روایت ساده ایست. دفتر ما دقیقا اولین خانه در ابتدای کوچه شهید محمود صارمی است. کوچه ای که پیش از حادثه دفتر خبری ایرنا در افغانستان نام دیگری داشت! قدیم ترها، شغل ما به این صورت وجود نداشت. بخشی از کارِ آگاهی بخشی را منبرها و سخنرانی ها به دوش می کشیدند، بخش دیگر هم […]
روایت ساده ایست. دفتر ما دقیقا اولین خانه در ابتدای کوچه شهید محمود صارمی است. کوچه ای که پیش از حادثه دفتر خبری ایرنا در افغانستان نام دیگری داشت!
قدیم ترها، شغل ما به این صورت وجود نداشت. بخشی از کارِ آگاهی بخشی را منبرها و سخنرانی ها به دوش می کشیدند، بخش دیگر هم که اطلاع رسانی بود چندان سخت نبود. هر شهری میدانی داشت که چند صد نفر در آن جای می شدند و یک جارچی با کاغذی که در دست داشت، برای رساندن پیام حاکمیت به مردم کفایت می کرد. مردم هم حرفی نداشتند برای حاکمیت و اگر داشتند چندان مهم نبود!
جوامع بشری در همه ابعاد مادی و معنوی، هرچه پیشرفته تر و بزرگتر شد، نیاز جدیدی به نام آگاهی بخشی و اطلاع رسانی، ضروری تر شد؛ گاهی در حد ضرورت نانِ شب! و این ضرورت جایی برای خود ایجاد کرد به نام رسانه. جایی برای کسانی که باید هم بار آگاهی رسانی و هم اطلاع رسانی را به دوش می کشیدند.
جنسِ کار رسانه در زمانۀ ما، از جنس کارهای پر هیجان و حتی پرخطر محسوب می شود. ساختارهای قدرت و منفعت آنقدر پیچیده و تو در تو شده اند که خبرنگار برای کشف حقیقت و اطلاع رسانی به مردم، باید راه سختی را طی کند. و قانونهای نانوشته برای عدم انتشار رسانه ای، آنقدر دست و پاگیر است که هر خبرنگارِ جستجوگر و با سابقه، دایرة المعارفی از ناگفته های مهم برای سرنوشت مردم است.
اولین روزهای خبرنگاری تجربی ام بود که این خبر را دیدم: “۱۷ مرداد ۱۳۷۷، محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی مستقر در مزار شریف افغانستان، به همراه ۸ نفر از کارکنان سرکنسولگری ایران در این شهر، توسط عوامل گروه طالبان به شهادت رسیدند.”
انگار طالبان شهر مزار شریف را تصرف کرده بودند و قبل از هرجای دیگر، آمده بودند سراغ دفتری خبری که داشت جنایتهایشان را گزارش میکرد.
راستش شور و شر جوانی می کشاندم به سمت خبرنگاری و آینده ای مبهم؛ و در این میانه، این خبری تعیین کننده در انتخاب شغل و سرنوشتم بود. خبری که من اینگونه روایتش را شنیدم: “در حالیکه طالبان پشت در کنسولگری ایران بود و قصد حمله به آن را داشت شهید محمود صارمی آخرین خبر خود را بر روی خروجی ایرنا گذاشت:
هفدهم مرداد ماه سال۷۷ ، اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند.
خبر فوری، ‘مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد’، عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده میشوند، به من بگویید که چه وظیفهای … ‘
و ارتباط تلفنی ناگهان قطع شد…”
خبرنگاران و مجموعه های خبری، در دنیای پیچیده امروزی، گاهی در دهلیزهای تنگ و تاریک وقایع میروند برای کشف حقیقت. وقتی چراغی می افروزند و حقیقت را می بینند، ابتدا افرادی ظاهرا موجه را می بینند که خواهش می کنند در انتشار حقیقت مکث کنند؛ وقتی اصرار کنی بر آگاهی رسانی، نقاب از چهره بر میدارند و همان شهید صارمی را می بینی که طالبان تا پشت درب دفترش رسیده و او آخرین شانس ها برای نجات جان خود را دارد. اگر آخرین کلامش حقیقتی باشد که برای آن عمری را گذاشته، بارش را به منزل رسانده است.
روایت ساده ایست. دفتر ما دقیقا اولین خانه در ابتدای کوچه شهید محمود صارمی است. کوچه ای که پیش از حادثه دفتر خبری ایرنا در افغانستان نام دیگری داشت!
انتقاد تند همسر شهید صارمی از علاءالدین بروجردی
۱۶ سال از شهادت محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری ایرنا در مزارشریف میگذرد. هرچند ۱۷مرداد، یعنی سالروز شهادت این خبرنگار، مزین به نام خبرنگار شد و هرساله در این روز یاد و خاطره این شهید اهل رسانه گرامی داشته میشود، بااینحال همسر وی گلایههای فراوانی دارد. خدیجه روزبهانی همسر شهید محمود صارمی در گفتوگو با «شرق» از گلایههایش میگوید.
او بهویژه از سخنان علاءالدین بروجردی در برنامه زنده شناسنامه که نزدیک به یکماه پیش پخش شد، گلایهمند و دلگیر است و به ما میگوید: «۱۶ سال از آن اتفاق و شهادت محمود و دیپلماتهای ایرانی میگذرد اما دریغ از پاسخدهی مسوولان وزارت خارجه! نهتنها در این دولت که در دولتهای قبل هم هیچکس حاضر نشد به ما پاسخی دهد. من سوال دارم که چه اتفاقی در کنسولگری ایران در افغانستان افتاد؟»او ادامه میدهد: «صبر من لبریز شده است، در ۱۶ سال گذشته من هیچچیز نگفتم اما دیگر باید حرف بزنم. آقای بروجردی که آن زمان نمایندگی ویژه دولت در افغانستان را برعهده داشتند، اکنون میآید و در تلویزیون بهگونهای حرف میزند که گویی هیچ مسوولیتی نداشتند! ایشان در آن برنامه گفتند: گوشت، دست گربه داده شد! باید بگویم آقای بروجردی کسی بود که به همسر من گفت باید به افغانستان برگردد و اکنون بهگونهای سخن میگوید که گویی هیچ مسوولیتی نداشته است.»
روزبهانی با بیان اینکه در آن زمان علاءالدین بروجردی مسوول مستقیم فعالیتهای ایران در افغانستان بود، میافزاید: «محمود به تازگی از افغانستان برگشته بود و آپاندیسش را جراحی کرده و در حال گذراندن دوران نقاهت بود که یک شب آقای بروجردی با منزل ما تماس میگیرد و به همسرم میگوید که باید به افغانستان برگردد. همسر من درحالیکه بیمار بود و کسالت داشت، ۱۴مرداد تهران را به قصد مشهد ترک کرد و از مشهد عازم افغانستان شد. شخص آقای بروجردی او را راهی افغانستان در حال جنگ کرد و بهخوبی از خطرات آگاهی داشت.»
همسر شهید صارمی ادامه داد: «آقای بروجردی همسر من را چندبار به صورت تلفنی تحت فشار قرار داد، خاطرم میآید همسرم با هواپیمای جنگی عازم مزارشریف جنگزده شد، همان هواپیمایی که آقای بروجردی با آن به ایران بازگشت!»روزبهانی میگوید: «زمانی که کشوری به لحاظ امنیتی دچار مشکل میشود، سایر کشورها اتباع خود را فرامیخوانند اما دولت ایران در آن زمان این کار را نکرد. البته نماینده سفیر ایران در افغانستان در ساعات آخر به همسرم و سایر دیپلماتهای شهید میگوید که به ایران برگردند اما دیگر دیر شده بود.»
او که هنوز به شدت تحتتاثیر خاطرات آن دوران است، افزود: «همه دولتها به اتباع خود گفته بودند به کشورشان برگردند اما به محمود دستور دادند به افغانستان جنگزده برگردد، آقای بروجردی به او گفت باید به افغانستان برگردد و بعدها خودش با هواپیمایی که محمود با آن به مزارشریف رفته بود، به ایران بازگشت.»روزبهانی تاکید کرد: «وظیفه هر دولتی است که از اتباع خود در کشورهای بیگانه دفاع کند، وظیفه دولت است که تا آخرین لحظه از افراد خود حمایت کند، دولت باید پیگیری کند آن زمان چه کسانی مسوول بودند و چه اتفاقی افتاد؟ الان بعد از این همه سال آقای بروجردی به جای توضیح اتفاق، میآید و در تلویزیون میگوید «گوشت را دست گربه دادیم؟!» آیا این طرز صحبت درباره شهید صارمی مناسب بود؟ همه انسانها ارزشمند هستند و حفظ جان و امنیت همه انسانها دارای ارزش است. وظیفه همسر من گزارشگری بود اما باید جان و امنتیتش حفظ میشد.»
او ادامه داد: « من بعد از ۱۶ سال میخواهم بپرسم آن روز چه اتفاقی افتاد؟ چرا هیچکس تاکنون پاسخی به ما نداده است؟ من گلایه دارم. میخواهم بپرسم آیا سیاست کشور و مسوولان در قبال همه شهدا یکسان است؟ آیا با برابری و عدالت با خانواده شهدا برخورد میشود؟ رسانه ملی متاسفانه به یک عده از شهدا بسنده کرده و یادی از بقیه شهدا نمیکند. شاهد این هستیم که صداوسیما از سیاست چندگانه در برابر شهدا استفاده میکند و بسیاری از آنان را به عمد یا غیرعمد نادیده میگیرد. آیا برخورد روسای جمهور با شهدا یکسان بوده؟ البته باید بگویم وقتی خود خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران کمترین تلاشی برای زندهنگهداشتن یاد شهید صارمی نمیکند دیگر از سایرین انتظاری نباید داشت. برای مثال در این ۱۶ سال حتی یکبار هم آقای بروجردی حالی از ما نپرسید و به دیدن ما نیامد، من چندین بار تماس گرفتم و حتی پیامک دادم و خودم را معرفی کردم تا شاید موفق شوم با ایشان حرف بزنم اما هیچگاه تماسی از سوی او حاصل نشد اما وقتی زمان حرف میشود، به رسانه ملی میروند و از خود سلب مسوولیت میکنند و بهگونهای حرف میزنند که گویی تمام تلاش خود را برای نجات جان همسر من کرده است.»
چندی پیش علاءالدین بروجردی رییس کمیسیون امنیت ملی در برنامه شناسنامه گفته بود که او تلاش زیادی برای نجات جان شهید صارمی و سایر دیپلماتهای شهید در افغانستان کرده بود. او در این برنامه عنوان کرد که در آن زمان مسوولیتی نداشته و تنها نماینده ویژه دولت در افغانستان بوده و حتی آن زمان به وزارت خارجه اعلام میکند که وضعیت خطرناک است و باید هرچه زودتر اتباع ایرانی را به کشور فراخواند.
او در این مصاحبه زنده، گفته بود: «معاونین وقت وزارت خارجه توافق نکردند که دیپلماتها و خبرنگاران را از افغانستان بیرون ببریم و قرار شد مسوولیت را به نیروهای امنیتی پاکستان محول کنیم و به اصطلاح گوشت را به دست گربه دادیم.»
گفتنی است روز 17 مرداد سال 77، در پی سقوط مزارشریف، نیروهای طالبان به کنسولگری ایران در این شهر حمله کردند. در این حمله 11 ایرانی شامل 10دیپلمات و محمود صارمی (خبرنگار ایرنا) به دست طالبان شهید شدند
منبع: روزنامه شرق