اسدالله بادامچیان نائب رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی نسبت به اظهارات اخیر مسیح مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی واکنش نشان داد و در نامه سرگشاده ای نوشت:« نظام» از میر حسین به این دلیل مراقبت میکند که خانوادههای شهدا و کشتههای فتنه ۸۸ یا فتنه گران خارجی وی را نکشند و به گردن نظام […]
اسدالله بادامچیان نائب رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی نسبت به اظهارات اخیر مسیح مهاجری در روزنامه جمهوری اسلامی واکنش نشان داد و در نامه سرگشاده ای نوشت:« نظام» از میر حسین به این دلیل مراقبت میکند که خانوادههای شهدا و کشتههای فتنه ۸۸ یا فتنه گران خارجی وی را نکشند و به گردن نظام بیاندازند، یا آماج خشم ملت حاضر در ۹ دی قرار نگیرد ، درحالی که شما نام این مراقبت را «حصر» گذاشتهاید.
به گزارش ایسنا، متن پاسخ بادامچیان به شرح زیر است:
جناب آقای مسیح مهاجری
سلام علیکم
مصاحبه شما را خواندم ابتدا خندهام گرفت، بعد تعجب کردم سپس بسیار برای شما متأسف شدم.
اول تصمیم گرفتم مثل همه بداخلاقیها که در گذشته با بنده داشتهاید و من جوابی ندادم این بار هم از کنار آن بگذرم. لیکن دیدم اصل مصاحبه شما، در رابطه با شهید آیت الله بهشتی به مناسبت ایام هفتم تیر یا علیه شخص من نیست، بلکه در راستای دفاع متعصبانه از عنصری است که در رأس فتنه ۸۸ کارگردانی کرده و شما خواستهاید که این کسی که (غیر از حکم قوه قضائیه) هر شخص عاقل و بیطرفی به آسانی میفهمد که مرتکب جرم شده و مجرم است و فتنه که در اسلام «اشد من القتل» است بپا کرده و عدهای در اثر فتنه او و شریک جرمش آقای مهدی کروبی، شهید یا کشته شدهاند، اموال مردم توسط همدستانش به غارت رفته و شیشههای منازل و مغازه مردم شکسته شده و شعارهای ضد نظام داده شده در روز عاشورا به اباعبدالله الحسین جسارت شده و صدها جرم و خیانت دیگر که مرتکب شده است، نه تنها تبرئه کنید، بلکه او را آدم شریف بنامید و نظام جمهوری اسلامی که با او و مجریان همدست او در فتنه ۸۸ ملاطفت و مدارا کرده زیر سئوال ببرید و سایر مسائل. لذا تصمیم گرفتم مشفقانه به شمانصیحت کنم و مطالب خلاف واقع و تحریفهای شما را برای روشن شدن افکار عمومی ملت و سادهدلانی که نوشته شما را بخوانند و تردیدی در آنها پدید آید، پاسخ گویم. شاید در این سنی که هستید و مرحله پایانی عمر شما و من است انشاءالله توبه کنید و از جفایی که به امامت و امت کردهاید عذر بخواهید شاید خدای متعال با شما به کرمش رفتار نماید.
***
خندهام گرفت
زیرا دیدم.
شما در پوشش مصاحبه برای آیت الله شهید بهشتی، و در ایام شهادت آن مظلومی که به جفای لیبرالها و چپزدهها و امثال میرحسین موسویها، مظلوم شد از کارگردان اصلی فتنه ۸۸ و همدستش کروبی حمایت متعصبانه کردهاید! و خندهدارتر اینکه نوشتهاید مرحوم عسگراولادی خود را نسبت به این دو نفر(اصحاب فتنه) بریالذمه و راحت کرد. و خندهدارترین اینکه از من خواستهاید که در این مورد مثل عسگراولادی رفتار کنم.
مرحوم آقای عسگراولادی در نوشتهها و گفتههای خود در دو سال گذشته تاکید کرد که سران فتنه ۸۸ آمریکا و انگلیس و صهیونیسم بودهاند و میرحسین موسوی وکروبی مفتون و بازی خورده سران فتنه یعنی آمریکا و انگلیس و صهیونیسم هستند.
وی با سیاست پدرانه خود خواست فرصتی به آنها بدهد که شاید توبه کنند و از آنها خواست که از ولی امر مسلمین عذر بخواهند و بخشش بطلبند، اما آنها با لجاجت از این فرصت استفاده نکردند.
بعضی هم که مثل مهاجرانی خواستند سوء استفاده کنند با پاسخ مکتوب عسگراولادی روبرو شدند. حالا من هم به توصیه شما عمل کردم و همان مواضع برادرم مرحوم عسگراولادی را تکرارنمودم. و به شما هم تذکر مشفقانه میدهم که مثل آقای عسگراولادی موضع بگیرید.
خندهام گرفت که به بنده گفتهاید: «نصیحت میکنم این شخص را که ایشان در سنی نیستند که کینهتوزی نسبت به یک آدم شریف مثل آقای مهندس موسوی داشته باشند».
بنده نسبت به اشخاص از نظر جفاهایی که در بارهام روا بدارند، برخورد نکرده و نمیکنم. کینه ای هم به شخص میرحسین موسوی که گذشته او و همدستانش در حزب سراسر کینهتوزی و عناد نسبت به بنده و موتلفه اسلامی بوده است، ندارم.
اما نمیتوانم به میرحسین موسوی سال ۸۸ که کارگردان فتنهای بزرگ در جریان انتخابات آزاد در دوران توطئه غرب با نام انقلابهای رنگی، بوده و موجب کشته شدن عدهای از مردم شده و عده ای از مدافعان نظام و حریم ولایت را سبب شده که شهید شوند و خانوادهها را عزادار کرده و عدهای بنام طرفداری از او خانه های مردم را آسیب رسانده و دینالناس بر عهده او و کروبی است و زمینه سوء استفاده استکبار جهانی و به قول خودش امپریالیسم، صهیونیسم، منافقین و معاندین نظام را فراهم کرده و هنوز هم ابزار سوء استفاده بیبیسی و صداهای آمریکا و صدای اسرائیل و سایر رسانههای ضد انقلاب و نفاق است ساکت بمانم.
نمیتوانم در برابر سخنان شما که خلاف واقع و در مواردی نسبت کذب حتی به امام و رهبر معظم است و در مواردی دروغ است پاسخی ندهم.
و نمیتوانم شاهد این باشم که در روزنامهای که متعلق به بیتالمال است و شما را امانتدار آن گذاشتهاند شما در صفحه اول تیتر سخنان فردی سادهاندیش را بزنید که ” غلط است که بدون حکم قضایی عده ای را در حصر بگذارید و بعد بگویید به شما لطف کردیم” ؛ لذا خندهام گرفت که شما که مرتکب این همه خطا شدهاید از من میخواهید که در خطای شما شریک شوم.
بیشتر خندهام گرفت وقتی دیدم مرا تهدید کردهاید که «اگر این شخص نصیحت مرا نپذیرد و به این کارها ادامه دهد. مطالبی را از برخوردها و مسایلی که او در داخل حزب داشت در معرض افکار عمومی قرار میدهم که پشیمان شود.»
حالا من به طور جدی از شما میخواهم همه آن مطالب و مسایل و هر چیز دیگری از بنده در حزب جمهوری اسلامی دارید، صریح و بدون هیچگونه کوتاهی در معرض افکار عمومی قرار دهید زیرا مطمئن هستم سیه رو میشود هر که در او غش باشد.
بنده خدا را شاکرم که توفیق داد از جوانی درخدمت شهدایی بزرگوار چون بهشتی و مطهری و باهنر و امانی و عراقی و اسلامی و انسانهای شایستهای چون عسگراولادی و شفیق و حاج حیدری و… قرار گیرم و در معبد بهشتی صادقانه (در حد وسع) خدمت رایگان داشته باشم و به توفیقات الهی جلوی خطوط انحرافی و التقاطی و جریان فکری خطرناک میرحسین موسوی و دفتر سیاسی او وسلطهگری وی بر حزب را در حد خودم بگیرم.
بحمدالله هنوز تعداد بسیاری از یاران شهید بهشتی در حزب جمهوری اسلامی زندهاند تا گواهی دهند که خط و جریان و کارهای میرحسین و گروه او که خودتان را هم در همین مصاحبه جزو گروه او دانستهاید در آن معبد بعشتی چه بوده و این بنده در حزب بهشتی چگونه خدمت کردهام؟
ضمناً شما میدانید که به توفیق الهی و دعای پدر و مخصوصاً مادرم و توفیق اینکه در گروه شهدایی چون امانی و بخارایی و نیک نژاد و هرندی و اندرزگو و عراقی و اسلامی و کچویی و لاجوردی و نظران و امثال آنها در حزب موتلفه اسلامی که امام بنیانش را گذاشت و تا آخر عمر از آن رضایت داشت و ما را دعا میفرمود، بودهام و همواره در خط و جریان امام خمینی و اصل ولایت فقیه و فقاهت حوزوی در حد بضاعت مزجاه عمل کردهام و خطوط نفاق و ضد انقلاب و انحراف و التقاط و مقامپرستان و دنیا طلبان و کجراهان و گمراهان همواره با بنده کینه داشته اند و من هیچگاه از تهدیدهای آنان نترسیدهام چه برسد به اکنون که در سنی هستم که مشتاق شهادتم و چه بهتر که این شهادت بدست فتنه گران ۸۸ که عاملان آمریکا و انگلیس و صهیونیست هستند، باشد.
خندهام گرفت که نوشتهاید؛
«به کسی که گرفتار مشکل!! شده و نمیتواند جواب بدهد، این جور حرف زدن خلاف اخلاق است» شما خودتان درهمین مصاحبه در باره شهید آیت که نمیتواند پاسخ بدهد آن حرفهای خلاف واقع را زدهاید. (لم تقولون ما لا تفعلون)
میرحسین که اگر نظام او را به خاطر اینکه خانوادههای شهدا و کشتههای فتنه ۸۸ وی را نکشند یا فتنه گران خارجی نکشند و به گردن نظام بیاندازند، یا برای اینکه آماج خشم ملت حاضر در ۹ دی قرار نگیرد او را مراقبت میکنند و شماها نامش را «حصر» گذاشتهاید. اگر خودش حرفی نمیزند امثال شما و طرفداران متعصب او هستند که همواره در این سالها جواب دادهاند و صداهای استکباری مانند بی بی سی و صداهای آمریکایی که این پاسخها را منتشر کردهاند و برخی رسانههای اصلاحطلب و لیبرال و سایتها هم جوابها را میدهند و دفاع هم میکنند.
معلوم است که اگر میرحسین و کروبی هم حرف بزنند چیزی فراتر از شما و آن طرفداران متعصب و سایتها ندارند که بزنند!
***
تعجب کردم زیرا:
– شما با بهانه مصاحبه درباره شهید بهشتی، محور مصاحبه را در روزنامه جمهوری اسلامی که متعلق به بیتالمال است اختصاص به دفاع مجرم و کارگردانان فتنه ۸۸، دادهاید که خودتان میدانید نوعی مباشرت در جرم و تخلف آشکار است.
-اگر میگویید کارگردانان اصلی فتنه هنوز حکم محکومیت قضایی ندارند، اما آنها متهم این حوادث هستند شما در رسانه بیتالمال از متهمان فتنه – که در اصل مجرمان فتنهاند – حمایت کردهاید. کسانی که همدستانشان در فتنه ۸۸ در دادگاه محکومیت قطعی یافتهاند.
-شما به رسانه ملی توهین کردهاید و آن را «بوق» نامیدهاید و تهمت زدهاید که بوق جناحها و افراد شده است و امیدواری اظهار کردهاید که بلندگوی نظام بشود. اما خودتان روزنامه جمهوری اسلامی را که باید بلندگوی نظام باشد تبدیل به بلندگوی اصحاب و کارگردان فتنه ۸۸ کردهاید.
– تعجب کردم که به شهید بهشتی در باره شهید آیت، نسبت دروغ دادهاید. زیرا شما میدانید من مطالب جلسات شورای مرکزی حزب و جلسات دیگر را یادداشت کردهام. انشاءالله فرصت شد مطالب نوشته جلسه شب هفتم تیر،در باره وزارت خارجه میرحسین موسوی و مطالب آیت و دیگران از جمله خود شما را در آینده نزدیکی منتشر خواهم کرد.
– در این مصاحبه گفتهاید که بهشتی به آیت گفتند؛ «شما در نظر خود میتوانید مخالف باشید اما چون در تشکیلات حزب هستید حق ندارید مخالفت کنید و اگر مخالفت کنید من شما را محاکمه حزبی میکنم و از تشکیلات اخراج میکنم» این مطلب کاملا دروغ است.
شهید آیت گفت من به عنوان نماینده ملت در مجلس با وزارتخارجه موسوی مخالفت میکنم. زیرا او در خط پیمان است و آن خط در نهایت به آمریکا میرسد.
من بنی صدر را مهره آمریکا میدانستم برخی باور نمیکردند.
آقای موسوی را از جنبه شخصی نمیگویم آن را یک جریان میدانم و در هر صورت من باید به تکلیف عمل کنم.
شهید آیت الله دکتر بهشتی فرمودند حزب بایستی تصمیم بگیرد راجع به وظیفه شما و هم در موارد تخلف ایشان (میرحسین).
بنابر این واژه “محاکمه حزبی” یا “اخراج” در بین نبود. بحث تخلف تشکیلاتی شد که شهید آیت و مرحوم فرزاد رهبری و مرحوم عسگراولادی مواردی از تخلفات تشکیلاتی موسوی در روزنامه حزب، و در حزب را برشمردند و شهید بهشتی نظر دادند که حزب نسبت به هر دو تصمیم بگیرد. شما نظر خودتان را به شهید بهشتی نسبت ندهید، من آنچه را نوشتهام و یادداشت کردهام گفتهام.
***
متأسف شدم. که شما به عنوان کسی که در کسوت روحانیت است و خودش بهرحال سوابقی در نظام دارد مدافع متعصب کسی مانند میرحسین موسوی شود.
– شما که بخوبی میدانید؛ که فتنه ۸۸ یک واقعیت تلخ بر اساس توطئه آمریکا و انگلیس و صهیونیسم بوده است.
– در انتخابات ۸۸ که شما چهره واقعی طرفداران اصلی میرحسین را دیدید که مردان و زنان آن چنانی با رقص و آواز و پایکوبی و سوار بر ماشینهای سواری و کهنه سبز بستن به دست و بازو و شعارهای مغایر نظام و انقلاب اسلامی وحمایت گسترده همه لیبرالها و ضد روحانیتها و عناصر و جریانهای مسئلهدار و رسانههای بیگانه و آن هزینههای هنگفت و فریبها چهها کردند. و پس از انتخابات آن همه اقدامات خلاف قانون و آن همه تهمت به نظام و مسئولان انتخابات و تهمت تقلب، و کشاندن طرفداران خود به خیابانها و ایجاد آشوب و آتش زدن سطلهای زباله و تمردهای متعدد از رهنمودهای رهبری معظم و درگیریهای روز قدس، و روزهای دیگر و امثال آنها که همه را دیده اید چرا حالا مدافع کارگردان و مدیر اصلی این جریانات طراحی شده بیگانگان شده اید؟
متأسف شدم که به امام خمینی(ره) نسبت دروغ دادهاید.
نوشتهاید؛ «یکی از دلایل نگرانی امام در باره حزب جمهوری اسلامی، بنده که مسئول امور استانهای حزب بودم، بوده ام که افکار شخص خودم و افکار موتلفه را در شهرستان ها ترویج میکردم و امام دستور توقف حزب رادادند».
موارد نسبت دروغ عبارتند از:
۱-امام دستور توقف حزب را ندادند. در جلسه شورای مرکزی مطرح شد. آیت الله هاشمی نظر دادند که فعالیت حزب را به اصطلاح روی شمعک ببریم و تصویب شد و خدمت امام نامه نوشته شد.
در متن نامه آمده است: «همان طور که آن رهبر عزیز اطلاع دارند، تاسیس حزب جمهوری اسلامی از طرف هیات مؤسس با مشورت آن مقام معظم و در شرایطی انجام شد…
اکنون… احساس میشود که وجود حزب دیگر آن منافع و فوائد آغاز کار را نداشته و…
شورای مرکزی پس از بحث و بررسی مبسوط و مستوفی با اکثریت قاطع به این نتیجه رسید که مصلحت کنونی انقلاب درآن است که حزب جمهوری اسلامی تعطیل و فعالیتهای آن به کلی متوقف گردد» و امام موافقت فرمودند. (۱۱/۳/۶۶)
۲-امام موتلفه اسلامی و افکارش را قبول داشت زیرا افکار موتلفه را تبعیت از ولایت و فقاهت و روحانیت میدانست. مرحوم حاج سید احمدآقا رابط امام و موتلفه بود. مرحوم عسگراولادی هم ارتباط موتلفه اسلامی با امام را بعهده داشت.
پس امام از ترویج افکار موتلفه اسلامی دراستانها نگرانی نداشتند و در سال ۶۷ هم به موتلفه اسلامی اجازه دادند حزبی سراسری شود. ضمن آنکه بنده افکار مؤسسین حزب را مطرح میکردم. نه افکار خودم و نه افکار موتلفه را که در آن زمان فعالیت مستقل نداشت و در حزب ادغام شده بود.
۳-اگر من باعث تعطیلی حزب بودم که بزرگواران مؤسس یا دبیر کل معظم یا شورای مرکزی مرا از آن مسئولیت برمیداشتند تا حزب باقی بماند و برای امام نگرانی پدید نیاید. اتفاقاً وقتی مسئولیت بنده پس از کنگره دوم به مسئولیت امور تبلیغات حزب تغییر یافت، برخی نگرانیها پدید آمد.
۴-شما نوشتهها و سخنان شهید بهشتی و مرحوم حاج سید احمدآقا و مقام معظم رهبری و مراجع محترم تقلید را نسبت به موتلفه اسلامی و اعضای موثر موتلفه میدانید و محبت آنان و به ویژه امام را به یاران موتلفه اسلامی از شهدا امانی، عراقی، لاجوردی، رجایی، باهنر و درخشان و… میدانید.
چقدر باید برای شما متأسف بود که بجای آنکه در خط این شهدا و موتلفه اسلامی باشید در خط و جریان میرحسین موسوی افتاده اید که ابتدا فعالیتش در کنار پیمان است و آخر فعالیتش در فتنه و تمرد از قانون اساسی و رهنمودهای ولی فقیه و تهیه کننده مواد تغذیه صداهای بیگانه و موارد دیگر.
۵-شما بخوبی میدانید که دلیل اساسی برای تعطیلی حزب بخاطر این چنددستگی، گروههایی بودندکه در خط مؤسسین و مجموعه روحانیت حزب (آیات و حجج اسلام – موحدی کرمانی، شهید ربانی املشی، دری نجف آبادی، ناطق نوری و…) نبودند و یکی از اصلیترین این گروهها گروه میرحسین موسوی و شما چند نفر بودید حالا چرا مینویسید: «اصلا هیچ ربطی این ماجرا به مهندس موسوی و دوستان آقای مهندس موسوی نداشت» آیا این دروغ نیست؟
۶-شما که از تمرد میرحسین موسوی در دوران نخست وزیری در حساس ترین موقع دفاع مقدس، از نظر امام و مخفی کردن خودش در خانه آقای آلادپوش کاملاً خبر دارید و میدانید که امام توسط مرحوم حاج سید احمدآقا هر روز چند بار خواستند او خود را نشان دهد و او اطاعت نکرد. و بالاخره روز سوم مرحوم حاج سید احمد اخطار داد که امام نامهای بسیار تند علیه موسوی نوشتهاند که اگر وی تا ظهر پیدایش نشود آن را صدا و سیما خواهد خواند و این به مصلحت دنیا و آخرت موسوی نیست و موسوی آمد.
شما چرا میخواهید این متمرد از دستورات امام را در آن شرایط حساس دفاع مقدس مبرا کنید؟ چرا شما ؟ به راستی برای شما بشدت متأسفم.
۷-شما که خبر دارید که رهبر معظم، در دوره دوم ریاست جمهوری خود که شخصاً مایل بودند رئیس جمهور نشوند. ولی امام به ایشان فرمودند «در شما متعین است» و پذیرفتند و نمیخواستند موسوی را نخستوزیر بگذارند.
معظم له در جلسه خصوصی نمایندگان مجلس، دلایل خود را برای نمایندگان فرمودند از جمله تعداد فراوانی تخلف موسوی از تذکرات قانون اساسی که ایشان به عنوان رئیس جمهور به نخست وزیر داده بودند و در واقع او را به خاطر عدم التزام به تذکرات قانونی رئیس جمهور و قانون اساسی نمیخواستند به نخست وزیری معرفی کنند.
آنگاه مینویسید «آنچه ما از رهبری در باره مهندس موسوی شنیدیم تا قبل از انتخابات ۸۸ تعریف و تمجید است».
چرا از این فرد قانونگریز و بی اعتنای به تذکرات قانونی، اینطور متعصبانه حمایت میکنید؟
۸-فرض کنیم که تا قبل از فتنه ۸۸ شما تصور صحیح را از میرحسین نداشتید و به او حسن ظن داشتید
پس از جریان فتنه ۸۸ که قضایا روشن است و نظرات بحق رهبر معظم را در باره فتنه و سران و ساکتین فتنه شنیدهاید و کسی نیستید که مسایل درون پرده سیاسی کشور را ندانید.
چرا میکوشید امیال و خواستههای جناحی و نفسانی خود را توجیه کنید. توجیهی که جز آسیب برای شما هیچ ندارد.
لااقل در این ماه مبارک رمضان در خلوت بیاندیشید و از این بیراهه برگردید.
***
جناب آقای مهاجری
سخنم بناچار به درازا کشید. هر چند بسیاری از مطالب مانده است که از بیان آنها میگذرم.
کوتاه سخن آنکه من و شما در مرحله پایانی عمر هستیم. فردای نزدیک، باید در پیشگاه عدل الهی پاسخگوی گفتار و رفتار و نتایج اقدامات خود باشیم.
اگر این نوشته مرا مشفقانه تلقی کردید. ان شاءالله از خطا و اشتباه و خط غلطی که دارید سعی کنید برگردید و جبران نمایید.
غفرا… لی و لکم
قاسم توکلی؛
اخیراً در شبکه های مختلف صدا و سیما کارشناسان فرهنگی و مذهبی در قالب برنامه های مختلف آموزشی و خانوادگی در فضیلت فقر و ضرورت رضایت به تنگدستی به مثابه مشیت و امتحان الهی سخنها سر می دهند. بویژه طی چندسال اخیر که تورم، رکود و بیکاری رشد فزاینده ای داشته است شاهد تبلیغات بیشتری در این زمینه هستیم. به عبارتی رسانه ملی به عنوان رکن چهارم جامعه مدنی که در حقیقت باید صدای مردمی باشد که هیچ تریبون و سخنگویی ندارند، نقشی کاملاً معکوس را عهده دار شده و در حمایت از ساختارهای ناکارآمد اقتصادی و سیاسی، مردم را با انواع توجیحات به پذیرش تبعات منفی این ناکارآمدیها فرا می خواند.
متاسفانه این صدایی است که این روزها نه تنها از صدا و سیما که از سوی برخی نخبگان مذهبی نیز شنیده می شود. آیت الله مصباح یزدی که در گذشته خدمت مسئولین در جهت «رفع تحریمها و توسعه نان و معیشت مردم» را «انحطاط فکری» دانسته بودند، طی روزهای اخیر در سخنرانی دیگری در جمع هواداران خویش در خصوص «محسنات فقر» سخن گفته اند. ایشان «فقر» را «امتحان و تقدیری از جانب خداوند» دانسته اند که فقرا باید سعی کنند «از این امتحان سربلند بیرون بیایند». آیتالله مصباح همچنین عدم گله و شکایت و رضایت به مشیت الهی را از دیگر ویژگیهای فقرای مؤمن خوانده اند: «این گونه افراد گلایه نمیکنند و نمیگویند که گرانی شد و از فلان چیز محروم شدیم». این عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم همچنین با تأکید بر اینکه «اسباب گناه کمتر برای فقرا فراهم میشود» ارتکاب انواع گناه و فساد را متوجه ثروتمندان و اقشار بالای جامعه دانسته اند.
تنها نگاهی ساده به آنچه که این روزها در جامعه رخ می دهد کافیست تا دریابیم فقر نه تنها زیبا نیست که حتی می تواند مرگبار باشد! فقر زیبا نیست، چون در یافته های پزشکان ایرانی یکی از علل ابتلا به بیماری های لاعلاج چون سرطان «قرار داشتن فرد در طبقه کم درآمد جامعه» ذکر شده است. فقر زیبا نیست، چون شیمی درمانی نیاز به پول زیادی دارد. فقر زیبا نیست، چون بسیارند والدینی که دندان پوسیده فرزندشان را می کشند و قید ترمیم آن را می زنند تا پولشان را صرف پرداخت اجاره منزلشان کنند. فقر زیبا نیست، چون بخش قابل توجهی از کسانی که به خاطر سرقت، فروش مواد مخدر، فحشا و… در زندان به سر می برند برای فرار از فقر و تنگدستی مرتکب این جرایم شده اند و خلاصه اینکه فقر زیبا نیست، چون اگر زیبا بود بزرگان دین مان تاکید نمی کردند که نزديك است كه فقر، به كفر انجامد!
حال اگر درک این نکته که فقر یک ناهنجاری است و عامل بسیاری از رذایل چون فساد اخلاقی، بزه کاری، جهل، بی سوادی، خرافه پرستی و… است و آمار و ارقام هم بر این ارتباط علّی بین فقر و انواع ناهنجاری صحه می گذارد پس توجیه این نوع از فلاکت در تریبونهای مختلف با چه هدفی صورت می گیرد؟ در یک جمع بندی ساده به نظر می رسد پیشبرد این پروژه مشترک رسانه ای و تبلیغی با دو هدف عمده صورت می گیرد. نخست؛ رفع مسئولیت و تطهیر مسببان واقعی گسترش فلاکت و فقر در جامعه ایران و دوم؛ پاک کردن صورت مسئله ای به نام «توسعه» و پیشرفت و بازگرداندن جامعه به گذشته.
1-رفع مسئولیت و تطهیر مسببان واقعی گسترش فلاکت و فقر در جامعه ایران
پس از پایان دوران فترت محافظهکاران و بازگشت آنان به قدرت در سال 1384 حامیانی فکری دولت عدالت گستر «اطاعت از احمدی نژاد را اطاعت از خداوند» دانستند و کار قداست بخشی به دولت را بدانجا رساندند که پیروزی ایشان را محصول امدادهای غیبی خداوند تلقی نمودند. اما کارنامه بی بدیل زمامداری احمدی نژاد، از حیث نتایج معکوسی که به بار آورد، ضایعه روانی به غایت دردناکی بود.
آنان که عنوان «رایحه خوش خدمت» را یدک می کشیدند و بنا بود تبعیض و نابرابری را در جامعه از بین ببرند شکاف میان فقرا و اغنیاء را به شدیدترین حد ممکن رساندند، آنان که به دنبال پاک کردن فساد از چهره دولت بودند بیشترین میزان فساد و اختلاس و ارتشاء را در تاریخ ایران رقم زدند، آنان که با شعار مبارزه با گرانی و تورم به میدان آمده بودند خود باعث و بانی تورم 45 درصدی شدند و خلاصه بر هر چه انگشت گذاشتند نتیجه حاصله کاملاً خلاف شعارها و برنامه ها اعلانی بود.
حال که احمدی نژاد به خانه اش در نارمک رفته و سکوت اختیار کرده تا به قول غلامحسین الهام، سخنگوی دولت دهم، «در رجعتی دیگر همراه با امام زمان (عج) به صحنه بازگردد» بسیاری می اندیشند که تاثیر برنامه های دولت ایشان نیز از جامعه و اقتصاد این کشور رخت بربسته است اما زهی خیال باطل! افت 100 درصدی ارزش پول ملی در طی چند ماه و کاهش 80 درصدی قدرت خرید مردم تنها در سال پایانی زمامداری احمدی نژاد چگونه در طی یک یا دو سال از چهره این کشور رخت برخواهد بست؟ به عنوان یک نمونه آیا دلاری که در نتیجه ناکارآمدی آقایان به بالای 3 هزار تومان جهیده است هرگز به قیمت سابق خود بازخواهد گشت؟
مثال ساده حامیان فکری «رایحه خوش خدمت»، «آبادگران» و تشکلهایی با عناوینی زیبا از این دست، مثال همان آشپزی است که با هیاهو و ادعای بسیار رقبای خود را از صحنه بدر کرد و با وعده و وعید همگان را شیفته دست پخت خویش نمود. در پایان اما غذایی که پخت آنچنان نامطبوع و شور بود که کسی حتی رغبت چشیدن آن را هم نداشت. آشپز پرادعا اما به جای تامل در اشتباهات خویش شروع کرد به خواندن خطابه ای در منقبت شور بودن غذا و ستایش وجود نمک در آن! اکنون حکایت هواداران فکری و رسانه ای دولت سابق حکایت همان آشپز است که به جای پذیرفتن اشتباه خویش و انتقاد منصفانه از عملکردشان، در فضیلت و منقبت فقر و فلاکتی که به بار آورده اند خطابه های آنچنانی سر می دهند!
2-پاک کردن صورت مسئله ای به نام «توسعه» و بازگرداندن جامعه به گذشته
این روزها موجی در میان برخی حوزویان و دانشگاهیان (اتحاد سنت گرایان حوزوی و پست مدرنهای دانشگاهی) براه افتاده است که با زدن انگ شیطانی، سکولار، غیر بومی و الحادی به مفاهیم مدرنی چون «توسعه»، «رفاه»، «آزادی»، «دانشگاه»، «فلسفه»، «علم» و… تلاش می کنند به مقابله با دستاوردهای عصر جدید برخیزند. به عبارتی ایشان وقتی به تجربه دریافتند قادر به ارائه پاسخی کارآمد و موفق به معضل «توسعه نیافتگی» جامعه ایران نیستند با حرکت در جهت عکس این جریان با زیرکی در حال پاک نمودن صورت مسئله اند.
آنها ناتوانی خود در پاسخ به چالشهای عصر جدید را در زیر مبارزه با امپریالیسم و مخالفت با نهادهایی چون بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان ملل متحد، یونسکو و… پنهان می کنند. دقیقا به همین جهت بود که در داخل نیز سازمان مدیریت و برنامه ریزی و اساساً هر نهادی که به برنامه ریزی و شفافیت اقتصادی ربط پیدا می کرد منحل و یا تعطیل شد، گزارش تخلفات دولت از برنامه مصوب بودجه در ردیف اسناد محرمانه قرار گرفت و اساتید منتقد و دلسوز اقتصاد در دانشگاهها به صورت سیستماتیک اخراج و حذف شدند.
حال که پیشبرد توسعه و پیشرفت نیازمند تخصص و کارآمدی است و جبهه فکری و سیاسی تندرو به تجربه نشان داده که با تخصص و کارآمدی میانه ای ندارد، به نفع خود می بینند که مفهوم «توسعه» را از اساس نفی و به جای آن به قضا و قدر الهی تن در دهند. در این بینش، فقر و گرسنگی مردم نه محصول رکود و رشد اقتصادی منفی 6 درصد که محصول قضا و قدر الهی معرفی می شود. در این بینش، گرانی و تورم نه معلول ناکارآمدی مسئولین که محصول گناهکاری و کفران نعمت از سوی مردم تلقی می شود. در این بینش، خشکسالی نه محصول مدیریت غلط منابع آبی که محصول بی حجابی و اختلاط پسران و دختران جوان در دانشگاه، این نهاد سکولاریستی، معرفی می گردد و…
به زبان ساده تر وقتی نخبگان فکری چنین جریانی خود را ناتوان از حل چالشهای اقتصادی و اجتماعی عصر جدید می بینند، خودآگاه یا ناخودآگاه، بازگشت به گذشته را تئوریزه می کنند. گذشته ای که در آن سروری فکری و عملی ایشان در جامعه، مثل اکنون، منوط به موفقیت آنها در مواجهه با چالشهای پیچیده اقتصادی نبود. گذشته ای که در آن انسانها به هر آنچه قضا و قدر الهی تصور می شد تن می دادند و دم برنمی آوردند، گذشته ای که در آن علت اصلی مشکلات «گناه و کفران نعمات» از سوی عوام بود نه «ناکارآمدی و فقدان تخصص» خواص!