با سلام امام جماعت مسجد جامع شهر وزوان هستم لطفا این مطلب را در صبح میمه بارگزاری کنید با توجه به مطلبی که شما در مورد شورای شهر وزوان و دخالتهای متعدد بعضی دوستان در اموری که اصلا اگاهی ندارند و اظهار نظر میکنند و شخصیت فرد یا افرادی را زیر سوال برده اند و […]
با سلام
امام جماعت مسجد جامع شهر وزوان هستم
لطفا این مطلب را در صبح میمه بارگزاری کنید
با توجه به مطلبی که شما در مورد شورای شهر وزوان و دخالتهای متعدد بعضی دوستان در اموری که اصلا اگاهی ندارند و اظهار نظر میکنند
و شخصیت فرد یا افرادی را زیر سوال برده اند و با آبروی افراد بازی میکنند و شما نیز به این موضوع دامن زده اید
اینجانب بعنوان امام جماعت مسجد جامع هر گونه نظر در مورد مناره ها یا مسجد و حسینیه یا هرگونه تخریب احتمالی را تکذیب مینمایم و به کسی اجازه دخالت در این موارد را نداده و نمیدهیم
و از فردی که این مطلب را عنوان کرده است میخواهم دست از این اعمال زشت بردارد وغرض ورزیهای شخصی را به مسجد و محیط شهر تعمیم ندهد
از جنابعالی هم میخواهیم اول در مورد مطالبی که دوستان میفرستند تحقیق بکنید و بعد مطالب را تایید نمایید
و من الله التوفیق
توضیح صبح میمه : در مورد عدم سکونت چند تن از اعضای شورای شهر وزوان در محل ، بر اساس قانون و با رعایت حرمت افراد توسط یکی از اهالی نقدی وارد شده و در این خصوص شورای شهر اولی تر از امام جماعت محترم برای پاسخگویی می باشند. ضمنا “تکذیب کردن هرگونه اظهار نظر در مورد مناره ها یا مسجد و حسینه … ” مبهم است و کلیه ی کسانی که عهده دار امور عمومی هستند باید به کسانی که کارها برایشان انجام می گیرد اجازه ی اظهار نظر بدهند و هرگونه ممانعت از آنچه به زعم جنابعالی ” دخالت ” نامیده می شود نیازمند ” قانون ” است و اظهار نظر در خصوص معماری و مهندسی و منطبق بر استاندارد های فنی بودن یا نبودن مناره و مسجد و حسینیه در زمره ی اعمال زشت محسوب نمی شود و انتظار دارد دایره ی ” زشتی ها ” را در رهگذر سلایق شخصی گسترده نسازیم . بدیهی است متولیان امور در مواجهه با نقد و تعریض کار غیر کارشناسی باید دلایل کارشناسی خود را ارائه و بی تفاوت نبودن مردم را فرصت تلقی نمایند .
میمه و صبحش لاااااااااایک!
امام جماعت وزوان نام و نشانت کو برادر ؟
اولی تر ترکیب صحیحی است؟
—————–
با سلام در صحت آن تردید کردم گرچه رایج است .
انتظار دارد دایره ی ” زشتی ها ” را در رهگذر سلایق شخصی گسترده نسازیم
باسلام
بنده به عنوان یک شهروند شهر وزوان از مسولین مربوطه در مورد عدم سکونت سه نفر از اعضای سوال کرده ام و پرسش حق هر شهروندی است من ساکن وزوان و شهر وزوان زادگاه و محل زندگی من می باشد و بر کل امور آن آگاهی دارم .انتقاد و سوال از شورای شهر دخالت در امور شورا نیست .مقام معظم رهبری فرمودند مسولین باید خدمت گزار مردم باشند فلسفه وجود مسولین خدمت به مردم می باشد .بنده در مورد عملکرد فردی که در مسجد کار کرده اعلام نظر نکرده ام .
شهر وزوان زادگاه ما می باشد امام جماعت مسجد جامع روزی می آید و روزی می رود وزوان پیشرفت کند یا نکند برایش فرقی ندارد .ما باید دلسوز وزوان باشیم نه امام جماعت مسجد .بنده خدا خانعلی چه کاری کرد یه سوال پرسید نزدیکه سر از تنش جدا کنند .بیان قانون چقدر گران تمام شده ما که ادعای پیروی از حضرت علی (ع) می کنیم .اجرای عدالت و قانون چقدر برای شورای شهر سنگین تمام شده .
اقای حدادیان نیاز باشه اقدام میکنند . مگر مسجد وحدت هیئت امنا ندارد ؟
لابد در دو سایت محلی شهر وزوان فضایی برای انتقاد وجود نداشته که این بنده خدا شهروند وزوانی به سایت صبح میمه پناه
برده حالا می خواهند گناه خودشان را به گردن سایت صبح میمه که امانت دار نظر مردم بخش و شهر میمه است بیاندازند
سایتهای محلی وزوان بازدید کننده نداره مسئولین بیشتر سایت صبح میمه رامیخونند صبح وزوان بازدید کننده نداره همه میدونند چون مطلب انتقادی نداره
در روز سه شنبه رییس فرهنگ و ارشاد در شهر وزوان هنوز داشت تا مشکلات مربوط به حوزه فرهنگ و ارشاد در شهر وزوان را بررسی کند که متاسفانه از اعضای شورای شهر آقای خوش اخلاق حضور داشتند . پس بقیه اعضای شورا کجا بودند؟
روایت شده است در حدود ۶۰۰ سال پیش بهترین معماران ایرانی مشغول ساخت مسجدی عظیم در اصفهان بودند …
در روزهای پایانی اتمام بنای مسجد و چند روز مانده به افتتاح مسجد کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند
پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت : فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه !
کارگرها خندیدند و گفتند نه مادر جان این مناره را بهترین معماران ایران ساخته اند …
اما معمار تا این حرف را شنید سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید!
چوب را به مناره تکیه بدهید و فشار بدهید…
فششششششااااررر دهید دارد صاف می شود …
در حال فشار روی مناره مدام از پیرزن میپرسید : مادر ببنید درست شد؟
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله الان درست شد دیگر فشار ندهید !!!
پیرزن بخاطر اینکه حرفش را قبول کردند تشکر کرد و دعایی کرد و رفت …
کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند ؟
معمار گفت : اگر این پیرزن راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت
این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم
این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !
البته گفته ی شما مقبول…ولی راجع به گنبد …چه زونوم…چی چی بوجوم.
*crazy* *crazy* *crazy* *crazy*
جناب امام جماعت شما نه شرعا و نه قانونا هیچ گونه حق و حقوقی برای جلوگیری از مواردی که ذکر نموده اید را ندارید. اگر شخص عاقلی هم برای تخریب یا بهسازی گنبد مسجد جامع دست به کاری بزند صرفا مصالح شهر وزوان را در نظر گرفته است وگرنه تخریب و بهسازی این گنبد …………………
آخه امام جماعت وزوان رو چه به جوابیه دادن به صبح میمه
اونم سایتی که مدیرش یه همه فن حریفه
دمت گرم آقای شیبانی
خوب زدی
دقیق و به جا
همکاری در منطقه و جلوگیری از بی نظمی و اغتشاش و همدل شدن کل منطقه میمه
همشهریان فهیم میمه . پایتخت فرهنگ و تمدن ایران اسلامی است،
سلام علیکم
باتوجه به اینکه قنات به عنوان شناسنامه ایران باستان و یکی از اعجاب انگیزترین آثار مردم ایران زمین به
شمار می رود. خواهشمند است افراد خاطی و دستگیری عوامل تخریب و آتش سوزی اقدامات بایسته
انجام پذیرد . طبق راه و روشی که گردشگری در سیره معصومان علیهم السلام و ابرار آمده است .
منبع : فصلنامه فقه،
از راههای ثابت کردن حکم شرعی سیره و رفتار معصومان است. همچنان که اگر پیامبر یا امامان در روایی یا ناروایی چیزی سخن بگویند آن حکم حجت است، اگر معصومان کاری را انجام و یا ترک کنند این رفتار نیز دلیل بر جایز، یا حرام و یا مباح بودن آن کار است. مهم ترین دلیل بر اثبات چیزی به واقعیت پیوستن آن است. (۱)
و نیز، اگر افراد و یا جامعه اسلامی معاصر معصومان برکاری مداومت داشته باشند و آن کار در دید پیامبر و امامان باشد و آنان ناخشنودی خود را اعلام نکرده باشند و یا سکوت کنند و از سکوت آنان رضا فهمیده شود، آن رفتار موافق شریعت بوده و سکوت معصوم دلیل تایید آن به شمار می آید; چرا که اگر آن رفتار ناروا می بود، امامان که حافظان شریعت اند مخالفت خود را با آن آشکار می ساختند و با دست و زبان با آن مقابله می کردند; همان گونه که ائمه ناخرسندی خود را در برابر رواج گناهان مردم و حاکمان پنهان نداشته اند.
حال، سیر و سیاحت در سیرت پیامبر و امامان چه جایگاهی داشته است؟
آیا گردشگری مورد علاقه آنان بوده و سیاحت در زندگی اجتماعی و سیاسی مذهبی آنان وجود داشته است؟
آیا از دیگر سرزمینها نیز گردشگران به سرزمینهای اسلامی سفر می کرده اند و ارتباط فرهنگی میان مسلمانان یا دیگران وجود داشته یا خیر؟ و اگر وجود داشته، برخورد جامعه اسلامی با گردشگران چگونه بوده است؟ آیا با آنان چونان بیگانه ای پلید و از راه رسیده ای ناخواسته رفتار می شده و یا با سیاحان با احترام رفتار می شده و چون مهمانی از پیش خوانده از آنان پذیرایی می شده و گردشگران با خاطری خوش و دلی آکنده از شادکامی حوزه اسلام را ترک می گفته اند؟
پژوهش در تاریخ روابط اسلام و دیگران، تراجم و… نشان می دهد گردشگری در سیرت معصومان جایگاهی بلند داشته و پیشوایان دین سیاحت را روزنه ای برای شناخت بهتر انسان و جهان دانسته اند. سیاحت در فرهنگ اسلامی نه فقط برای دلگشایی و شادی روان که پیوند شنیدن به دیدن و تشریع به تکوین و روبه رو شدن بی واسطه با آفریده ها و رسیدن به ژرفای حقایق است.
این سخن پیامبر(ص) درباره موسی(ع) چه زیباست:
«شنیدن بسان دیدن نیست. خدا به موسی خبر داد قومت گمراه شدند و او پاره های تورات را از دست نیفکند. چون آن را با چشم دید الواح را از دست فرو افکند.» (۲)
زمین خاستگاه پیامبران و صالحانی است که از بامداد آفریش انسان در میان آنان طلوع کرده اند. دیدن آثار و آشنایی با حوزه رسالتها و امتها انگیزه هایی بود که دین باوران را راهی دیار آنان می کرد و بر دامنه یقین و باورهای دینی آنان می افزود.
دیدن نشانه های به جای مانده جباران وگردنکشانی مانند: فرعون و هامان و نمرود از دیگر هدفهای گردشگران مسلمان بوده است. کسانی که به فرموده امیرمؤمنان لشکرها ساخته و کاخها بنا کردند و اینک جز نامی زشت و مسکنهایی که از بی کسی جز بوم همنوایی برایشان نمانده، هر رهگذری را به اندیشه وا می داشت و بی فرجامی شرک و ستم را به عیان نشان می داد. (۳)
بازدید از بستر ظهور اسلام، صحنه های نبرد اسلام و کفر، آرامگاه پیامبر و خاندان، از مواردی است که پژوهشگران اسلام را به خود کشانده است. علاقه مندان و دلدادگان از راههای دور بار سفر می بستند و با آمدن به این مراکز قدسی سرگذشت اسلام و قرآن را از نزدیک لمس می کردند و روح و جسم خود را با گذشته خویش پیوند می دادند و چنین است که واقدی، سیره نویس بزرگ اسلامی، با کوله باری از مکه به سوی «حنین » روان بود و می گفت: «آن خواهم که جایگاه نبرد را از نزدیک ببینم.» (۴)
دانش پژوهی بخش بزرگی از سیاحتهای صالحان را به خود ویژه کرده بود. طالبان از دورترین نقاط عالم به مراکز دانش می آمدند و از این طرف عالمان برای رساندن پیام اسلام راهی مناطق دور دست می شدند. آنان با رفتن به میان ملتها، شرایط سیاسی و اجتماع و فرهنگ مردم را شناخته و با اطلاع از داده هایی که بدون سیاحت ممکن نبود، پیام دین را در میان مردم منتشر می ساختند.
الف: سیاحتهای پیامبر و یاران
افزون بر سفرهایی که پیامبر(ص) پیش از بعثت داشت، پس از بعثت، با انبوه مشکلات و کارهای سیاسی و اجتماعی، در فرصتهای به دست آمده، مسلمانان را به گشت و گذار می برد تا مردم از نزدیک با آفریده های خداوند و میراث امتهای پیشین و رویدادهای گذشته آشنا شوند و برایمان و باورهای آنان افزوده گردد. از جمله:
دیدار از وادی حجر: حجر، سرزمین قوم ثمود بود که از تمدن و دنیا بهره های شایان برده بودند. خداوند صالح پیامبر را در میانشان برانگیخت. آنان دستور خداوند را نافرمانی کردند و سرانجام عذاب الهی دامنگیرشان شد. اکنون، در یک منزلی وادی القری در حجاز، آثار بسیاری ازتمدن از میان رفته باستانی وجود دارد که باستان شناسان آن را از بقایای قوم ثمود شمرده اند. (۵)
پیامبر در غزوه تبوک به وادی حجر آمد. در آن جا توقف فرمود و شرایط جغرافیایی و تاریخی قوم ثمود را برای یاران یادآورد شد و فرجام شرک و الحاد را به عیان به مؤمنان نشان داد. (۶)
پیامبر در همین گردشگری، نشانه های بازمانده از صالح پیامبر و جایگاه چشمه ای که ناقه صالح از آن آب می خورد و جای فرار شتر بچه را در بالای کوه به مردم نشان داد. و نیز گور ابی رغال یکی از همدستان ماجرای کشتن شتر صالح را به همراهان نمایاند. مسلمانان از مرکبها به زیر آمدند. در اطراف گور او به جست وجو پرداختند و برخی از نشانه های درخاک مانده از روزگار قوم ثمود را در پیرامون گور ابی رغال بر جای یافتند. (۷) جابر بن عبدالله انصاری و عبدالله عمر در این باره گفته اند:
«ما با رسول(ص) به حجر ثمود بگذشتیم. گفت: در سراهای این ظالمان مشوید، مگر گریان و ترسان; ترس آن که نباید به شما رسد آنچه بدیشان رسید. آن گاه گفت: این قوم صالح پیغمبر بودند. خدای تعالی همه را هلاک کرد. الا مردی را که او در حرم خدای تعالی بود.» (۸)
رخصت سیرو سیاحت به مسلمانان: شرایط آغازین دولت نوپای پیامبر ایجاب می کرد مسلمانان در مدینه تمرکز یابند، معارف اسلامی را از زبان پیامبر بیاموزند و از کانون اسلام در برابر تهدید کافران دفاع کنند. مدینه دارالهجره نامیده شد و مسلمانان دستور یافتند از هر سو آهنگ آن کنند. با استوار شدن پایه های دین مردم اجازه یافتند برای گردشگری و یا خواسته های دیگر، به مراکز خارج از حوزه حکومت اسلام سفر کنند. در یک مورد پیامبر به یکی از مسلمانان که خواستار سفر به سرزمینی دور از مدینه بود پس از پرسیدن مسائلی از او، فرمود:
«برو در آن سوی دریاها فعالیت کن. خداوند چیزی از کردارت را رها نمی کند و هجرت جایگاهی بزرگ دارد.» (۹)
ابوبکر نیز یک سال پیش از رحلت پیامبر، با گروهی از دوستان خود، برای پاره ای مقاصد به بصری، از توابع شام، که در آن موقع از حوزه اسلام بیرون بود، سفر کرده است. (۱۰)
سیاحتهای یاران پیامبر: پس از رحلت پیامبر، با بروز شرایط نوین اجتماعی، دامنه گردشگریها بالا گرفت و جامعه اسلامی بیش از روزگار آن حضرت، نیازمند سفر به آفاق و کرانه ها گشت. برخی انگیزه های این گردشگریها چنین است:
سفرهای آموزشی: سیاحت برای یادگیری و یاددهی که از روزهای آغازین رسالت پیامبر، پایه گذاری شده بود، پس از پیامبر فزونی گرفت. گسترش سرزمینهای اسلامی، پراکنده شدن یاران و دخل و تصرفهای نابجا در احادیث سبب می شد افراد برای تحصیل دانش و یا تبلیغ پیام دین به دور دستها سفر کنند. افراد گاه از مدینه به مصر و از مصر به شام و از بصره به فرغانه رهسپار گردند و با نبود وسائل و امکانات و ناامن بودن راهها رنج سفر را بر خود هموار سازند.
جابربن عبدالله انصاری برای شنیدن حدیثی درباره «مظالم »، از عبدالله بن انیس انصاری، یک ماه راه می پیماید.
ابو ایوب انصاری، برای شنیدن روایتی از عقبه بن عامر، به مصر می رود و حدیث را می شنود و بدون این که از مرکب خود بار گشاید به مدینه باز می گردد. (۱۱)
شناخت جغرافیای مناطق نو مسلمان: انگیزه دیگری که در آن دوره گردشگری را لازم می ساخت. مشکلات مناطق جدید بود. قانونها و رسمهای جدیدی که اسلام برای سرزمینهای نومسلمان و یا مفتوح العنوه وضع کرده بود، سبب شد افرادی برای شناخت موضوع و اجرای قانونها به آن مناطق سفر کنند. مسائلی چون جزیه، عشر خراج، صدقه وزکات و… محتاج شناسایی گسترده اراضی، نفوس و آمار اقتصادی و سیاسی معادن و رودهای آن مناطق بود و بدون سیر و سیاحت در سرزمینهای جدید اجرای این احکام ممکن نبود از این روی، این مساله پایه اصلی دانش جغرافیا در اسلام گردید.
دیدار از آثار باستانی: تاکید مکرر قرآن در نگرش به آثار گذشتگان و سیرت پیامبر در دیدار از آثار گذشتگان، سبب گردید صحابه نیز از سرزمینهای باستانی به صورت فردی و گروهی دیدار کنند و در آن باره به مطالعه بپردازند، از جمله:
دیدار عباده بن صامت از غار اصحاب کهف: عباده، برادرزاده ابوذر از صحابیانی بود که به باستان شناسی و سیاحت بسیار علاقه مند بود. او در ماموریتی که در سال ۱۲ هجری از جانب ابوبکر به نزد حاکم روم می رفت، به سرزمینی رسید که کوه اصحاب کهف نامیده می شد. کنجکاوی او را واداشت درباره آن پژوهش کند. ترسایان او را به شکاف کوهی راهنمایی کردند. عباده به آنان هدایایی داد و از ایشان خواست آثار به جای مانده از گذشتگان موجود در کوه را به او نشان دهند. آنان عباده را به غاری بردند که در کوه کنده شده بود. او در آن جایگاه جنازه های سیزده نفر از گذشتگان را مشاهده کرد. (۱۲)
عباده در گزارش خود، به شرح، از شکل و شمایل، لباسها و پای افزارهای خفتگان غار ارائه داده و گفته:
«از آنان پرسیدم اینان را می شناسید؟ گفتند: درکتابها خوانده ایم این گروه پیامبرانی بوده اند که چهار صدسال پیش از بعثت عیسی، همزمان مبعوث شده اند.»
عباده، در همین سفر از شگفتیهایی که دیده بود و آثاری که بزرگ روم از گذشتگان به او نشان داده بود، بازگفته است. (۱۳)
سلمان و حذیفه درایوان کسری: سلمان، از ایرانیان بود عمر پیموده و کهنسال که سالها در پی حق و حقیقت سیاحت کرد. او در جست وجوی پیامبری که عیسی خبرش را به یاران داده بود، به شهرهای گوناگونی سفر کرد و استادان بسیاری را خدمت کرد، تا سرانجام به گمشده خود در مدینه دست یافت. این سیاحتها سلمان را مردی دانا و رایمند ساخت که سخنانش برای حکومت نوپای مسلمانان مغتنم بود. رایزنی سلمان در نبرد خندق در پیروزی مسلمانان برنیروهای قریش موثر افتاد. سلمان پس از اسلام نیز، سیاحت را ترک نکرد. در روزگار فرمانروایی سلمان بر ایران، با یاران ، گاه و بیگاه سیاحت می کرد. کاخهای شاهان ساسانی از جاهایی بود که سلمان از آن دیدار می کرد:
«روزی سلمان با حذیفه بن یمان در عرصه ایوان کسری، پیرامون شگفتیهای زمان با یکدیگر گفت وگو می کردند. مردی بیابان نشین از مردمان غامد در آن اطراف شبانی می کرد. و شبها گوسپندان را در ایوان کسرا جای می داد. در ایوان تختی بود از سنگ رخام که کسرا گاه بر آن می نشست. در آن هنگام گوسپندان بر تخت کسری فراز آمدند سلمان به حذیفه گفت: شگفت انگیزترین چیزی که از آن سخن به میان رفت، بالا رفتن گوسپندان غامدی بر تخت کسری است.» (۱۴)
سعد وقاص نیز از ایوان کسری دیدن کرده و در آن جا سخنانی در نکوهش دنیا بر زبان رانده است. (۱۵)
ابو موسی اشعری نیز پس از پیامبر به وادی حجر سفرکرد. در پیرامون خرابه های ثمود و شرایط جغرافیایی آن مطالعه کرد. او خود در این باره گفته:
«چون من به زمین ثمود رسیدم آن راه که ناقه رفتی و باز نتوانستی آمد، بپیمودم شصت گز بود.» (۱۶)
ب: علی(ع) و گردشگری
علی(ع) گردشگری را مفید و انسان ساز شمرده و کسب دانش و آشنایی با سرزمینها و دوستیابی را از پیامدهای مثبت سفر شمرده است. در سیره آن جناب سیاحتهای گوناگونی دیده می شود که نمایانگر ارج آن جناب به سیاحت درجهان است.
۱٫ دیدار ایوان کسری: مدائن، مرکز حکومت ایران بود که شکوه و زیبایی آن زبانزد عرب و عجم بودو تشریفات و تجملات خیره کننده، آن هر تازه واردی را به شگفتی وا می داشت. مدائن در دوره عمر به دست سپاه اسلام افتاد. پاره شدن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز در مدائن و بی اعتنایی زمامداران مسلمان به زروزیورهای دنیوی سبب شد که از کاخهای شاهان مراقبت جدی صورت نگیرد. بلکه کاخ کسری به همان صورتی که به دست مسلمانان افتاده بود، به روی همگان باز باشد، تا علاوه برنشان دادن حکومت پوشالی ساسانیان، عبرتی برای معاصران و نسلهای پی آمده باشد. علی(ع) در سفر به صفین در عبور از مدائن، به دیدن کاخ کسری رفت. چندین گزارش از سفر علی(ع) به ثبت رسیده است:
عمار ساباطی، نقل کرده است:
«امیرمؤمنان به همراه دلف بن ابی مجیر، در سفر به مدائن به ایوان کسری آمد. در آن جا نماز خواند. پس از نماز برخاست و به دلف گفت با من همراهی کن. دلف با جماعتی از مردم ساباط با امام حرکت کردند. امام در رواقها و دالانهای کاخ کسری دور می زد و به دلف از ویژگیهای آن مناطق و جایگاهها سخن می گفت: دلف کلام حضرت را تصدیق می کرد. امام با همراهان همه جایگاهها را گردش کرد و دلف می گفت: آقای من. چنان از این جایگاه ها به درستی سخن می گویی که گویی تو آنها را مکان خود قرارداده ای؟» (۱۷)
نصربن مزاحم از سفر علی(ع) به مدائن چنین گزارش داده است:
«علی(ع) در مسیر صفین به ساباط آمد و از آن جا به شهر بهرسیر. مردی از یارانش به نام حریزبن سهم از بنی ربیعه به آثار کسری می نگریست و این شعر ابن یعفر تمیمی را برخواند:
جرت الریاح علی مکان دیارهم
فکانما کانوا علی میعاد
علی(ع) به او گفت: چرا این آیات را بر نخواندی:
«کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمه کانوا فیها فاکهین کذلک و اورثناها قوما آخرین. فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین…» (۱۸)
«ان هؤلاء کانوا وارثین فاصبحوا موروثین. لم یشکروا النعمه فسلبوا دنیاهم بالمعصیه. ایاکم و کفران النعم لا تحل بکم النقم.» (۱۹)
بعد از خود، چه باغها و چشمه سارها برجای گذاشتند. و کشتزارها و خانه های نیکو و نعمتی که در آن غرق شادمانی بودند. بدین سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمی دیگر واگذاشتیم. نه آسمان بر آنان گریست ونه زمین و نه به آنان مهلت داده شد.
آنان خود وارث پیشینیان بودند، سپس خود موروث شدند. شکر نعمت نکردند، بر اثر نافرمانی دنیا از دستشان رفت. از ناسپاسی نعمتها بپرهیزید که نکبت دامنگیرتان نشود.»
دیدن از براثا: براثا قریه ای بود قدیمی در غرب بغداد، که آوازه آن به پیش از اسلام می رسید. براثا پیش از اسلام جایگاه عبادت مؤمنان بوده و بزرگانی چون ابراهیم خلیل و عیسی و مادرش مریم(ع) در آن جایگاه تردد داشته اند.
منابع شیعی و سنی حکایت از آن دارد که علی(ع) دربازگشت از نبرد نهروان در سال ۳۷ه. ق. درنزدیکی براثا در حمامی غسل کرده و در آن نماز خوانده است. (۲۰)
امام سجاد(ع) در این باره فرموده است:
«حضرت امیر(ع) پس از جنگ با خوارج، با سپاه به این سرزمین آمد. از نام آن سرزمین پرسید. گفتند زوراء. حضرت [با توجه به سابقه ای که از آن درنظر داشت] فرمود: از آن دوری کنید. پس از اندکی راهپیمایی، صومعه ای نمایان شد که راهبی سالها در آن عبادت می کرد. حضرت پیاده شد. راهب به دیدار امام آمد و گفت:این جایگاه بزرگی است و عیسی و مادرش در این جا نماز گزارده اند. سپس حضرت در نزدیکی آن به کاوش پرداختند با پای مبارک خاک را کنار زدند چشمه ای آشکار شد. امام گفتند: این همان چشمه مریم است. به فرمان امام پس از هفده زراع خاک را پس زدند سنگ سپیدی نمایان شد. فرمود: این همان سنگی است که مریم عیسی را بر آن نهاد. حضرت به روی سنگ مشغول نماز شد و خیمه خود را بر آن نصب کرد. امام و سپاهیان چهار روز در سرزمین براثا درنگ کردند.» (۲۱)
در گزارش دیگر آمده که حضرت به راهب گفت:
«ابراهیم خلیل نیز در این جایگاه نماز گزارده است.» (۲۲)
سفر به بابل: بابل، یکی از خاستگاههای تمدن جهان باستان بوده که سالیان دراز حکومت گران بر بین النهرین و مناطق اطراف این شهر را مرکز حکومت خود قرار داده بوده اند. نمرود، طاغوت معاصر ابراهیم خلیل، در این شهر زندگی می کرده و ابراهیم مبارزه علیه بت پرستی و ستم را از این نقطه آغاز کرده است. با گذشت هزاران سال هنوز آثار بسیاری از تمدن نابود شده بابل در عراق پا بر جاست و جهانگردان از آن دیدن می کنند.
علی(ع) پس از نبرد نهروان به سرزمین بابل آمد و در آن جا سپاهیان خود را به موقعیت جغرافیایی و سرگذشت ساکنان گذشته آن توجه داد و پایان گناه و فساد را به عیان به رزمندگان همراهش نمایاند.
جویره بن مسهر گوید:
«با امیرمؤمنان(ع) در جنگ نهروان به سرزمین بابل آمدیم. امام از مرکب فرود آمد و گفت:
ای مردم این سرزمین نفرین شده و سه بار در روزگار ویران شده است. یکی از شهرهای زیرورو شده که در قرآن از آن یاد شده (۲۳) همین سرزمین است. در این زمین بت پرستیده شده و سزاوار پیامبر و وصی او نیست، در آن نماز گزارد. سپس حضرت از آن جا به کناری رفتند و نماز گزاردند.» (۲۴)
استفاده از تجربه های دیگران: علی(ع) به سیر حوادث بشر، تاریخ پیامبران گذشته علاقه مند بود. اخبار آنان را از دانایان پیش از خود می پرسید. (۲۵) امام فرزندش حسن(ع) را به کاوش در رویدادهای گذشتگان و استفاده از تجربه های آنان دعوت کرده است. (۲۶) آن حضرت در سیاحتها تلاش می کرد از تجربه های سیاسی و اجتماعی ملتهای دیگر با خبر گردد و از آن در زندگی استفاده کند. از جمله:
دیدار با نویسنده ویژه انوشیروان: از رخدادهای سفر علی(ع) به نهروان دیدار با نویسنده ویژه انوشیروان پادشاه پرآوازه ساسانی بود. امام با خبر شد یکی از نویسندگان دربارساسانی زنده است و آگاهیهای سودمندی از تاریخ و سیاست دارد. او را که دارای هوش سرشار، ولی از دیده محروم بود، به نزد امام آوردند. نامش جمیل بود.امام از او پرسید:
«انسان چگونه باید زندگی کند و رفتارش بهتر است چگونه باشد؟
او گفت: بهتر است دوستانش اندک و دشمنانش بسیار باشد.
امام فرمود: سخنی نو می شنوم. مردم بر این همداستانند که دوستان اگر بیش تر باشند بهتر است.
جمیل گفت: واقعیت برخلاف گمان مردم است. دوستان زمانی که جملگی برای برآوردن نیاز انسان در کوشش اند، به درستی کار را به انجام نمی رسانند. گذشتگان گفته اند: از بسیاری ملاحان کشتی غرق گردد.
امام فرمود: آن را تجربه کرده ام. درست است. فایده بسیاری دشمنان کدام است؟
گفت: دشمنان که بسیار باشند آدمی همواره مواظب خویش است، تا کار او دستاویز آنان قرار نگیرد و از خطر مصون ماند.
امام سخن او را پسندید.» (۲۷)
ج: سیاحت در سیرت دیگر امامان
در زندگی دیگر امامان نیز، گردشگریهای ثمربخش و سازنده بسیار دیده می شود و جامعه اسلامی معاصر آنان از سیر و سفر برای رشد کمالات انسانی و غنی ساختن فرهنگ جامعه بهره می بردند. از یاوران امام زمان به عنوان «المرابط السیاح » (۲۸) مجاهدان جهانگرد یاد شده که نشانگر آن است که حکومت جهان و کارگزاری ملیتها و هماهنگی فرهنگهایی گوناگون آشنایی عمیق با تاریخ و جغرافیا و فرهنگها را ایجاب می کند و یاران امام با گردش در کرانه های جهان خود رابرای خدمت به اسلام آماده می سازند.
دیدار با علمای ملل ونحل: در روایتی امام صادق(ع) فرموده است: امام حسن مجتبی در زمان حکومت امیرمؤمنان، به خواهش سلطان روم برای تحقیق پیرامون پاره ای مسائل کلامی میان اسلام و مسیحیت به روم سفر کرد. امام در این سیاحت پاره ای از عقاید اسلام را برای ترسایان رومی برشمرد. حاکم روم، پیکره هایی از پیامبران و کشورگشایان گذشته بشریت راکه نیاکان او به یادگار داشتند، به حضرت نشان داد و خواهان شناسایی آنان شد. امام یکایک آن پیکره ها را شناسایی کرد. (۲۹) این سفر تاثیر بسیاری در نگرش رومیان نسبت به اسلام علوی به جای گذاشت.
امام باقر(ع) نیز در زمانی که به فرمان هشام بن عبدالملک از مدینه به شام رفت، از فرصتهای به دست آمده استفاده فراوان برد و در گوشه و کنار آن سرزمین به گشت وگذار پرداخت.
امام باقر به همراه امام صادق(ع) در آن جا به میان مردم می رفت و به آنان که سالها از تماس با خاندان رسالت محروم بودند، آگاهی می بخشید.
روزی امام در میان شامیان نشسته و به پرسشهای آنان پاسخ می داد، دید گروهی از ترسایان به سویی در حرکتند.
گفته شد آنان در این کوهسار دانشمند بزرگی دارند که یاران حواریون عیسی را درک کرده است و سالی یک بار به پیش او رفته و مشکلات خود را از او می پرسند.
امام فرمود: باید به نزد او برویم. سپس حضرت لباسی مانند نصارا پوشید و سررا با لباس خود پوشاند و به طور ناشناس در میان ترسایان بر آن عالم مسیحی وارد شد.
آن دانا مرد که از پیری ابروانش به روی دیدگانش فرو افتاده بود، درجمع مردم امام را ناآشنا تشخیص داد و پس از آن که دانست او از ترسایان نیست، پرسشهایی را با امام در میان گذاشت و پاسخ شنید.
سپس امام پرسشهایی را از او کرد که وی در جواب فرو ماند. این گفت وگو، در روان حقیقت جوی آن پیر جهاندیده تاثیر مثبتی بر جای گذاشت. به گزارشی به دست امام مسلمان شد. (۳۰)
در دوره بنی عباس، سفر برای مذاکره علمی و دیدار علمای مذاهب و ادیان با یکدیگر رایج بود. در زمان هارون گروهی از دانشمندان اسلامی برای دیدار و مذاکره مذهبی به یکی از کشورهای غیرمسلمان سفر کرده اند. (۳۱)
سفرهای سیاحتی تجارتی: سفرهای تجارتی بخش دیگری از سیاحتهای مسلمانان در آن دوره بوده است. با گسترش اسلام در شرق و غرب عالم. تجار، مهم ترین وسیله ارتباط فرهنگی و رونق اقتصادی بودند. آنان به شهرهای گوناگون سفر می کردند. کالا می بردند و کالا می آوردند و به همراه تجارت پیام و فرهنگ دین را به این و آن سو منتقل می ساختند.
در میان یاران امامان، گروه بسیار بزرگی از تاجران بودند که برخی از آنان افزون بر سفر به بلاد اسلامی به سرزمینهای مشرکان که در تحت نفوذ دولت اسلامی نیز نبود سفر می کردند. از جمله آنان حماد سمندری بود. او از یاران امام صادق بود. و زادگاهش سمندر، از توابع قفقاز و خزر، در نزدیکی گنجه کنونی. وی تاجر بود و به سرزمین ترکان که هنوز مسلمان نشده بودند رفت و آمد داشت:
«شریف تفلیسی از حماد نقل کرده به امام صادق گفتم:
«من به سرزمین مشرکان رفت و آمد دارم. برخی از یارانم به من گفتند: اگر در سرزمین آنان بمیری در قیامت با مشرکان برانگیخته خواهی شد.
امام به من فرمود:
ای حماد: تو در آن سرزمین از ولایت ما سخن به میان می آوری.
گفتم: آری.
فرمود: در سرزمین اسلام نیز آزادانه می توانی از اهل بیت دفاع کنی.
گفتم:خیر.
فرمود: تو اگر در آن دیار بمیری به مانند امتی محشور خواهی شد و نور تو پیشاپیشت حرکت خواهد کرد.» (۳۲)
داود رقی، از امام صادق(ع)، برای سفر به سرزمین سند، برای رفع مشکلات زندگی با امام صادق مشورت کرد. او از سفر دریایی وحشت داشت که امام او را تشویق به این سفر کرد. (۳۳)
شقیق بلخی از هواداران امام کاظم، در آغاز کار دارای ثروت و مکنتی فراوان بود و سفر تجاری بسیار داشت. او کالاهایی را از سرزمین اسلام به بلاد ترکان که هنوز مشرک بودند می برد. (۳۴)
در این دوره، تجار نقش بارزی در گسترش اسلام در میان مشرکان ایفا کرده اند. در زمان خلافت معتصم عباسی، بخشی از سرزمین کشمیر توسط تجار مسلمان، به اسلام گرویدند. (۳۵)
سیاحتهای تفریحی: در سیره مسلمانان آن روز، چونان امروز، مردم برای آرامش روح و روان به سرزمینها و واحه های خوش آب و هوا سفر می کردند. این سیره مورد رضایت امامان(ع) بود. تنها آن دسته از سفرهای تفریحی در نظر امامان ناپسند بوده که سفر با لهوولعب و اسراف همراه باشد. (۳۶)
در زندگی خود امامان سیاحتهای تفریحی هر چند اندک و کوتاه، دیده می شود. امام صادق(ع) برای تنزه و استراحت گاه دور از خانه به سر می برد و امام رضا(ع) برای آرامش روح و جسم، به همراه کسان خود راهی سرزمین دیگر می شد. (۳۷)
سفرهای زیارتی و سیاستی: زیارت پدیده ای است دینی که جهان طبیعت را به عالم بالا و رهرو را به جماعت مومنان پیوند می دهد و رابطه رهرو و رهبر را پایدارتر می سازد. زائر با نزدیک ساختن خود به جایگاه محبوب، با او تجدید پیمان می کند. جاده های ایمان رهروان هدف مند را به دور یکدیگر جمع و آنان را هماهنگ می سازد، اندیشه ها را در میانشان رواج داده و مؤمنان و موحدان را هم پیمان می سازد. زائر با دیدن نمادهای دینی و یا زیارت شهیدانی که در راه ایمان و پاکی به خاک افتاده اند، خود را به آرمانهای آنان نزدیک ساخته و با زیارت پیشوایان دین با آنان تجدید دیدار و بیعت می کند. مسلمانان در زمان پیامبر افزون بر زیارت آن حضرت به زیارت شهدا می رفتند و پس از پیامبر مزار او میعادگاه مسلمانان بود.
مؤمنان، راه و رسم و حرکات و سکنات پیامبر را از نظر دور نمی داشتند. مکانهایی را که پیامبر تردد می کرد کاوش می کردند. هرجا حضرت نماز خوانده بود برای تبرک نماز می گزاردند. مسلمانان پس از پیامبر به سرزمین حدیبیه سفر می کردند و در کنار آن درختی که بیعت رضوان در آن جا انجام گرفت، نماز می خواندند. (۳۸)
پیروان اهل بیت، افزون بر زیارت پیامبر به دیدن امامان و یا زیارت مزارشان می شتافتند، مسائل دینی را از ایشان پرسیده و واجبات مالی خود را ادا می کردند و خطمشی سیاسی خود را از آنان الهام می گرفتند.
از دوران امام سجاد تا زمان غیبت، جاده ها همواره شاهد عبور کاروانهای زائران بوده است و این اعتقاد در میان شیعیان ریشه داشته که حج با زیارت امام کامل می گردد. شیعیان پس از سفر حج زیارت پیامبر و امامان را ازیاد نمی بردند. دوران امام باقر و صادق شاهد گسترش این سفرها بوده است. با آمدن امام رضا(ع) به خراسان، شیعیان از خراسان و عراق و حجاز در مرو به زیارت امام می رفتند. دعبل خزاعی از کسانی است که از بغداد به دیدار امام رفت و مدتی در کنار حضرت ماند. در دوره امام حسن عسکری نیز پیروان اهل بیت، بویژه ایرانیان و خراسانیان به صورت گروهی به دیدار امام شتافته اند (۳۹) . از آن سو، امامان نیز با بودن زمینه و شرائط، به دیدار پیروان خود می رفتند و با حضور در محافل ایشان، از آنان بازدید می فرمودند.
پس از شهادت امامان مزارشان میعادگاه شیعیان بود. بویژه زیارت امام حسین(ع) نماد مبارزه با ستم شمرده می شد. مردم از هر سو به کربلا می رفتند و هیچ مانعی آنان را از این سفر نمی توانست باز دارد. امامان، امام حسین را زیارت می کردند و موالیان آنان نیز با زیارت کربلا با آرمانهای شهیدان نینوا تجدید بیعت می کردند.
جابربن عبدالله انصاری اندکی پس از شهادت امام به کربلا رفت و پس از آن، توابین که در میان آنان، شمار زیادی از صحابه و تابعین بودند، در کنار تربت امام در مبارزه علیه ستم امویان پیمان خون بستند. (۴۰)
از این روی، ستمکاران اموی احساس خطر کردند و با جعل روایتهایی از زبان پیامبر تلاش کردند مردم را از دیدار مشعلداران هدایت و آزادی باز دارند و در مرتبه بعد، یا دمانهای اسلام و اهل بیت را از روی زمین بزدایند.
محمدبن شهاب زهری از پیامبر روایت کرده است:
«لاتشد الرجال الا الی ثلثه مساجد، المسجد الحرام و مسجدی و مسجد بیت المقدس و ان الصخره التی یروی ان رسول الله وضع قدمه علیها تقوم لکم مقام الکعبه.» (۴۱)
بار سفر بسته نمی شود، مگر برای سه مسجد: مسجدالحرام و مسجد خودم و مسجد اقصی و همانا سنگی که روایت می شود که پیامبر قدمش را در هنگام معراج بر آن نهاده، برای شما جایگزین کعبه است.
این حدیث در تعبیرهای گوناگون در کتابهای روایی اهل سنت وارد شده است و گروهی از اهل سنت آن را دلیل نامشروع بودن زیارتهای بزرگان دین به جز سفر به این سه مسجد دانسته اند.
شواهد دلالت دارد که این روایت از حدیثهای جعلی است که در زمان بنی امیه برای هدفهای سیاسی دستگاه خلافت درست شده است.
علاوه بر آن که زهری، راوی حدیث، شخصی است ناشایست و در مخالفت اهل بیت پیامبر، بویژه علی(ع)، روایتهایی از او گزارش شده است. زهری از کارگزاران و حامیان عبدالملک مروان بوده است.
پس از تسلط عبدالله بن زبیر بر مکه، عبدالملک مروان برای این که مردم به زیارت کعبه نروند و عبدالله زبیر افکار آنان را از بنی امیه جدا نکند، این حدیث منسوب به پیامبر در میان شامیان منتشر شد و مبلغان اموی آن را به سرتاسر سرزمین اسلامی رساندند، تا بدین وسیله مردم به جای آن که با نا امنی راه هها و جنگ، به مکه روند آهنگ بیت المقدس کنند و ثواب زیارت مکه بدون درد سر برایشان فراهم گردد.
یعقوبی در این باره چنین گزارش داده است:
«عبدالملک مروان، بر اثر آن که مکه در تصرف عبدالله زبیر بوده، شامیان را از سفر مکه باز داشت. مردم بی تاب شدند و گفتند. ما را از زیارت واجب باز می داری؟
گفت: این محمدبن شهاب زهری است که از پیامبر روایت می کند: مسلمانان تنها به سوی سه مسجد کوچ کنند: مسجدالحرام، مسجد من و مسجد اقصی و آن سنگی که پیامبر قدمش را بر آن گذاشته جای کعبه را می گیرد. سپس عبدالملک، گنبدی را بر فراز صخره بنا نهاد و بر آن پرده های ابریشمی آویخت و برای آن کلیددار تعیین کرد و به مردم گفت در اطراف آن طواف کنند. روزگار بنی امیه چنین بود.» (۴۲)
رهبر معظم انقلاب، در بررسی شرایط زمانی و مکانی صدور این روایت آن را از ساخته های زهری دانسته اند:
«این حدیث، مال آن زمانی است که عبدالله بن زبیر بر مکه مسلط بود و هر وقت مردم می خواستند به حج بروند مجبور بودند که در مکه، منطقه ای که زیر نفوذ ابن زبیر است چند روز بمانند و این فرصت بسیار خوبی به عبدالله زبیر می داد که علیه دشمنان خودش و از همه مهم تر عبدالملک مروان، تبلیغات کند و چون عبدالملک مروان مایل بود که مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، لذا بهترین و آسان ترین راه را در این دید که حدیثی جعل کند که آن حدیث شرف و منزلت مسجدالاقصی را به اندازه مکه و مدینه بداند و حتی آن سنگی که در مسجدالاقصی است به قدر کعبه شرف داشته باشد. در حالی که در عرف و فرهنگ اسلامی هیج نقطه ای در دنیا جایگزین سنگ کعبه و حجرالاسود نمی شود.» (۴۳)
پیامدهای ناگوار کار عبدالملک منحصر به دوران بنی امیه نبود. بلکه وارد فرهنگ اسلامی شد تا آن جا که آثار آن را در قرن پنجم نیز مشاهده می کنیم. ناصر خسرو، درگزارش خود از بیت المقدس در قرن پنجم، می نویسد:
«بیت المقدس را اهل شام و آن طرفها قدس گویند و از اهل آن ولایات کسی که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بایستد و قربانی عید کند.» (۴۴)
دیدن آثار به جای مانده پیامبر و صحابیان، از هدفهای زیارتی مسلمانان بود. مردم، پس از زیارت پیامبر در کنار خانه های ساده و بی آلایش زنان پیامبر، خانه کوچک فاطمه و علی درنگ می کردند و حال و هوای روزگار پیامبر را در آن می جستند و صفا و سادگی آنان زائران را متاثر می ساخت ولیدبن عبدالملک، به بهانه گسترش حرم و مسجد پیامبر، خانه های همسران پیامبر را خراب کرد و آن آثار پر اهمیت و جایگاه های نزول آیات قرآن را از میان برد. بسیاری از مسلمانان به این کار اعتراض کردند و بر آن پای می فشردند که این آثار و خانه ها بسان روز نخست استوار ماند و نمادهای اسلام حفظ شود، به گزارش یعقوبی:
«ولید به عمربن عبدالعزیز، حاکم مدینه نوشت: مسجد پیامبر خراب و خانه های پیرامون آن، از جمله سراهای زنان پیامبر داخل در مسجد گردد. چون کار را آغاز کرد خبیب فرزند عبدالله زبیر به عمر گفت: تو را به خدای سوگند که با این کار خود مورد نزول یکی از آیات قرآن را از میان نبری خدا فرموده: «ان الذین ینادون من وراء الحجرات.» (۴۵)
عمر دستور داد او را صد تازیانه زدند و بر تنش آب سرد پاشیدند، چون هوا بسیار سرد بود خبیب در زیر تازیانه از بین رفت.» (۴۶)
عطا خراسانی در تاثر مسلمانان از خراب شدن خانه های پیامبر گفته است:
«من خانه های زنان پیامبر را دیدم که با شاخه های خرما پوشانده شده بودند و به جای در، پرده ای مؤئین آویخته. من آن جا بودم که نامه ولید خوانده می شد که در آن امر شده بود: خانه های پیامبر در مسجد داخل شود.مردم را مثل آن روز گریان ندیده بودم.
سعیدبن مسیب در آن روز چنین می گفت:
به خدای سوگند، آرزو داشتم خانه ها را به حال خود گذارند تا مردم مدینه و زائران سرزمینهای دوردست ببینند که پیامبرش در زندگی به چه بسنده کرده است. تا این مطلب مردم را از افزون طلبی و تفاخر، به پارسایی و ساده زیستی وادارد. در مجلسی دیگر ابو امامه گفت: ای کاش، خانه ها خراب نمی شد، تا مردم از ساختن بناهای غیرضروری دوری جویند و ببینند که پیامبری که کلیدهای گنجهای دنیا در دستش بود، به چه اکتفا کرده است.» (۴۷)
امام رضا(ع) در مسیر سفر از مدینه به خراسان آثار و نشانه های بسیاری از خود به جای گذاشت. پیروان اهل بیت، بویژه مردم ایران برای یاد بود امام در مناطق عبور حضرت یادمانها و قدمگاه هایی را بر پای داشتند و به دیدن جاهای گذر امام می آمدند.
امام در نیشابور در منطقه کهلان در چشمه ای غسل کرد. شیعیان از آن روز تا دوره شیخ صدوق، هنگام گزارش خبر، از آن چشمه باز دید می کردند. (۴۸)
دیدن آثار باستانی: در نگاه دین باوران روزگار امامان آثار باستانی منبع معرفت و عبرت و مایه کسب دانش تلقی می شد و مسلمانان برای دیدن آثار گذشته به سرزمینهای دور دست سفر می کردند و هیچ گونه مخالفتی از سوی امامان نسبت به این گونه سیاحتها و یا بازدید از شهرهای مخروبه باستانی دیده نمی شود. امامان خود برای آگاهی از تاریخ باستان در کاوش بوده و اطلاعات ذی قیمتی از شهرها و آثار گذشتگان در اختیار داشتند و در مواردی از آثار معابد و مساجد انبیاء بازدید کرده اند. امام باقر(ع) با مردی از اهالی یمن پیرامون اوضاع جغرافیای یمن، خاستگاه تمدن قوم سبا و… گفت وگو کرد. امام از مناطقی نام برد که رویدادی از تاریخ گذشتگان در آن به وقوع پیوسته است. مرد یمنی از آگاهیهای امام درباره یمن به شگفت آمد و اظهار داشت، شما چه قدر با این مناطق آشنایی دارید. (۴۹)
اینک چند نمونه از سفر مسلمانان و ائمه برای بازدید از آثار گذشتگان:
بازدید از شهری در مغرب: در زمان امام سجاد، موسی بن نصیر عبدی کارگزار عبدالملک مروان در اندلس، به عبدالملک گزارش کرد که مردم این جا از شهری باستانی گفت وگو می کنند که در این منطقه وجود دارد و می گویند به دست سلیمان بن داود بنا شده و آثار بسیاری از گذشتگان در آن دیده می شود. من علاقه مند دیدن این شهرم، ولی این سفر نیازمند هزینه های بسیار است. عبدالملک فرستاده ای به مغرب فرستاد تا همراه موسی از آن شهر بازدید کنند. موسی از آن شهر دیدن کرد و شگفتیهای در آن دید کرد. بر یکی از دیوارهای آن شهر اشعاری به زبان عربی دید که از آمدن نجات بخش بشریت در آخرالزمان خبر می داد. زهری آن سخنها را با امام سجاد مطرح ساخت. امام فرمود: مقصود از آن مهدی است. (۵۰)
دیدن از جایگاه های نماز و منزلگاه پیامبر: ائمه(ع) و یاران، به مناطقی که پیامبر در آن جا نماز گزارده و یا اردوگاه سپاهیان اسلام در آن جا بوده سفر می کردند و در آن جا بازدید کرده و برای تبرک نماز می گزارده اند. (۵۱)
مسجد سهله: مسجد سهله در کوفه از مناطق باستانی بوده که امامان و بسیاری از ابرار از آن دیدار کرده اند. امام صادق درباره این مکان فرموده است:
«مسجد سهله، مکان استراحت ادریس پیامبر بوده و ابراهیم از آن جا آهنگ مبارزه با عمالقه کرده است. و داود از آن جا به جنگ جالوت رفته است. در مسجد سهله سنگی وجود دارد که تصویر همه پیامبران بر آن نقش بسته است.» (۵۲)
جهانگرد مسلمان در چین: منصور دوانیقی به طورناشناس درمکه طواف می کردکه صدای ناله حزینی شنید که از ستم بنی عباس شکوه داشت. منصور او را به حضور طلبید و علت ناله اش را جویا گردید. وی گفت: تو میان خود و مردم فاصله انداخته ای و گوشهای تو برای شنیدن ناله دادخواهی ستمدیدگان بسته است. تو میان خود و مردم با حصارهایی از گچ و آجر و درهای آهنین فاصله انداخته ای و کارگزارانی ستمکار و رشوه خوار بر مردم چیره اند. سپس آن مرد از تجربه های خود درباره اداره جامعه و دادرسی مردم در دیگر نقاط جهان سخن گفت و از آنچه در سفر به چین دیده اظهار داشت:
«من در گذشته پیوسته به سرزمین چین سفر می کردم در آن جا حاکمی بود ناشنوا که گریه می کرد. یکی از وزیران از سبب گریه اش پرسید. وی گفت: من از ناشنوایی خود گریه نمی کنم، ولی از آن نالانم که صدای دادخواهی ستمدیده ها را نمی شنوم. ولی اگر ناشنوایم، ولی بیناییم برجاست. پس در میان مردم ندا کرد که تنها ستمدیدگان لباس سرخ بپوشند. وی از آن پس، سوار پیل می شد و برای دادرسی مردم در هر سو گردش می کرد. این سیرت مشرکی است که نسبت به مردم خود چنین مهربان است.» (۵۳)
این ماجرا شاهد ارتباط فرهنگی میان دنیای اسلام و سرزمین چین در آن روزگار است و این مطلب که سیاحان می توانند حاملان تجربه های سیاسی و اجتماعی ملتها به یکدیگر باشند.
مدائن: از روزگار بازدید علی(ع) از مدائن و نماز گزاردن آن حضرت در ایوان کسری، این نقطه مورد توجه مسلمانان، بویژه شیعیان بود و مسلمانان در عبور از عراق از مدائن بازدید می کردند. در زمان امام صادق نیز این رویه رایج بود. در ماجرای بنای بغداد منصور دوانیقی قصد آن کرد که ابزار و لوازم مدائن را به بغداد منتقل کند و با سنگ و آجر و چوبهای آن مدینه السلام را بنا کند، خالدبن برمک او را از این کار بازداشت. خالد سه دلیل برای مخالفت خودآورد:
«۱٫ ایوان مدائن دلیل حقانیت اسلام است. هر کس شکوه و عظمت آن را ببیند می فهمد که تمدن و قدرت ساسانیان را جز پیامبری راستین نمی تواند از میان ببرد.
۲٫ علی بن ابی طالب در ایوان مدائن نماز گزارده است.
۳٫ زیان خراب کردن آن بیش از سود آن است.
منصور به خالد گفت: تو به سوی ایرانیان گرایش داری. سپس بدون توجه به افکار عمومی به خراب کردن آن مشغول شد. چون یک سوم آن را از میان برد متوجه گفته خالد شد و از آن کار دست بازداشت.» (۵۴)
شهر باستانی تدمر: تدمر شهری باستانی بوده است در سوریه فعلی، که با امپراطوری رومانی روابط نزدیکی داشته و قرار گرفتن آن بر راه تجاری… آن را ثروتمند و با شکوه کرده بود. این شهر پیش از اسلام بر اثر حوادثی رونق خود را از دست داده و سرانجام به تصرف مسلمانان درآمد. و آثار فراوان از حجاریها و مجسمه ها و بناهای مدرن را از عظمت بربادرفته خودرا به مشاهده مردم گذاشت. (۵۵) مسلمانان از آن بازدید می کردند و به دیده عبرت در آن می نگریستند. از جمله، ذوالنون مصری از مسلمانان معاصر امام کاظم، بسیار سیاحت می کرد و از شهرها و سرزمینهای فراوانی دیدن کرده بود. او در گردشگریهای خود در صحرای سماوه روزی به بازدید تدمر رفت و در آن جا به دین آثار به جای مانده از روزگار رونق و آبادانی این شهر مشغول گشت. او در میان خرابه ها خانه هایی را دید که یکدست از سنگ تراشیده شده بود. ذوالنون، به جست وجو و کاوش در میان خرابه ها مشغول گشت. در میان سنگها به نوشته ای برخورد، که حکایت می کرد که یکی از علویان مخالف حکومت عباسیان، و هارون آن را نوشته است.
مرحوم علامه مجلسی احتمال داده است آن مرد علوی امام کاظم(ع) بوده باشد که به تدمر رفته و آن شکوائیه را در ستم حاکمان از خود به یادگار نهاده است. (۵۶)
خورنق و سدیر: خورنق، قصری بود در کنار حیره در روبه روی رود فرات که نعمان بن امرءالقیس آن را برای اقامت بهرام گور پسر یزدگرد بنا کرد. نعمان در پایان سازنده آن را از بین برد که در بین عرب ضرب المثل شد. این قصر که در شکوه و زیبایی بی مانند بود، در روزگار نعمان دوران عزت و اقتدار خود را می گذراند، ولی سرانجام ساکنان آن مورد خشم شاهان ایران قرار گرفتند و از میان رفتند و آن بناها به ویرانه تبدیل شد در دوره اسلام، مسلمانان برای سیاحت و عبرت از تاریخ، گاه و بی گاه از آن سر می زدند و ناپایداری جهان ستم را با چشم می دیدند.
«یکی از صالحان گفت: مرا به کوفه شغلی بود به خورنق و سدیر بگذشتم، سراهای نعمان بن منذر را دیدم همه خراب گشته و از آن جز اطلال ورسوم چیزی دیگر نمانده، ساعتی برای اعتبار در آن جا توقف کردم آن گاه گفتم: این سکانک این چیرانک، این قطانک.» (۵۷)
اهرام مصر: گفت وگو از شگفتیها و دیدن چیزهای شگفت انگیز، همواره از مسائل مورد علاقه مردم بوده و مسلمانان درمحافل خود از دیدنیها و شنیده های شگفت انگیز برای یکدیگر تعریف می کردند (۵۸) و در شرایط ممکن برای دیدن آن سفر می کردند و این کار از سفرهای لغو و بیهوده به حساب نمی آمد.
مسلمانان به آثار و خبرهای شگفت انگیز امتهای جهان علاقه مند بودند و تلاش داشتند از ویژگیهای آن آگاه شوند.
اهرام مصر از شگفتیهای دنیای آن روز بود. پس از گشوده شدن مصر توسط مسلمانان، اهرام مصر شگفتی همگان را برانگیخت و افرادی برای گشودن رمز و راز آن دست به کار شدند.
مامون عباسی از افرادی بود که بدین کار رغبت داشت. او به مصر سفر کرد و فرمان داد در پیرامون اهران نقب زنند. افراد پس از تلاش بسیار موفق شدند به بخشی از آن دست پیدا کنند. در آن جا خانه هایی بزرگ یافتند که جنازه هایی را در خود جای داده بود. (۵۹)
سپس، گروه دیگری از مسلمانان دست به کاوش زدند. احمدبن طولون با همراهی هزار کارگر و بنا به حفاری اهرام مشغول شد، پس از یک سال کار به سردابه ای رسیدند که نوشته ای به زبان سریانی در آن یافت شد که پس از فرستادن آن به نزد عالمی در هند، که زبان سریانی می دانست، به مطالب نوشته و نویسنده آن دست پیدا کرد. (۶۰)
بازدید از آرامگاه اصحاب رقیم: در قرآن کریم از اصحاب رقیم به بزرگی یاد شده و در روایات اسلامی درباره آنان برای مردم گفت وگو شده است. در دوره عباسیان چنین شهرت یافته بود که اصحاب رقیم در سرزمین روم قرار دارند.
واثق با الله، محمدبن موسی خوارزمی ستاره شناس، را با عده یی به بیزانس فرستاد تا درباره محل غاری که می گویند اصحاب رقیم در آن جا مدفون شده اند، تحقیق کند و خوارزمی به سرزمین روم رفت و همراه راه بلدهایی که بزرگ روم با اوهمراه کرده بود به کوهی که اصحاب رقیم در آن جا بودند، رفت و پیرامون جسدهایی که به عنوان اصحاب رقیم به او نشان دادند تحقیق کرد. این قبرها در روستای خرمه میان عموریه و نیقیه قرار داشتند. (۶۱)
آثار ذوالقرنین: درقرآن کریم و روایات اسلامی از ذوالقرنین بسیار یاد شده است. قرآن از او چنین یاد کرده که در سیاحت خود، در نقطه ای از جهان برای جلوگیری از تجاوز اقوامی مهاجم، به نام یاجوج و ماجوج به مردمان مجاور خود سدی پولادین ساخت.
و نیز در متون اسلامی، درباره ظلمات و سرزمین تاریک که اسکندر در پی یافتن آب حیات وارد آن شد، گفت وگو شده است.
در این که آن سد کجاست و آیا هم اکنون وجود دارد، همواره میان مسلمانان گفت وگو بوده است و نیز در این که آیا ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است یاخیر و این که سرزمین تاریک در کجاست، موضوع بحث افراد کنجکاو بوده است.
در دوره امویان، مسلمه بن عبدالملک بن مروان در روزگار حکومت برادرش یزیدبن عبدالملک، فرمانده سپاه بود و با رومیان نبرد کرد. او در نبردهای خود به نقطه ای از زمین تاریک که گمان می برد همان ظلمت اسکندر یا ذوالقرنین است رسید و سعی کرد راز آن تاریکی را بازگشاید. گویند به سبب خاموش شدن مشعلی که همراه داشت از این کار دست کشید. (۶۲)
واثق بالله، برای تحقیق درباره سد یاجوج و ماجوج، شخصی به نام سلام ترجمان را با پنجاه جوان قوی و مخارج هنگفت به منطقه دربند و خزر فرستاد، آنان در سفری دراز که بیست و هشت ماه طول کشید، در بازگشت از سدی پولادین و مردمانی به نام یاجوج و ماجوج خبردادند و تکه ای از بنای آن سد را به عنوان نمونه برای واثق باز آوردند.
توضیح شما عالی بود
باسلام
من شهروند شهر وزوان هستم و شهروزوان زادگاه من می باشد .در آن زندگی می کنم و ساکن در آن هستم .حق هر شهروندی می باشد تا در مورد شهر خود اظهار نظر کند .من از مسولین مربوطه در موردعدم سکونت سه نفر از اعضای شورای شهر وزوان سوال نمودم ودر مورد کارهای انجام گرفته در مسجد جامع سوالی نپرسیدم و کاری به آن ندارم زیرا دارای هیئت امنا می باشد .من که ساکن وزوان هستیم باید برایش دلسوزی کنیم .اظهار در مورد شهر حق ماست و آن دخالت در امور نیست . من بر کل امور شهر وزوان آگاهی دارم و تمام مسائلی که در آن اتفاق می افتد را کاملا رصد می کنم .
سلام بر همکلاسی سابق خودم آقا مجتبی، اینقدر از جونایی مثل شما استفاده نکردن که اگر بگیم از جونا استفاده کنید شامل حال شما نمی شه خخخخخخ
آقا شوخی کردم، حرص نخور، عادت میکنی، عادت که کردی انوقت فقط می خندی…. درد جامعه ی ما عادته ترک عادت هم مرضه *help* *dash2*
امام جماعت مسجد جامع مدیریت شما بود که با نماینده آقای حاجی آنچنان برخورد کردید و نگذاشتید سخنرانی کند .اوضاع مسجد را کنترل فرمایید مسائل شهر را خودمان کنترل می کنیم .
گرفتاریهای شهر وزوان همین عدم آ گاهی میباشد کسی که تازه وارد این شهر شده واز مشکلات شهر نا آگاه است اعمال قانون ویا نقد را تخریب می داند وفق مقررات حتی اگر اعضای شورای هم ساکن باشند ونا کارامد باشند هم خلاف قانون است و این اقا هم نزدیک یکسال که به این شهر امده
امام جماعت مسجد جامع وزوان جواب لطفا!
۰۹۱۳۰۱۴۴۱۶۴
حسینی (امام جماعت مسجد جامع شهر وزوان )
کسی سوالی دارد بپرسد
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصیت به فرزندش امام مجتبی ـ علیه السلام ـ فرمود: از محل تهمت بر حذر باش و دوری کن، همچنین از مجلسی که به آن گمان بد برده میشود.
یک تهمت میتواند یک مسلمان را خراب یا زندگی هایی را فرو بپاشد ، پس همه باید سعی کنند که اولا درمورد کسی بی خودی وبدون مدرکی قاطع صحبت نکنند ، دوماً صحبت کردن در مورد آن شخص از نگاه دیگران که برای فرد تعریف کرده اند نباشد، سوماً نباید همه چیز را همه جا گفت .
اینجانب بعنوان امام جماعت مسجد جامع هر گونه نظر در مورد مناره ها یا مسجد و حسینیه یا هرگونه تخریب احتمالی را تکذیب مینمایم
دقت فرمائید تکذیب در مواقعی کاربرد داره که گفته ای را از شخصی بدون اطلاع وی و منصوب به وی ذکر کرده باشند، در این مورد کسی از شما مطلبی را ذکر نکرده است و همچنین با توجه به فحوای کلام جنابعالی بیشتر منظورتان این بوده است که (( اینجانب بعنوان امام جماعت مسجد جامع (اعلام می نمایم هر گونه ساخت و ساز و یا بازسازای باید با هماهنگی و جلب نظر این جانب انجام گیرد ….).یا یه همچین چیزی))
نمی دونم آخر این متن باید بگم پارسی رو پاس بداریم، امام جماعت و دریاب، زنده باد آق مجتبی خودمون…
کامنتی که با این متن شروع می شه از بنده می باشد، گویا اسم خود را به طور کامل وارد ننموده ام.
اینجانب بعنوان امام جماعت مسجد جامع هر گونه نظر در مورد مناره ها یا مسجد و حسینیه یا هرگونه تخریب احتمالی را تکذیب مینمایم ……
اینجا کجاست؟؟؟؟؟؟؟ مسجد؟؟؟ وزوان؟؟؟ قنات ! وزوان؟؟؟ بام وزوان؟؟؟ صبح وزوان؟؟؟ شورای وزوان ؟؟؟
خسته کننده شدید ؛ خواهشا برید هر جا که وزوان هست نه اینجا….
ممنون….
ومن الله التوفیق……
متاسفم برای کسایی که همه ی مسائل را با هم مخلوط میکنند که به خواسته ی خودشون برسن
در ضمن مسائل شهر هیچ ربطی به مسجد و حسینیه ندارد و ما دخالت نمیکنیم (شما با شورا یا هر فرد دیگه مشکل دارید پای مسجد و حسینیه را وسط نکشید )و هیچ کارشناسی نظری نداده که بعضی از افراد موضع میگیرند .
شما اگر با کسی مشکل دارید مثل مرد بایستید و طبق قانون بروید جلو نه اینکه پشت یک اسم بنام وزوانی یا امثال اون خودتون را قایم میکنید و زمین و زمان را بهم بدوزید که کسی را محکوم بکنید
هر کسی سوال داره حضورا بیاد بپرسه تا جواب بدهم
بعنوان مسئول هیات امنا اجازه توهین یا دخالت در امور مسجد را به هیچ کسی نمیدهم
از این دعوای بچه گانه هم چیزی عاید کسی نمیشه جز گناه
فقط دزدی و غیبت حرام نیست
و آبروی افراد بازیچه دست شماها نیست
آقای حسینی چون فرمودید هر کسی سوال داره بپرسد، از شما می خام بپرسم که چرا وقتی از روستاهای اطراف یا شهر مجاور کسی فوت می کنه عوامل مسجد جامع وزوان مانع از چسباندن اعلان فوت فرد مذکور در تابلوی اعلانات این مسجد می شوند هر چند مرحوم اقوام یا آشنایانی در این شهر داشته باشد؟آیا قانونی مبنی بر نصب اعلانیه وزوانی ها و غیر وزوانی ها در مسجد وضع کرده اید؟ آیا از این موضوع مطلعید که گمان نمی کنم بی اطلاع باشید.
لطفا در مقام یک مسلمان که امام جماعت هم هست به این مسئله پاسخ دهید.
این مشکل علنا برای بنده زمان فوت دو تن از اقوام پیش امد کرده است.
سلام
شماره گذاشتم که هر کسی سوال یا انتقادی داردتلفنی جوابگو باشم
در جواب جنابعالی
از روی که من به این شهر اومدم از روستاهای اطراف اعلامیه زیاد در تابلو دم مسجد دیدم ولی در صورتی که روی در و دیوار مسجد اطلاعیه یا اعلامیه ای باشد باز میشود
بحمدلله خیلی از مسائل حل شده است اگر موردی بود حضوری تذکر بدهید
بنده با هیچ یک از اعضای شورای شهر وزوان دعوای شخصی ندارم و به عنوان یک شهروند سوالی را از مسولین مربوطه پرسیده ام .در مسایل مسجد هم هیچ نظری نداده ام .سوال خود را با ذکر نام و نام خانوادگی خود در سایت محترم صبح میمه ارائه دادم و به قول خود شما مثل مرد حرفم را گفته ام . هیچ گونه دعوای بچه گانه ای در کار نبوده و نخواهد بود غیر از بیان قانونی که به تصویب رسیده است .به نظر همه علما انتقاد و سوال کردن اصلا گناه نیست .در آبروی کسی را زیر سوال نبرده ام. فقط سوال کردم که چرا سه تن از اعضای شورای شهر وزوان ساکن وزوان نیستند .
اقای خانعلی بنده از اول منظورم شما نبودید چون کاملا واضح حرفتون را زدید و اگر چنین برداشتی داشتید عذر خواهی میکنم
حرف من با کسانی بود که بدون هیچ مدرکی پای مسجد را به این مسئله باز کردند
و کسانی که اتیش بیار این معرکه شدند و به بنده تهمت زدند و خودشون را پشت اسم وزوانی یا امثال اون مخفی کردند و جالبتر اینه هیچ اطلاعاتی از مسجد جامع وزوان ندارند , گمانم اصلا وزوانی نباشند
ولی چیزی که شما گفتید با قانون حل بشه بهتر از اینه که در فضای مجازی بعضی افراد سواستفاده کنند
جناب حسینی امام جماعت مسجد جامع (جهانگیر) وزوان به عرض جنابعالی برسانم سایت صبح میمه یک دام است. واگرکسی در تله اش افتاد بیرون آمدن و رهایی اش غیرممکن است تابه حال که من ندیده ام همین صبح وزوان شهروزوان یکبار افتاد دیگه بیرون نیومد مواظب باشید جمع کنید وبروید نمازتون رابخونید وسرتون توکارخودتون باشه آخه این سایت همه فن حریفه عواملش هم در کارها موفقند زود آدم را ازپای درمیارند شما نمازتون رابخونید