خدا رحمت کند آسید محمد موسویزاده را . توصیه می کرد تا وقت داری شعر بگو ، وقت کم آوردنهای آدم در آینده بیشتر می شود. حالا که خیلی وقت ها ، وقت کم می آورم و مجبور می شوم از دنیای شعر و شاعری فاصله بگیرم ، بیاد آن روحانی عزیز هستم و برایش […]
خدا رحمت کند آسید محمد موسویزاده را . توصیه می کرد تا وقت داری شعر بگو ، وقت کم آوردنهای آدم در آینده بیشتر می شود. حالا که خیلی وقت ها ، وقت کم می آورم و مجبور می شوم از دنیای شعر و شاعری فاصله بگیرم ، بیاد آن روحانی عزیز هستم و برایش طلب مغفرت می کنم . در آن روزگار ، قبل از ورود به ده سال منتهی به ۵۳ سالگی که اوج امور اجرایی مختلف من بود بصورت میانگین در هر ۳ روز یک غزل ، قصیده ، مثنوی یا قطعه ای را در دفتر ثبت می کردم که حالا نمی دانم دفترها را هم محکم کاری کرده کجا گذاشته ام ، اما می دانم ادب دوستان و شعر پیشگان از حظی محروم نشده اند. دو اتفاق در دو روز گذشته فرصتهایی را در اختیار من قرار داد. اول سرماخوردگی شدید رایج که بقول دکتر مختاری ” فیل اوسنه ” تا چه رسد به شیر ( تعبیر دوم از خودم است ) و دوم قطع یکروزه ی صبح میمه به دلیل تغییر سرور که تبعات آن از جمله آپلود نشدن عکس ها هنوز هم ادامه دارد. سعی کردم هر دو تهدید را به فرصت تبدیل کنم. کارگاه مسکن مهر را تلفنی با آقای سراجی و مهندس هاشمی و آقای راعی اداره کردم و عدم حضور فیزیکی ام محسوس نبود. شعر سیزده بدری ام را که ارائه هم شد با آغاز سرما خوردگی گفتم . ” مگر چقدر دگر سیزده بدر داریم ” روز چهارشنبه در خانه ماندم و روز پر منفعتی هم شد. یاد سعدی افتادم که ” تو نیز اگر بخفتی ، به زانکه در پوستین احمدی نژاد یا در کاپشن احمدی نژاد افتی . اولا نزدیک به ۶۰۰ صفحه از کتاب ۷۰۰ صفحه ای ” نورالدین پسر ایران ” را که در شلمچه ی امسال خریده بودم ، خواندم و بر پر کاهی خود ، بیشتر واقف شدم . دوم اینکه مورد مراجعه و معالجه ی طبیب واقع گردیدم و از سیر صعودی عوارض بیماری کاسته شد. سوم اینکه باز هم از همسرم آیین بهتر همسر داری را آموختم و بیشتر قدر دان او شدم و نهایتا اینکه دوباره شعری هم گفتم و به نقش طبیبانه ی افراد اشاره کردم :
دکتر مرا به شیوه ی در خور علاج کرد
با اتکا به علم عناصر علاج کرد
بی آنکه تب بگیرد و نبضی نشان دهد
با علم و هوش و فن و تبحر علاج کرد
پرسید حالت من و درد مرا سپس
بر زعم خویش با دو پنادور علاج کرد
کپسول و قرص و شربت بیهوده ام نداد
من را زتب گرفته بدن ، گر( به ضم گاف و سکون را ) علاج کرد
دکتر نوشت نسخه و قاضی دوا بداد
تزریق کرد دکتر و دکتر علاج کرد
این ” مهرداد ” دکتر هشیار و حاذقی است
حال مرا به گفته ی چون در علاج کرد
در صدر این معالجه یک یار مهربان
بی رنگ و روی و ناز و تبختر علاج کرد
با آب میوه جات و گیاهان سنتی
با شیر و با عسل به تکرر علاج کرد
یک مهربان که حضرت معصومه نام اوست
با سینه ای ز مهر و وفا پر علاج کرد
او مثل مادری که در او مهر ، فطری است
بی حاجت سپاس و تشکر علاج کرد
این شعر را برای محمد پیامک کردم . می دانستم در کاشان با عروسم با هم هستند و بدلیل علاقه ی هر دو به شعر ، محمد می خواند و … آیین همسر داری . از این گذشته ، از این پس هم اطباء برای اینکه با شعر و صبح میمه جاودانه شوند ، سرمان را سرسری نمی تراشند و شعر برایمان آب و نان هم خواهد داشت . تنها اشکالی که دارد این است که مخالفین نهضت فمنیستی ، حمل بر هذیان تب می کنند و شاید به تتبع از ” هذیان دل ” شهریار نام شعر مرا “هذیان تب ” بگذارند که البته ملالی نیست .
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
ما هم قهر نمی کنیم و نمی رنجیم . بچه که بودم مرحوم پدر بزرگ می گفت ” به مرغ بگویی کیش . عبدالرضا قهر می کند” حالا کجاست تا ببیند در عوالم سیاسی چقدر کیش و ماتمان داده اند و هنوز قهر نکرده ایم و چقدر بعضی ها از این قهر نکردن ما عذاب می کشند و نمی دانند که ما معتقدیم ؛
تا شقایق هست ، زندگی باید کرد
خوش گذشتن در خانه ماندن ، مرا بیاد داستانی آورد که حاج آقا متقی تعریف می کردند از اهالی شریف یکی از نقاط مجاور که مدتی در بیمارستان بستری بوده و هر روز با غذاهای بیمارستانی نظیر جوجه کباب و کباب و قرمه سبزی و … پذیرایی می شود و نسبت به غذاهای خانگی که در مایه ی کالجوش و اشکنه و سو پیاز داغ بوده ، فوق العاده مطبوع تلقی می شده است و مدت ها پس از ترخیص از بیمارستان با لحن و لهجه ی بومی اش می گفته ” یادش به خیر حال نداریه ” در زبان محلی اهالی جوشقان و میمه و برخی از اطراف ” حال نداری ” یعنی بیماری . حالا پیدا کنید پرتقال فروش را .
از جهات مختلف بسیار عالی است . طنز شیرینی دارد. شعرش درجه یک است. بار سیاسی قابل تاملی در نوشته هست. ساده و گیراست. پایا و مانا و برقرار باشید.
من این متنهای خودمونی را می پسندم. در عین سادگی جذاب است و مفاهیم زیادی را در خود جای داده است. خدا رحمت کند سید محمد موسویزاده را چقدر جایش خالی است. خدا پدر شما را هم رحمت کند که برای آنها طلب مغفرت می کنید و برای ما می نویسید.
جناب آقای شیبانی باسلام
درموردسرماخوردگی شدیدتان بیشترتعبیرخودتان راتا تعبیردکترمهردادمی پسندم وازاینکه جناب دکتربسیارهشیاروحاذق است که شکی ندارم امیداست که کسالت برطرف شده باشد وچقدرجالب گفته اید درعوالم سیاسی ازکیش ومات دادن ها قهرنکرده اید وچقدرعذاب کشیده اندکه نمی دانندکه معتقدید
تاشقایق هست زندگی بایدکرد
درپایان وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقت ماکافری است رنجیدن به سلامت باشید وموفق که مایه ی افتخارایران وبخش میمه واستان اصفهان هستید
عالی جناب شیبانی عالی
دیدگاه مرا به زندگی خشک و دور از عشق مذهبی ها تغییر دادید.انصافا شماها ایمان دارید نه خشکی مقدس هایی که…عاشقانه هایتان برقرارباد
واقعا کامل، کامل، کامل
روح زندگی و امید در سایت شما موج می زند. وبلاگها و سایتهای میمه خشک و بی روحند. شما از هر دری مطلب ناب و مفید دارید. از عسل بدیعی گرفته تا قلان عالم جلیل القدر. دوستانی که با شما همکار بوده اند می گویند کار با شما لذت بخش است و آدم احساس خستگی نمی کند. کارگران ساده شهرداری هم همیشه ذکر خیرتان را دارند.
دوست عزیز جناب شیبانی
سال نو مبارک، رسیدن بخیر و رفع کسالت و تداوم سلامت جاودانه باد.
به قسمی در این سفر ما هم همراه بودیم و از روزنوشته های شما مستفیض.
موید باشید.
با سلام و احترام و تبریک متقابل سال نو از مقاله ی عالمانه ی جنابعالی که زینت بخش صبح میمه ی امروز بود متشکرم . امید است همواره از نظرات سازنده ی شما برخوردار باشیم .
کاش همه بچه هایی که خود را با بسیج همراه می دانند و بسیجی هستند مثل شما لطیف فکر می کردند و صریح و صادق بودند.
سلام جناب شیبانی
از نوشته شما لذت بردم .خسته از کار روزانه بودم که تصمیم گرفتم صبح میمه را مطاله کنم ،رهنمودهای جناب دکتر اسکندریان و همچنین روزنوشته شما خستگی را از تن و جان من به در کرد.بسیار زیبا و پر محتوا مینویسید.امیدوارم همیشه سالم و سرحال بمانید. میمه باید به افرادی همانند جناب عالی و دکتر افتخار نماید .مطمئن هستم با همفکری شما و دیگر دلسوزان میمه دوباره به رونق گذشته باز خواهد گشت.سالم و تندرست بمانید.
———————–
با سلام از اینکه وجیزه ی مرا مورد عنایت قرار می دهید متشکرم .
با سلام و تبریک سال نو خدمت استاد گران سنگ…نمی دانم در این چند روز مهر گردون که در دشت وبیابان ولو بودیم و حض وافری از بیکاری و بی عاری خویش می بردیم چرا هر جای قاش گله ای را که در دامان طبیعت، سبز می دیدم به نااگاه به یاد سروده ی میمه ای شما در وصف مولای متقییان می افتادم و ناخوداگاه این مصرع ان را زمزمه می کردم به طوری که حفظ همه ی اطرافیان شده بود:
گله که رو هر زمین هومواری که قاش نبو که…..البته مطوئنم که فروان تصرفی در این مصرع کردهام به گونه ی که دیگر منصوب به خودم بدانم بهتر است…کودنی و کم حواسی ماست دیگر…..
———————–
با سلام ، تصرف هم کرده باشید عزیزید .دو عدد ” که ” اضافی دارد .اولی را حذف و دومی را به ” د ” تبدیل کنید . در هر صورت معنا مهم است . به دوستانتان بگویید مواظب باشند هر زمین همواری برای قاش کردن گله مناسب نیست .
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدی است که مرغی نتوان کیش نمود
واقعا حالا که در استانه ی انتخابات شورا و ریاست جمهوری هستیم این مصرع معنی داره:
گله رو هر زمین هومواری د قاش نبو که…..
ارادتمند م.ج
سلام.شبتون بخیر.بلابدور.دورادور جویای حالتون بودم.
راستی کاش همون لحظه که برای محمد اون شعر قشنگو پیامک زدیدید……………
—————
با سلام می گویند بهترین دلیل بودن آزادی آنست که می شود گفت آزادی نیست. در هر صورت اطاعت نموده ارسال کردم .
با سلام
بسیار زیبا،دلنشین،عالی و فوق ممتاز است.همواره سلامت و شاد باشید.
عالی بود.دست مریزاد.
منصوب؟!
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد
با یه ت
استاد شیبانی ، بسیار ظریف خاطره اندک رنجی دوران کودکی تان را بیان نموده اید .سپاس، بی مناسبت ندیدم پاسخ حافظ شیرازی را به مدعیان …. آن زمان که فرموده :
دردم نهفته به زطبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کند
بچه که بودم مرحوم پدر بزرگ می گفت ” به مرغ بگویی کیش . عبدالرضا قهر می کند”
خیلی جالب بود.
” … نعم اجر العاملین ”
به نام آن والا لطیفی که شعله ی عشق را در فانوس سینه ی پر مهر زن روشن نمود و بارور ساخت.
جان پرورم گهی که تو جانان من شوی
جاوید زنده مانم اگر جان من شوی
رنجم شفا بود چو تو باشی طبیب من
دردم دوا شود چو تو درمان من شوی
مرغ دلم تذرو گلستان عشق شد
بر بوی آنکه لاله و ریحان من شوی
چون شمع پیش روی تو میرم ز سوز دل
هر صبحدم که مهر درفشان من شوی
با احترام،
با عشق؛
همسر مهربان ، نوازشگر و نگاهبان جان ؛ سرکار خانم شیبانی عزیز
صمیمانه ترین درودها را به قلب همیشه جوان و دستان هماره پرتوان شما هدیه می کنم.
موجب افتخار است مهربانانه ترین و صمیمانه ترین عاشقانه ها ، در وصف مهرورزی و حرمت گذاری به دریای عطوفت سرکار عالی به نظم آمده و طبیبانه بر سر بالین آمدنتان موجب زیب و زینت این جمع لطیف گشته و بر رونق و اعتبار این محفل انس افزوده است.
به پاس قدردانی از شما همراه،همدل و همسر گرانمایه ای که با وقار و متانت و قلبی آکنده از عشق و معرفت محیطی سرشار از سلامت، امنیت و آرامش فراهم می آورید و مهردوستی و مهرورزی در زندگی تان تلالویی خدایی دارد،این پیام تقدیر تقدیم حضور مهربانانه و مشفقانه ی شما می گردد.
از خداوند منّان مزید سلامتی، بهروزی و عزتتان را مسألت می نماید.
هر که را دردی چو سعدی میگدازد گو منال
چون دلارامش طبیبی میکند داروست درد
سلامی از عشق مهر به آقای شیبانی عزیز
امیدوارم هر چه زودتر کسالت برطرف شود و صحت ، سلامت شما به زودی برگردد و دوباره آقای شیبانی خودمون رو ملاقات کنیم.
به امید سلامتی شما
بدرود
تکلیف ما که شاعر نیستیم و نمی توانیم از سرماخوردگی و دارو و …. شعر بنویسیم چیست؟حتما تاثیر داروهای مشابه بر افراد فرق می کند که شما با مصرف دارو شعر سیزده بدری می گویید و 600 صفحه کتاب می خوانید و ضعف و بی حالی به سراغتان نیامده!
باسمه تعالی
جناب آ قای شیبانی دوست عزیز مطلب زیبا و دلنشینتان را در حالی که از فرط خستگی توان نداشتم خواندم رفع خستگی شد از الطاف دوستان و همشهریان نسبت به شما لذت بردم در لابی هتل برکه آندلس و در جوار ائمه بقیع به یادتان هستم خدمت همه دوستان سلام برسانید .
—————————–
با سلام واحترام خدا را سپاس می گویم که در آن جایگاه مقدس به یاد من بودید. برایتان سلامت و موفقیت و قبولی طاعات آرزومندم .