عبدالرضا شیبانی – یادداشتهای شخصی من

2013-04-04
217 بازدید

خدا رحمت کند آسید محمد موسویزاده را  . توصیه می کرد تا وقت داری شعر بگو ، وقت کم آوردنهای آدم در آینده بیشتر می شود. حالا که خیلی وقت ها ، وقت کم می آورم و مجبور می شوم از دنیای شعر و شاعری فاصله بگیرم  ، بیاد آن روحانی عزیز هستم و برایش […]

DSC08809

خدا رحمت کند آسید محمد موسویزاده را  . توصیه می کرد تا وقت داری شعر بگو ، وقت کم آوردنهای آدم در آینده بیشتر می شود. حالا که خیلی وقت ها ، وقت کم می آورم و مجبور می شوم از دنیای شعر و شاعری فاصله بگیرم  ، بیاد آن روحانی عزیز هستم و برایش طلب مغفرت می کنم . در آن روزگار ، قبل از ورود به ده سال منتهی به ۵۳ سالگی  که اوج امور اجرایی مختلف من بود بصورت میانگین در هر ۳ روز یک غزل ، قصیده ، مثنوی یا قطعه ای را در دفتر ثبت می کردم  که حالا نمی دانم دفترها را هم محکم کاری کرده کجا گذاشته ام ، اما می دانم ادب دوستان و شعر پیشگان از حظی محروم نشده اند. دو اتفاق در دو روز گذشته فرصتهایی را در اختیار من قرار داد. اول سرماخوردگی شدید رایج که بقول دکتر مختاری  ” فیل اوسنه ” تا چه رسد به شیر ( تعبیر دوم از خودم است ) و دوم قطع یکروزه ی صبح میمه به دلیل تغییر سرور که تبعات آن از جمله آپلود نشدن عکس ها هنوز هم ادامه دارد. سعی کردم هر دو تهدید را به فرصت تبدیل کنم. کارگاه مسکن مهر را تلفنی با آقای سراجی و مهندس هاشمی و آقای راعی اداره کردم و عدم حضور فیزیکی ام محسوس نبود. شعر سیزده بدری ام را که ارائه هم شد با آغاز سرما خوردگی گفتم . ” مگر چقدر دگر سیزده بدر داریم ” روز چهارشنبه در خانه ماندم و روز پر منفعتی هم شد. یاد سعدی افتادم که ” تو نیز اگر بخفتی ، به زانکه در پوستین احمدی نژاد یا در کاپشن احمدی نژاد افتی . اولا نزدیک به ۶۰۰ صفحه از کتاب ۷۰۰ صفحه ای  ” نورالدین پسر ایران ”  را که در شلمچه ی امسال خریده بودم  ، خواندم  و بر پر کاهی خود ، بیشتر واقف شدم . دوم اینکه  مورد مراجعه و معالجه ی طبیب واقع گردیدم و از سیر صعودی عوارض بیماری کاسته شد. سوم اینکه باز هم از همسرم آیین بهتر همسر داری را آموختم  و بیشتر قدر دان او شدم  و نهایتا اینکه دوباره شعری هم گفتم  و به نقش طبیبانه ی افراد اشاره کردم :

دکتر مرا به شیوه ی در خور علاج کرد

با اتکا به علم عناصر علاج کرد

بی آنکه تب بگیرد و نبضی نشان دهد

با علم و هوش و فن و تبحر علاج کرد

پرسید حالت من و درد مرا سپس

 بر زعم خویش با دو پنادور علاج کرد

 کپسول و قرص و شربت بیهوده ام نداد

من را زتب گرفته بدن ، گر( به ضم گاف و سکون را ) علاج کرد

دکتر نوشت نسخه و قاضی دوا بداد

تزریق کرد دکتر و دکتر علاج کرد

این  ” مهرداد ” دکتر هشیار و حاذقی است

 حال مرا به گفته ی چون در علاج کرد

در صدر این معالجه یک یار مهربان

بی رنگ و روی و ناز و تبختر علاج کرد

با آب میوه جات و گیاهان سنتی

 با شیر و با عسل به تکرر علاج کرد

یک مهربان که حضرت معصومه نام اوست

با سینه ای ز مهر و وفا  پر علاج کرد

 او مثل مادری که در او مهر ، فطری است

بی حاجت سپاس و تشکر علاج کرد

این شعر را برای محمد پیامک کردم . می دانستم در کاشان با عروسم با هم هستند و بدلیل علاقه ی هر دو به شعر ، محمد می خواند و … آیین همسر داری . از این گذشته ، از این پس هم اطباء برای اینکه با شعر و صبح میمه جاودانه شوند ، سرمان را سرسری نمی تراشند و شعر برایمان آب و نان هم خواهد داشت . تنها اشکالی که دارد این است که مخالفین نهضت فمنیستی ، حمل بر هذیان تب می کنند و شاید به تتبع از ” هذیان دل ”  شهریار نام شعر مرا “هذیان تب ” بگذارند که البته ملالی نیست .

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافری است رنجیدن

ما هم قهر نمی کنیم و نمی رنجیم . بچه که بودم مرحوم پدر بزرگ می گفت ” به مرغ بگویی کیش . عبدالرضا قهر می کند” حالا کجاست تا ببیند در عوالم سیاسی چقدر  کیش و ماتمان داده اند و هنوز قهر نکرده ایم و چقدر بعضی ها از این قهر نکردن ما عذاب می کشند و نمی دانند که ما معتقدیم ؛

تا شقایق هست ، زندگی باید کرد

خوش گذشتن در خانه ماندن  ،  مرا بیاد داستانی آورد که حاج آقا متقی تعریف می کردند از اهالی شریف یکی از نقاط مجاور که مدتی در بیمارستان بستری بوده و هر روز با غذاهای بیمارستانی نظیر جوجه کباب و کباب و قرمه سبزی و … پذیرایی می شود و نسبت به غذاهای خانگی که در مایه ی کالجوش و اشکنه و سو پیاز داغ بوده  ، فوق العاده مطبوع تلقی می شده است و مدت ها پس از ترخیص از بیمارستان با لحن و لهجه ی بومی اش می گفته ” یادش به خیر حال نداریه ”  در زبان محلی اهالی جوشقان و میمه و برخی از اطراف ” حال نداری ” یعنی بیماری . حالا پیدا کنید پرتقال فروش را .