2014-03-04
735 بازدید
من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگر اشک میریختم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران زمین میخورد… اما در جریان مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشک ریختم. حدود ۹ ماه بود تحت فشار بودیم، بدون غذا، بدون لباس. از قرارگاه آمدم بیرون. چشمم به زنی افتاد با بچهای […]
من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگر اشک میریختم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران زمین میخورد… اما در جریان مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشک ریختم.
حدود ۹ ماه بود تحت فشار بودیم، بدون غذا، بدون لباس. از قرارگاه آمدم بیرون. چشمم به زنی افتاد با بچهای در بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش پایین آمد. چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف. علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد، خاک ریشهها را خوردن… با خود گفتم الآن مادر آن بچه به من فحش میدهد و میگوید، لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته است؛ اما مادر کودک آمد. بچهاش را بغل کرد و گفت: عیبی ندارد فرزندم «خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم». آنجا بود که اشکم درآمد.
آنچه خواندید خاطرهای بود از ستارخان، سردار مقاومت آذربایجان و جنبش مشروطیت که بر صفحات تاریخمان نوشتهاند و نشانهای از ایستادگی ملتی است که هیچگاه زیر بار ظلم و ستم نرفتهاند. آری خاک خوردن و خاک ندادن در مذاق مردمان ما چه شیرین است و ما ثابت کردهایم که اگر لازم باشد برای حفظ عزت و شرف دینیمان حاضریم در برابر تمامی ناملایمات بایستیم و این است که بزرگمردان این مرز و بوم هیچ گاه در برابر ظلم و استبداد سر فرود نیاوردند و تا آخرین نفس پای آرمانهای خویش ایستادهاند.
در ادامه قصه سلحشوری این سردار مقاومت را به تفصیل بخوانید.
ستار قرهداغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال ۱۲۸۵ ق (۱۸۶۸ میلادی) به دنیا آمد. او از اهالی قرهداغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود، ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را ضد اردوی دولتی فراخواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکیاش برمیگشت.
او و دو برادر بزرگترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب سواری داشتند، ولی اسماعیل فرزند ارشد خانواده در این امر پیشی گرفته بود و شب و روزش به اسب تازی، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان میگذشت، سرانجام او در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شد. این امر کینهای در دل ستار ایجاد کرد و نسبت به ظلم درباریان و حکام قاجاری خشمگین شد.
جوانی
ستار در جوانی به جرگه لوطیان (جوانمردان، یا اهل فتوت) محله امیرخیز تبریز درآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش برمیخاست، با مأمورین محمدعلی شاه درافتاد و بناچار از شهر گریخت و مدتی به راهزنی مشغول شد، اما از ثروتمندان میگرفت و به فقرا میداد. سپس با میانجیگری پارهای از بزرگان به شهر آمد و چون در جوانی به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت. به همین دلیل، مالکان حفاظت از املاک خود را به او میسپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت؛ اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستیاش، او را در صف فرهیختگان عصر قرار میداد.
مقاومت
او به مدت یازده ماه از بیستم جمادیالاول ۱۳۲۶ ق تا هشتم ربیعالثانی ۱۳۲۷ ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازیها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج تا چهل هزار قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به گونهای که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در بیشتر روزنامههای اروپایی و امریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر میشد و درباره مقاومتهای سرسختانه وی مطالبی انتشار مییافت.
در اواخر کارِ محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلیس به سوی تبریز آمد و راه جلفا را باز کرد. قوای دولتی با دیدن قوای روس به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان گرفت، اما ستارخان حاضر به پیروی از دولت روس نشد و در اواخر جمادی الثانی ۱۳۲۷ ق (اواخر ماه می ۱۹۰۹ م) بناچار با همراهانش به کنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد.
در منابع آمده است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که میخواست بیرقی از کنسول خانه خود به سردر خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد، گفت: «ژنرال کنسول، من میخواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمیروم».
پس از عقب نشینی قوای روس مردم شهر به رهبری ستارخان در برابر حاکم مستبد تبریز رحیم خان قد علم کردند و او را از شهر بیرون راندند؛ اما اندکی بعد ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافی ِ آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود.
هدف دولت مشروطه از این کار که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان شده بود، کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه، هفتم ربیع الاول سال ۱۳۲۸ ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان در میان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد راستین آزادی شد و هنگام ورود به تهران، نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات و طاقنصرتهای زیبا و قالیهای گرانبها و چلچراغهای رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابانهای ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان دیده میشد.
تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانیهای مقیم تهران تدارک دیده شده بود، به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند، رفت. او یک ماه مهمان دولت بود، ولی به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد.
تشییع قهرمان
بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ ق قوای دولتی که جمعا سه هزار تن میشدند به فرماندهی یپرم خان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز شد. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله چهار ساعت، سیصد تن از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش خورد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صحصامالسلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند (۳۰ رجب ۱۳۲۸ ق).
پس از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، ولی معالجات به جایی نرسید و در ۲۸ ذیالحجه ۱۳۳۲ ه ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ ش / ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴ م) در تهران دار فانی را وداع گفت و در باغ طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری، در حالی که هزاران هزار تهرانی با چشمانی گریان جنازه او را تشییع میکردند، به خاک سپرده شد. او هنگام فوت حدود ۵۳ سال داشت.
قشنگه کارفرهنگی کردن بهتراز مجادلات ناسیونالیستیست
خب دفه دومی که گریه کرده براچی بوده؟؟؟فقط گریه ی دفه اولشو نوشتین !
آورده اند ستارخان در پاسخ به ظل السلطان چنین نوشت : ” اگر یک روز از زندگی ام باقی مانده باشد آن یک روز را هم برای استقلال و حفظ کرامت ایران خواهم جنگید حتی اگر لقب شورشی و ضد مملکت به من داده شود .”
درود به روح والای ستارخان ؛ سردار بزرگ آذری ایران که آرزو داشت هفت کشور جهان همچون گذشته به زیر درفش شکوهمند ایران زمین باشد.
نکاتی در مورد کلمه جادویی”عذرخواهی”
“معذرت میخوام” دو کلمه بسیار ساده که در عین حال به زبان آوردنشان برای بعضی ها بسیار سخت است. خیلی وقتها در اتفاقات ساده روزمره مثل وقتی در خیابان با غریبهای برخورد میکنیم، یا وقتی به فروشنده پول اشتباهی میدهیم، خیلی ساده این کلمات را به زبان میآوریم. اما در اتفاقات مهم و برای آنهایی که برایمان خیلی مهم هستند، گفتن آن برایمان سخت میشود. ناتوانی در عذرخواهی ممکن است به همه روابطمان صدمه بزند، چه روابط کاری و چه شخصی، کسانی تا طلاق پیش رفاه اتد اما از عذرخواهی دریغ کرده اند!!…. اینکه یاد بگیریم چطور به درستی عذرخواهی کنیم، قدمی مهم در عاقل شدنمان است.اما گاه نباید عذزخواهی کرد، چه وقت معذرتخواهی کنیم یا نکنیم؟ چطور عذرخواهی کنیم؟
چرا عذرخواهی نمیکنیم
غرور: عذرخواهی کردن برای برخی انسانها خیلی سخت است مخصوصاً به این دلیل که با قبول اشتباه همراه است. خیلی سخت است که بگوییم اشتباه کردیم. غرورمان خدشهدار میشود.
شرم: اگر اشتباه کرده باشیم و کسی را آزار داده باشیم، خیلی برایمان سخت که به آن اقرار کنیم. به همین دلیل ترجیح میدهیم به روی خودمان نیاورده و طوری نشان دهیم که انگار اتفاقی نیفتاده است.
خشم: چیزهایی که برای آن نیاز به عذرخواهی است، ندرتاً یک خیابان یکطرفه است. درست است که احتمالاً ما یک کار اشتباه انجام دادهایم ولی احتمالاً فرد مقابل هم همینطور. و گاهیاوقات عصبانیت ما بخاطر آزاری که به ما رسانده است آنقدر زیاد است که اشتباه خودمان را توجیه میکنیم و به همین دلیل عذرخواهی نمیکنیم.
راهحل این سه مانع؟ فروتنی (و نگاه عقلانی و منصفانه و منطقی. البته مانع چهارم و پنجمی به نام حماقت و لجاجت هم هست که بنوعی قابل ارجاع به موانع سه گانه است) .
دلیل اینکه این دیوارها را کشیدهایم این است که دچار خودبزرگبینی هستیم. حق همیشه با ماست. اما این درست نیست. ما انسانیم. همه ما گاهی اشتباه میکنیم. باید نواقص خود را جزء بخشی از زندگی خود قبول کنیم. سرکوب کردن آن شما را از دیگران دور میکند و قبول کردن آن کمک میکند به رشد فکری برسید.
چه وقت معذرتخواهی کنید
حتی وقتی کامل تقصیر گردن شما نیست. افرادی هستند که تا وقتی مطمئن نشوند که ۱۰۰ درصد تقصیر با آنها بوده است، قبول نمیکنند: مقصر نیست که یک سند مهم را در اداره دور ریخته است چون کسی به او نگفته بوده که باید آن را نگهداری کند. مقصر نیست که احساسات نامزدش را جریحهدار کرده چون نباید پنهانی به حرفهای او با دوستانش گوش میداده.
اما تقریباً در تمام موقعیتها ۱۰۰ درصد تقصیر به گردن یک نفر نیست. اگر همسرتان عصبانی شده و کنترل خود را از دست بدهد و بی هیچ دلیلی حرفهایی به شما بزند، تقصیر او نیست زیرا شما ۸۰ ساعت در هفته را کار میکنید و به اندازه کافی برای او وقت نمیگذارید.
حتی اگر تقسیم تقصیر چیزی مثل ٪۱ / ٪۹۹ باشد، باز هم باید خیلی تلاش کنید تا بفهمید همان ٪۱ از چه بوده است. نباید طوری زندگی کنید که انگار جلو هیئت داوران خیالی اعاده دعوی میکنید و برای اینکه چرا مقصر نیستید و بیگناهید سند و مدرک رو میکنید. اینکه حق با شما باشد اینقدر مهم نیست که داشتن یک رابطه سالم با دیگران مهم است. آیا حاضرید به قیمت از دست دادن رابطهتان با دیگران حق با شما باشد؟ اینکه فقط خودتان راضی باشید، هیچ فایدهای ندارد.
لازم نیست برای چیزی که کاملاً تقصیر شما نبوده است معذرتخواهی کنید اما مطمئناً چیزهایی هست که میتوانستید بهتر عمل کنید. وقتی برای آن چیزها عذرخواهی کنید، باعث میشود طرفمقابل هم بخاطر کارهای اشتباه خود کوتاه بیاید. نباید بگذارید غرور جلو شما را برای فروتنی و گذشت و پیشقدم شدن بگیرد.
حتی اگر کسی متوجه اشتباه شما نشود. شده بود موقعی که یک پسربچه بودید چیزی را شکسته و فرار کنید، به امید اینکه کسی متوجه نشده باشد؟ و اگر متوجه شوند تقصیر را گردن شما نیندازند؟ این روش بچهها برای کنار آمدن با اشتباهاتشان است. یک شخص عاقل باید اشتباهات خود را قبول کند، حتی اگر بداند برای آن اشتباهات او را مسئول خواهند دانست.به سرعت. بعد از مرتکب شدن یک اشتباه یا آسیب رساندن به کسی، بلافاصله عذرخواهی کنید. هرچه بیشتر صبر کنید، کینه و دشمنی بیشتری در هر دو طرف ایجاد میشود، و برداشتن اولین قدم سختتر میشود. مسئول باشید و اشتباهتان را گردن بگیرید.
چه وقت معذرتخواهی نکنید
بخاطر اعتقاداتتان. اگر برای دفاع از اعتقاداتتان نتوانستید منطقی بحث کنید، و ناعاقلانه رفتار کرده و موجب ناراحتی طرفمقابل شده باشید، باید تقصیرتان را گردن گرفته و عذرخواهی کنید. اما اگر بحث و گفتگویی کاملاً محترمانه برای دفاع از باورها و اعتقاداتتان داشتهاید و بخاطر اعتقادات شما آن طرفمقابل ناراحت شده است، هیچوقت نباید معذرتخواهی کنید.
بخاطر برآورده نکردن توقعات بیجا. همه شما چنین مردی را میشناسید، همسرش از او توقع دارد که همه خواستههای او را برآورده کند. و وقتی او نتواند این کار را بکند، خانم توقع دارد که از او عذرخواهی کند.
برای همه چیز. بعضی از افراد بخاطر همه چیز خود عذرخواهی میکنند، بخاطر ظاهرشان، بخاطر کارهایی که تقصیرشان نیستند و یا بخاطر کوتاهیهایی که هیچکس متوجه آن نمیشود. مدام عذرخواهی میکنند و عذرخواهی میکنند. این رفتار نه تنها خلاف آن چیزی که شما فکر میکنید نظر مثبت دیگران را نسبت به شما جلب میکند بلکه احترام خودتان را پیش همه از دست میدهید.
چطور عذرخواهی کنید
اگر نمیتوانید به زبان بیاورید، بنویسید. گاهیاوقات غرور یا خجالت اجازه نمیدهد از کسی عذرخواهی کنید. بااینکه معذرتخواهی رودررو همیشه بهتر است، اگر نمیتوانید اینکار را انجام دهید، بهتر است که آن را بنویسید. و گاهیاوقات یک یادداشت و یا نامه بهتر از حرف زدن است زیرا باعث میشود بتوانید همه احساساتتان را بدون اینکه حرفهایتان را فراموش کنید بیان کنید.
در صورت لزوم از شوخطبعی استفاده کنید. بعضی شوخیها، اگر درست باشند، میتواند فشار موجود را شکسته و باعث خنده هر دو شما شود. البته دقت کنید که گفتیم شوخی که درست و مناسب باشد، اگر به همسرتان خیانت کرده باشید، دیگر نمیتوانید درمورد آن جوک بسازید و بخندید.
جدی باشید. این اصلیترین قانون عذرخواهی است. یک عذرخواهی بدون جدیت بدتر از عذرخواهی نکردن است. ناراحتی و عصبانیت فرد از شما با این رفتار بیشتر میشود. یک عذرخواهی غیرجدی مثل این است که بگویید متاسفید اما پشیمان نبودنتان کاملاً مشخص باشد. کار اشتباه دیگر عذرخواهی “از اینکه ناراحتی متاسفم” است. این نوع معذرتخواهی هیچ تقصیری را گردن نمیگیرد اما طوری وانمود میکند که از ناراحتی فرد مقابل ناراحت است.
مسئولیت کامل را قبول کنید. هیچوقت وقتی میخواهید عذرخواهی کنید، کارتان را توجیه نکنید و بهانه نیاورید. این کار ارزش و جدیت اعتراف و عذرخواهی شما را از بین میبرد. هیچ “اما” و “اگر”ی در جملات خود به کار نبرید.
بگویید که فهمیدهاید چرا اشتباه کردهاید. فرد میخواهد بداند که واقعاً جدیت موضوع را فهمیدهاید و میدانید چرا و کجای کارتان اشتباه بوده است. هیچکس دوست ندارد عذرخواهی را از زبان کسی بشنود که نمیداند چرا اشتباه کرده است اما تصور میکند باید عذرخواهی کند.
متعهد شوید که جبران میکنید. دقت کنید، گفتیم “متعهد” شوید نه اینکه “قول” بدهید. این یک قسمت بسیار مهم از فرایند عذرخواهی است. باید راههایی برای جبران اشتباهی که مرتکب شدهاید پیشنهاد دهید. این همیشه ممکن نیست. اگر گلدان تاریخی که نسل به نسل در خانوادهای چرخیده است را بشکنید، مطمئناً نمیتوانید به بازار رفته و یکی به جای آن بخرید. اما اگر اشتباهتان در محدودهای بوده که قابل برطرف کردن و اصلاح است، دریغ نکنید. یک وقتهایی بخاطر اینکه از دست کسی عصبانی شده و داد کشیدهاید واقعاً متاسف باشید اما میدانید که هر چقدر هم تلاش کنید ممکن است باز هم با آن فرد این اتفاق تکرار شود. وقتی به کسی قول میدهید که دیگر چنین اتفاقی تکرار نمیشود، خودتان را برای یک ضربه بزرگتر آماده میکنید. چون این بار طرفمقابل دوبرابر ناراحت خواهد شد. اما خیلی چیزها هم هست که مطمئنید ۱۰۰٪ دیگر تکرار نخواهد شد و اگر واقعاً به این مسئله اطمینان دارید، آنوقت میتوانید قول دهید. اما بهتر است خیلی ساده متعهد شوید که تلاشتان را برای جبران میکنید.
با عملتان پشیمانی خود را نشان دهید. در آخر اگر رفتار و عملتان با اظهار پشیمانیتان همخوان نباشد، عذرخواهی لفظی هیچ ارزشی نخواهد داشت. بعد از اینکه عذرخواهی کردید، دیگر به آن فکر نکنید. سعی کنید از آن به بعد طوری رفتار کنید که نشان دهنده پشیمانی شما از اشتباهتان باشد.
بگذرید و فراموش کنید. وقتی عذرخواهی صادقانه خودتان را ارائه کردید، دوباره عذرخواهی نکنید. عذرخواهی پشت سر هم ممکن است چیزی باشد که طرفتان فکر کند از شما میخواهد و در کوتاهمدت احساس بهتری پیدا کنند. اما در طولانیمدت رابطهتان را خراب خواهد کرد. اگر به عذرخواهی خود ادامه دهید، دیگر همیشه در سطحی پایینتر خواهید بود و دیگر فردمقابل همسطح خود با شما برخورد نخواهد کرد و به شما احترام نخواهد گذاشت. فرقی نمیکند، چه عذرخواهی شما را پذیرفته باشد یا نه. اگر پذیرفته باشد، دیگر نیازی به ادامه عذرخواهی نخواهد بود. اگر نپذیرفته باشد، یعنی آن فرد به شما اعتماد نمیکند و آن رابطه مشکلات دیگری هم دارد که نیاز به اصلاح دارد.