به گزارش خبرآنلاین، «بینظیر بوتو، دختر شرق» در 560 صفحه با ترجمه علیرضا عیاری از سوی انتشارات موسسه اطلاعات به چاپ پنجم رسیده است. کتاب حاوی خاطرات بینظیربوتو، نخستوزیر سابق و رئیس فقید حزب مردم پاکستان است که به قلم خودش به رشته تحریر درآمده است. او در زمینههای مختلفی همچون «ناآرامیهای سیاسی، ناملایمات و […]
به گزارش خبرآنلاین، «بینظیر بوتو، دختر شرق» در 560 صفحه با ترجمه علیرضا عیاری از سوی انتشارات موسسه اطلاعات به چاپ پنجم رسیده است. کتاب حاوی خاطرات بینظیربوتو، نخستوزیر سابق و رئیس فقید حزب مردم پاکستان است که به قلم خودش به رشته تحریر درآمده است. او در زمینههای مختلفی همچون «ناآرامیهای سیاسی، ناملایمات و لحظات غمانگیز زندگی و در عین حال پیروزیها و اوقات خوش آن، مبارزات سیاسی و حزبی پدرش، مادرش و خودش، کودتا علیه پدرش و اعدام پدرش، حوادث بعد از آن، زندگی خانوادگیاش، زندگی در تبعید و زندانی شدنهای مادرش و خودش، مرگ مشکوک دو برادرش، نخست وزیری خودش و…» در این کتاب مطالبی عنوان کرده است. بینظیر بوتو کتاب را تقریبا یکسال پیش از بازگشت به پاکستان به رشته نگارش درآورد. پیش از آن وی و خانوادهاش به مدت هشتسال در لندن و دوبی به حالت تبعید خودخواسته زندگی میکردند.
در فصلی از کتاب با عنوان «ازدواج با آصف زرداری» می خوانیم:
«خواهرم ازدواج کرده بود و یک بچه داشت. برادرانم هم همینطور، فرزند داشتند. ما که خود یک خانواده کوچک بودیم به خانواده های کوچک دیگری تبدیل شده بودیم. جایگاه من در چرخش این خانواده های جدید کجا بود؟ …به خانواده ام قول داده بودم که آصف را در ماه ژوئن در انگلیس ملاقات کنم، اما جلسه ای با گروه پارلمانی مخالف در اسلام آباد، سفرم را به تعویق انداخت. وقتی از اسلام آباد به کراچی بازگشتم، درخواستی دستنویس از طرف نامادری آصف به دستم رسید، خواسته بود او را ملاقات کنم. تلفنی با دختر عمویم تماس گرفتم: «فخری چه کار کنم؟» وی به من اصرار کرد او را ملاقات کن. اگر بخواهی من هم با تو می آیم. علاوه بر این می توانی همه آن تردیدهایی را که مدام با ما در میان می گذاری، از او سوال کنی.
فارغ التحصیل کمبریج که به طرز آراسته ای لباس پوشیده بود، در اتاق نشیمن کلیفتون 70 گفت: «افتخار بزرگی است اگر آصف را قبول کنید. ازدواج شرایط جدیدی برای شما به وجود می آورد.»
جلوی خود را گفتم که به او نگویم یک زن برای بدست آوردن شرایط جدید نیاز به ازدواج ندارد و در عوض سعی کردم به نامادری آصف تمام دلایلی را بگویم که چرا ازدواج با من در حقیقت برای یک مرد، افتخار نخواهد بود بلکه فقط یک کابوس است…
به او گفتم: من مجبورم که زیاد سفر کنم ولی همیشه نمی توانم شوهر خود را همراه ببرم.
مادر آصف گفت: عزیزم آصف هم کار خود را دارد و همیشه نمی تواند همراه تو سفر کند.
گفتم: او عاشق رفتن به میهمانی و اهل رفت و آمد است. من ترجیح می دهم در زمان اندکی که به من تعلق دارد با چند دوست در خانه بمانم.
به سادگی گفت: مشکلی نیست. وقتی مردی سروسامان می گیرد، دوست دارد در خانه کنار همسر و خانواده اش بماند.
ترغیب شدم، نفس عمیقی کشیدم و سخت ترین موضوع را پیش کشیدم. گفتم: بر خلاف رسم و رسوم، من نمی توانم با خانواده شوهرم زندگی کنم. فعالان سیاسی در خانه رفت و آمد دارند و روز و شب در خانه جلسات سیاسی برگزار می شود که فضای اتاق نشیمن و اتاق ناهار خوری را به خود اختصاص خواهد داد. بنابراین من خانه خود را می خواهم.
او در کمال ناباوری به من گفت: موافقم، آصف نیز موافق است. مادر و خواهر آصف نیز خلوت خود را می خواهند.
…وقتی آصف و نامادری اش زنگ در آپارتمان طارق پسرخاله ام را زدند، خاله مانا قهوه اش را با حالتی عصبی سرکشید. در پناه یک صندلی راحتی در اتاق پذیرایی، سعی کردم خود را بی تفاوت نشان دهم اما هرچه هرقدم آصف او را نزدیک تر می آورد، تپش قلب من سخت تر و سخت تر می شد…
من و آصف کل بعد از ظهر اصلا با هم صحبت نکردیم. او عینک زده بود و من نمی توانستم حالت چشمانش را ببینم. تا پایان بعد از ظهر ذره ای احساس نسبت به او نداشتم، حتی وقتی روز بعد دو دسته گل رز برایم فرستاد. با این حال جعبه انبه ای که به همراه شیرینی مورد علاقه ام فرستاد، خوشمزه بودند. همچنین گیلاس های خوشمزه ای که برای صانی فرستاد. آن روز صبح، مادرم و خاله بهجت و خاله مانا، یکی پس از دیگری پرسیدند: جواب چیست پینکی؟ گفتم: هنوز نمی دانم…»
گفته شده مادر بی نظیر بوتو، نصرت بوتو (نصرت اصفهانی)، ایرانی بود و پدر ایشان سده ای یا همان خمینی شهر فعلی است.
توصیه آقا به بی نظیر بوتو
بی نظیر بوتو در دوران نخستوزیریاش دو بار به ایران سفر کرد که یک نوبت آن، دیدار رسمی به دعوت آقای هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور وقت بود. به یاد دارم بینظیر بوتو هنگام پیاده شدن از هواپیما در فرودگاه مهرآباد تهران، چادری مشکی بر دوش خود انداخته بود و روسری سفت و محکم سفید رنگی هم به سر داشت و آقای هاشمی به شوخی به او گفت، چقدر خودتان را پیچاندهاید!!… (?)
در جریان این سفر وقتی خانم بی نظیر بوتو خدمت رهبر معظم انقلاب آیت الله العظمی خامنه ای می رسد، بیت معظم له نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفته و حتی چادری برایشان پیدا کرده اند که ایشان چادر به سر خدمت آقا رسیده است.
حجت الاسلام و المسلمین موسوی کاشانی از اعضای بیت رهبری می گوید: آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی.
همین طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می کرد، می گفت:
یک خواهش دارم و آن اینکه روز قیامت مرا شفاعت کنید.
.
آقا بلافاصله فرمودند:
.
«شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است. بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم السلام هماهنگ کنید. از زی خودتان که مسلمانید، دست بر ندارید و از لباس دین خارج نشوید.»
اما نکته جالب تر این که بعد از این سفر، بعدها معاون وزیر خارجه در نقش فرستاده ویژه رئیس جمهور (هاشمی رفسنجانی) به ملاقات بی نظیر بوتو در پاکستان می رود. معاون وزیر خارجه در این دیدار از کتاب بوتو «دختری از شرق» در مقام تمجید بر می آید . خانم بوتو در پاسخ می گوید:
من برای آیت الله خامنه ای قداست خاصی قائل هستم و از ایشان خواسته ام برای موفقیت من دعا کند و برای من قابل تحمل نیست که ایشان از حکومت من ناراحت باشند. من هر کاری که در اختیارات قانونی ام باشد برای حل این مشکل انجام خواهم داد.