دل نوشته زن ذلیلی که می خواست نویسنده بزرگی شود! متن زیر به ستون نظرات صبح میمه ارسال شده است . زیبا و احساسی است . با هم می خوانیم : هوای میمه خنک تر شده است عصری میزنم بیرون کتابفروشی عل جمالی را رد می کنم بوی خوش مسجد از همان جا می آید […]
دل نوشته زن ذلیلی که می خواست نویسنده بزرگی شود!
متن زیر به ستون نظرات صبح میمه ارسال شده است . زیبا و احساسی است . با هم می خوانیم :
هوای میمه خنک تر شده است
عصری میزنم بیرون
کتابفروشی عل جمالی را رد می کنم
بوی خوش مسجد از همان جا می آید
ای کاش شیخ بلال هم مثل لوازم التحریری نیما هنوز بود
جلوی مسجد تعظیم می کنم
راهم را می کشم سمت فلکه تعزیه
فلکه ای که هوایش هوای حاج ممد و حاج ذاکران است
کوچه ای که رد شدم می رسید به خانه ناهید خانم هدایی
بانوی هنرمند میمه ای
و اینجا فلکه است
زادگاه شهیدان شبان
راهم را ادامه می دهم
از دبستان موسی صدر رد میشوم
صادق هنوز بنگاهش بسته است
گوشی ام زنگ میخورد
کدام گوری هستی؟
میوه بخر بیار
مهمون داریم !
آری ! هوای میمه خنک تر شده است
و دل ما هوایش پیرتر
زن که نداشتم حالی می کردم با این هوای خنک میمه.
حالا خنکی اش محسوس نیست
وقتی کله ات می جوشد خنکی سرت نمی شود
سر خر را کج می کنم بروم میوه فروشی
برای خادم دست تکان می دهم
نمی فهمد !
میوه فروشی شلوغ است
میوه ها گران
کارت خوان یواشکی هِر هِر می خندد
میوه فروش داد می زند
آقا ! بفرما
میوه می خرم اندازه وسعم
داروخانه شیبانی را رد می کنم
قاضی سر و کله اش پیدا نیست
حمید پیداست
می رسم خانه
سلام می کنم
بچه مثل سرباز مغول قاشق پرت می کند سمتم
مهمانها زیاد زحمت به خودشان نمی دهند جلویم جابه جا شوند
خواهرم مریض است
مادر دیروز گفته بود ببرمش دکتر
تازه یادم افتاد
به بهانه ای از خانه میزنم بیرون
از جلوی دکتر واسعی رد میشوم
خاک مالی و گچ مالی توی پیاده رو در حال حرکت
از قبرستان رد میشوم
توی دلم برای پدرم فاتحه میخوانم
گوشی خانه را می گیرم
ننه دادا بیشبوا بییه دم بر بیشم دکتر
سوارش می کنم
میرویم بیمارستان
دارو می گیریم و بر می گردیم
شکر خدا چیزی نیست
عفونت معده
از بس آستین کوتاه می رود توی حوض
هوا حالا دیگر خیلی خنک است
بر می گردم خانه
زنم می پرد جلو
هوی ماشین رو ننه
من ببه کیی ننم
می برمش خانه ی ننه اش
سمت را وییو
کله ام دارد سوت می کشد
داد میزند برو قرصهای مادرم را بگیرو بیا شام بخوریم
اطاعت می کنم
دارم شام گولی می کنم الان
هوای میمه خیلی خنک است!
دل نوشته زن ذلیلی که می خواست نویسنده بزرگی شود!
مجسمه ناصرخسرو در پارک ملت تهران گم شد
https://newsparsi.com/309768
یا شیخ ناصر در این بلاد دکل نفتی غیب گردید بسان هلو مجسه بن حارث که عددی نیست پیش آن اعداد
یا شیخ روی بیسکویت نوشته ۱۰۰۰۰ ریال نامرد می فروشد ۱۲۵۰ تومان یا ابو معین از گور برون آی و برای فلاکتمان قصیده بسرا که خود فرمودی
به تحریر اشعار من فخر کرد همی کاغذ از دست من بر حریر
یا شیخ بشکند دست بگم جان السلطنه که همی رای به فریدون داد
چو تو خودکنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیکاختری را
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
جسته از محنت و بلای حجاز
رسته از دوزخ و عذاب الیم
آمده سوی مکه از عرفات
زده لبیک عمره از تنعیم
یافته حج و کرده عمره تمام
باز گشته به سوی خانه سلیم
من شدم ساعتی به استقبال
پای کردم برون ز حد گلیم
مر مرا در میان قافله بود
دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را «بگو که چون رستی
زین سفر کردن به رنج و به بیم
تا ز تو باز ماندهام جاوید
فکرتم را ندامت است ندیم
شاد گشتم بدانکه کردی حج
چون تو کس نیست اندر این اقلیم
باز گو تا چگونه داشتهای
حرمت آن بزرگوار حریم:
چون همی خواستی گرفت احرام
چه نیت کردی اندر آن تحریم؟
جمله برخود حرام کرده بدی
هرچه مادون کردگار قدیم؟»
گفت «نی» گفتمش «زدی لبیک
از سر علم و از سر تعظیم
میشنیدی ندای حق و، جواب
باز دادی چنانکه داد کلیم؟»
گفت «نی» گفتمش «چو در عرفات
ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش
به تو از معرفت رسید نسیم؟»
گفت «نی» گفتمش «چون میکشتی
گوسفند از پی یسیر و یتیم
قرب خود دیدی اول و کردی
قتل و قربان نفس شوم لئیم؟»
گفت «نی» گفتمش «چو میرفتی
در حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شر نفس خود بودی
وز غم فرقت و عذاب جحیم؟»
گفت «نی» گفتمش «چو سنگ جمار
همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یکسر
همه عادات و فعلهای ذمیم؟»
گفت «نی» گفتمش «چو گشتی تو
مطلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین
خویشی خویش را به حق تسلیم؟»
گفت «نی» گفتمش «به وقت طواف
که دویدی به هروله چو ظلیم
از طواف همه ملائکتان
یاد کردی به گرد عرش عظیم؟»
گفت «نی»گفتمش «چو کردی سعی
از صفا سوی مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفای خود کونین
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟»
گفت «نی» گفتمش «چو گشتی باز
مانده از هجر کعبه بر دل ریم
کردی آنجا به گور مر خود را
همچنانی کنون که گشته رمیم؟»
گفت « از این باب هر چه گفتی تو
من ندانستهام صحیح و سقیم»
گفتم «ای دوست پس نکردی حج
نشدی در مقام محو مقیم
رفتهای مکه دیده، آمده باز
محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی، پس از این
این چنین کن که کردمت تعلیم»
زنش که بهش گفته : کدوم گوری هستی
شامش را هم که دارد گولی می کند بیچاره
دیگه کجاش احساسی است؟
با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد .
زندگی باید کرد ! گاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ ، گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان …
برای مجردها باید مالیات سنگینی مقرر شود،چون این انصاف نیست که بعضیها
شادتر از بقیه زندگی کنند.
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟
نه زیبا بود نه احساسی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بسیار زیبا و دلنشین بود لطفا در صبح میمه از این دل نوشته ها بیشتر استفاده کنید. ممنون
سه چیز برای شاد بودن حیاتی است!
کاری برای انجام دادن
کسی برای دوست داشتن
و امید به فردای بهتر
عالمی را پرسیدند :
خوب بودن را کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود :
یک روز قبل از مرگ
دیگران حیران شدند و گفتند :
ولی زمان مرگ را هیچکس نمیداند
عالم فرمود :
پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن
و خوب باش شاید فردایی نباشد
قشنگ نوشتی دمت گرم حس حوبی پیدا کردم زن ذلیل جان
” گولی کردن ” در هیچ لغت نامه ای یافت نمی شود
واژه محلی شما میمه ای هاست ؟
علیاکبر دهخدا ادیب، لغتشناس، سیاستمدار و شاعر ایرانی
حسین دهباشی:
ما در برههای حساس از مملکتی زندگی میکنیم که هر دانشآموزِ تیزهوشی که این روزها در علوم انسانی تعیین رشته میکند باید بداند که فوقِ فوقاش معلمی میشود با دوسه ملیون حقوق پس از کسر کسورات قانونی و همکلاسی تنبلاش فوتبالیست میشود با میلیاردها تومان حقوق و معاف از پرداخت مالیات/
https://twitter.com/majazestan
گاهی وقتا دلم میخواد بگم : من رفتم باهات قهرم. دیگه تمام ! دیگه دوستت ندارم و چقدر دلم میخواد بشنوم کجا بچه لوس غلط میکنی که میری
https://photokade.com/wp-content/uploads/inprofile-nw-photokade-com-1.jpg
عبارت زن ذلیل بودن یک عبارت عامیانه است و زمانی معنا دارد که مرد به صورت یکطرفه تمام نیازها و خواسته ها و انتظارت همسر خود را برآورده کرده و همسرش به هیچ وجه نیازها و انتظارات و خواسته های شوهر خود را برآورده نکند. اما اگر زن و شوهر نسبت به نیازها و انتظارات و خواسته های همدیگر بی تفاوت نباشند و از همه نظر همدیگر را حمایت کنند معنای آن تفاهم است نه زن ذلیلی. اما در این زمینه یعنی رسیدگی به همسر، احادیث بسیاری داریم. به عنوان مثال کسی که در راه برآورده کردن عیال خود کوشش می کند مانند جهاد در راه خداست و یا مانند احادیث ذیل:
حضرت محمد صلی الله علیه و اله فرموده اند:«از ما نیست کسی که وسعت زندگی بر او داده شود و او بر خانواده اش سخت بگیرد.»[۱]
و نیز در جایی فرموده اند:«جبرئیل به قدری در مورد زنان به من سفارش کرد که گمان بردم که طلاق دادن آنان سزاوار نیست مگر این که عمل زشتی(خلاف عفت همسر داری) از ایشان آشکار
گردد.»[۲]
حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:«بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.»[۳]
پیامبر اکرم(ص) فرموده اند:«هر مردی زحمت بکشد و بر عیالش انفاق کند خداوند متعال به عوض هر درهم، هفتصد برابر به او مرحمت فرماید.»[۴]
[۱]. مستدرک ج ۲ ص ۶۴۳ به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام، شرح نراقی.
[۲]. مکارم الاخلاق طبرسی به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام، شرح نراقی.
[۳]. دلال الامامه ص۷۶. کنزالعمال، ج۷، ص۲۲۵.
[۴]. مکارم اخلاق طبرسی به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی.