انتقاد یا انفعال؟ انتقاد موضوعی است که در جامعه امروزی حداقل یکبار گریبانگیر ما شده است و در سالهای اخیر فضای مجازی هم آن را رواج داده و باعث شده در زندگی روزانهمان هم آن را به کار بگیریم و هم موارد متعدد از آن را مشاهده کنیم. انتقاد در صورتیکه هوشمندانه انجام شود آثار […]
انتقاد یا انفعال؟
انتقاد موضوعی است که در جامعه امروزی حداقل یکبار گریبانگیر ما شده است و در سالهای اخیر فضای مجازی هم آن را رواج داده و باعث شده در زندگی روزانهمان هم آن را به کار بگیریم و هم موارد متعدد از آن را مشاهده کنیم.
انتقاد در صورتیکه هوشمندانه انجام شود آثار بسیار ارزندهای خواهد داشت، در غیر اینصورت ممکن است با واکنشهای منفی مختلف مواجه شود. این رفتار، هنری است که باید آموخت و بدون آگاهی از روش کاربرد آن زیانبار خواهد شد که امروز میخواهیم درباره سود و زیان آن صحبت کنیم.
انتقاد در لغت به معنای ۱- خالص کردن ۲- جدا کردن خوب از بد ۳- خرده گرفتن ۴- برشمردن درستیها و نادرستیهای یک کار میباشد. همچنین نقد به بررسی و ارزیابی هرچیزی میگویند که در امروزه بیشتر در نشریات، نقد فیلم، نقد کتاب و فضای مجازی کاربرد دارد.
انواع انتقاد
انتقاد جهاتی دارد و هرجهت انواعی دارد که به بحث در رابطه با تاثیرآن میپردازیم.
۱- انتقاد سازنده: این روش در بسیاری موارد میتواند، جنبهای سازنده و مثبت داشته باشد. اگر لحن انتقاد کننده دوستانه باشد بیشتر موثر واقع شده و شنونده بدون آنکه مورد حمله قرار گیرد از معایب خود مطلع میشود.
۲- انتقاد غیرمستقیم: انتقاد میتواند به صورت غیرمستقیم بیان شود.
برای مثال: اگر طرف مقابل شما خصوصیت بدی داشته باشد، در خلال گفتگو به او بگویید «به نظر شما آدمهایی که دارای این خصوصیت اخلاقی هستند، غیرقابل تحمل نیستند؟» این شیوه انتقاد باعث میشود که یک حس هوشیاری در وی بیدار شود و وی متوجه شود که دارای چنین مشکلی است.
حتماً این مثل را شنیده اید که میگوید «به در می گویند تا دیوار بشنود». این یک مثال متداول در فرهنگ ما برای ابراز همین موضوع است.
انتقاد یا انفعال؟
۳- انتقاد تهاجمی و صریح: رک بودن نشانه صراحت و صداقت است ولی همیشه برای مخاطب خوشآیند نیست بهخصوص اگر خیلی ناپخته بیان شود. این نوع انتقاد نه تنها هیچ نوع سازندگی در بر ندارد بلکه شنونده را هم در موضع تدافعی قرار میدهدکه در این رابطه بحث خواهیم کرد.
۴- انتقاد همراه با تعریف و تمجید: در این روش ابتدا میتوان به تعریف و تمجید ویژگیهای ارزشمند فردی که مورد انتقاد میباشد پرداخت؛ برای مثال: «تو فرد توانمندی هستی». پس از کاربرد یک مقدمه مناسب نظر انتقادی خود را بیان و سعی کنید آن را در پوششی از سخنان خوب و دلپذیر قرار دهید. البته منظور شما اصلاً تملق نیست بلکه نخست خصوصیات خوب او را گوشزد کرده و بعد انتقاد خود را ابراز داشته اید.
۵- محکوم کردن: گاهی به جای انتقاد همراه با راهنمایی، انتقاد کننده مخاطب را در یک دادگاه یک طرفه محاکمه و محکوم میکند. او به خود این حق را میدهد که در مورد دیگران اظهار نظر کرده و الگوی فکری خود را به وی تحمیل کند که در ادامه توضیح خواهیم داد.
انتقاد در فضای مجازی
امروزه عضو بسیار حیاتی جامعه ما فضای مجازی است و اگر با درایت وارد این فضا نشویم ما را درگیر خود میکند که این مشکلاتی را نیز برای ما دارد. طی چندسال اخیر دشمنان از جنگ سخت صرف نظر کردند و به جنگ نرم روی آوردن و در حال حاضر فضای مجازی در کشور ما متاسفانه تقریبا تحت کنترل دشمنان است؛ که اگر از آن لحظهای غافل شویم جنگ روانی بزرگی برای ما درست میشود که علاج آن سخت است.
متاسفانه در سالهای اخیر دشمنان از این فضای بسیار نزدیک به حقیقت برای سوء استفاده بر علیه ملت همیشه بیدار ایران اسلامی استفاده کرده اند که یکی از ترفند های آنان انتقاد است. انتقاد برخی اوقات روشی است برای برهم زدن امنیت روانی جامعه و منفعل کردن آن، بدینصورت که: از یک شایعه و یا یک خبر غرض شخصی و سازمان یافته خود را با استفاده از روش محکوم کردن به خورد جامعه میدهند که الگوی فکری خود را به جامعه تحمیل کنند.
امروزه نیز برخی به تقلید از دشمنان برای جذب مخاطب بیشتر در فضای مجازی و کسب درآمدهای نجومی دست به انتقاد میزنند، نه انتقاد هنری بلکه انتقاد سیاسی و اجتماعی؛ انتقاد با اغراض شخصی و با استفاده از فنون جذب مخاطب جز تباهی برای جامعه ندارد. ظاهرا انتقاد برای روحیه برخی افراد جذاب است و آنها را مجذوب خود میکند.
انتقاد یا انفعال؟
سواد رسانه ای
با این تفاسیر که بیان شد هر جامعهای نیاز مبرم به بالا بردن سواد خود دارد تا خوب را از بد تشخیص دهد، اما در اینجا منظور سواد خواندن و نوشتن نیست مراد «سواد رسانهای» است.
سواد رسانه ای از زبان یونسکو:
«برای بقا و توسعه، برای تصمیمگیری و حل مشکلات در همه جنبهها و وجوه زندگی اعم از اینکه شخصی، اجتماعی، آموزشی و حرفهای باشد، افراد، جوامع و ملتها به اطلاعاتی در مورد خود و محیطهای فیزیکی و اجتماعی اطرافشان نیازمند هستند.
این اطلاعات از طریق سه فرآیند قابل دسترسی است: مشاهده و تجربه/آزمایش، صحبتکردن و مشاوره. قابلیت انجام اینکار را به شکل مؤثر و نتیجهبخش، سواد اطلاعاتی و رسانهای مینامند.
سواد رسانهای و اطلاعاتی عبارت است از دانش، رفتارها و مجموعه مهارتهای مورد نیاز برای تشخیص زمان و نوع اطلاعات مورد نیاز، نحوه و محل دستیابی به آن اطلاعات، نحوه ارزیابی اطلاعات از دید انتقادی و سازماندهی اطلاعات پس از دستیافتن به آن و همچنین نحوه استفاده اخلاقی از اطلاعات بهدست آمده. مفهوم سواد رسانهای و اطلاعاتی فراتر از فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطی و یادگیری، تفکر انتقادی و مهارتهای تفسیری فراتر از مرزهای آموزشی و حرفهای است. سواد رسانهای و اطلاعاتی شامل همه انواع منابع اطلاعاتی، اعم از منابع شفاهی، چاپی و دیجیتال میشود.»
پس دریافتیم روح جامعه نمیتواند بدون سواد رسانهای زنده بماند و این بحث جزو واجبات زندگی شده است. یعنی با داشتن سواد رسانهای میتوانیم بر ترفندها و اغراض دشمن جلوگیری کرد تا به هدف نرسد.
انتقاد یا غرض
بحث انتقاد با غرض کاملا جداست در اینجا میخواهیم به فرق انتقاد با غرض بپردازیم. همانطور که گفتیم انتقاد به معنی خالص کردن کاری یا جدا کردن خوبی از بدی است، اما غرض به معنای دشمنی و نیت بد است.»
بلایی که دشمن بر سر جامعه ما میآورد این است که انتقاد به حق و درست از جامعه را به غرض و میل باطل خودش تبدیل میکند. او سعی دارد با این ترفند در جامعه حس ناامیدی و بیاعتمادی را القا کند که باید با هوشیاری به آن پاسخ داد که تاثیراتش بر روی جامعه هدف عملی نشود.
انتقاد یا انفعال؟
اما در کشور ما رسم شده که برخی همانطور که گفتیم از دشمنان تقلید میکنند. برخی افراد در مورد مسائلی نظر میدهند که در آن تخصصی ندارند و هر زمانی که از محبوبیتشان کم میشود با یک انتقاد به عملکرد حکومت، دولت و.. خود را سر زبانها میاندازند تا مردم را جذب خود کنند.
اما کاش انتقاداتشان سازنده بود و حداقل خودشان برای رفع مشکلات کاری میکردند، ولی در واقع نه تنها کاری نمیکند بلکه برخی اوقات آشوب و نگرانی هم درست میکند. یک مثال کوچک از این اقدامات، در سیل نوروز سال۱۳۹۸ بود که بعضی از به اصطلاح سلبریتیها با انتقاد به نحوه خدمترسانی به مردم سیلزده با بیاعتمادسازی مردم به هلال احمر و مراجع قانونی مقادیر زیادی پول از مردم دریافت کردند و مشخص هم نشد چطور، چگونه و در کجا خرج شد؟!
مضرات انتقاد
انتقاد فارق از همه خوبیهایی که دارد، اگر بیرویه و بدون اساس باشد، ممکن است مضراتی را داشته باشد.
مضرات آن عبارت است از:
۱- ناامیدی: ناامیدی عنصری است که میتوان با تزریق آن، یک جامعه را در معرض فروپاشی قرارداد. بنابراین انتقاد بیرویه از عوامل ناامیدی در جامعه است.
۲- منفعل شدن: منفعل شدن یعنی کاری از پیش نبردن، گاهی دشمن از راه محکوم کردن یک جامعه را سرگرم خود میکند و از طریق دیگری اهداف خود را پیش میبرد؛ یعنی اگر یک جبهه شروع به انتقاد بیاساس و با غرض کند جبهه دیگر مجبور به پاسخ دادن به آن است که این باعث هرج و مرج و اختلاف افکنی میشود و دشمن فرصت پیدا میکند با استفاده از آن خط مقدم جبههها را تصرف کند و الگوی رفتاری خود را پیاده کند و یا اینکه دیگر کسی جرئت نمیکند از ترس اینکه از او انتقاد شود و مورد سنجش بدون آگاهی قرار بگیرد هیچ کاری بکند.
۳- سوق دادن جامعه به عیبجویی: افراد جامعه وقتی میبیند نخبگان مشغول انتقاد بیرویه هستند ناخواسته وارد این جریان میشوند و وقتی انتقاد در کسی یا موضوعی پیدا نمیکنند، اقدام به عیبجویی و اظهار نظر در موضوعی میکنند که از آن هیچ اطلاعی ندارند.
۴- تشخیص درست و غلط ناممکن میشود: وقتی جامعه به عیبجویی و انتقاد بیجا سوق پیدا کرد، تشخیص درست و غلط برای عده زیادی در جامعه دشوار است، به حدی که دیگر سخنان کارشناسان یک موضوع نادیده گرفته میشود. وقتی این اتفاق افتاد، سخنان و شایعات بیهوده در جامعه پا میگیرد که انتاج آن سختیهای بسیاری را برای یک جامعه در پی دارد.
پس تا اینجا متوجه شدیم که انتقادهای بیهوده چه تاثیرات مخربی برای جامعه میتواند داشته باشد. حال اینکه انتقاد درست در خیلی اوقات میتواند موثر باشد.
انتقاد یا انفعال؟
مزایای انتقاد
در کلیه مطالب بالا گفتیم نقد یا انتقاد از چیزی یا شخصی شرایطی دارد که این شرایط باید رعایت شود و اگر رعایت نشود آثار مخربی دارد. البته که نظر کارشناسان این است که انتقاد به جا خیلی خوب است و خیلی اوقات باید اینکار، برای اصلاح امور جامعه انجام شود.
اگر فرهنگ نقد و انتقادپذیری رایج گردد، حد و مرز انتقاد و ویژگیهای اهل نقد شناخته میشود و نقادان حقیقی به عرصه نقد ورود یابند، بسیاری از تنش ها و کشمکش ها فروکش کرده و بسیاری از ضعفها، نقص ها و کاستی ها زمین های ظهور نمی یابند.
و حتی امام علی(علیهالسلام) «از مردم می خواهند تا از ابراز سخن حق و خیرخواهی نسبت به روش حکومت خودداری ننمایند»(۱) کسانی هم که مورد انتقاد واقع میشوند، نباید نقد و انتقاد را کینه و عداوت تلقی کنند و آن را تضعیف موقعیت خود بدانند، چرا که در یک چرخه صحیح نقد و انتقاد پذیری، منتقد برادری دل سوز، تیزبین و خیرخواه است که با نمایاندن نواقص و کاستیها به دنبال بهبود وضعیت موجود است.
در خیلی از بحثها مقوله امر به معروف و نهی از منکر را با انتقاد اشتباه میگیردند که این دو بحث جداگانه هستند، ولی امربهمعروف و نهیازمنکر شباهت بسیار زیادی با انتقاد بهجا و سازنده دارد. این واجب فراموش شده به کلی متفاوت است با بحثی که در بالا آمد، زیرا پشت آن غرض ورزی و امیال شخصی نیست.
پس نتیجهگیری میکنیم برای بهبود وضعیت فعلی جامعه بدون دانش انتقاد نکنیم؛ زیرا باعث دلسرد شدن عوامل موثر جامعه میشود. اما در مقابل برخی اوقات باید انتقاد کرد برای بهتر شدن جامعه اطرافمان. باید مکان و موقعیت انتقاد را بدانیم، بسنجیم و حتما از آن موضوع علم داشته باشیم تا سازنده باشد و الا اگر غیر این باشد اثرات مخربی در جامعه دارد.
پینوشت:
۱- نهج البلاغه، فیضالاسلام، خطبه ی ۲۰۷
انتقاد و انتقادپذیری
نقادی و نقد پذیری در راستای پرسش گری و پاسخ گویی، برای کمال و اصلاح اجتماع، سرمایهای است بس گرانبها. شناخت کاستیها و نواقص و تلاش در جهت رفع آنها، گامی مقدس در مسیر فلاح فرد و جامعه است. به جای پاسخ گویی خود را به نادانی زدن، پرده پوشی بر آنچه بوده و هست یا انکار نواقص و مشکلات، واقعیتها را عوض نکرده و دردی را درمان نمیکند. مدیریت مبتنی بر دیانت و خرد و هیأت حاکمهی ارزش مدار و الهی، همواره در جستجوی آن است که در مسیر تکاملی خود، آفتها و آسیبها را بشناسد و بزداید. اگر فرهنگ نقد و انتقاد پذیری رایج گردد، آداب و مرزهای روایی و ناروایی انتقاد و ویژگیهای ناقدان روشن شود و ناقدانی بنیاد بصیر به عرصهی نقد ورود یابند، بسیاری از تنشها و کشمکشها فروکش کرده و بسیاری از ضعفها، نقصها و کاستیها زمینهی ظهور نمییابند. به خصوص اگر مدیران از لاک خودمطلقانگاری و خودبرتربینی درآمده و معتقد باشند که در معرض خطایند، به سادگی در مییابند که هیچ کس بینیاز از تذکر و انتقاد از ناحیهی دیگران نبوده و حتی امام علی علیهالسلام ، با آن مقام عصمت و عظمت، از مردم میخواهند تا از ابراز سخن حق و خیرخواهی نسبت به روش حکومت خودداری ننمایند. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، خطبهی ۲۰۷) و میفرمایند: «مردمی که خیرخواه یکدیگر نیستند و از خیرخواهان نیز استقبال نمیکنند، از سعادت و بهروزی بدورند.» (آمدی، ۱۹۹۷ ، ج ۷ ، ۳۷۲) و نیز میفرمایند: «بدترین برادران دینی تو آنانی هستند که با چرب زبانی و دورویی با تو رفتار میکنند و عیب تو را از خودت میپوشانند.» (محمدی ری شهری، ۱۳۶۳ ، ج ۷ ، ۱۴۶) و در جای دیگر میفرمایند: «کسی که زشتیت را از تو پوشیده دارد، دشمن تو است.» (محمدی ری شهری، ۱۳۶۳ ، ج ۷ ، ۳۵۰) کسانی هم که مورد انتقاد واقع میشوند، نباید نقد و انتقاد را کینه و عداوت تلقی کنند و آن را تضعیف موقعیت خود بدانند، چرا که در یک چرخهی صحیح نقد و انتقاد پذیری، منتقد برادری دل سوز، تیزبین و خیرخواه است که با نمایاندن نواقص و کاستیها به دنبال بهبود وضعیت موجود است. براین اساس، مقولهی نقد را گشوده و آداب و وظایف ناقدان و نقد شدگان را در راستای برآوردن عملی امر پاسخ گویی به معرض بررسی نهادهایم و کوشیدهایم تا این فرهنگ را در جامعه، به عنوان یک رسالت، مطرح نماییم.
مفهوم نقد و انتقاد
نقد و انتقاد به معنی جدا نمودن دینار و درهم، سره از ناسره، جدا کردن کاه از گندم، به گزینی، خردهگیری و آشکار کردن زیباییها و کاستیهای یک اثر به کار رفته است (معین، مادهی نقد). نقد سخن یعنی اظهار کردن عیبها و محاسن آن (المنجد، مادهی نَقَدَ).
سنجش و ارزیابی و بررسی، همراه با عدل و انصاف، در پدیدههای اجتماعی و نگرش دوسویه به رفتارها و عملکردها، یعنی دیدن درد و ارائهی درمان، با قصد پالایش و نجات حقیقت، چیزی از نفوذ باطل و برگرداندن فرد یا امری از آمیختگی به ناخالصی و غش، به سوی خلوص و فطرت ناب، از مقومات نقد صحیح است.
بنابر این نقد و انتقاد، حرکتی اصلاح گرانه است. هدف از انتقاد، پاره کردن و مثله کردن افکار دیگران و برهم زدن آرامش و امنیت جامعه و مردم نیست، بلکه هدف، ارج نهادن به کار مثبت دیگران و یادآوری رواها و نارواها در کنار هم است. از این رو، وجههی دیگران را خراب کردن و دامن زدن به تهمتها و بدبینیها و پدیدآوردن جو بدبینی را نمیتوان نقد و انتقاد دانست. زیرا عیب گرفتن آسان است، ولی بیان عیب به گونهای که به اصلاح صاحب عیب انجامد، کاری است بزرگ و دشوار.
خواجه عبداللّه انصاری میگوید:
عیب از یار بیندازند، اما یار را به عیب نیندازند. (یعقوبی، ۱۳۷۸ ، ۱۴۵)
و شهید مطهری قدسسره ، در تعریف و تفسیر نقد و انتقاد، مینویسد:
قوهی نقادی و انتقاد کردن، به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد، یک شیء را در محک قرار دادن و به وسیلهی محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است. (مطهری، ج ۱ ، ۲۸۵)
ایشان در جای دیگر به این نکته اشاره میکند که در گذشته داد و ستد با نقره و سکه زده شده انجام میگرفت، کسانی بودند که سرب را به گونهی پول رایج سکه زده و با پولهای نقره میآمیختند. در کنار اینان افراد خبره و کارشناس، به عنوان صراف، در جامعه وجود داشتند که سکه شناس بودند و سکههای طلایی یا نقرهای خالص را از ناخالص جدا میکردند. (مطهری، ۱۳۶۴ ، ۱۹۴) بعدها این واژه در مورد کسی که افکار و عملکرد دیگران را بررسی میکرد و نقاط ضعف و کمال را میشناساند، به کار رفت.
حضرت مسیح علیهالسلام فرمود:
حق و حقیقت را هر کجا و از هر کس یافتید بپذیرید، گرچه از اهل باطل باشد، و باطل را اگرچه از زبان اهل حق باشد، نپذیرید. هماره سخنان را مورد نقد قرار دهید. زیرا چه بسا گمراهی به وسیلهی آیهای از کتاب خدا آراسته شده باشد، مانند آمیختن درهمی از مس با نقره، و انسان را بفریبد و به اشتباه افکند. از این رو، در نگاه نخست درهم خالص و ناخالص، یکی مینماید و کارشناسان تیزهوش میتوانند سره از ناسرهی آن را بازشناسند. (حر عاملی، ۱۴۰۱ ق، ج ۱ ، ۷۱)
در این تعلیم حکیمانه، مفهوم انتقاد و جایگاه نقادان آگاه در جامعه و بایستگی آن، به روشنی، بیان شده است. یعنی کورکورانه تسلیم نشوید؛ خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح. در مورد اصحاب کهف نیز آمده که آنان صراف بودند، البته نه صراف طلا و نقره، بلکه «کانوا صیارفه الکلام» (مطهری، ۱۳۶۲ ، ج ۱ ، ۲۸۶) صراف سخن بودهاند، یعنی مردمان حکیمی بودهاند. وقتی سخنی به آنها عرضه میشد آن را با نقادی میسنجیدند.
تردیدی نیست که نقد سخن و عملکرد، به عنوان عاملی اصلاحی و پیش برنده و بالنده، به برنامهریزان، سیاست گزاران، مدیران و مجریان، مجال بازنگری، وسعت دید و واقع نگری همراه با در نظر گرفتن افکار عمومی را میبخشد و جلوی بسیاری از مخارج و کارهای بیهوده، ریزشها، دوباره کاریها، اسرافها و تک رویها را میگیرد. در نتیجه طرحهای علمی و عملی را در راستای بهرهمندی بهتر و بیشتر قرار میدهد و از اترافها و ریخت و پاشهای حاشیهای و جانبی جلوگیری میکند.
مفهوم نصیحت
واژه ی «نصیحت»، به معنای انتقاد سالم، در قرآن و روایات مکرر، آمده است. نصیحت به معنای خیرخواهی است، که از ماده نَصح و نُصح گرفته شده است. نَصح به معنای خالص شدن و خالص کردن است. «نَصح العسل»، یعنی عسل را صاف و خالص کرد. یعنی ناصح نیز کلام و عمل خود را از هر ناخالصی پاک نموده و انگیزهای جز خیرخواهی ندارد. و نُصح به معنای خلوص و بیغل و غش بودن است. (معین، ۳۶۵) به خیاط نیز «نصاح» گفته میشود، چون قسمتهای مختلف پارچه را به هم متصل میکند و مواضع فرسودهی جامه را، که در معرض پاره شدن است، ترمیم و از پیشرفت آن جلوگیری میکند. سپس این تعبیر در مورد سخنانی که از روی خلوص و خیرخواهی و عاری از تقلب و فریب و تزویر گفته میشود، به کار رفته و گویا ناصح، با نصیحت خود، نقاط ضعف منصوح را ترمیم میکند. (ابن منظور، ۱۳۰۸ ق، ۱۵۸) بنابر این نصیحت در مقابل غش است، و کسی که بدون هیچ گونه غرض شخصی، و صرفاً برای منافع و مصالح فرد یا جمع، اقدامی کند اهل نصیحت است. (ابن فارس، ۱۴۰۴ ق، ۴۳۵) ابن اثیر میگوید:
نصیحت واژهای است که به وسیلهی آن جمله برای نصیحت شونده خیر خواهی بیان شود و نمیتوان این معنی را جز با همین کلمه رساند. (مجلسی، ۱۳۲۱ ، ج ۹ ، ۱۴۲)
راغب اصفهانی مینویسد:
نصیحت ابراز عمل یا گفتهای است که اصلاح نصیحت شونده در آن باشد. (خاقانی، ۱۴۱۹ ق، ۴۹۴)
قرآن کریم دعوت به تبلیغ پیامبران را نصیحت و پیامبران را «ناصح» میخواند. حضرت نوح فرمود:
أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (اعراف، ۶۲)
و هود فرمود:أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ (اعراف ۶۸)
علی علیهالسلام یکی از اوصاف پیامبر اسلام را ناصح بودن ذکر میکند:
فصدع بالحق و نصح للخلق (فیضالاسلام، نهجالبلاغه، خطبهی ۱۹۵)
امام صادق علیهالسلام ، علی علیهالسلام را ناصح و خیرخواه مینامد:
ان علیاً کان عبداً ناصحاً لله (حر عاملی، ج ۱۱ ، ۴۷۲)
بنابر این قوام نصیحت به چند چیز است.
الف- خیرخواهی و اصلاح امور و تلاش برای اتصال امور از هم گسیخته که مبتنی بر محبت و علاقه است. علی علیهالسلام فرمود:
النصح ثمره المحبه (حر عاملی، ۱۳۸۲ ، ج ۱۲ ، ۴۲۹) النصیحه ثمر الود (آمدی، ۱۹۹۷ م، ج ۱، ۴۲)
نصیحت، دوستی به بار میآورد.
پس در نصیحت عیب جویی و تخریب و انگیزهی شخصی وجود ندارد، و همین میتواند فرق بین نصیحت و مفهوم کلی انتقاد باشد. زیرا نصیحت همیشه با قداست و خیر همراه است و انتقاد، غالباً، چنین است، اما ممکن است، احیاناً، به قصد عیب جویی باشد. از این رو، انتقاد با قید «سالم و سازنده» یاد میشود.
ب – نصیحت دامنهی گستردهای دارد و هرگونه گفتار و کردار خیرخواهانه را، اعم از ارشاد به مصالح دینی و دنیوی، تعلیم جاهل، تنبیه غافل، دفاع از ناتوان و جلوگیری از لغزش و سقوط، شامل میشود. (الحسینی، ۱۳۸۱ ق، ج ۲ ، ۴۹۴)
ج – نصیحت، زبان و زمان خاصی ندارد. ناصح براساس تشخیص موقعیت در جهت خیر منصوح اقدام میکند، گاه با زبان تند و انتقاد، گاه با موعظه و جدال احسن یا تکمیل و تأیید و گاه تذکر عیوب برای رفع آنها. چنان که علی علیهالسلام انتقادهای صریح خود را از عثمان و نیز اعتراضهای شدید خود را به معاویه نصیحت نامیدهاند. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، نامهی ۲۸ و ۷۳) در روایات، در مورد روابط بین دولت مردان و مردم، که احتمال جدایی و تضاد هست، این اصل بیشتر به کار رفته، و در کتب حدیثی باب «النصیحه لائمه المسلمین» وجود دارد (کلینی، ۱۳۴۸ ، ج ۱ ، ۴۰۳)، و در آنها تأکید شده است که در نظام اسلامی زمامداران و مردم پیوسته در اندیشهی خیرخواهیاند، و این امر عین دینداری است و آنان که فاقد این روحیهاند، از مسلمانی بیبهرهاند. رسول اکرم، فرمودند:
رأس الدین النصحیه لله و لدینه و لرسوله و الکتابه و الائمه المسلمین و للمسلمین عامه
اساس دین نصیحت و خیرخواهی برای خدا و دین و پیامبر و کتاب او و پیشوایان مسلمانان و برای عموم مسلمانان است.
در اهمیت این اصل همین بس که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در حجهالوداع، که مهمترین و اساسیترین مسائل امت اسلامی را بیان نمودند، ضمن خطبهای در مسجد خیف فرمودند:
ثلاث لایغل علیهن قلب امری مسلم: اخلاص العمل لله و النصیحه الائمه المسلمین و اللزوم لجماعتهم (کلینی، ۱۳۴۸ ، ج ۱ ، ۴۰۳)
قلب هیچ مسلمانی نباید در سه مورد تردید و خیانت کند: خالص کردن عمل برای خدا، نصیحت پیشوایان مسلمان و همراه بودن با جماعت مسلمانان.
در مورد دیگر برای ناصح مشفق بهشت را ضمانت کردهاند. (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۷۵ و ۶۵)
امیرالمؤمنین علیهالسلام نصیحت و خیرخواهی را از حقوق واجب خداوند بر بندگانش میشمارند. (نهجالبلاغه، خطبهی ۲۱۶)، زیرا سعادت مسلمانان در همین نصیحت و انتقاد متقابل نهفته است. اگر مردم، از سر خیرخواهی، زمام داران را نصیحت کنند و معایب و محاسن امور را گوشزد نمایند و زمامداران خود را مصون از خطا ندانند و حق را بپذیرند، و زمامداران نیز، از سر خیرخواهی، مردم را نصیحت کنند و آنان را به سوی حق سوق دهند و از خلاف باز دارند، و مردم هم حق را از آنان پذیرا شوند، قلبها به یکدیگر پیوند خورده، دستها یار و یاور یکدیگر گشته و عزت و کرامت به آنان روی میکند. (دلشاد تهرانی، ۱۳۷۲ ، دفتر اول، ۵۴۴)
روحیهی انتقاد پذیری
در این که جامعه و مدیران، و بلکه همگان، به نقد و انتقاد سالم و سازنده نیازمندند تردیدی نیست، اما این، نیمی از کار است، نیم دیگر که در واقع کامل کنندهی کار است، «نقد پذیری» و به کار بستن انتقاد ناقدان است. پذیرش انتقاد و نصیحت مشفقانه، خصلتی انسانی و اسلامی است و بیشترین نقش را در فرونشاندن آتش اختلاف و آسیبها و آفتهای فردی و اجتماعی دارد. چنان که نقد و نقادی تیزبینانه، مایهی کمال و رشد رفتارها و عملکردهاست، انتقاد پذیری نیز زمینه ساز بسیاری از خوشبینیها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. تجربه نشان داده است مدیران و دست اندرکارانی که به استقبال انتقاد رفته و با سعهی صدر آن را پذیرا شدهاند، از مدیریتی بهتر و کمال یافتهتر برخوردارند و کمتر دچار دوباره کاری و نابسامانی میگردند. زمینی که گود باشد، دو بهره از باران دارد، یکی بهره مستقیم و دیگر آن که بارانی که در بلندی هم میبارد به سوی آن سرازیر میشود. پذیرش انتقاد نه تنها چیزی از شخصیت سیاسی و اجتماعی انسان نمیکاهد، بلکه روشنترین گواه بر شخصیت و کمال عقل آدمی است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، با آن عظمت، مکرر با اصحابش مشورت میفرمود، و آراء خیرخواهانهی آنان را به کار میبست. (طباطبایی، ۱۳۹۶ ق، ج ۴ ، ۷۰) امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز اصحاب خود را به اظهار نظر دعوت میکرد و از آنها میخواست، با نصیحت صادقانه، وی را کمک کنند:
فاعینونی بمناصحه خلیه من الغش سلیمه من الریب (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، خطبهی ۱۱۷)
مرا، با نصیحت خالصانه و سالم، از هرگونه شک و تردید، یاری کنید.
یعنی زمامداران و مردم، هر دو، باید خواهان و پذیرای نصیحت و انتقاد خیرخواهانه باشند. زیرا لازمهی توفیق در ادارهی امور، نصیحت پذیری و انتقاد پذیری است. این امر سبب میشود که زمامداران با پذیرش خردهگیریهای خالصانه، عیوب و کاستیها را ببینند و در صدد اصلاح برآیند. علی علیهالسلام میفرماید:
بزرگترین توفیقها پذیرش نصیحت است. (آمدی، ۱۳۶۰ ، ج ۲ ، ۲۵۰)
کسی که اهل پذیرش سخن حق و اصلاح است، از تباهی نجات مییابد و از رسوایی در امان میماند. (آمدی، ۱۳۶۰ ، ج ۵ ، ۲۷۷) و من اغرض النقح هلک (همان، ۱۵۳) هر که با نصیحت مخالفت کند، هلاک گردد. برای نجات از نابودی، این نصیحت امیرالمومنین علیهالسلام را باید به کار بست که فرمود:
نصیحت آن کس را که خیرخواه شماست، بپذیرید و به گوش جان بگیرید. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، خطبهی ۱۷۱)
امیرالمؤمنین علیهالسلام ، در بخشی از یک خطبه، به خوبی این مسأله را تشریح کردهاند (و این سخن امام جان مایهی نوشتار حاضر است). ایشان ابتدا به نکوهش حاکمان مستبد کوته نگر پرداختهاند که حاضر نیستند حرف حق را بشنوند، آنگاه روحیهی متواضعانه و حقمدار و نصیحتپذیر خود را تشریح مینمایند، که حاضرند انتقاد سالم و نصیحت ناصحان خیرخواه را بشنوند. و بلکه از مردم میخواهند حقایق را بازگویند و این یکی از حقوق والی برعهدهی رعیت است و سپس میفرماید:
از پستترین حالات حاکمان نزد مردم صالح، این است که به آنان حب فخر و ستایش گمان رود و امورشان به تکبر و خود بزرگ بینی حمل شود. من خوش ندارم خیال کنید که من ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم، و بحمداللّه این گونه نیستم و اگر هم به حسب نفس انسانی به آن تمایل داشتم، به جهت فروتنی برای خداوند متعال، آن را رها کردم تا در دایرهی چیزی که برای او سزاوارتر است، قرار نگیرم. پس با من آن چنان که با جباران سخن میگویید، گفت و گو مکنید و آن گونه که نزد ستمگران تندخو، از خود مراقبت میکنید – تا خشم آنان، متوجه شما نشود – با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهر سازی و مدارا بپرهیزید و گمان نکنید، اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن بر من سنگینی خواهد کرد و یا این که خود بزرگ بین باشم. یقیناً کسی که شنیدن حق و یا عرضهی عدالت بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگینتر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق یا ارائهی مشورتی بر پایهی عدل، خودداری نکنید. من در خودم، این گونه نیستم که خطا نکنم و کار خود را از آن ایمن نمیدانم، مگر خداوند مرا کفایت کند. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، خطبهی ۲۱۶)
پیام اصلی فرمایش مولی شاید همین باشد که امیرالمؤمنین علیهالسلام ، در عین معصوم بودن، عملاً، نشان میدهد که رفتار حاکم اسلامی و مناسبات او با مردم باید چگونه و بر چه اصولی استوار گردد. رفتار و گفتار حضرت، در تمامی ابعاد، به ویژه شیوهی حکمرانی، الگوست.
دنیا بداند که تربیت یافتگان قرآن، در عصری که روابط بین حاکم و مردم، جز بر پایهی ستم و استبداد نبود، سیستم حکومتی خویش را بر مردمیترین شکل آن پی نهاده و از شهروندان خود، هر کس و در هر پایه و موقعیت اجتماعی باشند، با اصرار میطلبد که خطاهای حکومتی را – گرچه خود از آن برکنار است – گوشزد کنند. همان گونه که امام علی علیهالسلام در جای دیگر میفرماید:
هیچ شخصی، گرچه در پیشگاه حق، دارای منزلتی بزرگ و در دینداری واجد پیشینهای فضیلت بار باشد، برتر از این نیست که در ادای حقی که خدا بر دوش او نهاده کمک شود. و هیچ کس، گرچه نزد دیگران خوار باشد، و در نگاهها حقیر آید، کمتر از این نیست که حاکم را، در این راه یاری دهد، یاخود بر آن یاری باشد. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، خطبهی ۲۱۶)
شروع از خود، گام اول انتقاد
بسیاری از ما در دیدن عیب و نقص دیگران ریزبین و دقیق هستیم، با این که ناقد ابتدا باید از خود شروع کند و، در گام نخست، در جستجوی زدودن عیبهای خویش باشد. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، خطبهی ۱۷۶)
خوشا به حال کسی که پرداختن به عیب خویش، وی را از عیب دیگران بازدارد.
و نیز میفرماید:
من لم یئس نفسه اضاعها (آمدی، ۱۹۹۷ ، خطبهی ۱۷۶)
کسی که نفس خود را سیاست و ادب نکند، آن را تباه ساخته است.
آیینهی خویش بودن، و شهامت اعتراف به خطا و اشتباه داشتن، آدمی را از بسیاری انتقادها و اعتراضها در امان میدارد. اگر همه، ابتدا به فکر نقد خود برآیند، زمینهی نقد اجتماعی کمتری پیدا میشود و در نتیجه بسیاری از درگیریها و اختلافها، خود به خود، میخوابد. از امام حسین علیهالسلام نقل شده است:
از نشانههای عالم آن است که گفتار و کردار خویش را نقد کند. (ابن شعبه، ۱۳۸۴ ق، ۱۷۹)
بسیارند کسانی که حاضرند، به قیمت اتهام به مؤمنان و تخریب اذهان و افکار عمومی، کار خلاف خود را موجه جلوه دهند، اما کلمهی «اشتباه کردم» را بر زبان نیاورند.
برخی، با شعار «النار و لا العار»، حاضرند آگاهانه رهسپار جهنم گردند و حاضر نیستند عار برگشت از حرف اشتباه خود را بپذیرند. حضرت امام راحل قدسسره در عمل نشان میدهند، برخلاف این شعار، کرامت و عزت نفس در اعتراف به اشتباه است و نه در اصرار بر آن:
من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی، همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب، در سپردن پستها و امور مهمهی کشور به گروهی که عقیدهی خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود. (خمینی، ۱۳۶۱ ، ج ۲۱ ، ۹۶)
شرایط انتقاد سالم
انتقاد، با همهی محسنات و اهمیتی که دارد، گاه با امور ناروا هم مرز میشود. منتقد منصف باید حریم و حرمت نقد را نگاه دارد. گاه نیت غیرالهی و گاه اغراض نفسانی و بعضی از مفاسد دیگر باعث میشود ناقد و ناصح به هدف مورد نظر اسلام، «رفع عیب و نقص»، نرسد. در این صورت خود شیوهی نقد، احتیاج به نقادی و بازنگری پیدا میکند. بنابر این انتقاد، شرایطی دارد که باید مورد دقت قرار گیرد. از جمله:
انتقاد نه تضعیف: منتقد با بررسی عملکردها، میکوشد نقاط ضعف را گوشزد کند که مبادا دوباره با آن مواجه شویم و این غیر از تضعیف و تخریب روحیهها و ناچیز شمردن خدمات است. اگر هدف بیاعتبار ساختن دیگران باشد، این انتقام است، نه انتقاد. انتقاد وقتی وجههی دینی دارد که دلسوزانه و متعهدانه انجام گیرد و بداند پاسخ گوی گفتار و رفتار خود در مقابل خدای متعال میباشد. در این صورت انتقاد مؤثر بوده و خوی انسانی محسوب میشود، اما انتقام جویی خویی حیوانی و شیطانی است که، غالباً، انسانهای حسود بدان مبتلایند: «النصیحه من الحاسد محال» (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۷۵ ، ۱۹۴)
امام خمینی قدسسره میفرمایند:
انتقاد غیر از انتقام جویی است. انتقاد صحیح باید باشد. هر کس میتواند انتقاد صحیح بکند؛ اما اگر قلم که دستش گرفت، انتقاد کند برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است. (خمینی، ۱۳۶۱ ، ج ۱۳ ، ۷۸)
سیرهی حسنهی امیرالمومنین علیهالسلام نصیحت گری و انتقاد سازنده و نصیحت خواهی بود. نصایح و انتقادهای به دور از هرگونه اغراض نفسی، و نقدهای صرفاً برای خدا، که آن حضرت از خلفای زمان و جریانات سیاسی معاصر خود داشتند، گواه این مدعاست. ایشان، صرفاً، در صدد راهنمایی بود، نه انتقام جویی و تضعیف طرف مقابل. نصیحت و مشورت خیرخواهانهی امام علیهالسلام در مورد فتح بیتالمقدس (الو اقدس، ۱۳۶۱ ، ۱۴۸) و خراسان (ابن عثم کوفی، ۱۴۱۱ ق ، ج ۲ ، ۷۸) و نبرد با ایرانیان (مسعودی، ۱۳۴۴ ، ج ۲ ، ۳۱۸) مورد پذیرش خلیفهی ثانی قرار گرفت و باعث تقویت جبههی مسلمانان و نتیجه بخشی لشکرکشی مسلمین گردید و بارها خلیفهی سوم را نصیحت و راهنمایی نمود و، با انتقادهای سازنده، وی را از عواقب مسلط ساختن بنی امیه بر سرنوشت و اموال مسلمانان برحذر داشت. (طبری، ۱۳۵۶ ، ج ۳ ، ۳۷۷)
بنابراین، سیرهی امام علیهالسلام انتقادگری بود نه انتقام جویی، زیرا پرخاش گری و به کاربردن عبارات کینه توزانه، بیشتر بذر بدبینی در جامعه میافشاند و نتیجهای جز سلب آرامش و ایجاد تشنج ندارد. کسی که به بهانهی انتقاد میخواهد انتقام شخصی و یا گروهی خود را از دیگران بگیرد، با حقارت نفس دست به گریبان است، و شفای خاطر خود را در تخریب و تضعیف دیگران میبیند و این سیرهی سفاکان است «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النّارِ» (ص، ۶۴)
انتقاد نه توطئه: همان گونه که امام علی علیهالسلام از انتقاد و نصیحت استقبال میکرد و مردم را به آن فرامیخواند، به همان مقدار و شاید شدیدتر، سخنان و اقداماتی که بوی توطئه و حرکت علیه نظام اسلامی و نظم اجتماعی را میداد، رد میکرد. امام علیهالسلام با سه گروه و سه طرز تفکر مواجه بودند. نخست آنان که دلسوزانه و خیرخواهانه نظرات اصلاحی را ابراز میداشتند و قصدشان تضعیف یا تخریب نبود. اینان جزو دوستان و یاران مخلص حضرت بودند. دوم عدهای از روی استفهام و گاه تعجب و یا به گمان خود از روی خیرخواهی، به مواردی از سیاستها و عملکردهای امام علیهالسلام اعتراض داشتند. امام که میدیدند شخص متعرض بر اثر جهل و غفلت و کوته نظری، زبان به انتقاد ایشان گشوده است، ابتدا سخن او را میشنید و آنگاه با بیانی متین او را قانع میکرد. (المحمودی، ۱۴۱۸ ق، ج ۲ ، ۳۱۶ و ۳۳۶)
اما دستهی سوم، گروهی بودند که با غرض ورزی و مقاصد ناپاک، به نام انتقاد یا نصیحت، توطئه گری و تخریب میکردند و در واقع در قالب طرح سؤال و شعار، در پی تحریک احساسات و تضعیف پایههای حکومت امام علیهالسلام ، و در نهایت براندازی نظام علوی علیهالسلام ، بودند. مقداری از این نوع انتقادهای معترضانه در نهج البلاغه، و بسیاری دیگر نیز در کتابهای حدیثی و تاریخی آمده است.
موضعگیری امام علیهالسلام در قبال این انتقادها، بسیار شدید و کوبنده بود، به گونهای که مجال هرگونه تحرک و ادامهی سخن را از او گرفته و او را از کردهی خود پشیمان میساختند.
از این برخوردهای تند امام علیهالسلام معلوم میشود به منافق و توطئه گر و کسانی که هیچ نیت خیری ندارند، نباید مجال توطئه داد، هر چند اهداف شوم خود را به لباس محترم انتقاد و نصیحت بپوشانند. چرا که توطئه و براندازی و جاده صاف کردن برای دشمن، در هر لباس و به هر زبانی باشد، شوم و ویران گر است.
در زمان حاضر نیز ما همین سه جریان و سه شیوهی تفکر را شاهدیم، دوستان انقلاب و دلسوزان واقعی نظام، با نصیحت و ارشاد و انتقادهای خود، به تقویت نظام و استمرار انقلاب کمک میکنند. اینان همان قشر مؤمن و متعهدند که از دیدن صفحههای بیعدالتی، تبعیض، سستی در امور فرهنگی، بی کاری و سایر مشکلات مردم رنج میبرند و خالصانه راه مینمایانند. مسؤولان باید این سخنان برخاسته از سر اخلاص و تعهد را به دقت گوش کرده و اشتباهات خود را اصلاح کنند. گروه دوم، افرادی هستند که غرض و قصد تضعیف ندارند و، به گمان خود، انتقادی راه گشا میکنند. نظام باید ذهن این دسته را روشن کند که تحقیق کنند، درد را بشناسند و راه علاج ارائه دهند.
اما طیف سوم، که اینک کم نیستند، یعنی اشعثها و عبداللّه ابن ابیها و ریزشیهای انقلاب، سخن آنان جز به درد نمیافزاید و طرحهای آنان جز به دل سردی مردم و پشت گرمی دشمن منتهی نمیشود، آنانند که توطئه را و حرف بیگانه را از حلقوم خودی فریاد میکنند، به اینان نباید مجال داد تا به بهانهی انتقاد و نصیحت، پایگاه دشمن شوند و سنگربانان نظام را خلع سلاح کنند و با نام اصلاحات و انتقاد، حتی به مقدسات دینی مردم یورش برند.
انتقاد نه عیب جویی و غیبت: نقد و نصیحت در فرهنگ اسلامی منوط به رعایت دستورات اخلاقی اکید است. نق زدن، اتهام چسباندن، ایرادگیری و اشکال تراشی، انتقاد نیست. چنین کاری در اسلام عیب جویی است و حرام. امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل میکند:
لغزشهای مؤمنان را جست و جو نکیند. زیرا هر که لغزشهای برادرش را جستجو کند، خداوند لغزشهایش را دنبال کند و هر که خداوند لغزشهایش را دنبال کند، رسوایش سازد گرچه در درون خانهاش باشد. (کلینی، ۱۳۴۸ ، ج ۴ ، ۵۸)
و نیز آن حضرت فرمود:
هر کس مؤمنی را به گناهی سرزنش کند نمیرد تا آن را مرتکب گردد. (همان، ۵۹)
اشتباه امری است طبیعی که به عمد و یا سهو از انسانها سرمیزند، چه خطای شخصی، یا عمومی (مربوط به امور اجتماعی) باید در مرحلهی اول در نهان و دور از چشم دیگران به صاحب آن تذکر داده شود. علی علیهالسلام میفرماید:
النصح بین الملأ تقریعٌ (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، نامهی ۵۳)
نصیحت و خیرخواهی آشکارا و علنی نوعی سرکوب به شمار میرود.
امام علیهالسلام در دستورالعمل خود به مالک اشتر میفرمایند:
بر فرض اگر حکومت متوجه خطایی در کسی شد، او را مشمول عفو و گذشت خود سازد. و باید دورترین مردم و نامطلوبترین آنان در نزد حاکم کسی باشد که بیشتر در پی معایب دیگران است. چرا که در مردم عیوبی هست که والی از هر کس به پوشاندن آنها سزاوارتر است. پس هرگز عیوبی را که از تو پنهان است آشکار مساز، زیرا باید عیوب آشکار را برطرف نمایی و خدا بر نهانها حاکم است. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، نامهی ۵۳)
در مرحلهی بعد، اگر عیب و نقصی است که آشکار گشته و باید مرتفع شود، باید به گونهای اقدام شود که جایگاه اجتماعی و حیثیت حقوقی و حقیقی وی صدمه نبیند. بنابر این افشاگری، در بوق و کرنا دمیدن، انتقاد نیست، آبروی طرف را ریختن است. مشکلی که با آرامی و نرمی حل میشود، چرا سر و صدا نماییم. علی علیهالسلام میفرمایند:
کسی که سخنی به مسلمانی بگوید و مقصودش بردن آبروی وی باشد، خداوندن او را در لجن زار دوزخ زندانی کند، تا از آنچه گفته عذری آورد. (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۱۰ ، ۱۱۰)
بنابر این باید مواظب بود انتقاد، آبرو و حیثیت کسی را نریزد و او را از موقعیت اجتماعی نیندازد. به فرمودهی امام خمینی قدسسره :
انتقاد آزاد است، به اندازهای که نخواهند کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف و از صحنه خارج کنند، انتقادات برای اصلاح امور لازم است. (خمینی، ۱۳۶۱ ، ج ۱۴ ، ۲۳۸)
روی سخن در جامعهی دینی با مسلمانان ناصح و خیرخواه و نقد پذیران منصف است. بحث توطئه گران و هتاکان جداست. در جامعهی دینی، رواج برادری و حرمت و آبرومندی، حاکم است و همه، شرعاً، مسؤول حفظ آبرو و شرف یکدیگرند. در چنین فضایی، نباید به نام انتقاد، آبروی کسی را برد. درهم شکستن جایگاه اجتماعی افراد مؤمن و مسلمان، با توبه قابل جبران نیست.
در اصول کافی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده که خداوند بزرگ فرمود:
آن کس که بندهی مؤمن مرا خوار کند، آشکارا به جنگ با من برخاسته است. (کلینی، ۱۳۴۸ ، ج ۴ ، ۵۳)
و فرمود:
هر کس به یکی از دوستان من اهانت کند، به جنگ با من کمین کرده است. (همان، ۵۲)
بنابراین به بهانهی انتقاد اسرار مردم را فاش کردن، جو را متشنج نمودن و غوغا به پا کردن از آداب اولیهی نقد اسلامی به دور است. مؤمن، همانند آیینه، بیسر و صدا و با کمال صداقت و آرامش زشتیها و معایب را نشان میدهد. چنان که امام صادق علیهالسلام فرمودند:
مسلمان آیینهی مسلمان است. اگر از برادر دینی خویش لغزشی دیدید، بر او مشورید و برای او همچون خود او باشید و او را هدایت و نصیحت نمایید و نسبت به او مهربان باشید. (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۱۰ ، ۹۷)
علاوه بر حرمت عیب جویی و سرزنش مؤمنان، انتقاد سالم باید مصون از افشای اسرار مردم و اسرار نظام باشد، زیرا این کار هم بیاعتبار شدن افراد را در پی دارد و هم باعث بیاعتباری و ضعف حکومت، در مقابل دشمنان داخلی و خارجی، میگردد.
انتقاد سالم، با غیبت نیز فرق دارد، حرمت غیبت، که از گناهان کبیره است، (حجرات، ۱۲) موجب میشود انسان در نصیحت و انتقاد به گونهای برخورد نماید که گرفتار آن نشود، زیرا اگر نصیحت با غیبت آمیخته شد، هر چند ناصح و ناقد، خیرخواه و مسلمان باشد، از ارزش و اعتبار میافتد و تبدیل به گناه میشود. ضمن آن که این مهم، نباید مسلمان را از نصیحت و انتقاد سالم بازدارد، بلکه باید مراقب باشد که به دام غیبت نیفتد.
«تشییع فاحشه» نیز حرام است و انتقاد نباید به این آفت دچار شود. ممنوعیت انتشار و گسترش یک خلاف در اسلام بدان جهت است که موجب عادی شدن و زوال زشتی فساد و گناه میشود، و نیز آبروی مسلمان را در معرض خطر قرار میدهد. منتقد باید بداند که بازگویی و طرح مسائل گذشته و شخصی و افشای سوابق افراد، آن هم در سطح عمومی، به نام خیرخواهی انقلاب (که متأسفانه روز به روز هم بیشتر میشود)، نه تنها نصیحت تلقی نمیشود، بلکه علاوه بر زیان دیدن چهرهی یک مسلمان، ممکن است وی را در صف دشمنان و بدخواهان داخلی قرار دهد. امام صادق علیهالسلام فرمودند:
اگر کسی دربارهی برادر مؤمن خود آنچه را دیده یا شنیده است بگوید، از کسانی است که خداوند متعال فرموده است: ان الذین یحبون ان تشییع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۷۲ ، ۲۴۰)
البته منظور آن نیست که کارهای مهم و کلیدی را به افرادی که سابقهی سوء، یا مشکوک، دارند بسپارند. به کار نگماردن افراد مشکوک یا منحرف، غیر از پرونده سازی و افشاگری علیه شخص است و حتی در صورتی که افراد نالایقی انتخاب گردند و بیم آن باشد که از ناحیهی آنان خطر متوجه جامعهی اسلامی شود، لازم است اطلاعات لازم، از باب نصیحت، در اختیار مردم قرار گیرد و چهرهی آنان برای مردم مشخص شود.
در سخنان امیرالمومنین علیهالسلام این دو جهت کاملاً مراعات شده است، یکی عیب پوشی (و جلوگیری از افشای اسرار و خلافهای پنهانی مردم) و دیگر پاک سازی اماکن دولتی از وجود و نفوذ عناصر مشکوک فرصت طلب. در بخش اول یادآور میشوند که والی باید عیوب مردم را بپوشاند و عیب جویان را از خود دور کند. وظیفهی حاکم آن است که عیوب مکشوفه را تطهیر کند، نه اینکه عیوب مستتر و پنهان را با افشاگری برملا نماید:
دورترین و مبغوضترین مردم از تو باید کسانی باشند که دنبال عیوب مردم میگردند، زیرا در مردم عیوبی هست که حاکم از همه کس بیشتر باید در ستر آنها کوشا باشد. دنبال کشف عیوب مخفی مردم نباش. تو فقط وظیفه داری عیوبی را که برایت کشف شده تطهیر کنی و خداوند خودش در مورد عیوبی که بر تو کشف نشده قضاوت خواهد کرد. تا میتوانی ستارالعیوب مردم باش، همان طور که مایلی خداوند عیوب تو را بپوشاند. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، نامهی ۵۳)
انتقاد نه باند بازی: خط و خط گرایی و باند بازی مصیبت جامعه است. در جامعهای که باند بازی رواج یابد ناقدان و ناصحان، اصول نصیحت را فراموش میکنند و تنها به دنبال مچگیری، عیب جویی و تحقیر طرف مقابلند. در چنین فضایی، خدا و مسؤولیت شرعی فراموش میشود و خودخواهی سر برمیآورد. هر چه گروه و باند گفت وحی منزل میشود و نصیحت دیگران توطئه و تضعیف تلقی میگردد. امروزه کم و بیش، چنین است. از این رو ناصح و انتقاگر منصف باید خلوص نیت داشته باشد و بدون توجه به خط و باند بازی حرف حق را بزند. بین این گروه و آن گروه فرق نگذارد. تنها عیوب دیگران را به نام انتقاد مطرح سازد. بلکه از یاران خودی نیز غفلت نکند. قرآن کریم میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ (نساء، ۱۳۵)
علی علیهالسلام هنگامی که از کارگزارانش مطلع میشود، ضمن نامهای توبیخآمیز و تهدید کننده به او مینویسد:
به خدا سوگند اگر حسن و حسین چنان میکردند که تو انجام دادی از من روی خوش نمیدیدند و به آرزو نمیرسیدند تا آن که حق را از آنان باز ستانم. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، نامهی ۱۴۱)
از باب «حب الشیء یعمی و یصم»، بسیاری از افراد و مسؤولان نمیتوانند بپذیرند که باند و گروه آنها یا نزدیکان و بستگان آنان خطا میکنند و نیاز به نصیحت و راهنمایی دارند، و آنها، مروان وار، مهر تأیید مافوق خود را برپای هر سند و مکتوبی – ولو به قیمت ضربه به اسلام و مسلمین – میزنند.
با این که انتقاد، عیب جویی و پیدا کردن نقطه ضعف و سوژه از رقیب نیست، به خود و پیروان خود و حواشی خود پرداختن را نیز شامل میشود.
شرایط ناصح و ناقد
الف: اخلاص
اخلاص و انگیزهی خدایی داشتن نخستین شرط ناقد میباشد. ناقدی که در صدد تضعیف و تخریب، عیب جویی نیست و میکوشد خرابیها را سامان بخشد، طبعاً رضای الهی را در نظر میآورد، نه خوشآیند و بدآیند کسی را. امیرالمؤمنین علیهالسلام طالب کسانی بود که سخن حق و مشورت عادلانه نمایند. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، خطبهی ۲۰۶) و به امام مجتبی علیهالسلام وصیت نمود:
برای برادرت نصیحت را خالص گردان، چه در نزد او نیکو و یا زشت باشد. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، ج ۱۶ ، ۱۰۸)
با رعایت اخلاص، زشتیها بزرگ نمایی نمیشود. آبروها محفوظ و اسرار مردم مکتوم میماند. ضمن این که تأثیر سریع و ثمربخشی دارد و شنونده از آن بوی غرض و تخریب استشمام نمیکند. کسانی که قلم به دست میگیرند و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را نقد میکنند، باید خدا را در نظر آورند و تقوای قلم و عفت کلام را حفظ کنند. حضرت امام قدسسره از این مسأله، به عنوان «مالک نفس» خود بودن، تعبیر میکنند:
آنهایی که میخواهند صحبت کنند … بنشینند و با خودشان فکر کنند، ببینند این زبان چماق است و میخواهد بر سر یک دسته کوبیده شود، یا این که این زبان رحمت است و برای وحدت. اگر چنان چه مالک نفس خودشان هستند، و این امر مهم را، که مالکیت شخص بر نفس خودش است… و میتوانند ادعایی را که حضرت موسی پیغمبر بزرگ کرد، آنها هم بکنند که «لا أَمْلِکُ إِلاّ نَفْسِی وَ أَخِی» (سخن بگویند و انتقاد کنند)، اما کسی که به این مقام نرسیده باید بگوید «انی لا املک نفسی و لا اخی» (خمینی، ۱۳۶۱ ، ج ۱۴ ، ۹۷)
ب : شناختن و انتقاد کردن: یکی از شرایط عمدهی ناقد، شناخت است. از لغزشهای معمولی و همیشگی ما آدمیان این است که بسیاری از مسائل را بدون برهان و بیآنکه درک کنیم، مورد انتقاد و اعتراض قرار دهیم. رد و انتقاد از هر چیز، مسبوق به درک آن است. این که کسی یک بار دریچهی ذهنش را به روی مسائل باز کند و عقیدهای را بپذیرد، سپس دریچهی ذهن را به روی همه چیز ببندد، باعث میشود هر چه را با پذیرفتههای قبلی وی ناسازگار باشد، رد کند، و به جدل و منازعه برخیزد و در صدد مغلوب ساختن طرف مقابل برآید. این حاکی از همان روحیهی جدلی انسان است که قرآن میفرماید:
کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً (کهف، ۵۴)
و چه بسا اغلب جدالها هم به ناحق باشد.
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ (حج، ۸)
کراراً مشاهده کردهایم که اگر پیچیدهترین مسائل فکری و علمی، که مورد اختلاف است، در جمعی مطرح شود، همگان فوراً به اظهار نظر و موضعگیری در مقابل هم پرداخته و به انتقاد و ایرادگیری میپردازند. دستهای ندانسته چیزی را میکوبند، و دستهای دیگر درک نکرده و به لُب و کنه مطلب نرسیده، رد میکنند و به اصطلاح خود آن را نقد میکنند. از این رو ناقد باید بداند با چه مشکلی روبروست. آیا آنچه پیش آمده است را فهمیده است؟ آیا از کم و کیف و شرایط قضیه خبر دارد؟ و میداند که با آن شرایط بهتر از آن چه انجام شده، قابل انجام است یا خیر؟
علی علیهالسلام میفرماید:
من قصر عن معرفه شیء عابه (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۷۴ ، ۴۲۰)
کسی که از شناخت چیزی ناتوان باشد، بر آن عیب میگیرد.
و نیز در وصیت گران قدر خود به امام مجتبی علیهالسلام میفرمایند:
اگر درک کردن چیزی بر تو دشوار گردد، پس آن دشواری را از نادانی خود به حساب آور، زیرا تو نخست که آفریده شدی نادان بودی، و سپس دانا شدی و چه بسا چیزهایی هست که نمیدانی و در حکم آن سرگردانی و بینشت در آن راه نمییابد، سپس بر آن بینا میگردی. (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، نامهی ۳۱)
بنابر این ناقد، پیش از اقدام به رد و انتقاد، تأمل میکند که آیا آنچه میخواهد دربارهاش قلم بزند یا زبان باز کند را فهمیده و دریافته است یا این که میل به شهرت و اظهار فضل وی را وامیدارد که نپذیرد، رد کند، هر چند مسأله سادهای باشد که با دقت کم، میتواند آن را هضم کند، یا لحن و گویش خود را نرمتر کند یا تغییر دهد. علاوه که در اظهار نظرها، قابلیت علمی کافی نیست. قابلیت روحی نیز لازم است. کسی که قابلیت روحی پذیرش حقیقت را ندارد، هر جا میان قبول حقیقت و منافع و وابستگیهای او تعارض پیش آید، جانب حقیقت را رها میکند. و این نشانهی خلق و خوی جاهلی است. امام صادق علیهالسلام فرمود:
من اخلاق الجاهل … المعارضه قبل ان یفهم (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۲ ، ۶۲)
از ویژگیهای نادان این است که با آنچه درک نمیکند، میستیزد.
در سورهی نحل آمده است:
أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً (نمل، ۸۴)
آیا شما آیات مرا تکذیب کردید و حال آن که دانش شما به آن احاطه نیافته بود.
در احادیث متعدد نیز آمده که حق خداوند بر بندگانش دو چیز است: یکی این که دانسته سخن بگویند و دیگر این که ندانسته سخن نگویند. (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۲ ، ۱۱۸)
ایستادگی، لجاجت و انتقاد و اعتراض به آنچه نمیداند، نشانهی نادانی است. علی علیهالسلام میفرماید:
با آنچه نمیدانید دشمنی مکنید، زیرا بیشتر دانش و دانستنیها در آن چیزی است که نمیدانید. (آمدی، ۱۳۶۰ ، ج ۶ ، ۲۷۸) اما متأسفانه این حالت عمومی انسانهاست که دشمن چیزی هستند که نمیدانند، چنان که خود علی علیهالسلام میفرماید:
الناس اعداء ماجهلوا (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، حکمت ۱۷)
خیرخواهی و اصلاح، بستگی به فهم و درک مطلبی دارد که میخواهد نقاط ضعف و قوت را بیابد. و لذا گفته شده مطالعهی کتب ضلال برای کسانی که بخواهند مطالب باطل آن را نقد و رد کنند لازم است. کسی تا نداند متون مکتب فکری، سیاسی و اجتماعی قدیم یا جدید چیست، حرف او چه میباشد، تاریخچهی پیدایش و سیر تکوینی و تطور آن کدام است، و کدام یک از ابعاد و زوایایش برای افکار جامعه مضر و خطرناک است، چگونه میتواند آن را مورد ارزیابی و نقد قرار دهد؟
ج : پرهیز از شتابزدگی: این شرط، بیارتباط با شرط قبلی نیست. بر فرض که ناقد به اعتقاد خودش مسألهای یا عملکردی را خوب فهمیده است، باز هم شتابزدگی برای رد و نقد صحیح نیست. در شرایط امر به معروف و نهی از منکر آمده است که:
اگر ناهی از منکر متوجه شد که شخصی که مرتکب خلاف شده اصراری بر آن ندارد و پشیمان از کردهی خویش است، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست. (خمینی، ۱۳۶۱ ، مسأله ی ۲۷۹۱)
و گاه ممکن است به گمان ناقد، فلانی، فلان سخن را گفته باشد، در حالی که وی به آن تفوّه نکرده و یا مقصودش نبوده است، چنین کسی در واقع برداشت غلط خویش را از سخن و عملکرد طرف مقابلش به نقد میکشد. اگر محیط، محیط تفاهم، اعتماد و دوری از شتاب زدگی باشد، افراد نیک اندیش به نصیحت روی میآورند و با بررسی جوانب مختلف، راه حل ارائه مینمایند. و مادام که بطلان یا خرابی سخن و عملکرد کسی برای ناقد بصیر مسجل نگشته، با «حسن ظن» به قضایا مینگرد، و کار برادر دینی خود را بر بدی حمل نمیکند. علی علیهالسلام میفرمایند:
اموری که از برادر دینیات صادر میشود، تا زمانی که چیزی موجب غلبه بر عقیدهات نشود، آن را بر خوبی بنا بگذار، و تا هنگامی که برای سخن برادرت توجیه خیر یافتی، آن را بر بدی حمل نکن. (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۷۱ ، ۱۸۷)
علت پیدایش بسیاری از اختلافات همین تعجیل و شتاب زدگی در حمل بر بدی کردن سخن طرف مقابل است، با این که اگر هر کس تا آنجا که میداند اظهار نظر کند، و آنجا که نمیداند، زود قضاوت نکند و از اظهار نظر بپرهیزد، بسیاری از اختلافات از بین میرود، و یا اساساً منازعه و اختلافی پیش نمیآید. علی علیهالسلام میفرماید:
لو سکت من لایعلم سقط الاختلاف (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۲ ، ۱۲۲)
اگر کسی که نمیداند سکوت کند، اختلاف از میان میرود.
امروزه نام این اظهار نظرهای از روی نادانی را «گمانه زنی» مینهند، یعنی صرفاً با یک احتمال – بسیار ضعیف – چیزی را در ذهن خود ترسیم نموده، براساس آن به رد، انتقاد و اعتراض میپردازند، با این که قبلاً گفته شد، انتقاد ارزیابی عملکردها و سخنها پس از عمل است، نه قبل از آن و براساس پیش داوری عجولانه و بیاساس. امام علی علیهالسلام به فرزند گرامیاش امام مجتبی علیهالسلام میفرمایند:
فیلکن طلبک بتفهیم و تعلم، لابتورط الشبهات و غلو الخصومات (فیضالاسلام، ۱۳۵۱ ، نامهی ۳۱)
بکوش تا همت و جستجوی تو در درک و دانستن باشد، نه به شبههها در افتادن و جدال را بیشتر کردن.
از دیگر شرایط ناقد و ناصح آن است که حیطهها، مرزها و تخصصها را بشناسد. کسی که در زمینهی مسائل اجتماعی تخصص دارد، در همان زمینه به اظهار نظر و ارائهی راه حل بپردازد، و در مسائلی که در تخصصش نیست وارد نشود. همین طور کسانی که در امور دین یا سیاست و اقتصاد، شناختی ندارند، به خود اجازهی ورود به آن مباحث را ندهند، زیرا کسی که ندانسته به رد و نقد یک مسألهی مهم، فیالمثل دینی، میپردازد، چه بسا مرتکب لغزش بسیار بزرگ شود، هر اندازه مسألهای که مورد نقد و یا انکار قرار میگیرد، مهمتر و مقدستر باشد، احتمال خطا و لغزش در آن سهمگینتر و خطرناکتر است.
بنابراین، انتقاد، اعمال تخصص است، نه دلبخواه حرفی را زدن. و انتقادگر با نقد آگاهانه و از روی تخصص خود میخواهد راه علاج و درمان را بنمایاند. انسان متخصص و متعهد آنچه را میداند میگوید و آنجا که نمیداند، عقل و شرع به وی اجازه ورود نمیدهد. و اگر بدون اطلاع اظهار نظر کند، به فرمایش امام صادق علیهالسلام نه تنها صاحب نظر نیست و نظرش صائب نیست، بلکه خردمند نیست:
ان من اجاب فی کل ما سئل عنه لمجنون (مجلسی، ۱۳۶۰ ، ج ۲ ، ۱۱۷)
کسی که به هر پرسشی پاسخ دهد قطعاً دیوانه است.
واژهی مقدس «نمیدانم» و «نظری ندارم» تنها بر زبان عدهای انگشت شمار جاری میشود. یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی میگفت:
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم، در عضو عبارت «نمیدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیدم. (مصباح یزدی، ۳۷)
این خطای رایج که همگان میپندارند باید دربارهی هر مسألهای اظهار نظر و موضع داشته باشند، منشأ بروز خطاهای متعددی میگردد. و این خود انتقادی است بر آنان و نصیحتی که بدون تخصص و اطلاع از چیزی، از اظهار نظر بپرهیزند تا از آفات و پیامدهای تلخ آن در امان بمانند.