به نام خداوند بخشنده مهربان تا چند سال قبل دیواری غیر قابل نفوذ بین کادر آموزشی مدارس و دانش آموزان وجود داشت ، هیچ گاه دانش آموزی به خودش جرات نمیداد ، از این حریم گذر کند .اصلا چه معنی داشت که دانش آموز بخواد با معلم هم گفت و کلام بشه ، چنان جوی […]
به نام خداوند بخشنده مهربان
تا چند سال قبل دیواری غیر قابل نفوذ بین کادر آموزشی مدارس و دانش آموزان وجود داشت ، هیچ گاه دانش آموزی به خودش جرات نمیداد ، از این حریم گذر کند .اصلا چه معنی داشت که دانش آموز بخواد با معلم هم گفت و کلام بشه ، چنان جوی بر این روابط حاکم بود که راستی راستی دانش آموز جرات سلام کردن به معلم را نداشت ، و اگر یکباره از دهنش سلام در می اومد تا جواب علیک را از دهن دبیر بشنود ، دلش هزار جور راه می رفت .نکنه نباید سلام میکردم ، نکنه یواش سلام کردم ، نکنه به درستی کلمه سلام را ادا نکردم ، اصلا نکنه نباید سلام میکردم و من ، یک وجب بچه به چه جراتی سلام کردم و خواستم رابطه ای با معلم برقرار کنم ، آخه من چیکاره هستم که تو این وقت روز ، اونم تو کریدور مدرسه ، اون هم جلوی این همه دانش آموز قد و نیم قد به خودم اجازه دادم سری تو سرها دربیارم و به معلم سلام کنم .حتی اگر معلم و یا دبیر نسبت خانوادگی و فامیلی هم با دانش آموز داشت ، محصل به هیچ وجه به خودش اجازه نمیداد از این رابطه فامیلی و خانوادگی سوئ استفاده کرده و بخواد بیشتر از بقیه هم کلاسها با معلم صحبت کنه .آرزو داشتیم که گچ کلاس تموم بشه و ما را برای آوردن گچ به دفتر مدرسه بفرستند ، همیشه فضای دفتر یک فضای خاصی بود ، با این که دستم توی جعبه گچ بود با چشمام در و دیوار دفتر را نیگاه میکردم ببینم چه شکلی است ، گوشهام هم تیز میشد تا ببینم این معلمها در بین تعطیلی کلاس به غیر ازچایی خوردن چه حرفهایی را با هم رد و بدل میکردند .دفتر کلاس که هم برای حضور غیاب و هم برای ثبت نمرات کلاسی درست شده بود برای همه ما حکم مقدس ترین را داشت و هیچ کس به خودش اجازه نمیداد ، دفتر را یک دستی بلند کند و آن را سر دستی بگیرد .باید با احترام خاصی از جایگاهش تو دفتر مدرسه برمیداشتیم و با همان دو دست هم تقدیم معلم میکردیم .مگر کسی جرات داشت در بین راه بخواهد لای دفتر را باز کند و خدای ناکرده بعد از ورق زدن دیدی به داخل آن بیندازد.در زنگهای تفریحی که معلمها در دفتر مدرسه در حال استراحت و چایی خوردن بودند ، یک نفر نبود به این متخصصان آموزش فرهنگ بفهماند ، که اینقدر جلوی بچه ها با چایی خوردنهاتون مانور ندید ، استکان را که پر از چایی تازه دمه برندارید و قدم زنون داخل کریدور ، هم پکی به سیگار بزنید و قلپی از چای دیشلمه را نوش جان کنید ، اخه این بچه ها هم دل دارند و به قول قدیمی ها نفسشون در اون زمان طالب چایی بوده و اگر بهشون ندین …….می افته و شما باید تا عمر دارین جوابگوی این نقص عضو اونا باشین .اما مگه کسی گوشش بدهکار بود ، مگه کسی به حرف دانش آموز گوش میکرد ، اگه سلام کردنمون با موازین جور در نمی اومد باید میرفتیم و روز بعد با ولی مون می اومدیم .ولی هم مدام سوال پیچمون میکرد ، چی کار کردی ؟ باز چه دسته گلی به آب دادی ؟ نکنه بازم مشقاتو ننوشتی ؟ نکنه بازم دیر رفتی مدرسه ؟ اصلا نکنه مدرسه نرفتی ؟ و هزاران سوال دیگر که حاضر بودیم تحت سخت ترین شکنجه های روحی و جسمی قرار بگیریم ، اما هیچ گاه ناظم و یا مدیر مدرسه ، نگه برو با ولی ات بیا ، آخه اونا که از دل ما خبر نداشتن که گفتن و اومدن با ولی چقدر سخت است .اما این روزها دنیا کاملا بر عکس شده ، ولی کیلویی چنده ؟ اصلا ولی چیکاره است که بخواد بیاد مدرسه راجع به احوالات شخصیه ما سوال و جواب کنه ،به ولی چه ربطی داره که من نمره خوبی نگرفتم ، ولی چیکار داره که بفهمه حالا یه چند روزی من مدرسه نرفتم ، اصلا مگه ولی های امروزی از درس و مشق ما ها سر در می ارن ؟ وقتی تمو م وسایل فرزندان ولی امروزی همه دارای یوزر و پس ورد جداگانه ای هست ، ولی میخواد بره مدرسه چی بگه ؟ موبایلها که قفل دارند ، کامپیوتر ها و آی پدها هم همه دارای پس وردی هستند که عقل جن هم سر در نمی آره ، وقتی تو فیس بوک هم بلاکت می کنندو تو عملا اسم ولی را یدک میکشی ، بهتر نیست که سنگین و رنگین سر جای خودت بشینی و بگی خر من از کره گی دم نداشت .حالا نمیدونم روابط بیش از حد گرم گرفتن بچه ها با معلمین و دبیران و استادهای دانشگاه خوبه ، یا آون روزها که ما جرات نداشتیم تو خیابونی که معلممون گذر میکنه رد بشیم .اما هر چی باشه خیر الاامور اوسطها باید کاری بکنیم که نه از اینور پشت بام بیفتیم و نه از اونور پشت بام .در زمانهای ما گرفتن نمره بیست جزو شق القمرها بود ، اما الان بچه ها وقتی کارنامه شونو میگیرن نمره بیسته که پشت سر هم ردیف شده ، البته این یک اصل کلیه که تو مقطع دبستان و راهنمایی و سالهای اول دبیرستان حاکمه و قریب به اتفاق دانش آموزان چنین وضعیتی را دارند .اما همین بچه ها که تو خونه شیرند و تو کوچه و خیابون موش ، بلد نیستند برند دم نونوایی یه نون برا خودشون بخرند و اینجاست که به ولی احتیاج دارند ، اما تو کارهای مربوط به درس و مدرسه هیچ نیازی به ولی ندارند و خودشون علامه دهرند.تا مطلبی دیگر خدا نگهدار شما ولی های امروزی باد.
ما خانواده ی 9 نفره هستیم با باباو ننه میشدیم 11نفر الان 10 نفره شدیم بابا م به رحمت خدا رفت همگی ما از مادر گرفته تا ته تغاری خونه از بابام حساب می بردیم یه روز برادر بزرگترم که براخودش بابا شده بود با همسایه وجند تا از فامیل ها که به مناسبت عید به خونه ما اومده بودن دم درحیاط ایستاده بودن و یواشکی سیگار میکشیدن که همون لحظه بابا سر میرسه نه تنها برادرحتی همسایه و فامیلا از ترس که نمی توان گفت به خاطر احترام به بزرگتر سیگارو یه جوری سربه نیست کردند برادر م از هول سیگارو میدازه تو جیت کت همسایه اونم تا بابام اونجاست جرات نمیکنه چیزی بگه بعد که بابا رفته داد میزنه که سوختم سیگار کت که هیچ شلوار راهم میسوزونه اما حالا چی؟ به یاد ندارم قبل از بابام سر سفره دست به غذا میشدیم یا تا وقتی نشسته دراز بکشیم. هر وقت کاری میکردیم کافی بود مادر بگه به بابات میگم دیگه حساب کار دستمون میومد و تا بابا بیاد با نگرانی همه یدستورای مادرو انجام میدادیم که به بابام نگه اگه یه وقتی به بابا گزارش می داد فکر میکنید عکس العمل بابا چی بود ؟……..نه به کتک نمیرسید فقط یه نگاه کافی بود البته نگاه هم نگاه بودا!!!!!!!!!!!! اماولی امروزی ها چه پدر چه مادر کلاهشون پشم نداره (باز به مامانا )اصلا رفتار های ماها با قدیمیا قابل قیاس نیست فکر میکنید کدوم نسل کارش درست تره؟من تو مدرسه بارها شاهد بودم که والدین از ترس بچه ها یواشکی میان خبر از درس بگیرن شاهد بودم به بچه باج میدن که مثلا درس بخونه !!!!!!!!!!خدا عاقبت همه رو ختم به خیر بکنه.
سلام آقای ایراندوست واقعا مطلب جالبی نوشتید مارابردید به حس وحال گذشته آموزش وپرورش امروز ه همه چیزراخراب کرده ،دانش آموز باید قبول بشه ،به دانش آموز کمتر از شما نباید گفت وگرنه…وهزاران عیب دیگر
همیشه فضای دفتر یک فضای خاصی بود ، با این که دستم توی جعبه گچ بود با چشمام در و دیوار دفتر را نیگاه میکردم ببینم چه شکلی است ، گوشهام هم تیز میشد تا ببینم این معلمها در بین تعطیلی کلاس به غیر ازچایی خوردن چه حرفهایی را با هم رد و بدل میکردند .
دختره نمرش نوزده ونیم شده اومده پست گذاشته :
سهراب ، قایقت جا دارد ؟
اونوقت من امتحان میدم
به تنهایی معدل کلاسیو دو سه نمره میارم پایین
مشکل اساسی سیبیله فقط نگاه نبود که وحشت می افرید سبیلهای کلفتی که برای اثبات ادعا به گرو گذاشته میشد نقش مهمی در اقتدار پدر داشت. اما حالا هر کی سیبیل خالی داره همه صداش میکنن سیبیل….سیببل