حمید حق شناس – خاطره ای از اردوی هجرت و یاد شهیدان

2019-08-15
123 بازدید

بنام خدا روزهای واپسین تابستان سال ۱۳۵۹ به همراه دوستان هم محل از پایگاه شهید بهشتی مسجدالصادق ع از محله مفت آباد ( همت آباد ) اصفهان که محله ای جنب گلستان شهدای شهر اصفهان است در اردوی اسلامی هجرت که به یاری چند نفر از معلم های متعهد و بسیجی آموزش و پرورش اصفهان […]

۳بنام خدا روزهای واپسین تابستان سال ۱۳۵۹ به همراه دوستان هم محل از پایگاه شهید بهشتی مسجدالصادق ع از محله مفت آباد ( همت آباد ) اصفهان که محله ای جنب گلستان شهدای شهر اصفهان است در اردوی اسلامی هجرت که به یاری چند نفر از معلم های متعهد و بسیجی آموزش و پرورش اصفهان در محل مسجد البلال کوی کارمندان اصفهان تاسیس شده بود شرکت و به شهرستان جهرم اعزام شدیم این اردو ۱۵ روزه بود و سال دوم راه اندازی آن . در بدو ورود به اردوگاه که مملو از درختان نارنج بود به ما تذکر دادند از کندن میوه های نارس نارنج که هنوز سبز بود خودداری کنیم بچه های اردو همه نوجوان و پرشور و شر بودند و بعضا از دستور سرپیچی می کردندلذا دستور آمد خاطیان را کت بسته به نزد مسئولین ببرند . در حال قدم زدن بودم که نارنجی چیده شده و زیر درخت افتاده توجهم را جلب کرد آن را برداشتم و با آن بازی می کردم که ناگهان چند نفر از بچه ها بنده را دستگیر کرده پیش یکی از مسئولین ( به گمانم شهید شمس بود ) بردند مورد پرسش واقع شدم که چرا نارنج را کنده ام ؟ گفتم من این کار را نکرده ام و زیر درخت افتاده بود . فرمودند ایشان ( اشاره به آقا پسری که آنجا ساکت ایستاده بود) می گویند شما را دیده است که چنین کاری کرده ای . ناراحت شدم و از آن آقا پسر ساکت ، باوقار و مودب و مرتب پرسیدم شما من را دیدید که این کار را بکنم ؟؟ ایشان سربه زیرگفتند نارنج دست شما بود زیر درخت …… من بسیار ناراحت شدم و باز انکار کردم . با تذکری آیین نامه ای مسئله فیصله داده شد ولی من خیلی ناراحت بودم که در مقام تهمت واقع شده بودم ( من آن موقع ۱۴ سال بیشتر نداشتم ) ودر گوشه ای متفکرانه نشسته بودم که همان آقا پسر که بنده را متهم تشخیص داده بود نزدیک شد . و از من پرسید ببخشید شما واقعا نارنج را نکندید ؟ گفتم نه روی زمین افتاده بود آن را جهت بازی برداشتم . ولی شما چرا ندیده قضاوت کردید ؟ سرشان را پایین انداختند و از من عذر خواهی کردند . این اولین برخورد من با شهید عزیز مهدی نیک عهد بود و بار بعدی پس از عملیات الی بیت المقدس ( فتح خرمشهر ) در مسجد البلال هنگامی که جنازه چند نفر از مسئولین شهید اردوی اسلامی هجرت را آورده بودند و ما و دیگر بچه های اردوی اسلامی هجرت از سراسر محله های شهراصفهان در آن مسجد گرد هم آمده و نوحه و زاری سردادیم جنازه های بنیانگذار اردو شهید آقا جواد احسانی ، شهید محمود جوهرچی ، شهید بخشی و……. اون شب برادر قدرت اله شمس ازبنیانگذاران اردو اشک ریزان مارا بغل کرد و دلداری داد که بزودی پیش اونها می رویم و به آنها ملحق می شویم باورم نمی شد من بمانم و برادر قدرت اله شمس هم پیش شهدا بروند . القصه دورادور از ایشان گاه خبری می آمد حضور نوجوانی پرشر و شور خصوصا در عملیات محرم و اولین اعزام من لشگر ۸ نجف اشرف بود . در هنگامه عملیات غرور آفرین والفجر ۸ در منطقه فاو در لشکر ۱۴ امام حسین ع جویای ایشان شدم که شهادت قبل از دیدار ما او را گلچین کرده بود. هرگل که بیشتر به چمن می دهد صفا گلچین روزگار امانش نمی دهد . چشم امید ما به شفاعت محمد و آل او و سپس به شهدای عزیز است . انشاالله .