عبدالرضا شیبانی : دعای ندبه ی مسجد جامع میمه ، آهسته و پیوسته می رود و این خاصیت ” رهرو ” است . ظاهرا گزند زمانه و آفات دهر ، بر این سفره تاثیری ندارد . از قدیم و ندیم هم گفته اند : چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد […]
عبدالرضا شیبانی : دعای ندبه ی مسجد جامع میمه ، آهسته و پیوسته می رود و این خاصیت ” رهرو ” است . ظاهرا گزند زمانه و آفات دهر ، بر این سفره تاثیری ندارد . از قدیم و ندیم هم گفته اند :
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
در روز شهادت امام صادق ، رئیس مذهب ، با اینکه مراسمی در دیگر نقاط شهر به اهتمام مومنین و مومنات برپاشده بود ، ندبه خوانان مسجد جامع نیز با زمزمه ی ” روزی تو خواهی آمد ” و با دم گرم و گیرای مداحان اهل بیت ، حاج ابوالفضل دهقان و حاج مسعود توکل ، جمعه ای دیگر را در انتظار دوست نشستند . کما فی السابق پس از دعای ندبه به گشت و گذاری در شهر و اطراف آن گذشت . نخست بنا بر عادت مالوف ، زیارت خاتون صالحان ، دردانه ی ازان ، نصیب گردید .
در تخت مزدآباد هم شورای کشاورزی با جذب اعتبارات دولتی در راستای بهینه سازی مصرف آب و بهره وری بیشتر ، به عایق سازی قسمتی از مسیر آب مشغول است . بدیهی است که رعایت نکات فنی و زیرسازی و پی ریزی شفته آهک با حضور اعضای شورا بهتر انجام می شود و بقول آقای بختیاری ، اعتبارات برای مصروف شدن در اصل کار ، بشدت ” چلانده ” می گردد .
احیای باغهای انگور و باغستان معروف میمه ، کم کم دارد در دستور کار مردم قرار می گیرد و جامعه ؛ باز جوید روزگار وصل خویش ،
آقای مهندس محمود سعیدیان که ذوق و ابتکار و هوشمندی را از نیاکان به ارث برده است و عرق و علاقه ی قابل تحسینی هم به تجدید فرهنگ سنتی میمه و تلفیق آن با ابزارهای مدرنیته دارد ، در حال بازسازی باغ ملکی و نیاکانی خود در مساحت نزدیک به دو جریب است . دیوارهای تخریب شده ی گلی را بازسازی نموده و به کاشت مجدد مو با استفاده از گونه های مرغوب و پر محصول اقدام نموده است . او قدر میراث نیاکان را می داند و می داند با توجه به اینکه ” میمه ” در اسم و رسم خود وامدار باغ و مو و انگور است ، باید فرهنگ عمومی به سمت احیای باغات انگور ، ترغیب شود .
قدیمی ها که نان گندم می خوردند و هدرش نمی دادند ، تمثیلات مناسبی هم داشتند . می گفتند : در میان میوه های خوشمزه ، شاه انگور است و سلطان خربزه . گرچه شاهان کاری کرده اند که از شاه بودن انگور هم کراهت پیدا کردیم ، اما انگور یا بعبارت بهتر محصول مو ، بهره وری های گوناگونی دارد . از تولید آبغوره که خواص معجزآسایش مسطور افتاد گرفته ، تا انگور و کشمش و شیره و پودر غوره و سرکه .
مو میمه با مقداری مراقبت ، انگور کم نظیری به بار می آورد . به خوشه های انگور باغ پیش گفته نگاه کنید ؛ انگورهایی به زلالی و شیرینی عسل و خوشه هایی با وزن بالغ بر 2 کیلو گرم . باید به همه ی میمه ای هایی که زندگی شغلی اشان ایجاب می کند بیرون از میمه زندگی کنند گفت : زندگی در شهرهای بزرگ علیرغم امتیازات مختلفی که دارد ، روز بروز پر درد سر تر می شود . از تعلل در ارائه ی خدماتی نظیر آب و برق گرفته تا هوای ناسالم شهرهای بزرگ ، ریسک زندگی را افزایش می دهد . همین آمدنهای جمعه و تعطیلات هم غنیمت است و نباید از دست داده شود . باید بهانه هایی برای آمدن درست کرد و یکی از بهترین بهانه ها رسیدگی به امور مختلف این باغات است . در هر صورت ” قدر میراث بدان ای فرزند “
شهرداری میمه هم به تناسب توقعات ما ، فعال است . کار احداث پل زیرگذر که البته زمان بر شده است و توضیحات سایت شهرداری برای توجیه طولانی شدن کفایت نمی کند ، به آخرین دیواره رسیده است .
در سپردن کار به پیمانکاران ، تیمهای اجرایی و ابزار و تجهیزات و ماشین آلات آنها نیز باید بررسی شود .
وقتی پروژه ، احداث معبر و گذر و خیابان باشد ، استفاده از تعطیلات جمعه و عید و مناسبتها نه تنها توجیهی ندارد ، بلکه باید کار در چند شیفت با سرعت کافی انجام شود تا زندگی عادی مردم مختل نگردد و مردم متحمل پرداخت هزینه های رفت و آمد از مسیرهای طولانی تر نگردند .
بدون شک سرعت در اجرای پروژه ها ، تکریم مردم است و در بسیاری از شهرها ، شهرداری شناسنامه ی پروژه را در تابلوهای بزرگ و در محل پروژه ، اطلاع رسانی می کند و تاریخ افتتاح را هم از روز اول اعلام می کند .
در کنار پل زیرگذر ، احداث پارک بانوان از اقدامات مهم و قابل تحسین شهرداری است . جامعه ی مرد سالار ما ، کمتر به نیمی از پیکر اجتماع می اندیشد . نجابت و قناعت و ساختن با شرایط دشوار زندگی خانم های میمه ای را از همه ی همتایانشان در جاهای دیگر ، مستثنی کرده است . این خانم ها خود را وقف زندگی ، همسر و فرزندانشان می کنند و بمعنای واقعی کلمه ، خودی برای خود قائل نیستند .
نباید این مناعت طبع ، مدیران را از اندیشیدن به آنان غافل سازد . پارک بانوان اقدام مستحسن شهرداری میمه است که ان شاء الله به زودی به بهره برداری می رسد و شهردار موفق میمه ، رضایت این قشر بزرگ و موثر را نیز بر کارنامه ی دوران مدیریتی خود خواهد افزود .
بهسازی رفوژ میانی خیابان انقلاب اسلامی از دیگر پروژه های در دست اجراست که روزهای تعطیل هم ، تعطیلی ندارد . سالهاست این رفوژ علاوه بر آنکه هزینه ی نگهداری و آبیاری را بر عوارض مردم تحمیل کرده است ، زیبایی متناسب با شهر ورودی استان اصفهان را نداشته است و ضرورت این بهسازی بیش از همیشه احساس می شد . خوشبختانه شهردار محترم توان مدیریتی پیشبرد پروژه های مختلف با همدیگر را دارد و مشغول شدن به یک کار او را از دیگر امور غافل نمی کند و این حسن شهرداری این روزهاست . صبح میمه امیدوار است که با همدلی موجود بین شهرداری و شورای محترم شهر فرصتهای از دست رفته ی گذشته به نحو مطلوب ، جبران شود و شهر در آینده ای نزدیک ، به کارگاه سازندگی تبدیل گردد .
به گزارش خبرنگار گروه دولت باشگاه خبرنگاران؛ ساعت 22 شب است. محل گزارش حدفاصل چهارراه پارک وی تا میدان راه آهن تهران؛ موضوع گزارش دیدگاه های سیاسی شب گردهای پایتخت از معتاد و متکدی گرفته تا پلاستیک جمع کن های سطح شهر … شاید سوال کنید چرا؟ پاسخ کمی خصوصی است ولی باید گفت که گاهی رسانه و حتی خبرنگار از دیدگاه ها و اظهار نظرهای تکراری و کلیشه ای آقایان و خانم های محترم و البته اتوکشیده در مورد مسائل سیاسی روز خسته می شود. این بار آمدیم تا با دیدگاه های سیاسی کف خیابان آشنا شویم، شاید این دیدگاه ها کمی در فضای سیاسی کشور تاثیر گذار باشد.
رئیس جمهور را نمی شناسم!
پسرک هنوز فالهایش تمام نشده و دارد آدامس می جود! روی پله های یک بانک نشسته و چشمهایش هم نیمه باز است. آغاز سوالم کمی هزینه داشت و باید الباقی فال ها را می خریدم. محمد الان رئیس جمهور کشور کیست؟ نمی دانم! یعنی اینکه وقتی ندارم که بشناسم… احمدی نژاد را می شناسی؟ بله … ولی مادرم خیلی روحانی را دوست دارد. چرا کار می کنی؟ مادرم دوست دارد کار کند ولی من و برادر بزرگم گفتیم نه حق نداری مگر ما مرده ایم. دیگه اجازه صحبت نداد و گفت: برادرم دارد می آید من باید بروم.
گفتم حرف دیگری نداری؟ گفت: تو خبرنگاری؟ گفتم بله.. گفت: فقط بگو اینقدر گرانی شده که خیلی از غذاها یادمان رفته… اصلا مادرم کمتر آشپزی می کند.واقعا حالمان خوب نیست.
احمدی نژاد کاری به معتادها نداشت!
میدان راه آهن، کنار دیوار نزدیک یک درخت، بساط یک معتاد پهن است. سلام ببخشید چند تا سوال داشتم؟ معتاد خیلی محترمانه و باکلاس پاسخ داد: بله بفرمائید در خدمت هستم! لحناش شباهت زیادی به برخی مسئولان داشت ولی فرقش این بود که آنها پاسخ نمی دادند ولی این بنده خدا پاسخ داد! نشستیم و 5 دقیقه ای گپ و گفت سیاسی داشتیم. دلم نیامد چای اش را بخورم ولی به احترامش چند جرعه ای خوردم. می گفت: دوست دارد در انتخابات ها شرکت کند ولی معتاد است!گفتم ربطی ندارد مگر موقع رای گیری آزمایش اعتیاد می گیرند؟ گفت: نمی دانم ولی می ترسم شرکت کنم! پیش خودم گفتم چقدر خوب می شد که وزارت کشور چند صندوق سیار هم برای معتادان تهرانی و یا کل کشور در نظر می گرفت. هر چه نباشد حداقل بیش از 1 و نیم میلیون معتاد مشمول رای داریم.
می گفت: زمان احمدی نژاد خوب بود چون زیاد کاری به کار ما نداشتند اما الان بدجور بگیر بگیر است و من از دولت راضی نیستم. گفتم ارتباطی با احمدی نژاد ندارد. معمولا شهرداری جمع می کند. گفت: همه دستشان در یک کاسه است! مرد میانسال که رختخوابش را آرام آرام پهن می کرد گفت: سیاست ما کلا در یک ساک دستی خلاصه می شود. تمام گزینه های ما هم داخل این ساک است. چیزی برای قایم کردن نداریم. حالا برو بگذار بخوابم. شب بخیر…
از رئیس جمهور می خواهم کشور خوبی داشته باشیم
نزدیک مهدیه تهران کنار چرخ دستی پسرکی در حال خوردن خورشت قیمه بود. فکرکنم ته مانده یک غذای رستوران بود. می گفت: نام من میلاد است و 15 سال دارم.نمی دانم الان رئیس جمهور کیست ولی احمدی نژاد را دیده ام.گفتم اخبار را دنبال می کنی؟ گفت: خودت نگاه کن من از ساعت 5 عصر تا 1 صبح پلاستیک جمع می کنم. صبح ها هم خواب هستم و بعد باید زباله ها را تحویل دهم. 6 کلاس هم بیشتر نخوانده ام. تمام مخارج زندگی هم بر دوش من است. حالا آمده ای می گوئید سیاست؛ رئیس جمهور و غیره … می گفت: خانه ما نزدیک کارخانه سیمان است و ماهانه 70 هزار تومان درآمد دارد. نه از مجلس خبرداشت و نه از استیضاح وزیر علوم… تمام سیاستش پیدا کردن قوطی و بطری آب بود. گفتم: از رئیس جمهور چه می خواهی گفت: کشور خوبی داشته باشیم فقط همین…
روحانی طرف هاشمی بود؛ رای دادم!
چهره اش نشان میدهد که مردی جا افتاده است. او را نزدیک پارک ساعی در حال جمع کردن زباله پیدا کردم. می گفت: به روحانی رای دادم. گفتم: صاحب دیدگاه سیاسی هستید یعنی اینکه بر اساس آگاهی رای دادید؟ گفت: نه همینجوری رای دادم چون دوستانم گفتند طرف هاشمی رفسنجانی است. گفتم: این یعنی خوب؟ گفت: بله زمان هاشمی خیلی خوب بود. ولی دیگر اجازه صحبت نداد و مجبور شدم سوالات بعدی را نپرسم.
می گویند داعش ایران آمده و دخترها را می دزدند!
ساعت نزدیک 12 شب است. به چهارراه ولیعصر رسیدم. در گوشه پارک دانشجو زنی 45 ساله هنوز بساط فروش آش و چای اش برپاست. گفتم: معمولا شما را دیده بودم زودتر می رفتید؟ گفت: امشب کمی آش ها ماند و خواستم بمانم تا تمام شود. گفتم: یک چای می خواستم… پیرزن آش فروش در تمامی انتخابات ها شرکت داشته و می گفت: ماهانه 700 هزار تومان درآمد دارم و تحت پوشش کمیته امداد هستم ولی تنها از کمیته ماهانه 70 تومان می گیرم اما نصف هزینه دانشگاه 2 دخترهایم را می دهند. از دولت قبل سوال کردم گفت: احمدی نژاد خوب می رسید من راضی هستم.
توانستم مسکن مهر اقدام کنم و در حال تحویل مسکن مهرم هستم! اما الان گرانی کمرم را شکسته است. از 5+1 سوال کردم گفت: از این چیزها سر در نمیاورم. گفتم کمک هم می خواهی؟ گفت: بله فقط رئیس جمهور کمکم کند الباقی پول مسکن مهرم مانده است. پیرزن می گفت: می ترسم… پارک بدی است و شبها ترسناک است و امنیت ندارم. خانه ام طرف نواب است و به دخترهایم گفته ام در یک رستوران کار می کنم و نمی دانند دست فروش هستم. البته در مورد تحولات عراق و سوریه هم با هم گپ زدیم و گفت: راست است که می گویند داعش ایران آمده و دخترها را می دزد من می ترسم…
شبگردی که از استیضاح وزیر خبرداشت
مردمیانسالی در حال کشیدن سیگار بود و همراهش کوله باری از پلاستیک داشت. گفتم خدا قوت کمک نمیخواهی؟ گفت: برو بچه شب است خطر داره برو لالا کن دیوانه! نزدیک شدم و گفتم اجازه بده چند دقیقهای گپ بزنیم؟ گفت مگر من اشتون هستم! گفتم شما اشتون را می شناسی؟ گفت: پ ن پ فقط تومی شناسی… گفتم: یعنی وزرا را هم می شناسی؟ گفت: با سرپرست جدید وزارت علوم بله همه را می شناسم! برق از سه فازم پرید… فکر کردم این بابا یا مامور است که در حال ماموریت است یا اینکه دارم خواب می بینیم. گفت: چکاره ای؟ گفتم خبرنگار… خندید و گفت: حسینی بای هستی؟ گفتم نه. بعدش رفت دنبالش رفتم نگاه کرد و گفت: بیخود دنبال من نیا من طعمه خبری تو نیستم. بعد وقتی 50 قدم از من دور شد برگشت و گفت: هنوز روزنامه هایی که اسم من پای گزارش هایش ثبت شده را دارم… و من در جا خشکم زد. فقط همین…
ماجرای گفتگو با تخریب چی عملیات
ساعت از 12 گذشته است. روی نیمکت های پارک ها جای نشستن نیست. عده ای سیگار می کشند و عده ای هم خوابیده اند. آنقدر آدم دیدم که انگار نیمی از مردم تهران شبها اینگونه زندگی می کنند. وقتی از پیرمردی شبگرد در مورد سیاست سوال کردم گفت: تهران شبها رئیس جمهور ندارد! اما سلام من را به بالایی ها برسان و بگو حاج محمد گفت: آن وقتی که داشتم نفس نفس میزدم تا خودم را به جای بلند برسانم؛ آن وقتی که تا صبح دستانم از سرما یخ می زد؛ آن وقتی که از سخره های بازی دراز سرخوردم و پاهایم شکست تنها دغدغه ام این بود که بمانم و از کشورم دفاع کنم. حالا هیچ مدرکی ندارم تا اثبات کنم که من هم بودم. به آنها بگو هنوز در کف خیابانهای تهران بروبچه های عملیات هستند. فقط گمنامند.
حتی خانواده هم آنها را نمی شناسد! بعد از گفته های حاج محمد سرم را پایین انداختم وبعد گفت: مدیون هستی حرفم را نرسانی … و آرام آرام دور شد. اجازه نداد همراهش باشم و یا سوالی بکنم. گفت: نمی گذارم وارد تنهایی ام شوی! گفتم حداقل بگو در جنگ چکاره بودی؟ گفت: تخریب چی…
میزگرد سیاسی با معتادان
در یکی از مناطق تهران در حال گفتگو با معتادی بودم که سایر معتادان هم دورم جمع شدند. بندگان خدا فکر کردند ساقی هستم! خلاصه برای حفظ جان از دم نفری 10 هزار تومان گرفتند تا تنها 5 دقیقه میزگرد سیاسی با آنها داشته باشم. گفتم مملکت دست کیه؟ یکی از معتادان گفت: دست قالیباف است. دارد در تهران پادشاهی می کند. خواب و خوراک ما را گرفته خدا می داند. فقط همه دنبال معتادها هستن. بابا همه ما را هم بگیرید اندازه نصف سه هزار میلیارد تومان نمی شود… معتاد دیگری گفت: خب چه ربطی دارد بهش گفته اند ما را بگیرد اون هم اجرا میکند. گفتم بگذارید سوالم را عوض کنم شما می دانید الان کشور در چه وضعیتی قراردارد و علت گرانی ها چیست؟ یکی پاسخ داد: می گویند یک نفر کل پول بانک ها را دزدیده رفته!
معتاد دیگری گفت: احمق اینقدر کشیدی قفل کردی کل پول ها را دادند انرژی هسته ای خریدند! یکی از معتادان که ساکت بود گفت: مشکل اقتصادی کشور ناشی از تحریم ها و عدم مسئولیت پذیری مسئولان است. وقتی یارانه ها را بدون تدبیر توزیع کردند و به حرف اقتصاد دان ها گوش ندادند و کلی از بانک ها قرض گرفتند همین می شود!!!
من که قفل کرده بودم سوال کردم ببخشید شما در چه رشته ای تحصیل کردید؟ مرد معتاد گفت: کارشناس علوم سیاسی هستم! فارغ التحصیل سال 70 یادش بخیر… بعد بلند شد و گفت: قطعا تا صبح به من فکر می کنی ولی من به این فکر می کنم که با 10 هزار تومن تو چقدر مواد بخرم!
یکی از معتادها دست من را گرفت و گفت: بشین بچه اون مخش تعطیل است. دفعه بعد سوال سیاسی داشتی فقط بیا پیش خودمون… هرچی سوال داری جواب می دیم! ببین جوان سیاست یعنی اینکه بتونی یک صبح تا شب با یک بست سرکنی ولی داریم آدمهایی که نمی تونند و باید 2 بست بزنند. شوخی کردم اینقدر هم خنگ نیستیم. ولی سیاست برای ما گاهی خوب است. مثلا همین انتخابات ها کلی غذا گیرمون میاد خدا خیرشون بده هر چند رای نمی دیمولی خب ساخته می شیم.
یکی از شب گردها داخل بحث شد و گفت: خبرنگاری؟ گفتم بله … گفت آدم قعطی بود اومدی بین مافنگی ها سوال می کنی؟ گفتم خب موضوع گزارش من در مورد این افراد است. گفت: سیاست اینها پول است. حالا اینها پول می گیرند تا با سیاست طوری بکشند که یک روز را سر کنند برخی هم با کت و شلوار پول می گیرند یا پول می دهند تا چند روز بیشتر بمانند و مثلا خدمت کنند. آدم سالم کم پیدا می شه آقای خبرنگار. ولله هرچی تو اخبار می بینیم یا دزدی است و یا آدم کشی و غیره … دیگه فکر کن پسر رفسنجانی را هم بردند زندان!
یکیاز معتادها گفت: تو که دستت اون بالاها می رسه بگو کاری به کار ما نداشته باشند دمت گرم پولم نمیخواهیم ازت…
شب گردی که عاشق روزنامه است
در مسیر بازگشت به خانه یکی از شبگردهای تهرانی داخل سطل زباله بود.نزدیک شدم و چند دقیقه ای صحبت کردیم. از موضع گیری علی مطهری و احکام فساد بزرگ بانکی گفت تا موضوع فساد در بنیاد شهید و مرگ سیمین بهبهانی! آقا محسن عاشق خواندن روزنامه است ولی چون پولی ندارد روزنامه های باطله میخواند و در سطل های زباله به دنبال روزنامه می گردد! می گوید: دیوانه یا معتاد نیستم فقط وضع مالی خوبی ندارم. هزینه ام را پدرم میدهد و از صبح تا شب روزنامه می خوانم. چند سوال کردم و درست پاسخ داد. می دانست پشت پرده داعش چیست.
از استیضاح خبرداشت و می گفت: راستی ماجرای پرونده هوو چی شد؟ می خواستم رسما دعوتش کنم برای کار خبرنگاری چراکه با یک بانک اطلاعات اخبار سیار طرف بودم. بعد گفت: اگر پول داشتم یک حزب میزدم! گفتم چه حزبی؟ گفت: اسمش مهم نیست ولی حزبی تاسیس می کردم و آنقدر قدرت داشتم که اجازه فساد در هیچ دولتی را ندهم.
با خودم گفتم چقدر خوب بود اگر هر شب با یکی از مسئولان و اعضای هیئت دولت یا نمایندگان مجلس چرخی در شبهای تهران می زدیم. قطعا تاثیرخوبی برای کشور و جامعه داشت!
شب گردی ما هم به اتمام رسید اما ماجراهای شب های تهران و آدمهایی که شبها زندگی می کنند همچنان ادامه دارد…
*گزارش از سید هادی کسایی زاده
6 ماه شوراي چهارم=10سال شوراي سوم
لایک
لایک قابل توجه بعضی ها
شرح کاملی بود . آقای شیبانی به زیارت میرید ما رو هم فراموش نکنید.
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودین زیارت؟
دلم برای شهرداری وشورا میسوزه اگرصبح میمه نباشه که اطلاع رسانی کنه کارشون وله سایت شهرداری که آگهی میزنه هنوزم به روزنشده
جامع و عالی بود.متشکریم
بعله
دلمون برای پس از ندبه های صبح میمه تنگ شده بود ………
آقای شیبانی این ساده و روان نویسی شما حال می دهد . بسیار خواندنی است . من اگر باغ خراب داشتم رغبت می کردم که الان بیایم درستش کنم . واقعا توصیه های خوبی کرده اید . ضمنا دلمان برای پست پس از ندبه ها تنگ شده بود .
” قدیمی ها که نان گندم می خوردند و هدرش نمی دادند ، تمثیلات مناسبی هم داشتند . می گفتند : در میان میوه های خوشمزه ، شاه انگور است و سلطان خربزه . گرچه شاهان کاری کرده اند که از شاه بودن انگور هم کراهت پیدا کردیم “
البته اگر موشها بزارند انگور و ديواري باقي بمونه ، بايد براي دفع موشها هم فكر كلي و دسته جمعي كرد موفق باشيد از زحمات خالصانه شوراي محترم كشاورزي هم بايد تشكر كرد انصافا” خيلي خوب و بدون هيچ چشم داشتي كار مي كنند .احسن
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
موافقم.
دلا ياران سه قسمند گر بداني زباني اند و ناني انـد و جـاني به نـاني نان بده از در برانـش/ تو نيـکي کن يه ياران زبـاني /وليـکن يـار جـاني را نگهدار به پـايش جـان بده تا مي تواني…عبدالرضا شیبانی و جمشید جمالی
میگه چه خبره بابا ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
الهی که این سفره معمور باد
همیشه پر از نعمت و نور باد
گزند زمانه و آفات دهر
از این سفره و صاحبش دور باد
هر آنکس که شد بانی این طعام
دل و جان او منبع نور باد
هر آنکس که از حقْد و حسد
به هم ریزد این جمع ما ، کور باد
نصیب جوانان نیکو خصال
به دنیا همسر و در جنان حور باد!
با سلام یادوخاطرات گذشته تجلی شد با دیدن عکسها یادش بخیر زمانی که از مدرسه تعطیل میشدیم کتاب روز بعدوورمیداشتیم ومیرفتیم تو باغا درس بخونیم یاد خدابیامورزوطنخواه افتادم خدا رحمتش کنه همیشه با اون دوچرخش توی اون کوچه باغا پرسه میزد واز باغا مواظبت میکرد خدا حفظش کنه اقای عمرانی هم بود عجب دورانی بود تازگیا خوندم بیشر باغا ازبین رفته دیگه بیشتر مردای قدیم که دار فانی را ودا گفتن رفتن اونا بودن کشاورزای واقعی باغشونو مثل دسته گل نگه میداشتن تا از بلندگو داد میزدن فلان جوب نیاز به لایه روبی داره همشون بیل بدست اونجا حاضر میشدن واقعا یادشون بخیر وخدا رحمتشون کنه الان به بیشتر باغا نگاه میکنی کل دیواراش از بین رفته یا داخل باغو سزدو الف هرزه گرفته کم کم داره سنتهای قبل کلا از بین میره گاهی از خاطرات اقای ایراندوست میخونم خدای بغض تو گلوم جمع میشه بواسته عکسا واین خاطرات غبطه میخورم 28 ساله امکانش محیا نشده بیام تو زادگام فقط از طریق این سایت که اقای شیبانی خدا حفظش کنه میبینم چه تغیراتی کرده اقی شیبانی >ایراندوست وقت داشتید یکم از هیات قدیم یکم ازکوچهای که واسه پشت بوم کاه گل درست میکردن تعزیه های قدیم پیر مردای قدیم خونهای قدیمی شبهای اخر سال قاشق زنیا قلعه قدیم کلا هرچی تونستید بگید ممنون موفق وپاینده باشید
درمورد سایت شهرداری میمه کامنتی راخواندم ورفتم سایت رابازدیدکردم راستی راستی که با شهرپایین دستی تفاوت داره اونا چقدرفعالند وما چقدربیحال آخه یه تکانی به خودمون بدیم
http://meymeh.ir/main/index.php/fa/municipality/news/186-koohnavard
قبلا آقای شیبانی مسکن مهر میمه یه پای ثابت میمه گردیهایتان بود ولی دیگه ازش خبری نیست دیگه حتی عکس هم ازش نمیگیرید !!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تصویر: همنشینی وزیر علوم احمدی نژاد با وزیر رژیم صهیونیستی؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
یک سایت خبری، برای یادآوری میزان دلواپسی دلواپسان امروز، خبری را که سال ۸۸ منتشر شده بود و هیچ کدام از دلواپسان امروز را دلواپس نکرده بود، بدون شرح باز انتشار کرده است.
به گزارش «انتخاب»، انصاف در این خبر که برای سال 88 است ، آورده است:
در حالی که تا ساعاتی دیگر اولین جلسه هیات دولت به صورت رسمی در جوار حضرت امام رضا (ع) برگزار خواهد شد مراسم بدرقه وزیران دولت نهم نیز به همین مناسبت برگزار می شود. اما نکته جالب توجه در این میان پست هایی است که برای وزیران سابق در نظر گرفته شده است.
به گزارش جهان، از جمله وزیرانی که امشب با دفتر وزارتی خود وداع می کند محمد مهدی زاهدی وزیر علوم دولت نهم است که جای خود را به کامران دانشجو خواهد داد. اما زاهدی که روزگاری خود را نابغه ریاضیات می خواند در حالی از سمت عالی ترین مقام آموزشی کشور کنار می رود که سفارت چندین کشور حساس به وی پیشنهاد شده است. اما سابقه زاهدی در تعامل با کشورهای دیگر و نیز عدم تطبیق صحیح وی با معیارهای نظام مقدس جمهوری اسلامی از دغدغه هایی است که احتمال سفیر شدن وی در کشورهایی چون امارات و اندونزی را با ابهام جدی مواجه کرده است.
بر اساس این گزارش، زاهدی در دوران تصدی وزارت علوم با شرکت در اجلاس سزامی 2008 در کشور اردن بر خلاف قواعد و رسوم دیپلماتیک جمهوری اسلامی نه تنها با وزیر رژیم صهیونیستی در این اجلاس شرکت می کند بلکه به دور از چشم دوربین ها و اصحاب رسانه و در پشت درهای بسته با رالب (راغب) مجادله ، وزیر علوم وقت رژیم صهیونیستی همنشین می شود. هر چند تلاش های بسیاری برای رسانه ای نشدن این اتفاق انجام شد اما زمزمه سفارت زاهدی سایت جهان را بر آن داشت تا با انتشار عکس هایی از این دیدار مسئولان عالی دولت و مقامات دیپلماسی کشور را در انتخاب افراد آگاه به شئونات انقلاب اسلامی یاری کند.
گفتنی است که مواضع ضد اسرائیلی دکتر احمدی نژاد از مسائلی است که به عنوان نقطه قوت دیپلماسی کشور شناخته می شود و اعزام سفرایی ناآشنا و غیر منطبق با سیاست های نظام و شخص رئیس جمهور می تواند ضربات
” و جامعه ؛ باز جوید روزگار وصل خویش ، آقای مهندس محمود سعیدیان که ذوق و ابتکار و هوشمندی را از نیاکان به ارث برده است و عرق و علاقه ی قابل تحسینی هم به تجدید فرهنگ سنتی میمه و تلفیق آن با ابزارهای مدرنیته دارد ، در حال بازسازی باغ ملکی و نیاکانی خود در مساحت نزدیک به دو جریب است . دیوارهای تخریب شده ی گلی را بازسازی نموده و به کاشت مجدد مو با استفاده از گونه های مرغوب و پر محصول اقدام نموده است . او قدر میراث نیاکان را می داند و می داند با توجه به اینکه ” میمه ” در اسم و رسم خود وامدار باغ و مو و انگور است ، باید فرهنگ عمومی به سمت احیای باغات انگور ، ترغیب شود .”
چشم! سعی می کنیم قدر میراث بدانیم انشاالله
ادم وقتی از سن 55 گذشت دیگه سه کار را نمیتواند انجام دهد بر اساس شوق و اینکه باید زندگی را تکراری انجام دهد دست به کاری میزند تا سرگرم باشد اینکه بنویسید اقای علاقه دارد خیر بیکار است کاری ندارد انجام دهد نزد زن هم نمیتواند بنشیند باید خودش را انگل کاری کند تا اگر نه در جوانی که بایستی گوش میداد توجهی نمیکرد و میگفت کی انگور میخوره و کی کشاورزی و کی
به به عجب هوشی….جناب کیان تو اون سن دل مشغولیهای ادم کمتره خود من هر وقت باغهامونو میبینم که نه دیوار داره نه مو هزاران افسوس میخورم اما به هیچ عنوان شرایط احیا اونها رو ندارم چون تو میمه نیستم فقط منتظرم پسرم کنکورشو بده واستین بالا بزنم چون تابستونا میتونم راحت بیام به علاوه تازه بازنشست شدم وفراغت بیشتری دارم.