قسمت ششم چگونه تعزیه خوان شدم ! روز بعد از این که نتوانستم نقشی در تعزیه برای خودم دست و پا کنم تصمیم گرفتم که زودتر از روز قبل به آنجا بروم تا شاید بتوانم نسخه ای برای خودم بگیرم .اذان ظهر که تمام شد به سوی منزل حاج آقا اکبریان حرکت کردم ،دلهره عجیبی […]
قسمت ششم چگونه تعزیه خوان شدم !
روز بعد از این که نتوانستم نقشی در تعزیه برای خودم دست و پا کنم تصمیم گرفتم که زودتر از روز قبل به آنجا بروم تا شاید بتوانم نسخه ای برای خودم بگیرم .اذان ظهر که تمام شد به سوی منزل حاج آقا اکبریان حرکت کردم ،دلهره عجیبی داشتم ، با خودم فکر میکردم ، دیگر شیخ بلال نمیتواند از ورود من به آنجا جلوگیری نماید زیرا خودم را save کرده بودم .وقتی به آنجا رسیدم دیدم هیچ خبری نیست ، درب آن منزل باز بود ولی از گروه تعزیه خوانی کسی نبود، خوب که دقت کردم ، دیدم اهالی خانواده دور هم ناهار میخورند.به ناچار عقب نشینی کرده و شروع به قدم زدن در آن اطراف کردم .با این که از ورود افراد به آنجا اطلاع کامل داشتم ،ولی هر از گاهی به داخل خانه سرک میکشیدم ، ببینم کسی داخل شده است.این کار من یک ساعتی ادامه داشت که دیدم مرحوم ملا عباسعلی شهیدی داخل شد.فرصت را غنیمت شمرده و به دنبال ایشان وارد منزل شده و بر جایگاه روز قبل مستقر شدم .مرحوم ملا عباسعلی که روز قبل ته و توی بیوگرافی من را در آورده بود ، مجدد با دیدن من سوالات روز قبل خود را تکرار کرد.فورا نخو سوزن را از روی طاقچه برداشتم و خودم را آماده سوزن نخ کردن کردم که گفت : فعلا احتیاجی نیست.چند دقیقه ای از ورودم به آنجا نگذشته بود که یکایک افراد تعزیه خوان وارد شدند.زمانی که مرحوم صدر خردمند آمدند به ایشان گفتم دیروز به من نسخه نرسید .ایشان گفتند : صبر کن تا آقای صابری تشریف بیاورند.هنوز صحبت ایشان به اتمام نرسیده بود که مرحوم صابری نیز رسیدند ، جمعیت حاضر در اتاق همگی به پا خاستند و بعد از تعارفات معمول بر سر جایشان نشستند.مرحوم خردمند در همان ابتدا به ایشان گفتند یک نسخه هم به ایراندوست بدهید.ایشان هم با تکان دادن سرشان به نوعی قبولی دادند.سر از پا نمیشناختم و منتظر بودم هر چه زودتر جعبه نسخه ها را به نزد ایشان بیاورند.وقتی جعبه نسخه ها آورده شد ، ایشان نسخه های ثابت شده و معلوم هر یک از تعزیه خوانها را دادند و به من اشاره کردند که بیا جلو ، پاورچین پاورچین جلو رفتم و دو زانو جلوی ایشان نشستم .نسخه ای را انتخاب کرده و به دست من دادند و گفتند : بخوان .ابتدا یک مرور سر سری کردم و سپس با صدای آهسته شروع به خواندن کردم که گفتند : نه این نشد با صدای بلند بخوان .وقتی شروع کردم با صدای بلند بخوانم ، جمعیت حاضر در اتاق به یکباره نگاهشان را به سمت من برگرداند.از طرز قیافه های اکثریتشان مشخص بود که از امتحان نتوانسته ام سربلند بیرون بیایم .هر دو نفرشان با هم صحبتهایی میکردند و معلوم بود که رای اکثریت بر این است که من نتوانسته ام خواندن نسخه را خوب از کار دربیاورم .
مرحوم حیدر آقای مقصودی خیلی سخت گیر بود ، مرحوم ملاغلامعلی معینیان نیز سخت گیر تر از ایشان و مرحوم زاهدی تنها کسی بود که هیچ عکس العملی چه مثبت و چه منفی از خود نشان نداد.دو باره و سه باره خواندم و هر بار بدتر از بار قبل و بر تعداد مخالفین خواندنم افزوده میشد.به ناچار مرحوم صابری نسخه را از دست من گرفته و نسخه ای دیگر به من داد .با این که فکر میکردم میتوانم از پس این یکی بر بیایم ، اما متاسفانه در این نوبت هم نتوانستم موافقت هیئت ژوری را کسب نمایم .مرحوم صدر خردمند که از قسمت بالای اتاق دقیق خواندن من را زیر نظر داشت گفت : پس چی بلدی ؟ چند وقته که گیر دادی میخواهی تعزیه خوان شوی ، تو که اصلا بلد نیستی بخوانی ! البته سبک آهنگ را نمیتوانستم درست اجرا کنم و تقریبا تمامی مخالف بودند .برخی ها سرشان را تکان میدادند ، برخی ها میگفتند: این کاره نیست ، نسخه را بگیرید ، برخی ها هم که کمی دلرحم تر بودند عقیده داشتند که ابتدا یک نفر به صورت صحیح بخواند و من از نحوه خواندن ایشان راه آهنگ را یاد بگیرم .حاج احمد ذاکران که آن زمانها در اوج جوانی و یکی از بهترین تعزیه خوانهای آن زمان و الان بوده و هستند نسخه را گرفته و با صدای بلند شروع به خواندن کردند .وقتی چند خطی از نسخه را خواندند آن را به من داده و از من خوستند که دوباره امتحان پس بدهم .امتحانی سخت و طاقت فرسا و بیش از بیست ممتحن سخت گیر ، نسخه را گرفته و دوباره خواندم .انگار قرار نبود من از این امتحان سربلند بیرون بیایم .صدای مرحوم زاهدی هم که کلا بی تفاوت بود درآمد و در بین حضار حتی یک موافق هم نداشتم .آزمون به انتها رسید ، بغض گلویم را گرفته بود ، از این که نتوانسته بودم نظر موافقشان را جلب نمایم از خودم بدم می آمد.تعزیه خوانها در حال آماده شدن بودند و من موقعیت دیروز خود را نیز از دست داده بودم .روز قبل مشتم باز نشده بود و آنها نمیدانستند که من چند مرده حلاجم ولی اینک همگی فهمیده بودند که من نمیتوانم آنطور که مد نظر آنهاست بخوانم .البته به نظر خودم شاید زیاد هم بد نمیخوانم ولی اصل بر این بود تا آنجا که میتوانند نگذارند فرد غریبه ای به داخل این انجمن نفوذ نماید.با این که از بند پ استفاده کرده بودم ولی پارتی هم نتوانست برای من کاری از پیش ببرد .چقدر پز داده بودم و به دوستان و رفقایم گفته بودم که من از فردا تعزیه خوان خواهم شد.حالا مانده بودم که چه جوابی به آنها بدهم ؟ اصلا چگونه با آنها روبرو شوم ؟ در وضعیتی گرفتار شده بودم که هر آن امکان داشت بغضم بترکد و بزنم زیر گریه ، در این حین مرحوم ملا عباسعلی به من گفت بیا این سوزن را نخ کن ، من که تا یک قدمی تعزیه خوانی پیش رفته بودم چاره ای جز این نداشتم که فعلا همان سوزن را نخ کنم ، شاید در طول مدت حضور من دلشان به رحم آمد و با تک ماده ای کارنامه قبولی من را امضا کردند.به این امید خودم را به نزد ملاعباسعلی رساندم و تند تند سوزن را نخ کردم ، با نخهایی که من در داخل سوزن قرار میدادم ملاعباسعلی سه یا چهار کوک بزرگ بیشتر نمیزد و من همواره یک سوزن با نخ آماده در دست داشته که به ایشان میدادم و سوزن بدون نخ را می گرفتم .ادامه مطلب در قسمت آینده .دوستان و کاربران گرامی در این دوران کسادی کار زیاد عجله نکنید ، گیرم که همه مطلب را در یک قسمت ارائه دادم ، برای فردا مطلبی نداریم .در نبود مادر باید با زن بابا ساخت .تا زمانی که موتور آقای شیبانی گرم شود و راه بیفتد ، چاره ای جز این نیست.همگی شما دوستان خوب و گلم را به ایزد منان میسپارم و برایتان آرزوی موفقیت را دارم .
اقا رضا کلی خندیدم و دلم باز شد.مخصوصا اینجا….. صدای مرحوم زاهدی هم که کلا بی تفاوت بود درآمد….
نامه زیباکلام به آیتالله جنتی درباره فساد
صادق زیباکلام – استاد دانشگاه – درباره موضوع «فساد» به آیتالله احمد جنتی نامه نوشت و مسئولیتهای و اختیارات شورای نگهبان را یادآور شد.
کد خبر: ۴۵۱۳۱۴
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۳۹۳ – ۱۰:۳۰ – 22 November 2014
صادق زیباکلام – استاد دانشگاه – درباره موضوع «فساد» به آیتالله احمد جنتی نامه نوشت و مسئولیتهای و اختیارات شورای نگهبان را یادآور شد.
متن این نامه که در خبرآنلاین منتشر شده، بدین شرح است:
«بسمه تعالی
حضرت آیتالله احمد جنتی
دبیر مکرم شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران
با سلام و تحیات، حضرتعالی در خطبههای نماز جمعه 30 آبان گلایه و اظهار تأسف از گسترش مفاسد و ناهنجاریهای موجود در کشور نمودید. با اشاره به برخی از آنها از جمله رشوهخواری، نزولخواری، بالا رفتن سن ازدواج، افزایش طلاق، مفاسد اقتصادی، زیر میزی پول گرفتن برخی از اطباء و … نارضایتیتان را اعلام داشته و خواهان تغییر شدید.
پرسشم از حضرتعالی آنست که براستی مسئولیت آنچه شما به عنوان وجود فساد در کشور میفرمائید بر عهده کدام نهاد است؟ کجا قصور صورت گرفته و کدام دستگاه در انجام وظایفش مرتکب کوتاهی شده که این مشکلات و مفاسد که میفرمائید امروزه گریبانگیر جامعهمان شده؟ مشکلم از اینجا شروع میشود که هر دو قوه اصلی مقننه و مجریه که مسئولیت سیاستهای خرد و کلان کشور را بر عهده دارند (و علیالقاعده بیشترین تقصیر و مسئولیت در خصوص مفاسدی که اشاره فرمودید بر عهده این دو نهاد میباشد)، هم نظارت بر سیاستهایشان و هم انتخاب مجریان و کارگزارانشان مستقیم و غیرمستقیم بر عهده جنابعالی و همکارانتان در شورای محترم نگهبان بوده است.
آیا جملگی نمایندگانی که به مجلس شورای اسلامی راه مییابند نمیبایستی در ابتدا مورد تصدیق شورای نگهبان قرار بگیرند؟ آیا در مرتبه بعدی کلیه مصوبات مجلس که در حقیقت سیاستهای اجرایی کلان کشور را تشکیل میدهند نمیبایستی به تایید شورای نگهبان برسند؟ آیا شورای نگهبان فهرست نهایی نامزدهای ریاست جمهوری را که از نظر آن شورا صلاحیت احراز آن مقام را دارند تعیین نمیکند؟ آیا رئیسجمهور منتخب برای انتخاب وزرا و تأیید برنامههایش به همان مجلس مورد تأیید شورای نگهبان نبایستی مراجعه نماید؟ آیا دولت آقای روحانی بالاخره توانست وزیر علومی را که مورد تأیید مجلس نبود وارد کابینهاش نماید؟
این هم حکایتی است که با اینکه جنابعالی و شورای محترم نگهبان از قدرت و امکانات فراوانی برخوردار بودهاید و سیاستهای خرد و کلان مملکت به همراه مجریان و کارگزاران آن مستقیم و غیرمستقیم زیرنظر و مطابق با خطوط فکری و باورهای منتسب به تفکرات و اعتقادات شما و همفکرانتان تنظیم شده و میشود اما و علیرغم همه اینها حضرتعالی به گونهای از نابسامانیها و گسترش فساد صحبت میفرمائید کأنه هیچ سمت و مقام جدی در این مملکت نداشتهاید و آنچه که امروز هستیم بالمره ارتباطی با شما پیدا نمیکند و دیگرانی که نه معلوم است چه کسانی هستند و نه معلوم است در کجای مملکت و نظام قرار گرفتهاند میبایستی پاسخگوی فساد و ناهنجاریهای دیگر باشند.
ایام بکام باد
صادق زیباکلام
اول آذرماه یکهزار و سیصد و نود و سه»
آقای ایراندوست میتونید بگید این عکس کدوم قسمت میمه است
بچه محل محترم سلام : تا آنجا که من اطلاع دارم تصویر فوق مربوط به اجرای تعزیه در میون ده است.باز قدیمی تر ها بهتر میتوانند توضیح دهند.
تعزیه در محله قیوم اجرا می شد وقبل از ان را به خاطر ندارم در عکس فوق مرحوم زاهدی در نقش درویش مرحوم صدر خردمند مرحوم محمد اقا صابری مرحوم جعفر صادق وپسرشان ومرحوم میرزا اکبریان (پدر بزرگ حقیر در کنار اقای زاهدی ) مشاهده می شود
جناب متقي سلام : تصوير فوق مربوط به اجراي تعزيه ميمه در ميون ده بوده و ساختمانهايي كه در عكس ديده ميشود مربوط به منزل مرحوم كربلايي عباس كاشي پز پدر مرحوم حاج احمد و حاج محمد كاشي پز ميباشد ، بعد از آنجا به محله قيوم رفتند.
خب میون ده کجا بوده
پارک قدس