شعرو گرافی احتمالا ترکیب هنرمندانه ای از شعر و ادبیات و تخیل و تصویر است . مدتی است یک از کاربران محترم ، شعروگرافی هایی را ایمیل می کنند و ما به تنهایی حظش را می بریم . امروز تصمیم گرفتم با کاربران محترم صبح میمه که در سرما و گرما همراه ما هستند و […]
شعرو گرافی احتمالا ترکیب هنرمندانه ای از شعر و ادبیات و تخیل و تصویر است . مدتی است یک از کاربران محترم ، شعروگرافی هایی را ایمیل می کنند و ما به تنهایی حظش را می بریم .
امروز تصمیم گرفتم با کاربران محترم صبح میمه که در سرما و گرما همراه ما هستند و تنهایمان نمی گذارند و مستظهر به کلیک کردن همه روزه ی آنها هستیم ، شادی هایمان را تقسیم کنیم . البته در جستجوهای اینترنتی تعریف جامع و تاریخچه ی پیدایش و بنیانگذار اولیه و اطلاعاتی از این قبیل را در مورد شعروگرافی بدست نیاوردم .
تصمیم گرفتم برداشتهای خودم را همراه با شعروگرافی های ایمیلی امروز ارائه کنم و بانتظار افاضات کاربران محترم در معرفی بیشتر شعر و گرافی بنشینم . با هم شعروگرافی های ایمیلی امروز را در خلال این پست و در ادامه می بینیم :
فکر نمی کنید عکس سوم در شان شما نیست؟
——————————-
با سلام و تشکر
طرح با امضای شعروگرافی حاصل تراوشات ذهن یک جوان دهه شصتیِ دانشجوی کارشناسی ارشد است که نه ادعای هنری بودن دارد، نه داشتن فهم عجیب و غریبی از ادبیات؛ اما پای حرف هایش که بنشینی، متوجه می شوی که کل دیوان شمس و غزلیات سعدی را خوانده، یک تئاتربین حرفه ای است و از گرافیک هم سردرمی آورد. همین ترکیب خارق العاده ادبیات و تئاتر و گرافیک دست به دست هم داده اند تا آثار شعروگرافی سر و شکل بگیرند. البته آنطور که خودش تعریف می کند، شعروگرافی، تصاویری با سبک خاص هستند که با تک بیت های معروف ترکیب می شوند و کارشان این است که حس خوبی به بیننده منتقل کنند.
کد خبر: ۳۵۷۳۹ تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۱ – ۱۶:۲۸
سبک جدید هنری به نام شعروگرافی!
همشهری جوان: همان اول کار وقتی روبرویمان می نشیند تکلیف چیزی که برایش خیلی مهم است را مشخص می کند: «لطفا از من هیچ اسم و عکسی کار نکنید.» یعنی اینکه آقای طراح برای خودش مانیفست عجیبی طراحی کرده. یکی اش همین است که می خواهد همه او را به اسم آثارش بشناسند. آثار خلاقانه ای که در اوقات بیکاری در ذهنش شکل گرفته اند و کم کم با مورد اقبال قرار گرفتن، تعدادشان بیشتر هم شده.
برای همین، این روزها از جوانی که هم در شبکه های اجتماعی و هم در گزارش ما، اسم و رسمش محفوظ مانده، کارهای زیادی به اشتراک گذاشته می شود که شرط می بندیم شما هم حتما یکی دوتا از این آثارت را قبل از خواندن این گزارش دیده باشید؛ راستی تا الان چیزی به عنوان «شعروگرافی» به گوشتان خورده؟
طرح با امضای شعروگرافی حاصل تراوشات ذهن یک جوان دهه شصتیِ دانشجوی کارشناسی ارشد است که نه ادعای هنری بودن دارد، نه داشتن فهم عجیب و غریبی از ادبیات؛ اما پای حرف هایش که بنشینی، متوجه می شویکه کل دیوان شمس و غزلیات سعدی را خوانده، یک تئاتربین حرفه ای است و از گرافیک هم سردرمی آورد. همین ترکیب خارق العاده ادبیات و تئاتر و گرافیک دست به دست هم داده اند تا آثار شعروگرافی سر و شکل بگیرند. البته آنطور که خودش تعریف می کند، شعروگرافی، تصاویری با سبک خاص هستند که با تک بیت های معروف ترکیب می شوند و کارشان این است که حس خوبی به بیننده منتقل کنند.
این روزها بخش بزرگی از زندگجی آقای شعروگرافی صرف طراحی هایش می شود که تازگی ها به یک منبع درآمد هم برای او تبدیل شده. نشان به آن نشان که کلی سفارش چاپ از طرح هایش روی ماگ، تخته شاسی، تی شرت، کاشی و … دارد. هر چند که شروع کار برای او تا این اندازه جدی نبوده: «من از کارهای این سبکی سابق که بعضی هایشان اصلا گرافیکی نبود و بعضی هم صرفا با paint درست می شد خیلی بدم می آمد اما یک روز، کاری از کسی دیدم دقیقا در همین سبک و گرافیک. خیلی خوب بود. مدلش دقیقا شعر کهن با تصویر مدرن نبود ولی خیلی قشنگ بود. من هم تصمیم گرفتم مثل این کار را انجام بدهم.
انجام کار به نظرم تقریبا نیاز به پشتوانه آکادمیکی نداشت، چندتا کتاب عمومی گرافیک و عکاسی خوانده بودم و خب بیشتر بحث خلاقیت بود. کارها از حدود خرداد شروع شد. اولش هم برای تفریح و پر کردناوقات فراغت بود اما وقتی دیدم طرفدارها دارند بیشتر می شوند ادامه دادم.»
همین ادامه دادن باعث شده تا صفحه شعروگرافی در شبکه های اجتماعی اینترنتی به یکی از صفحات پربازدید تبدیل شود. مخاطبان کارها البته سوالات زیادی از آقای طراح دارند، یکی اش این است که حالا چرا شعر؟ نکند آقای طراح ما زیادی به مطالعه علاقه دارد؟ و حالا پاسخی تقریبا ناامیدکننده به همه این مخاطبان: «من خودم آدمی هستم که مثل اکثر هم نسلی هایم، تحمل بیشتر از سه خط خواندن یک متن را ندارم و شاید به خاطر این بود که تصمیم گرفتم شعرهایم را تک مصرع کار کنم.»
مضمون برای چه کسی مهم است؟
دردی که آقای طراح ما از برخی طرح هایش می کشد، تقریبا مثل درد یک نویسنده بعد از نوشتن یک یادداشت یا یک گزارش است. یعنی یک زمان هایی هست که نویسنده ای چیزی توی یک مجله می نویسد و خدا شاهد است آنقدر انتظار دریافت یک پیامک امیدوارکننده را می کشد که علف زیر پایش سبز می شود اما دریغ از یک پیام تعریف و تمجید.
حالا بعد از گپ و گفت با آقای شعروگرافی، دیدیم که نویسنده ها تنها آدم های روی زمین در این رابطه نیستند و دل خیلی ها از مخاطبانشان خون است: «گاهی بعضی از شعرها برای خود من تجربه شخصی است و خودم خیلی دوستش دارم و انتظار دارم بازخورد مخاطب ها هم خیلی خوب باشد ولی نیست. این اتفاق تا الان چندین بار افتاده و گاهی به شعور خودم و گاهی به سلیقه مخاطب شک کرده ام ولی بعدا به این نتیجه رسیدم که آن شعر و طرح برای من و طبق تجربه من زیباست و اصلا قرار نیست برای کس دیگری هم چنین حسی وجود داشته باشد. برای همین بعد از مدتی توانستم با ماجرا کنار بیایم.»
البته این ماجرا نقطه متفاوتی هم دارد: «بعضی وقت ها هم هست که می بینم شعر و طرحی، به نظر من خیلی معمولی می آید ولی همین در بین طرفدارها حسابی محبوب می شود؛ مثل کاری که با عکس برج میلاد انجام داده بودم. عجیب است که این کار حتی بیشترین سفارش تی شرت و ماگ را دارد اما به نظر من خیلی هم کار خاصی نیست. شاید به خاطر محبوبیت خود برج میلاد این طرح تا این اندازه طرفدار دارد. واقعیتش انتظار چنین واکنش هیجان انگیزی را نداشتم.»
قول می دهم نصیحت نکنم
یک زمانی، یکی از معلم های ما سر کلاس می آمد و می گفت: «من اصلا نصیحت تان نمی کنم چون یک ضرب المثل فرنگی هست که می گوید اگر می خواهی کسی حرفت را گوش نکند، نصیحتش کن.»
حکایت آقای شعروگرافی و طرح هایش به نسبت پیام هایی که می خواهد بدهد، ما را یاد این خاطره انداخت و البته خود او هم نظری مشابه نظر معلممان دارد: «بعضی ها می گویند که با شعرهای اخلاقی و پندآموز کار کن ولی چون خودم خیلی از پند و اندرز بدم می آید، اصلا دوست ندارم چنین اتفاقی بیفتد، چون مخاطب پس می زند، برای همین فعلا ترجیح می دهم در همین زمینه کارهایم را ارائه دهم.»
چه کسی شعر انتخاب می کند؟
همین شما خواننده گرامی که فکر می کنید تا الان خیلی مطالعه کرده اید؛ همین شما، اگر لحظه ای را تصور کنید که دیوان شمس به آن حجیمی را یک دست تان گرفته اید و بوستان سعدی را در دست دیگر و روبروی تان هم اشعار مولوی قرار گرفته و بخواهید در این وضعیت خطیر برای طرحی که مد نظرتان است شعر انتخاب کنید، چه حسی بهتان دست می دهد؟ خداییش اصلا چنین وضعی را می توانید تصور کنید؟ حالا فکر می کنید این آقای طراح برای انتخاب یک شعر چقدر زمان می گذارد؟
خودش مدعی است این کار را خیلی ساده انجام می دهد: «از بچگی شعر زیاد می خواندم و خب به خاطر این مطالعه شعرهای زیادی در ذهنم بود. یادم می آید سوم راهنمایی معلم انشایی داشتیم که خیلی ادبیاتی بود. بعد از چند جلسه انشا خواندن، من و چند نفر دیگر را انتخاب کرد برای گروه ادبی و اینها. تقریبا از همان موقع بود که من خیلی بیشتر از قبل به ادبیات پرداختم. از مولوی شروع کردم تا به سعدی خوانی و حافظ خوانی رسیدم. الان هم زمان هایی که شعرها را زمزمه می کنم، گاهی به یک مصرع یا یک بیت می رسم و حس می کنم که این شعر خیلی خوب است. همین حس یک تصویری از آن در ذهنم باقی می گذارد و با همان تصویر که چندان هم واضح نیست آنقدر دنبال عکس می گردم تا روی یکی اش قفل کنم.»
می گوید بعضی از عکس هایی که با شعرها تلفیقش می کند را خودش گرفته و بعضی های دیگر را با یک سرچ ساده با کلیدواژه های درست پیدا کرده است: «پیدا کردنشان راحت نیست چون مثلا از بین 2000 تا عکس فقط یکی به درد من می خورد. سایت حرفه ای عکاسی ای هم هست که عکس های سیاه و سفیدی فقط از یک آدم در حالت های مختلف گرفته و چیزی مثل این خیلی به درد من می خورد. عکس های ایرانی را برای کپی رایتش استفاده نمی کنم. گاهی هم از خود مخاطب ها ایده می گریم؛ مثل کاری که اسکرین شات از اسکایپ بود و داخل طرحم می نویسم ایده از چه کسی است.»
با سلام خبر استان / گزارش جهاد کشاورزی به کلیه کشاورزان استان لذا
بدینوسیله به کلیه سهامداران شرکت گلدشت معروف به چاه انقلاب اعلام میگردد که از ساخت و ساز ویلا و اطاق ویلائی در مزارع خودداری نمایند فقط کشاورزان میتوانند با مجوز قانونی از جهاد کشاورزی درخواست نمایند و پس از موافقت شروع به ساخت اطاقکی در حد 12 متر مربع نمایند در غیر اینصورت جهاد راسا اقدام به تخریب و جریمه خواهد نمود / لازم به ذکر است که هر متر مربع زمین گلدشت برای جریمه شدن محاسبه ای بین 30 الی 40 هزار تومان را در بردارد / سپاس
سلام.سلام وصدسلام یارومی روم باشید یازنگی زنگ جهاد محترم راستی اگر بخواهند در دشت انقلاب ساخت وسازی بکنند تخریب میکنید چشمم آب نمیخورد واین ویلاهای طاق بستانیهایی که ساخته شده حتمامشاهده نکردیدماهم تصمیم داریم چنین ساختمانی را انشاءاله بسازیم .
با سلام بارها در طول 13 سال گذشته به این فکر فرو میرفتم که اگر بخشدار غیر بومی باشد چه وقت ترک بخشداری میکند و ……امروز راس ساعت 16 با بخشدار تنها ی تنها در محل بخشداری تماس تلفنی برقرار نمودم تا مشکلی را بگویم که خوشبختانه ایشان تنها در محل بخشداری حضور داشتند و مقرر شده بود برای جلسه ای راس ساعت 17 به شاهین شهر تشریف ببرند / فرماندار عزیز با توجه به صحبتهائ اولیه که مقرر شده بود انانی که پست بخشداری را اشغال کرده اند و در محلهای دیگری مشغول بکار هستند را به بخشداری برگردانید تا این بخش محروم از همه چیز منظور از همه چیز این است که حتی جائی برای پرسه زدن اوقات بیکاری هم ندارد و مسئولی که از شهر بزرگی به میمه امده در اسارت نباشد
در جلسات مکرر پیشنهاد میشد که بخشدار بومی باشد حدود 13 سال سابقه بومی بودن را چشیدیم ولی تنهائی مسئول را حال دیدیم در صورتیکه ریاست دادگاه اقای موحد نیز قبلا از همین غیر بومی بودنشان رنج میبردند و میگفتند بخش میمه مردمان خوبی دارد اما جائی برای تفریح و گردش ندارند و مسئول دلخوش ماندن نیست بعد مدتی به خاطر خوبی میمه ایها و عدم طومار نویسی علیه مسئول به پست بالاتری میپرد
کاری کنیم تا مسئولین با دلگرمی و دلخوشی در بخش ماندگار شوند و جوانان و مردم هم از این بی روحی درایند
دانشجویان جدیدالورود هم دیده ام که از تنهائی و بی سرگرمی مینالند تا جائی که خیلی هایشان بعد اتمام تحصیل مانند ما بی روح و دل مرده ترک میمه میکنند / ومن ا….توفیق
اقا شعر گفتی و کردی کبابم / چرا شب شعر میمه هیچ انعکاسی در صبح میمه ندارد ؟ نکند شاعران شب شعر میمه از این میهراسند که مسئول سایت غلط املائی و انشائی را رو کند و بگویند …….
لطف کرده شعر دکتر پاکزاد را لااقل ثبت بفرمائید تا بدانیم در خصوص صورتجلسه یکسال قبل قنات که حمله شروع شد را انعکاس دهید شاید فرجی شود /اما در وصف خوبان ناشناخته بیدار بنویسم
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
گشته ایم و همه بیدار شدند
قدر ائینه بدانید چو هست
نه در ان وقت که افتاد و شکست
نامه آبراهام لینکن به آموزگار پسرش:
* او بايد بداند كه همه مردم عادل و صادق نيستند.
* به پسرم بياموزيد كه به ازاي هر آدم شياد، انسانهاي درست و صديق هم وجود دارند.
* به او بگوييد در ازاي هر سياستمدار خودخواه، رهبر باحميتي نيز وجود دارد.
* به او بياموزيد كه در ازاي هر دشمن، دوستي هست.
* مي دانم كه وقت مي گيرد، اما به او بياموزيد، اگر با كار و زحمت يك دلار كسب كند، بهتر از اين است كه پنج دلار از روي زمين پيدا كند.
* به او بياموزيد كه از باختن پند بگيرد و از پيروز شدن لذت ببرد.
* او را از غبطه خوردن برحذر داريد. به او نقش و تاثير مهم خنديدن را يادآور شويد.
* اگر مي توانيد به او نقش مهم كتاب در زندگي را آموزش دهيد.
* به او بگوييد كه تعمق كند:
به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان،
به گلهاي درون باغچه،
به زنبورها كه در هوا پرواز مي كنند، دقيق شود.
* به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر است مردود شود، اما با تقلب به قبولي نرسد.
* به پسرم ياد دهيد كه با ملايم ها، ملايم و با گردن كشان، گردن كش باشد.
* به او بگوييد به باورهایش ايمان داشته باشد، حتي اگر همه خلاف او حرف بزنند.
* به پسرم ياد بدهيد كه همه حرفها را بشنود و سخني را كه به نظرش درست مي رسد، انتخاب كند.
* ارزش هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد، اگر مي توانيد به پسرم ياد دهيد كه در اوج اندوه تبسم كند.
* به او بياموزيد كه در اشك ريختن خجالتي وجود ندارد.
* به او بياموزيد كه مي تواند براي فكر و شعورش مبلغي تعيين كند، اما قيمت گذاري براي دل بي معناست.
* به او بگوييد تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند، پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد.
* در كار تدريس به پسرم ملايمت بخرج دهيد، اما از او يك نازپرورده نسازيد؛ بگذاريد كه شجاع باشد.
منبع:jomalatziba.blogfa.com