شعر حماسی زنده یاد آقاجان شهیدی بمناسبت هفته ی بسیج

2018-11-24
121 بازدید

زنده یاد آقاجان شهیدی فرزند صدرالاسلام ،شاعری بلند نظر و ادیبی توانا بود . او الفبای شعر را از پدر آموخت و تحت تربیت وی با هنر موسیقی و نقاشی نیز آشنا شد و از این دو هنر موزون و متناسب ، در غنای شعر مدد جست . شاید روزگار با ما سر نامرادی داشت […]

۸۸۳۳۶۲_۳۱۵

زنده یاد آقاجان شهیدی فرزند صدرالاسلام ،شاعری بلند نظر و ادیبی توانا بود . او الفبای شعر را از پدر آموخت و تحت تربیت وی با هنر موسیقی و نقاشی نیز آشنا شد و از این دو هنر موزون و متناسب ، در غنای شعر مدد جست . شاید روزگار با ما سر نامرادی داشت که اشعار وزینش در دفتری گردآوری نشد تا غواصان نازک خیالی های ادب فارسی از بحر عمیق فضل و دانش او مرواریدهای غلطان معانی را به کف آرند و اندیشه را در زلال افکار راهگشایش ، شکوفا سازند .
آقای خسرو مقصودی در نوزدهمین نشست انجمن ادبی وصال میمه و بمناسبت هفته ی بسیج ، قصیده حماسی آن زنده یاد را که خطاب به رزمندگان اسلام سروده شده است ، قرائت کرد . با هم این قصیده ی زیبای حماسی را می خوانیم :

سلام ای قهرمان ، سربازِ شب بیدارِ خصم افکن
که‌ از صیتت سپاه کفر چون روبه گریزان است

سلام ای مرزبان ،ای سدشکن ،توفنده چون طوفان
به گاه رزم قهرت همچو اروندی خروشان است

سلام ای گرد نام آور ،نهنگِ بحر و ببرِ بر
که از بیمت بساط بصره تابغداد لرزان است

سلام ای آسمان سالارِ شاهین بالِ کیوان جاه
که چون تندر هماره آسمانت زیر فرمانست

بگو با خصم دون بیجا مزن لاف هماوردی
مگس درعرصه ی سیمرغ مفلوکی پشیمان است

سلام ای پاسدار ای پیشتاز فتح و پیروزی
که‌ از آوای تکبیرت عدو را رعشه برجان است

کنون وقت است چون طوفان بهم پیچید دشمن را
که این فرصت ترحم بر پلنگ تیزدندان است

بپا خیزید وبنیاد عدو از بن براندازید
که‌ این درس شجاعت هدیه از پیر جماران است

بشویید زآب دجله عار و ننگ و نام صدامی
که‌ أین خودزاده ی فرزند نامشروع شیطان است

درود بیکران برارتش نام آور ایران
که بی شک حافظ ناموس و استقلال ایران ست

بسیج مردمی گسترده چون امواج در میدان
کنون باجان و دل آماده ی اجرای فرمانست

تمام دشت خوزستانِ زرخیزِ شکرپرور
به چشم دشمن این بوم و بر خارمغیلان است

بیا همچون بهار اشگی ببار ای ابر رحمت زا
که ازخون جوانان وطن کشور گلستان است

دمی آرام باش ای ساحل مواج اروند رود
که شاید پیکری گلگون کفن نزد تو مهمان است

بود جاوید سربازی که هردم با سرافرازی
به راه دوست جان برکف به خون خویش غلتان است

چه بنویسم چه گویم زین همه ایثار و جانبازی
که اندر جبهه ها شور و حماسه بس فراوان است

زبان را در ثنای رزم جویان نیست تحریری
به صدشرمندگی این نارسا منظومه از ” جان ” است

هزاران جان ناقابل فدای خاک میهن باد
بود این افتخار از ” جان ” که جانبازی از ایران است.

کانال تلگرامی انجمن ادبی وصال میمه