیت های وجودی ات را نشناختند. خاکسپاری تو که آغاز شد کسی آرام و قرار نداشت . مگر می شود صفا ، صداقت ، مهر ، متانت ،  محبت ، افتادگی ، تواضع ، خوبی و دریک  کلمه ، شعر را ، به خاک سپرد ؟مگر خاک چقدر ظرفیت دارد که ما تورا به او بسپاریم؟

بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی         در سینه های مردم عاشق مزار ماست

باز آمدیم وبقول شهریار پس از به خاکسپاری مادرش :

” باز آمدیم و کله ی ما گیج و منگ بود، انگار جیوه در دل من آب می کنند.”

مجلس عزا در مسجد جامع شهر اقامه شد.اینهمه آدم به خوبی تو شهادت دادند . مگر می توانم تورا “جنت مکان و خلد آشیان” ندانم؟نزدیک است شب به نیمه برسد و افکار تو در من آویخته است.آیا خواندن یک نماز ” لیله الدفن “مقداری از کوتاهی های ما را در عوالم دوستی جبران خواهد کرد؟

…و امروز کاربرهای صبح میمه تورا جستجو می کردند.این را آمار استثنایی سایت می گوید.بیش از یک هزارو ششصدبازدید در یک روز…