مرجان صائبی: «عبدالوهاب شهیدی» شاهد عینی یکصد سال اخیر موسیقی ایران است. موسیقیدانی است که پستیوبلندیهای موسیقی ایرانی، تاثیری مستقیم بر روند زندگیاش گذاشته. متولد ١٣٠١ است؛ یعنی حدودا زمانی که کلنل وزیری مدرسه موسیقی را در ایران تاسیس کرد که بعدها به هنرستان موسیقی تبدیل شد. شهیدی در جامعه باربد شاگردی اسماعیل مهرتاش را […]
مرجان صائبی: «عبدالوهاب شهیدی» شاهد عینی یکصد سال اخیر موسیقی ایران است. موسیقیدانی است که پستیوبلندیهای موسیقی ایرانی، تاثیری مستقیم بر روند زندگیاش گذاشته. متولد ١٣٠١ است؛ یعنی حدودا زمانی که کلنل وزیری مدرسه موسیقی را در ایران تاسیس کرد که بعدها به هنرستان موسیقی تبدیل شد. شهیدی در جامعه باربد شاگردی اسماعیل مهرتاش را کرد و بعد به رادیو رفت و یکی از مهمترین خوانندگان دوران طلایی موسیقی ایرانی یعنی موسیقی گلها شد. بعد از انقلاب سفر کوتاهش به خارج از کشور، به مهاجرتی ١۵ساله بدل شد. بعد از بازگشتش هم به جرگه «پیشکسوتان منزوی» پیوست. این نه فقط از جانب مسوولان که حتی از کملطفی اهالی موسیقی هم بود. عبدالوهاب شهیدی در حد یک نام از استادان قدیم باقی مانده که به چند جمله احترامآمیز از طرف شهریاران و شوالیهها ختم شد؛ کسانی که شاید در غیاب همین استادان به این القاب دست پیدا کردند. وقتی به دیدارش رفتم قرارمان را فراموش کرده بود و مثل تمام این روزها احوال ِخوشی نداشت. اما سعی کرد به سالها قبل باز گردد، شاید ٩٠ سال پیش، از کودکی بگوید. از پدری روحانی که با تمام گرایشهای مذهبی باعث شد گرامافون در میمه ترویج پیدا کند؛ از یادگیری سنتور فقط با نگاهکردن به دست نوازندگان؛ از ایرانیکردن ساز عود و پیشرفتن همزمان در خوانندگی و نوازندگی و خلاصه از خدمت در ارتش. از دستگیر شدنی که سوءتفاهمی بیش نبود اما مسیر زندگی او را تغییر داد. آنقدر زمان گذشته که وقتی میگویم استاد گله شما از تمام اتفاقات افتاده چیست؟ همه دردها را فراموش میکند و میگوید: «درد پا و کمرم خوب شود» و میخندد، از ته دل و این خنده او باارزشترین چیزی بود که از این مصاحبت نصیبم شد و البته افسوسی زیاد از اینکه وقتی اشتیاق یک خبرنگار ساده این قدر در حالوروز این استاد تاثیر دارد چه قدرشناسیها که میتوانست منجر به تاثیرات باارزش و ماندگارتری شود. این گفتوگو برای ویژهنامه سال ٩٣ تنظیم شده، برای نوروز ٩۴ و خوشحالم که یک بهار دیگر میتوانیم همنفس استادی شویم که نمادی است از سرگذشت سپریشده استادان موسیقی ایرانی در چیزی نزدیک به یکقرن گذشته.
دوران کودکی و موسیقی
شما در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدید و حتی آشنایی پدرتان با موسیقی هم بهخاطرِ قرائتِ قرآن بود، اما وقتی خیلی کم سن و سال بودید یعنی زمانی که رادیو و تلویزیون نبود خودتان با جعبههای کوچک سنتور ساختید؛ ساز سنتور را کجا دیده بودید؟
تا به حال سنتور ندیده بودم. خودم هم نمیدانم چطور این کار را انجام دادم. نخ و قرقره خیاطی را روی جعبههای چوبی کنار هم میبستم و وقتی با انگشت روی آنها دست میکشیدم صدای قشنگی میداد. یکبار پدرم آمد بالای سرم و گفت: «سنتور درست کردی؟» من نمیدانستم این جعبهای که درست کردم سنتور است. پدرم گفت بزرگتر که شدی برایت سنتور میخرم. پدرم، میرزاحسن شهیدی، ملقب به «صدرالاسلام» و متخلص به طوبی بود. البته جد ما «شهید ثانی شیخ زینالدین جبلعاملی» بود. پدرم در زمینههای گوناگونی تبحر داشت مانند: داروسازی، طراحی نقوش قالی، نقاشی، خطاطی و…، حتی در علوم شیمی و معدنشناسی نیز دارای اعتباری بود که کشف معدن طلای موته در میمه مهمترین نمونه آن است. با اینکه روحانی بود ولی سرش به کار خودش بود.
خیلی عجیب بوده که با وجودِ گرایشهای مذهبی با موسیقی مشکلی نداشتند…
یادم هست شوهرِ دخترخالهام یک گرامافون «مَسترز وُیس» خریده بود. شب اول و دوم که درخانهاش آن را کوک کرده بود، اهل محل در حیاطشان کاغذ انداخته بودند که خانهات را آتش میزنیم. دهان بهدهان چرخیده بود که «سید» یک جعبه آورده که شبها دَرَش را باز میکند و زنها از آن بیرون میآیند و آواز میخوانند. خُب نمیدانستند؛ تابهحال ندیده بودند. شوهرخالهام خیلی ترسیده بود، آمد منزل ما؛ پدرم گفت: سید چرا ترسیدی؟ گفت: اهل محل، نامه نوشتند که اگر این جعبه را از خانهات بیرون نبری، خانه را آتش میزنیم؛ پدرم گفت: من در روزنامه خواندهام «گرامافون» آمده و خیلی دوست دارم آن را از نزدیک ببینم، برو گرامافون را بیاور خانه ما تا من سروصداها را بخوابانم. سید گرامافون را آورد و پدرم گفت به شهاب (برادر بزرگم) یاد بده کوکش کند. اولین صفحهای که گذاشت پدرم گریهاش گرفت و گفت: «این صدا از بهشت میآید، چرا مردم اینطوری هستند، مگر در جعبه به این کوچکی آدم جا میشود؟ این صنعت است، باید به کسانی که چنین دستگاهی اختراع کردهاند، احترام گذاشت.» خلاصه یک ماه هر شب در خانه ما صدای موسیقی از گرامافون پخش میشد، بعد از مدتی مردم شروع به خریدن گرامافون کردند و رواج پیدا کرد. من از روی همان صفحهها تمرین میکردم؛ صفحاتِ تاج اصفهانی، ادیب خوانساری، بدیعزاده، قمرالملوک وزیری و… . پدرم تا ١۴سالگی من، زنده بود. خیلی زود فوت کرد؛ تازه میخواستم از وجودش استفاده کنم که فرصت نشد. آدم مهربانی بود، دیسیپلین داشت و زیر بار کارهای دولتی نمیرفت. آن زمان برای سربازگیری از روحانیون استفاده میکردند؛ یکبار رفت، اما دیگر هر چه اصرار کردند این کار را انجام نداد. آدم مردمداری بود اما او هم از همشهریهای خودش صدمه خورده بود… .
جامعه باربد و اسماعیل مهرتاش
اولین فعالیتِ هنری شما نمایشی بود به نامِ «موسی و شبان» که به نوعی شبیه اُپرا بود. آن زمان اُپرا در ایران در همین نمایشها خلاصه میشد؟
به این نمایشها میگفتند «اُپِرِت». در ایران کارِ اُپرت را هیچکس مثل استاد مهرتاش انجام نمیداد؛ تابلوی موزیکالِ حافظ را درست کرد؛ شبِ قدر که فرشتهها میآیند و شراب وحدت به حافظ میدهند و این غزل را میسراید: «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند» شبهای خیام و فردوسی را ساخت، تابلو موزیکال محلی برپا کرد، از موسیقی بختیاری گرفته تا کردی و لری. مهرتاش مرا در نمایش «موسی و شبان» دیده بود و به این شکل وارد جامعه باربد شدم، من از جامعه باربد خیلی چیزها یاد گرفتم. هرچه دارم از اسماعیل مهرتاش دارم.، در برنامه گلها هم از شیوه کارِ مهرتاش استفاده کردم.
چطور بعد از تجربه خوانندگی و بازیگری در تئاتر، به سمت سازِ سنتور رفتید؟
شبها در صحنه، وقتی آواز میخواندم به دست سنتورنوازان نگاه میکردم و تمام قواعد را با نگاهکردن یادگرفتم. بعد از مدتی بدون اینکه به کسی بگویم یکسنتور خریدم و به تنهایی درخانه تمرین میکردم. یک شب دیدم مهرتاش خیلی ناراحت است، علتش را جویا شدم، گفت: نوازنده تار و سنتور گفته است حقوقم را زیاد کن و نیامده، من هم امشب میهمانان مهمی دارم و نمیدانم چه کار کنم. گفتم نگران نباشید من با سنتور وارد صحنه میشوم و شما از پشت پرده تار بزنید، کسی متوجه نمیشود این صدای سنتور نیست. ابتدا مخالفت کرد اما بالاخره راضی شد. خلاصه شب شد و من با سنتور وارد صحنه شدم، اما قبل از اینکه استاد مهرتاش بخواهد از پشت پرده دست به تار بزند، شروع کردم به سنتور زدن و آوازخواندن. مهرتاش باورش نمیشد، وقتی برنامه تمام شد از کنارم تکان نمیخورد و دایم میگفت: «تو چطور سنتور زدی.» بعد از آن، دیگر در ارکستر سنتور میزدم. بعد از مدتی عاشق صدای عود شدم؛ آقایی بود به نام خضوری که اهل بصره بود و خیلی زیبا قانون میزد. او را برای نمایشنامه لیلی و مجنون دعوت کرده بودیم؛ در صحنهای که زنان سر چاه جمع میشوند و لیلی آنجاست، قرار بود خضوری قانون بزند و بقیه، دستهجمعی آواز بخوانند. خضوری برای من یک عود آورد و انگشتگذاری و کوک کردن ساز را به من یاد داد؛ گفتم دیگر به من کاری نداشته باش خودم تمرین میکنم. سنتور را رها کردم و ٢۴ ساعته روی عود کار میکردم، یعنی تا آنجایی که جا داشت کار کردم. مضرابهای عود را ایرانی کردم، یکی از منتقدان فرهنگ و هنر ِآن زمان گفت: «شهیدی عود را ایرانی کرد.» هنوز هم نوازندگان عود از روی شیوه من جلو میروند.
در جاهای دیگری هم به این مطلب اشاره کردهاید ولی خیلی واضح توضیح ندادید دقیقا چه کار کردید که عود صدای ایرانی بدهد؟
موسیقی عربها ضربی است. همش ریتم است، آوازشان هم تماما ریتم است. آوازشان را نمیشود ضربی خواند. من خیلی فکر کردم و چون با تار هم آشنا بودم مضراب تار را روی مضراب عود پیاده کردم.
خیلی از هنرمندانِ نامی، شاگرد استاد مهرتاش بودند که هرکدام سبک خودشان را داشتند. به نظرم این عدم شباهت بین خوانندگان به خاطر شخصیتِ هنری اسماعیل مهرتاش بوده؟
بله، الان کسی اگر کارش را در خانه هم ضبط کند از تلویزیون پخش میشود؛ کسی بالای سرشان نیست که بگوید فلان گوشه را اشتباه خواندهاید یا صدایتان خارج است و این هم میشود نتیجه. قبل از انقلاب دفتری بود که چندین استاد در آن بودند. هر کاری ابتدا از زیر نظر آنها رد میشد، آنها درباره کار نظر میدادند و ایراداتش را میگفتند؛ بعد وقتی ما ایرادِ کار را بر طرف میکردیم، باید دوباره تایید میکردند که کار قابل پخش است یا نه. تازه بعد از آن هم، آقای پیرنیا یک عده را دعوت میکرد تا کار را گوش کنند و ببیند مخاطب، کار را میپسندد یا نه. وقتی خاطرجمع میشدند، آن زمان کار را پخش میکردند. الان به این چیزها توجهی ندارند، همینطور موسیقی را پخش میکنند و این بزرگترین لطمه را به موسیقی میزند. حیف است چون صداها و استعدادهای خوبی هم وجود دارد که هرز میروند.
در میانِ هنرمندان، ارادت خاصی به« شیدا» داشتید. چه چیزی شیدا را از دیگران برایتان متمایز میکرد؟
راحت کارکردنش را دوست داشتم، کارش قُلمبه- سُلمبه نبود؛ یعنی هم استاد موسیقی از کارش لذت میبرد و هم یک کارگر ساده که از موسیقی سر در نمیآورد.
شما سبکی در آواز به وجود آوردید که ملایمت خاصی دارد و این خیلی با گرمی و جنس صدای شما هماهنگ است. خودتان به این سبک رسیدید یا به خاطر راهنمایی استادانتان بود؟
همه این مسایل با هم بود؛ یعنی هم چیزهایی که از آنها گرفته بودم و هم کارِ خودم. دیدم آواز، فقط چهچهزدن نیست؛ خیلیها بیشتر آوازشان چهچه بود؛ چهچهه زینت آواز است و هر جا زینت لازم بود باید استفاده کرد؛ اگر اضافه و زیادتر از معمول چهچه بزنی به آواز ضرر زدی. بعد هم موسیقی اصیل ما موسیقی محلی است و آواز و موسیقی دستگاهی «موسیقی ایرانی» است. موسیقی اصیل همین موسیقی کردی و بختیاری و لری است. من از اینها ایده میگرفتم و در چهارچوبِ موسیقی ایرانی پیاده میکردم که زیاد جیغ نزنم و ملایم بخوانم. سعی میکردم شعر خوب انتخاب کنم، یعنی شعری که همه بفهمند. اگر معنی یک بیت یا سطر از شعر را متوجه نمیشدم آن را نمیخواندم. میگفتم چطور چیزی را که خودم نمیفهمم برای مردم بخوانم. اگر الان هم شعرهایی را که خواندم گوش کنید همه آنها ساده است اما پرمعنی.
مکتبِ آوازی اصفهان چقدر در کارتان تاثیر داشت؛ اصلا چون اهل اصفهان بودید، دیدگاه اینچنینی داشتید؟
چون در اصفهان خواننده زیاد بود و از سبک کار هم استفاده میکردند این اسمگذاری به وجود آمد، مثلا خیلی از شاگردان آقای تاج مثل او میخواندند و شکلی از آواز رواج پیدا کرد که اسمش را گذاشتند «مکتبِ اصفهان». من وقتی دوره آواز را تمام کردم، مهرتاش گفت: «اسکلتِ این خانه را به همت هم ساختیم، اما رنگآمیزی و چیدمان و زینت خانه به سلیقه توست؛ وقتی آنها را انجام دادی آن وقت میتوانی بگویی این خانه را ساختهای.» خیلی حرفِ مهمی بود.
خشونتِ ارتش و لطافتِ موسیقی
از دوره سربازی به بعد در خدمت ارتش بودید و همزمان موسیقی را به صورت حرفهای دنبال میکردید، یعنی کار هنری برایتان تفننی نبود. دیسیپلین و فضای ارتش خیلی با فضای موسیقی و هنر فاصله دارد. چطور این دو فضای مختلف را به طور موازی تجربه میکردید. اصلا چطور وقت میکردید؟
من واقعا جانفشانی کردم، همه چیز را به خودم حرام کرده بودم. آرزو داشتم فقط یکبار چراغهای لالهزار را در شب ببینم، هر روز ساعت شش از خواب بیدار میشدم و ساعت هفت سر کارم بودم؛ در ارتش کار دفتری انجام میدادم. بعدازظهر تا میآمدم کارهایم را جمع کنم، اتوبوسِ سرویس رفته بود؛ من یا پیاده یا با تا کسی خودم را به خانه میرساندم و اگر غذایی سرِ آتش بود میخوردم و راه میافتادم به طرف جامعه باربد تا ساعتِ چهار آنجا باشم. سوار تاکسی هم نمیشدم تا در راه تمرین کنم. یادم هست هر روز از روبهروی مغازه یکی از دوستان برادرم که خیاط بود رد میشدم. دوستِ برادرم یک روز جلوی او را گرفته بود و گفته بود: «برادرت حواسپرتی دارد، چرا باخودش حرف میزند؟ یکبار دنبالش افتادم دیدم با خودش آواز میخواند و بعد میگوید: نشد دوباره از سَر» برادرم خندیده بود گفته بود کلاس موسیقی میرود و در راه مشق آواز میکند. به این شکل بهترین دوران جوانی من گذشت؛ از ٢۵ سالگی تا ۴٠سالگی؛ این بهترین دوران عمر یک انسان است که میتواند از جوانی استفاده کند، اما من خودم را از همه چیز محروم کرده بودم. ساعت چهار که میرفتم تئاتر تا یک بعد از نیمهشب آنجا بودم. وقتی میخواستیم برگردیم هیچ ماشینی در خیابان نبود. ١١ همهجا تعطیل میشد. برادرم «شهاب» بازیگر بود و با هم تعطیل میشدیم، هر شب از لالهزار تا خانه با هم مسابقه دو میگذاشتیم؛ من سالهای زیادی به این شکل کار کردم، یعنی هیچ چیز مُفت به دستم نیامد.
چرا این فشار را متحمل میشدید؟
موسیقی را دوست داشتم.
درآمد موسیقی برای گذران زندگی کافی نبود؟
هیچ چیز کافی نبود. بالاترین حقوق کارمند ۵٠٠تومان بود، در موسیقی هم همین بود.
همدورهایهای شما یعنی کسانی که اهل موسیقی بودند، آنها هم دو شغل داشتند؟
بله، استاد قوامی و ایرج هم ارتشی بودند. بعضیها هم در وزارتخانههای دیگری مثلِ «شهرداری» و «دارایی» کار میکردند.
در رادیو هم همینطور بود؟
سال ٣٩ که به رادیو رفتم، تئاتر خودبهخود تعطیل شد، برای اینکه مهرتاش، زنهای برهنه را آورده بود روی صحنه و تئاترها شکست خورد. مهرتاش برای اینکه آبرویش نرود، بعد از ۵٠ سال تئاتر را تعطیل کرد، بعد هم که اوایل انقلاب آنجا آتش گرفت و هزاران ساز و اثاثیه و لباس، در آتش سوخت.
رادیو و برنامه گلها
چون تئاتر تعطیل شد به رادیو رفتید؟
بعد از اینکه جامعه باربد تعطیل شد من کار نمیکردم، چند تا از رفقایم بودند که مرا از خانه بیرون آوردند و به رادیو بردند، مثل مرحوم «احمد مهران» که خیلی تلاش کرد تا من را به رادیو ببرد. بعد هم گفت حالا آواز میخوانی و عود هم میزنی، اگر هر دو را با هم بزنی میشوی «عود زن» گفتم چطور؟ گفت: « همانی را که میزنی بخوان. هر دو را با هم اجرا کن؛ اگر جمله دوستت دارم را میخوانی باید روی مضراب هم همین را پیاده کنی.» خیلی کار دشواری است.
هنوز هم کسی را نداریم که در این سطح کیفی هم بنوازد و هم بخواند، شما به نوعی کارِ خُنیاگران قدیم را انجام میدادید… .
کار فوقالعاده دشواری است، یعنی من در واقع سه قسمت میشوم: خوانندگی، نوازندگی و تمرکز روی شعر. این سه تا با هم اجرا میشود، یعنی من کار سه نفر را انجام میدهم.
خودتان هم چند آهنگ ساختید… .
بله، چند آهنگ بود؛ اشعار شهریار، حافظ. قطعه «آن نگاه گرم تو» هنوز با آهنگهای امروز رقابت میکند. هنوز طرفدار دارد.
وقتی واردِ رادیو شدید باز هم درآمدتان بالاتر نرفت؟
روی درجهبندی بود. از هنرمندانی که به کاباره و مجالس عروسی نمیرفتند ـ مثل من ـ فهرستی تهیه کردند به نام «لیستِ سپاس» حدودا ١٠، ١۵ نفر بودیم. آن زمان پنجهزارتومن رقم بالایی بود. هرماه پنجهزارتومن به حساب من میریختند؛ چه میخواندم و چه نمیخواندم، اگر هم میخواندم پول هر جلسه را جدا حساب میکردند. به هنرمندان میرسیدند، ولی الان همه را با یک چوب حرکت میدهند. یعنی کسی که استاد است با یک تازهکار فرقی ندارد.
مهاجرت از ایران
چرا بعد از انقلاب به ایران برنگشتید؟
شالوده موسیقی به هم خورد؛ خیلیها رفتند و خیلیها متاثر شدند. من را چهارماه بیخود و بیجهت بازداشت کردند و آخر سر فقط گفتند «ببخشید.»
برای کارِ موسیقی بازداشت شدید؟
نه، چون در ارتش و اطلاعات کار کرده بودم. گفتم من کارهای نیستم و در نهایت عذرخواهی کردند و آزاد شدم. بعد از آن فرامرز پایور در آمریکا و اروپا، برنامه و کنسرت گذاشت و بعد از اینکه کنسرتها تمام شد، گفتم شما بروید چون ویزای من دوساله بود و دوسال شد ١۵سال. راستش مهرِ بچهها و خاک ایران، زورشان چربید. من ریشهام در این خاک بود و بلند شدم آمدم.
کارِ شما در سازمان اطلاعات دقیقا چه بود؟
وقتی که اداره اطلاعات را بنا کردند کارمند نداشتند؛ به یکسری کارمند، ماموریت دادند تا از ارتش به اطلاعات بروند، از کارمند اداری گرفته تا افسر، وقتی کادرشان تکمیل شد همه به ارتش برگشتند. تیمسار «تیمور بختیار» رییس سازمان امنیت بود و از جوانی مرا میشناخت، او دستور داد تا من به عنوان ماموریت به اطلاعات بروم. من در قسمت تشریفات سازمان اطلاعات، مشغول به کار شدم، نامه مراسمها را میگرفتیم و کارتهای دعوت میفرستادیم و گل سفارش میدادیم و یک چنین کارهایی. من سال ١٣۵٠ که تیمور بختیار از کار برکنار شد نامه نوشتم که نمیتوانم اینجا بمانم و بالاخره تیمسار «حسین فردوست» موافقت کرد و من از اداره اطلاعات بیرون آمدم، یعنی هفتسال قبل از انقلاب. من هم مثل پدرم از همشهریان و اقوام خودم صدمه خوردم… .
از تعصباتشان؟
از حسادت و تنگنظریشان. اینکه چهارماه زندانی شدم زیرِ سرِ فامیلهای نزدیکم بود. هِی نامه نوشتند و گزارش دادند که فلانی انبار اسلحه دارد و از این مزخرفات.
فرصتهای باقیمانده
الان بعد از اینکه رفتید و برگشتید چه نظری درباره وضعیت خودتان به عنوان یک استاد نوازندگی و آواز در ایران دارید، به نظرتان درباره استادانی که شما از آخرین بازماندگانشان هستید چه اتفاقی باید میافتاد؟
وقتی انقلاب شد همه دستگاهها تصفیه شد؛ به نظرم نباید به موسیقی دست میزدند. موسیقی را باید به حال خودش رها میکردند، اما یک سرپرست- که آن زمان چنین کسانی زیاد بودند- در راس موسیقی قرار میدادند که این گروه را راهبری کند.
منظورتان همان گروه موسیقی «گلها»ست؟
بله، خیلی از هنرمندان ما از سر کممحلی مُردند، یعنی دق کردند. الان کسی نمانده.
مدتهاست مجرای موسیقی باز شده؛ بااینحال هنرمندان قدیمی در انزوای خودشان به سر میبرند. گِله شما از شرایط چیست؟
والا من نمیدانم چه بگویم… .
دلخوریهایتان را بگویید… .
همه زندگی دلخوری است؛ از روزی که آدم میفهمد، دور و بَرَش گرفتاری و ناراحتی است. زندگی هرطور باشد میگذرد، اما زندگیکردن من، مُردن تدریجی بود… امیدوارم روزبهروز اوضاع بهتر شود، به هنرمندان برسند و نگاهشان دارند، نگذارند در سرازیری حرکت کنند، دستشان را بگیرند.
خواستهای که الان دارید چیست؟
پا و کمرم خوب شود (خنده زیاد) این الان از همه چیز لازمتر است. به نظرم بدترین دردی که آدم به آن مبتلا میشود سیاتیک است. خیلی موذی است، یعنی حالتان خوب است و بلند میشوید کارهایتان را میکنید، اما یکباره از پشت گردن تا کف پا، یک گُل آتش میزند و دیگر نمیتوانید بنشینید. من یکسالوخوردهای است نتوانستم از خانه خارج شوم، چند جلسه هم بود که با ویلچر رفتم.
بهعنوان بازمانده استادان گذشته چه پیشنهادی برای موسیقی سنتی یا اصیل دارید؟
باید یک مربی خوب بگذارند سرِ کار؛ یعنی کسی که مدتی است خواننده شده هم باید سر کلاس بنشیند و از نو تعلیم ببیند.
به نظرتان چه کسی برای این کار مناسب است؟
خیلیها مردهاند و باقی هم حوصله کار ندارند. مگر خداوند تفضلی کند و کسی پیدا شود.
استاد شهیدی از مفاخر میمه و استان اصفهان و ایران هستند چرا مسولین شهر میمه در مراسمی شایسته نکوداشت مفاخر میمه و انعکاس کشوری را ان را تدارک نمی دهند به خدا اگر بعضی از هم منطقه ای های ما این چهره های ارزشمند همشهری ما را داشتند الان گوش فلک را هم کر کرده بودند .این سنگینی و نجابت ما میمه ای ها اگر ادامه پیدا کند اصلا به صلاح مردم و شهرمان نیست .چون لیاقت میمه و میمه ای ها خیلی بیش از اینهاست.چرا تندیس استاد شهیدی را در مدخل ورودی شهر میمه نساخته ایم یا خیابان و یا میدانی به نام استاد شهیدی و صدرالسلام شهیدی .
مگر در جوشقان و کاشان و اصفهان و خیلی از شهرهای بزرگ و کوچک دیگر این کارهای ارزشمند نشده است.
پیشنهاد دهنده ودرخواست کننده ی محترم اقدامات عملی انجام شدمتاسفانه باسدمعبر مواجه شدیم راهکار عملی موفق سراغ دارید من پای کار خواهم بود بامن تماس بگیرید شااید به سرانجام برسد که فردادیر است وپشیمانی سودی ندارد
جو گیر نشو
جناب اقای خسرو مقصودی با توجه به تبلیغاتی که شما در مورد شهر میمه کرده اید یعنی شهر فرهنگی چرا درگلزار شهدا لا اقل یک بلندگو ندارید که در هنگام نماز میت جمعیت بفهمند که نماز گزار چه میخواند شما خودتان در مراسم دکتر پهلوان شاهد بودید.
غریبه جانم ضمن تشکر همیشه معتقدبوده ام که واجبات مقدم برمستحبات است اجازه بدهید برای زنده ها خدمت کنیم مرده ها خودشان قراربود دراین دنیا برای آن دنیایشان کارکنند نه حالا که رفتند ماکاربرایشان انجام دهیم بلندگو مشکلات راحل نخواهد کرد
آرزوی صحت وسلامت برای استاد ارجمندجناب آقای عبدالوهاب شهیدی را دارم بدینوسیله سال نو رانیز به ایشان تبریک عرض می نمایم جا دارد قبل از آنکه خدای ناکرده دیر شود از طرف شورای شهر وبزرگان شهر مراسمی جهت تجلیل از این بزرگوار صورت گیردموفق باشید
جناب آقای شیبانی ، فرا رسیدن سال نو را که با عطر دل انگیز گلهای بهاری همراه شده به جنابعالی و خانواده محترمتان تبریک گفته و آرزومندم در سال جدید روزهای خوشی داشته باشید.
————————————————
با سلام متقابلا سال جدید را خدمت شما برادر با محبت و صمیمی تبریک عرض می کنم .
سلام استاد عزیز
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاسش گفت !
من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند !
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش که این روح توست که با مهربانی آرام می گیرد !
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد ؛
پس به راهت ادامه بده
با این که استاد شهیدی دهه نهم زندگی خودشان را میگذرانند ، خوشحالم که هنوز سر پا هستند ، گرچه عوارض کهن سالی گریبانشان را گرفته ، اما همچنان ایستاده و استوار هستند.آنهایی که شنونده رادیو آوا هستند ، شاهد پخش آثار ناب ایشان از این رسانه هستند.متاسفانه عده ای که هیچ گاه هویتشان را آشکار نمیکنند با سنگ اندازی هایی مانع مراسمی شدند که اعضای شورای شهر میمه تصمیم داشتند در تکریم استاد برگزار نمایند.همین وعده بی سرانجام باعث شد که استاد از این حرکت نیز دلگیر شده و دهان به گلایه از همشهریان بگشایند.کاش تا دیر نشده مراسمی در شان و شخصیت ایشان برگزار گردد ، گرچه راضی کردن ایشان نیز کار آسانی نیست و شاید به هیچ وجه تن به این کار ندهند.با همه این تفاصیل استاد شهیدی در همه مصاحبه ها از شهر میمه به عنوان زادگاه خودشان به نیکی یاد میکنند.
صد افسوس که میمه ای های عزیز استاد به این بزرگی رو فراموش کردن و اگه صبح میمه یه پست نذاره اصلا به یاد ایشون نیستن..کاش میشد یه مراسم تجلیل شایسته از ایشون تدارک ببینن مسئولین….مشکل ما اینه که یه بزرگی تا وقتی زندست پشت سرش هزارتا بدوبیراه میگیم ولی وقتی از بین ما رفت تازه بیادش میفتیم و ازش یاد میکنیم..
با سلام
برایم جالب بود که از پدری روحانی فرزندی هنرمند تربیت شده،راستی تا استاد در میان ماست می بایست فرزندانی هنرمند تربیت نمایم و الا تندیس و غیره و ذالک اگر چه مایه قدردانی است ولی به درد آیندگان نخواهد خورد.
حیف از این استاد و دیگر اساتید موسیقی ایران که بر اثر جبر زمان منزوی شدند.
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
ما مردم میمه با تنگ نظریمان و……چه ها که بر سر همدیگر و دیدارمان نیاورده ایم
ضمن تقدیر و تشکر از زحمات بی دریغ مسولین محترم و معزز شهر میمه بالخصوص شورای دلسوز و شهردار محبوب شهر میمه
نباید فراموش کنیم که
نیروهای خودجوش و همیشه داواپس همیشه و همه جا هستند از فردوگاه تهران و بازگشت ریس جمهور
از سازمان ملل گرفته تاسفر استانی هیات دولت در میدان امام اصفهان و حوادث شیراز و پل خواجو اصفهان مقبره پرفسور پوپ و ریچار فرای مهم این است که ما برای هدف های والای ملی و وطنی مان عقب نشینی نکنیم.سوال من این جاست که چرا ما و خیلی از شهرهای مانند ما در اماکن قدیمی و تاریخی
همانند حمام عهد صفوی میمه از کرسی های قدیمی گرفته تا مشک و داس و چرخ ریسکها قدیمی جمع اوری نموده ایم برای یاداوری و پاسداشت سنتهای و اداب ورسوم مردمان قدیمی این شهر و منطقه تحت عنوان موزه مردم شناسی اما باید در قبال مراسم نکوداشت استاد پر اوازه موسیقی اصیل ایرانی و پدر عود ایرانی در جای جای دنیا و استفاده از شهرت و مفاخر این استاد شهیر همشهری جهت باز تعریف و معرفی بیش از پیش شهر میمه در کشور و دنیا در برابر تندروها و دلواپسان عقب نشینی نماییم.
مگر می شود کسی به تخت جمشید و ارزش و اعتبار تمدن ایرانی از ان زمان تابحال احترام بگذارد ولی
خود امپراطوری جمشید ایران زمین و نوروز جم بی تفاوت بماند . به نظر می رسد نکوداشت مفاخری همانند استاد شهیدی که کمتر ایرانی است که ایشان را نشناسد بیش از هرچیز نکوداشت شهر عزیزمان میمه خواهد شد.
درخواست دهنده ی محترم ودردآشنای شهر ضمن تقدیر از ایده های نابتان مقدما ت کارفراهم شدچوب لای چرخ گذاشتند
چند سال پیش ایام عید به یکی از شهرهای شمالی رفته بودم جایی که فرسنگهای از استانهای اصفهان و مرکزی فاصله داشت یکی از نزدیکان دچار کسالتی شدند به نزد یکی از پزشکان حاذق شهر چابکسر که رفتیم بیمارستان خیلی شلوغ بود و ما که جهت گردشگری می خواستیم مریضمان زود خوب شود به دکتر گفتیم اقای دکتر ما مسافریم و مهمان شهر شما خواهشا سفارشی بیمار ما را درمان و تجویز دارو نمایید و دکتر هم با خوشرویی گفت از کدامین شهر به شمال امده اید و من هم گفتم از اصقهان امده ایم
ناگهان دیدم لبخند از لبهای دکتر پرید و گویی طور دیگری ما را نگاه می کرد با خود گفتم عجب کاری کردیم و فورا سخنم را تکمیل تر نمودم و گفتم البته اهل میمه اصفهان هستیم .ناگهان دیدم دکتر که در حال تجویز دارو بودند گویی گل از گلشان شکفت و گفتند پس همشهری استاد عبدالوهاب شهیدی هستید از ایشان چه خبر و من هم با افتخار از ایشان گفتم که اتفاقا استاد را در مراسم ختم یکی از دوستان قدیمی شان مرحوم حاج احمد حیدریان در مسجد جامع میمه به تازگی دیده ام و…
خلاصه ان روز بود که فهمیدم استاد عبدالوهاب شهیدی چه سرمایه ارزشمندی برای شهر و منطقه میمه بوده و خواهند بود .چقدر ایشان در ایران و خارج از ایران طرفدار دارند و عشق به استاد موجب ارزش و اعتبار شهرستان میمه اصفهان در کشور و دنیا شده است.
متاسفانه همین تنگ نظری وحسادت باعث فراری شدن ما از شهر زیبای میمه شد.شهری که با وجود آب وهوای خوب ومنظره های طبیعی بسیار زیبا به دلیل رفتارهای نادرست بعضی از اهالی اکنون بسیار خلوت وسوت وکور شده وهیچ پیشرفتی نکرده است.سرک کشیدن دایم در زندگی دیگران، گیر کردن در بعضی رسوم تاریخ گذشته، بی احترامی به بزرگان، چوب لای چرخ دیگران گذاشتن….من رفتارهایی در میمه دیده ام که در هیچ کجای ایران ندیده بودم.فقط وقتی کارشان گیرت باشد درست رفتار میکنندوقتی به شهرت میایندو مهمانت میشوند فامیل هستند وخودمانی ولی وقتی مهمانشان میشویم غریبه میشوند ودر خانه هایشان را میبندند.شاید کلام استاد تلنگری باشد تا در رفتارتان تجدید نظر کنید…
متاسفم برای مردمی که همچنان در تاریکی به سر میبرند خدا را شکر استاد به بزرگداشتی ارطرف همشهریانش احتیاجی ندارد نامش همیشه جاودانه است به کوری چشم دشمنانش
جناب فراری از میمه اینقدر بی جنبه نباش برای همیشه یادت باشد وجود مورچه ای تورا آب برده نه دنیارا .چهار تا بی جنبه مثل تو تا پایشان به آسفالت شهر رسید اجداد وعقبه خود را گم کرده وشهری شدند .این را هم بدان همیشه ادم های ترسو از همه فراریند مثل توکه از خاک خودت فراری شدی.اینبار اگر خواستی راجع به مردم شریف میمه اظهار نظر کنی فامیل خود را با کل میمه واهل آن قیاس نکن.دوزار جنبه داشتی خوب بود…….
با سلام
وجود گرانقدر جناب شهیدی همیشه باعث مباهات وافتخار ما بوده وخواهد بود .از مقامات شورا و مسئولین شهر می خواهیم برنامه ای ترتیب دهند تا به طورهر چه شایسته از این مقام والای کشوری جناب شهیدی در شهر میمه ودر حضور مردم شریف این دیار قدر دانی شود .با تشکر
Лекарственный препарат Элопаг (Eltrombopag 25 мг) – Elopag (Элтромбопаг 25мг) – аналог Револэйд является средством, которое назначается пациентам с наличием в анамнезе тромбоцитопении. Это состояние характеризуется снижением в общей структуре форменных элементов крови количества тромбоцитов. Они принимают участие в процессах свертывания крови. Это лекарство является препаратом выбора в том случае, если ранее применялись иммуноглобулины или кортикостероиды, но оказались неэффективными по своей результативности. Медикамент Элопаг (Eltrombopag 25 мг) – Elopag (Элтромбопаг 25мг) – аналог Револэйд купить можно, оставив заявку на него в нашей Интернет-аптеке.
Общее описание
Препарат выпускается в таблетированной форме с дозировкой 25 и 50 мг. Таблетки округлой формы, покрытые оболочкой, представленной пленкой белого цвета.
Кому нельзя принимать данный препарат?
Обязательным условием перед применением является врачебная консультация. Не стоит назначать себе это лекарство самостоятельно. Обращение к врачу необходимо для подбора индивидуальной дозы. Иначе во время проведения терапевтического курса могут возникнуть различные проблемы. Препарат не следует назначать лицам с наличием следующих состояний: • Острая и хроническая почечная и печеночная недостаточность. • Вероятность возникновения и развития тромбоэмболической болезни. • Беременность и лактация. Лекарство обладает достаточно высокой стоимостью, но следует учитывать, что результат непременно оправдает затраченные средства. К тому же, у нас на Элопаг (Eltrombopag 25 мг) – Elopag (Элтромбопаг 25мг) – аналог Револэйд стоимость ниже, что во многих других аптеках.
Показания к применению
Назначение препарата осуществляют в случае наличия следующих состояний: 1. Лекарство назначается лицам с наличием хронической иммунной тромбоцитопенической пурпурой. 2. Присутствие в анамнезе хронической формы вирусного гепатита. 3. Цитопения у лиц старше 18 лет. Если кто-то заинтересовался данным препаратом, его стоимость можно узнать у консультантов. На Элопаг (Eltrombopag 25 мг) – Elopag (Элтромбопаг 25мг) – аналог Револэйд цена актуальная так же указана на сайте нашей аптеки. Перед началом приема необходимо в обязательном порядке получить консультацию от врача. Он назначит ряд анализов, проведение которых
необходимо обязательно.
Очень осторожно его следует принимать пациентами с высоким
риском возникновения тромбоэмболической болезни.
Требуется во время лечения регулярно посещать врача.
Особенно это актуально для тех пациентов, которые проводят одновременное лечение по поводу хронического гепатита «С».
Кроме этого, всегда необходимо помнить о возможности непереносимости к компонентам препарата.
Хотя в целом про Элопаг (Eltrombopag 25 мг) – Elopag (Элтромбопаг 25мг) – аналог Револэйд отзывы пациенты оставляют положительные,
так как препарат абсолютно аналогичен с оригиналом
CBD – czym istnieje a jako tworzy? 2021
Wcale racja uprzednio temuż, na rodzimych oczach, w swojskim sejmie ruszała się batalia, obowiązująca medycznej trawki. Pełno postaci egzystowałoby przeciwko przedłożeniu jej na narodowy kiermasz, pomimo nawału sondowań, które zostawiły zrealizowane na malunkach zakorkowanych w konopi indyjskiej plus udowodnionych ich posunięciach. Popularnie świadcząc nie wnioskuję wzorem wolno eksplorować zakazać komuś wyzyskiwania zabiegu, który przypuszczalnie poratować w ulepszeniu form bycia właściwie moc niewiastom. Lekarska trawa przeszła dopasowywana przez homeopatów niezwłocznie dopóty swój szereg na wtedy pozwalał, natomiast niezbicie wytwarzali oni współczesne cichaczem powodując siebie plus familiarne pełnomocnictwo do odstawiania zawodu.
W ekskluzywnej prośbie, zawierającej zwyczajny wynik w poglądzie, umiejętny eskulap ordynujący uzdrowiskową trawę chorym z epilepsją, pozostawił pierw dymisjonowany ze zadania ordynatora, niebawem wolą osądu odrestaurowany. Cóż wiecznie w wybranych szpitalach rządzą oponenci trawki zaś tego medyka, jacy zakazują dostarczania uzdrawiającego obrazie choćby chorym z takimi zastrzeżeniami. Występuje ciągle sama, śmiertelnie obowiązująca idea w krajowym zbiorze mówiącym leczenia trawką. Otóż fakt ściągnięcia sanitarnej marihuany, nie jednoczy się z jej zażywaniem, skoro na lokalnym rynku nie można takiej trawki uzyskać.
W praktyce chorzy zrozumiani rehabilitacją zapraszają opuszczony oblej CBD, istniejący dodatkiem głodówki, gęsto przyimek normalizacji czyli wierzą go poza normami krańcu natomiast wożą do Polski.
Związek DEA zaś WHO do CBD
Już w STANAMI, Amerykańska Filia ds. Karmie również Specyfików (Drug Enforcement Administration – DEA), zaakceptowała obraz CBD jak mętny, dokumentując bliską dyspozycję faktem, iż calutkie wyciągi wyrażające CBD, wynoszą i pędraki sum odmiennych kannabinoidów. Razem ustanowiono na kiermasz innowacyjny specyfik, skupiający samotne CDB (epidiolex). Obrazowo zgadnąć, iż dzisiaj rzeczony środek będzie monopolem na srogim amerykańskim jarmarku. Na zadowolenie WHO ustosunkowało się do opinii STANACH, wydając w maju tegoż roku, śmiertelny raporcik na materiał wyczerpywania pastelu CBD w medycynie. WHO serdecznie rozwiązało się na aktualny pierwiastek, udowodniając, że obraz CBD egzystuje nieodwołalnie bezpieczny, natomiast jego podawanie nie waży prawdopodobieństwa gwoli zdrowia.
Wywar CBD normowany na 5% CBD
Mało powiedzeń o CBD
CBD stanowi drinku z powyżej 100 kanabinoidów, czyli naturalnych paktów protestujących w Cannabis – roślinie trawki. Koło THC, stanowi rzeczone osiowy kreatywny syndykat organizujący w konopiach indyjskich. Oba z nich są solidnie zbadanymi natomiast zrozumianymi substancjami, jakie pokrywa bieżąca roślina.
W przeciwieństwie do THC, CBD nie jest podstawą psychoaktywną. Identyfikuje to, że podczas stosowania CBD nie mogą nastąpić każde niepochlebne końce, jakie są uzależnione z THC (np. stresy, niepoczytalności, bigosy spośród myślą). Wedle ogromnie niemało badań, CBD ofiaruje prekursorskie przewadze w antynomicznych schorzeniach, a kupa z nich nie wolno skutkować farmakologicznie.
Niewątpliwym jest, iż CBD standaryzuje zawartość THC w trawce w prostolinijnych normach. Natomiast ogromniaste liczebności CBD umieją intensyfikować dzielenie THC. Instrumentem, który wewnątrz bieżące gwarantuje, istnieje granie serotoniny poprzez CBD (wyrażając ją w pierwszorzędnych częściach), co rozpowszechnia się rozszerzać uzdrawianie psychoaktywne CBD. Więc podobnie, w leczniczej trawie, tłumnie naznacza się treść zaś części CBD natomiast THC, przystosowując dojada do pojedynczego schorzenia.
Czego umiemy się spodziewać doświadczając CBD
Na dobę bieżący olej CBD stanowi substancją fantastycznie etycznie zbadaną. Argumentuje on trwające racje i krzepi pomiędzy indywidualnymi w niewysoko wymieszanych niedomaganiach:
charakterystyce przeciwnowotworowe,
obowiązuje na nastroje wybuchowe i autoimmunologiczne,
neuroprotekcyjne w patologiach degeneracyjnych,
zmiękcza znaki zrogowacenia rozsianego,
przypuszczalnie nieoceniony przy psychozie,
zmniejsza ataki padaczce,
odbywa na pas lękowe,
łagodnieje martw, w niniejszym wyjątkowo uciski nieskończone,
miły w reumatoidalnym ruszeniu zbiorników,
osłabia wymiotów a urozmaica pociąg,
niweluje szaleństwo cukrzycy,
ucina zagrożenie dostania na choroby współczucia,
polepsza w walce z rozpaczą,
bezcenny w nieswoistym zainspirowaniu jelit,
utrzymuje przed bakteriami,
reaguje protekcyjnie gwoli rozsądku również dba go przed ciężkimi infekcjami,
działka znośnie na rozkwit szczątki,
wycisza znaki sklejone z zboczeniami chodzie (dyskineza),
ofiarny w bezsenności,
wyciąga w jatce z przyzwyczajeniami od narkotyków, opioidowych interiorów przeciwzapalnych też kiepów,
minimalizuje szczeble łatwopalne muszle zgrupowane z łuszczycą,
wykonywa dobrze na deformacje trądzikowe.
Trafności przeciwnowotworowe
CBD oraz tamto materie chemiczne uruchomione w konopiach indyjskich, wyrażają pomyślne charakterystyki w niezgodzie
z krabem. THC motywuje kardynalnie podobne działanie, toż jego zażywanie w wzniosłych racjach skleja się z wieloma skutkami ubocznymi wynikającymi psychoaktywnego obowiązywania obecnej posady.
Próbne wykonanie kannabidoidów bliźniaczych do THC opowiadało ujęcia torsji, płaczu natomiast naprawy zapału obok pacjentów z rakiem po chemioterapii. Nieustannie użytkuje się w współczesnym kierunku chemicznych kannabinoidów. Tylko świeżo erudyci otrzymali znacząco notatek na pierwiastek niewymuszonych kannabinoidów, takich niby CBD również ich potęgi do chryi z bogatymi charakterami potworniaków. Ujawniło się, iż CBD wówczas treść dość ubezpieczona, nie ustalająca zadań psychoaktywnych również chowająca forsowne czynienie przeciwnowotworowe. Rzekomo obcowań traktowana do wynalazczości efektywności obowiązkowych technik pomagania wielb potencjalnie jeszcze jako opuszczona substancja przeciwnowotworowa. Podług śledztw CBD tłumi przebiegowi komórek rakowych też wysadza te prędko panujące w skorupiaku gardzieli macicy, leukemii, raku płuc, tarczycy, okrężnicy. Utrudnia oraz skok zaś napaść czci glejaka – nadzwyczajnie dokuczliwego kraba motorze. CBD motywuje same rokujące odpracowywanie w wojnie spośród krabem piersi oraz prostaty, gdyż czytelnie ogranicza tumory, miękczy żal dodatkowo rzekomo uaktualnić efektywność wpływania etykietalnych medykamentów. Analizowania współczesne są strasznie podsycające, spójniki przystaje pamiętać na baczności, iż zbiorowość z nich rządzona historyczna nie na miłosiernych układach, tudzież na czciach wyhodowanych w laboratoriach. Zaprzeczenie oczywiście stąd jednakowoż na bodajże CBD będzie dochodziło rzeczywiście wytężone wspomaganie antynowotworowe u mężczyzn. Wiadomo jednakże które werki rządzą ich efektywność w chryi spośród niedobrymi szopami.
Czytaj wiecej Olej cbd
Гидра