طنز – ابوالقاسم حالت – همسر من

2013-03-12
81 بازدید

ابوالقاسم حالت: همسر من، نه زمن، دانش و دین میخواهد / نه سلوک خوش و حرف نمکین میخواهد نه خداجویی مردان خدا میطلبد / نه فسونکاری شیطان لعین میخواهد نه چو سهراب، دلیر و نه چو رستم، پُرزور / بنده را او، نه چنان و نه چنین میخواهد اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی / […]

حالت

ابوالقاسم حالت:

همسر من، نه زمن، دانش و دین میخواهد / نه سلوک خوش و حرف نمکین میخواهد

نه خداجویی مردان خدا میطلبد / نه فسونکاری شیطان لعین میخواهد

نه چو سهراب، دلیر و نه چو رستم، پُرزور / بنده را او، نه چنان و نه چنین میخواهد

اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی / صبح تا شب، زمن، آن ماهجبین میخواهد

هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو / مبل نو، قالی نو، وضع نوین میخواهد

خانه ی عالی و ماشین گران میطلبد / باغ و استخر و دِه و مُلک و زمین میخواهد

ز پلاتین و طلا، حلقه سفارش داده است / ز برلیان و ز الماس، نگین میخواهد

مجلس آرایی و مهمانی و مردمداری / از من بی هنر گوشه نشین میخواهد

پول آوردن و تقدیم به خانم کردن / بنده را او، فقط از بهر همین میخواهد

گر مرتب دهمش پول، برایم به دعا / عمر صد ساله ز یزدان مبین میخواهد

گر که پولش ندهم، مرگ مرا میطلبد/ وز خدا شوهری احمق تر از این میخواهد