روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:سخن آیتالله هاشمی رفسنجانی در پاسخ مطالب تند آقای یزدی علیه ایشان در سالهای آخر عمر آقای هاشمی رفسنجانی و پاسخی که به آن مطالب تند دادند، برای این روزها که بار دیگر شاهد تندیهای آقای یزدی هستیم، بسیار پندآموز است. آیتالله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به سوالی درباره مطالب تند آقای […]
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:سخن آیتالله هاشمی رفسنجانی در پاسخ مطالب تند آقای یزدی علیه ایشان در سالهای آخر عمر آقای هاشمی رفسنجانی و پاسخی که به آن مطالب تند دادند، برای این روزها که بار دیگر شاهد تندیهای آقای یزدی هستیم، بسیار پندآموز است.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به سوالی درباره مطالب تند آقای یزدی علیه ایشان گفته بود: «متاسفانه ایشان، براثر مشکلات جسمی گاهی دچار عصبانیت میشود و عجولانه اعلام نظر میکند. سالهاست که جواب من به آقای یزدی درخواست شفا برای ایشان است و ارسال سلام.»
به نام خدا
موضوع انشا: نامه ای به فرماندار خود بنویسید
مقدمه :
به نام الله
از دست و زبان که براید کز عهده شکرش بدر آید
با سلام و دوصد درود خدمت فرماندار مقتدر، سپه شکن، مه شکن، سالار افکن، سرور کش، قوی قامت، بلند بالا، ابرو کمان، لب خندان، صورت چو گل، چشم وابرو کمان، آرزوی دل دلبران، منتهای آمال مه پیکران،آنکه چو او آفرید آفریدگار، بعد از او هم باز آفرید کردگار، نه چون بعضی ها که چون پیکان آردی، تولیدشان منقضی کرد خط تولید پیکان….
انشاء خود را می آغازم:
سالها پس از آنکه به مدت یک هفته (کم بود اما پر بار و درخشان) مبصر کلاس دوم ابتدایی بودم بعد از خودم دیگر مدیری به کارامدی شما ندیدم. مخصوصا اونجا که تو جشن قنات و قالی و قل قلی به یکی از مدیران نمره ای منفی دادی، دلم خوشمان آمد… دقیقا من هم هر وقت خانم معلممان نبود یک لیست دو ستونه روی تخته سیاه می کشیدم یک طرف می نوشتم خوبها و طرف دیگه می نوشتم بدها، اول از همه اسم خودم رو تو ستون خوبها با دو تا ستاره می نوشتم بعد اسم غضنفر رو که از در و دیوار بالا می رفت و نوای (تقلید صدا) همه رو در می آورد رو تو ستون بدها با ده تا ضربدر می نوشتم و اگه بازم هم دست به سینه نمی نشست یا زنگ تفریح قبلی به من پفک نداده بود یک ضربدر دیگه هم جلوی اسمش می گذاشتم. سرتون رو درد نیارم از اصل مطلب دور نشیم این رو می خواستم بگم اصلا نوا در آوردن تو خون ایرانی جماعته، من خودم کلی از هم کلاسهام رو تو ستون بدها با ذکر علت تو پرانتز (نوا درآوردن) با ده تا ضربدر می نوشتم.
ولی آخرش قادر به حل این معضل فراگیر اجتماعی در آن دوران نشدم و البته عمر مدیریت بنده هم کوتاه بود وگرنه داشتم یه نامه برای سازمان ملل می نوشتم و با شرح موضوع، تقاضای کمک از نیروهای ناتو برای حل این مشکل را داشتم که متاسفانه توی اردوی چشمه کامو بودیم و هنوز به دفتر مدیریت خودمان تو کلاس دوم نرسیده بودیم که توسط مدیر مدرسه ی آن زمان (فکر کنم دوران مرحوم آیت اله هاشمی بود) از سمت خودمان برکنار شدیم. و این موضوع رو بنده در آن دوران با آن صغر سن خودم از دهیار کامو شنیدم و خودتان با شنید این ماجرای عزل، پی به ضعف مدیریت آن دوران ببرید…
آری با حل نشدن این معضل کار به جایی رسید که دهه فجر که می شد می گفتن کی بلده شیرین کاری کنه و بچه ها می رفتن و جلوی خود مدیر، نوای ایشون رو در می آوردن، البته الان معضلات بزرگتری داریم مثلا یکی از همون بچه ها رو دیروز دیدم که سکندری می رفت تو جوب، بهش گفتم دیدی اگه مثل آدم دست به سینه نشسته بودی الان حالت خوب بود، گفت نه بابا، نزاشتیم کسی جایی دیوار بکشه نه تنها دیگه نمی زارن نوای کسی رو دربیاریم بلکه جیبمون رو هم خالی کردن، مجبوریم صبح تا شب شربت بخوریم، گفتم یعنی پوشک بچه گرونه شربتش اومده تو بازار و می گیری و می دی بچه می خوره، گفت برو بابا خیلی پرتی…
یکی دیگه هم می گفت شما آب ما رو بردید شاهین شهر، ولی دروغ می گفت چون همون وقت من پریدم شیر آب خونه رو باز کردم دیدم همون دوغ آب سیمان خودمون با همون فشار از شیر خارج شد بدون اندکی کمی و کاستی تو املاحش، راستی یادم رفت بگم تمام اونایی رو که من در زمان مدیریتم به عنوان عنصر ناهنجار تو ستون بدها مشخصشون کرده بودم تو زندگی خانوادگی شون هم هم دچار پدیده طلاق شدن، اگه اون زمان دوهفته دیگه من مبصر بودم، الان اینقدر طلاق تو جامعه زیاد نشده بود، خلاصه سرت رو درد نیارم می خواستم بگم از مسئولین و مردم شهر من یه وقت دلگیر نشیا که ازت دلگیر می شم، آخه بندگان خدا اوضاعشون داغونه، شما که مسئول بلند پایه ای هستید برا خودتون، عقلتون و رو عقل اینا نزارید… در ضمن اون سیستم خوبها بدهات رو عجیب می پسندم، خود جنسه، همین فرمون رو برو جلو، ما آدمای موفق همیشه یک سری نقاط مشترک و تشابهاتی با هم داریم این هم یکی از هموناست.
قربان شما
بوس بوس خوابای خوب ببینی
محسن .ج