مادر عادت داشت همه ی کارهای روزانه اش را یادداشت کند. چیزهایی که می خواست بخرد، کارهایی که باید انجام می داد و حتی تلفن هایی که می خواست بزند. من هم از سر شیطنت، همیشه سعی می کردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم. فقط برای اینکه در […]
مادر عادت داشت همه ی کارهای روزانه اش را یادداشت کند. چیزهایی که می خواست بخرد، کارهایی که باید انجام می داد و حتی تلفن هایی که می خواست بزند. من هم از سر شیطنت، همیشه سعی می کردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم. فقط برای اینکه در تنهایی اش و درست در یک لحظه ی معمولی که انتظارش را ندارد او را بخندانم. مثلاً اگر در لیست تلفن هایش نوشته بود زنگ به دایی جان، من جلویش می نوشتم ناپلئون. می شد زنگ به دایی جان ناپلئون! یا در لیست خرید نوشته بود خرید شیر. قبل و بعدش یک بچه و آفریقایی اضافه می کردم که بشود خرید بچه شیر آفریقایی! یا بار دیگر زیر لیست کارهای مهمش نوشته بودم: پیدا کردن یک عروس پولدار برای پسر گلم! خلاصه هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را می دیدیم می گفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ امروز حسابی خندیدم. خدا بگم چیکارت نکنه بچه! یک روز که سرمای شدیدی خورده بودم و سردرد امانم را بریده بود به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسبانده بودم که هنگام خرید یادم بماند. کنار چیزهای دیگر نوشته بودم مسکن برای سردرد. کنارش خط مادر نوشته بود: دردت به جانم!
خیلی قشنگ بود
ﺳﭙﺎﺱ ﺧﺪﺍﯾﯽ
ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺰﯾﺰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺣﯿﻢ … ﺣﮑﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﻋﻠﯿﻢ … ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻠﯿﮏ ﻣﻘﺘﺪﺭ … ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ
ﻣﺪﺑﺮ ﺍﻻﻣﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻟﯿﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺳﺖ …
ﺳﭙﺎﺱ ..ﺳﭙﺎﺱ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﺪ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ
ﺣﯿﺎﺕ ﺑﺨﺸﯿﺪ ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ
ﻭﻻﯾﺖ … ﺑﻪ ﺣﺐ ﺍﻣﺎﻣﺖ …
ﻣﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ !
ﻣﻦ 15 ﺧﺮﺩﺍﺩ 42 ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ !
ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ : » ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻣﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩﻫﺎ
ﺧﻔﺘﻪﺍﻧﺪ …«
ﻣﻦ 22 ﺑﻬﻤﻦ 57 ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ !
ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ: » ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻣﺎ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﻧﻮﺭ ﺑﻮﺩ …«
ﻣﻦ 13 ﺁﺑﺎﻥ 58 ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ !
ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ : » ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﻭﻝ
ﺑﻮﺩ …«
ﻣﻦ 5 ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ 59 ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ !
ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ : » ﺍﯾﻦ ﺷﻦﻫﺎ ﻟﺸﮑﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ …«
ﻣﻦ 3 ﺧﺮﺩﺍﺩ 61 ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ !
ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ: » ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ …«
ﻣﻦ 14 ﺧﺮﺩﺍﺩ 68 ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ !
ﻣﻦ ﭼﺸﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ، ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ …
ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﻟﺮﺯﺍﻥ » ﺣﯿﺎﺗﯽ« ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﻧﺎﻟﻠﻪ ﻭ ﺍﻧﺎ
ﺍﻟﯿﻪ ﺭﺍﺟﻌﻮﻥ … ﺍﻣﺎ ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ
ﻣﻦ ﺟﻨﮓ ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ … ﺻﺪﺍﯼ ﺁﮊﯾﺮ ﺧﻄﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩﺍﻡ،
ﺑﻪ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ ﻧﺮﻓﺘﻪﺍﻡ
ﻣﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﺍﺗﯽ ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ
ﺍﺳﺖ !
ﻣﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ »ﺍﻣﺎﻡ« ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ …
ﻣﻦ ﭼﺸﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺟﻤﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺭﻭﺡ
ﺧﺪﺍ، ﺣﺴﯿﻨﯿﻪﺍﯼ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ … ﺑﻪ ﺟﺎﯼ
ﺭﻭﺡ ﺧﺪﺍ، ﺳﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ …
ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ … ﺍﻭ ﮐﻪ ﯾﮏ »ﺁﻩ « ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻤﯿﻨﯽ
ﺩﺍﺭﺩ …
ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺷﺪﻩﺍﻡ ﻭ ﺍﻭ ﻣﻮﯼ ﺳﭙﯿﺪ ﮐﺮﺩﻩ …
ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﺍﺗﯽ ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ
ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺮﺍﺑﺮﯼ
ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﻭﻻﯾﺖ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻠﻒ ﭘﯿﺮ
ﺟﻤﺎﺭﺍﻥ …
ﻣﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻝﻫﺎ … ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺣﺴﯿﻨﯿﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ
ﻣﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﺍﺗﯽ ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ
ﺍﺳﺖ !
ﺍﻣﺎ »ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ « ﻧﺸﺪﻩﺍﻡ … ﻣﻦ ﺩﺭ 22 ﺑﻬﻤﻦ
ﻫﺎ ﻗﺪ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ !
ﻣﻦ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ ﻭ ﺗﺎ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺟﻨﮓ
ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ
ﻣﻦ ﭼﻤﺮﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺖ ﻭ ﺑﺎﮐﺮﯼ ﻭ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ …
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺭﻭﺯ ﺗﺮﻭﺭ ﺻﯿﺎﺩ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻡ ﻫﺴﺖ
ﻣﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﺰﻭﯾﺮ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﻭ ﻓﺘﻨﻪ
ﺗﺎ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﻭ ﺗﺤﺮﯾﻢ …
ﻣﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﺍﺗﯽ ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ
ﺍﺳﺖ !
ﺍﻣﺎ …
ﻣﻦ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽﺍﻡ …
ﻣﻦ ﺩﺭ 22 ﺑﻬﻤﻦﻫﺎ ﻗﺪ ﮐﺸﯿﺪﻩﺍﻡ …
ﻣﻦ 23 ﺗﯿﺮ 78 ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ
ﻣﻦ 9 ﺩﯼ 88 ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ
ﻣﻦ ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ 40 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ 88 ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﻭ ﺩﻫﻦ
ﮐﺠﯽ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ …
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﻫﻤﺎﻥﻫﺎ ﮐﻪ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﺍﺗﯽﺷﺎﻥ ﺍﺯ
ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺭﺃﯼ ﺑﻪ ﺑﯽﻗﺎﻧﻮﻧﯽ
ﺩﺍﺩﻩﺍﻡ …
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﯽﺳﻮﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ 22 ﺑﻬﻤﻦ ﻗﺮﺍﺭ
ﻧﺎﻧﻮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺭﻭﺡ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺧﻠﻒ ﺻﺎﻟﺤﺶ …
ﻣﻦ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽﺍﻡ … ﻣﻦ ﺑﺎ » ﺧﺪﺍ« ﻭ » ﻧﺎﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﯼ
ﮐﺸﺘﯽ ﺍﻧﻘﻼﺏ« ﺑﺴﺘﻪﺍﻡ ﻧﻪ ﺑﺎ » ﮐﺪﺧﺪﺍ « …
ﻣﻦ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﺩﻻﺭ
ﻧﻤﯽﻓﺮﻭﺷﻢ …
ﻣﻦ ﺍﻓﺮﺍﻃﯽﺍﻡ !
ﯾﮏ ﺍﻓﺮﺍﻃﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺪﯾﺪﻩ !
ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺗﻬﺪﯾﺪ
ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ ﮔﺰﯾﻨﻪﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﺳﺖ …
ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﯾﺪﻩﺍﻡ !
»ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻫﯿﭻ ﻏﻠﻄﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﮑﻨﺪ«
ﻣﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﺪﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺯ
ﺁﻥ ﺧﺪﺍﺳﺖ …
ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻠﯿﮏ ﻣﻘﺘﺪﺭ …
خیلی قشنگ بود . خدا این فرشته رو از هیچ خونه ای نگیره
مادر ای پرواز نرم قاصدک/مادر ای معنای عشق شاپرک
ای تمام ناله هایت بی صدا /مادر ای زیباترین شعر خدا
تا بهشت در زیر پای مادر است …………….هستی من در دعای مادر است .
با ارزوی سلامتی برای تمام پدران ومادران دوست داشتنی .
چقدر قشنگ ،دلم برای مادرم تنگ شد.
آقای شیبانی من بیش از آنکه شما را از نظر سیاسی و اجتماعی و ملی و مذهبی دوست داشته باشم که از این جنبه ها هم دوست داشتنی هستید و اگر نبودید خیلی از کارهای میمه مثل ایستگاه گاز و شهدای گمنام و مسکن مهر و غیره انجام نشده بود بخاطر احساسات پاکتان دوستتان دارم . شما هرچه هم که سیاسی باشید و مدیر باشید یک شاعر هستید و شاعری یعنی اوج احساسات . باور کنید خواندم و برای مادرم که در همسایگی خودم خانه دارد با هق هق گریه کردم . اهل خانه فکر کردند در صبح میمه خبر درگذشت کسی نوشته شده است . باور کنید با همسرم با هم گریه کردیم . شما به گردن فرهنگ میمه با صبح میمه ای که راه انداختید و با عشق و اراده حتی یک روز هم تعطیلش نکردید حق دارید . ذکر خیر شما مخصوصا این روزها داستانی است که بر هر سر بازاری هست پاینده و برقرار و اسلامی و ایرانی و میمه ای باشید .
مادرمان را دوست داشته باشیم. حتی اگر لباس هایش چروک، حرف هایش کهنه، دست هایش روغنی و صورتش خسته باشد. مادرمان را دوست داشته باشیم اگر اقیانوس ندیده باشد، مسافت های دور نرفته باشد و کتاب های ما را دوست نداشته باشد. مادرمان را دوست داشته باشیم حتی اگر مخالف اصلی نوع زندگی ماست و یا غر های طولانی اش را برای ما خرج می کند. مادرمان را دوست بداریم حتی اگر سخت گیر باشد و یا هرگز حوصله ی شنیدن خبر های دست اول ما را نداشته باشد. چرا که بهشت را به خاطر ما زیر پایش می گذارد و همه جا می گویند بهشت زیر پای مادر است.
كيست مادر ؟ نقشه ايجاد ما
كيست مادر ؟ باني بنياد ما
قلب او سر چشمه اميد هاست
سينه او مشرق خورشيد هاست
رمزعشق جاوداني مادر است
كيمياي زندگاني مادر است
هرچه دارم من همه از مادراست
پاي تا سرشعله ام زين اخگراست
مادرم امروز به تو نیاز دارم که با من باشی و برایت بگویم که چقدر خودم را تنها حس میکنم امروز….چقدر تنهای تنها حس میکنم با کوله بار از پریشانی و ناامیدی… تیره و تار شده ام… تارتر از هر چنگی که بخواهی بنوازی.. صداها خاموشند و بی آه….. مادر !کشتی زندگی ام به سوی ناامیدی ها شناور است و اینکه ساحل خوشی ها و آرزو هایم پدید خواهد شد یا نه در شک هستم….. هیچگاه خودم را اینقدر ضعیف و ناتوان احساس نکرده بودم در زندگی ولی امروز………..
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، به مناسبت فرارسیدن ۱۳جمادی الثانی, وفات حضرت امالبنین(س) که با روز تکریم مادران و همسران شهدا مقارن است، همایش تجلیل از مادران و همسران شهدا برگزار میشود که این مراسم با همکاری شهرداری منطقه ۱۴، بنیاد شهید و امور ایثارگران، بسیج منطقه و دفاتر خدمات نوسازی در روز یکشنبه ۲۴ فرودین در سالن کوثر اداره آموزش و پرورش منطقه ۱۴، واقع در خیابان پیروزی، میدان چهارصد دستگاه برقرار خواهد بود.
در این همایش برنامههای متنوعی متناسب با با فضای همایش در نظر گرفته شده است و همچنین در راستای روز تکریم مادران و همسران شهدا از برخی مادران و همسران شهدای هشت سال دفاع مقدس و دیگر شهدای جمهوری اسلامی ایران تقدیر به عمل میآید.
حدود ۳۰۰ خانواده شهید در این مراسم حضور خواهند داشت. مهمانانی چون خواهر شهید مجید ابوطالبی، شهردار منطقه، همسر شهید بابایی، حامد زمانی و… این مراسم را همراهی خواهند کرد.
برخی از مادران شهدا نیز در این مراسم خاطراتی را از شهدای خود نقل خواهند کرد. همچنین تقدیر از برخی همسران و مادران شهدا از جمله برنامههای این مراسم است.
چرا فقط در تهران اقای زمانی ؟؟پس منطقه میمه خودمان چی ؟در این منطقه هم خیلی از پدران ومادران عزیزانشان را در راه حفظ این انقلاب از دست داده اند وگلهای زندگیشان پر پر شده اند چنین برنامه هایی را حداقل در میمه هم میتوان برگزارکرد .دعوت از پدران ومادران و همسران شهدای منطقه و تکریم وپاسداشت عزیزان وشنیدن خاطره از زبان همین عزیزانی که در کوچه وخیابان انها را می بینیم (حتی دعوت از خانواده شهدای سرداران بزرگ استان )(پیشنهاد از شما وعملی شدن کار از بقیه عزیزان مسئول )
چون من به دام محبت خداکند که نباشي اسیراین همه ذلت خداکندکه نباشي بيابه پاس محبت مکش به سينه اميدم که براساس محبت بساط عشق تو چيدم توقلب اهل وفا را مقام مهر وصفا را چرانمي شناسي چون بوي گل ازآغوشم رفتي چون سوزاز دل خاموشم رفتي
یاد شعر زیبای “قلب مادر” ایرج میرزا افتادم. پیدایش قطعه معروف قلب مادر روند جالب توجهی دارد: روزنامه ایرانشهر (مؤسس: کاظم زاده ایرانشهر) که در دهه بیست میلادی در برلین منتشر میشد، در شماره ۴ خود یک مسابقه ادبی برگذار کرد. از شرکت کنندگان که ایرج نیز جزو آنها بود خواسته شده بود، یک قطعه نثر آلمانی را که به فارسی ترجمه شده بود بصورت شعر درآورند. مضمون این قطعه ازاین قرار است:
شب مهتاب بود. عاشق و معشوق در کنار جویی نشسته مشغول راز و نیاز بودند. … جوان گفت: »ای محبوب من، آیا هنوز درصافی محبت و خلوص عشق من شبهه داری؟«… دختر جواب داد: …» اگر دل مادرت را کنده برمن آوری من به صدق عشق تو یقین خواهم کرد…« این حرف در ته دل جوان دل باخته طوفانی برپا کرد، ولی قوت عشق بر مهر مادر غالب آمد … ودرآن حالِ جنون رفته، قلب مادر خود را کنده راه معشوق پیش گرفت. با آن شتاب که راه می پیمود، ناگاه پایش لغزیده به زمین افتاد. دل مادر از دستش رها شده روی خاک غلتید و درآن حال صدایی ازآن دل برخاست که می گفت: »پسرجان، آیا صدمه یی برایت رسید؟
ولی اصل این سوژه آلمانی نیست و به شاعر فرانسوی ژان ریشه پین Jean Richepins برمیگردد که پیش از این مسابقه و شعـــر ایرج شعــــری با همین مضمون تحت عنــوان “La Chanson de la Glu…,” سروده بود. شعر ژان ریشه پن خیلی کوتاهتر از شعر ایرج است و تنها یک دیالوگ مختصر بین معشوقه و عاشق است که در آن دختر قلب مادر پسر راطلب میکند تا آنرا جلو سگش بیندازد. و هنگامیکه فرزند به زمین می افتد، قلب مادر میگوید »پسرجان، آیا صدمه یی برایت رسید؟« احتمال دارد که ایرج که به زبان فرانسوی آشنا بوده هم این شعر را می شناخته و هم از آنچه به صورت نثر در روزنامه ایرانشهر به عنوان موضوع مسابقه آمده و شعر اصلی رابسط داده، الهام گرفته است. ایرج دراین قطعه از وزن و قافیه خیلی مشکلی استفاده کرده و در عین حال با بیانی فوق العاده ظریف و ساده داستانرا خیلی زیبا تر و غنی تر از آنچه در موضوع مسابقه ادبی مطرح شده بود، بیان میکند و نشان میدهد که زبان فارسی برای این تمثیل های زیبای شاعرانه قدرتمند تر از زبانهای اصلی مضمون این شعر است.
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هرکجا بیندم از دور کند
چهره پرچین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازک من تیری خدنگ
مادر سنگدلت تا زنده است
شهد در کام من و تست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ ترا
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری
دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا برد زاینه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد
خیره از باده و دیوانه زبنگ
رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود
دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین
و اندکی سوده شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ