به یاد دارم روزی که در سال ۴۹ بعد از شش سال از آلمان به ایران بازگشتیم به وسیله اتومبیلی که آقای حسینی در اختیارمان قرار داده بود راهی اصفهان بودیم. در بین راه و در نزدیکی میمه ماشین خراب شد و ما ناچار شدیم حدود دو سه ساعت در آنجا بمانیم. او ادامه میدهد: […]
به یاد دارم روزی که در سال ۴۹ بعد از شش سال از آلمان به ایران بازگشتیم به وسیله اتومبیلی که آقای حسینی در اختیارمان قرار داده بود راهی اصفهان بودیم. در بین راه و در نزدیکی میمه ماشین خراب شد و ما ناچار شدیم حدود دو سه ساعت در آنجا بمانیم.
او ادامه میدهد: وقتی خبر تاخیر ما به عزیزانی که برای استقبال از شهید بهشتی در این خانه منتظر بودند، رسید، آنها راهی میمه شدند، من در کمال حیرت و تعجب دیدم که جمعیت زیادی برای استقبال از پدر به میمه آمده بودند و به چه شور و شوقی با ایشان مراوده می کردند. همچنین بعد که به سمت اصفهان حرکت کردیم، دیدم که از ابتدای خیابان شهید بهشتی چراغانی کرده و مقدمات پذیرایی و استقبال از شهید بهشتی را فراهم کردهاند.
به گزارش ایکنا از اصفهان، دومین نشست صمیمانه دوستان، یاران و اعضای خانواده آیت الله شهید دکتر بهشتی به مناسبت سالگرد نودمین سال تولد این شهید، عصر روز ۲۲ آبان ماه در خانه شهید بهشتی برگزار شد.
خانه کوچک اما باصفایی که روزی صدای گریه نوزاد تازه از راه رسیدهای در آن پیچید که بعدها به یکی از شخصیتهای مهم و برجسته تاریخ معاصر ایران بدل شد، در سالروز نودمین سال میلادش میزبان حضور کسانی شد که خاطرات بسیاری از مراوده و هم نشینی با او داشته و با مرور این خاطرات مرهمی بر زخم عمیقی گذاشتند که در حادثه غمبار هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ با شهادت مظلومانه او برای همیشه بر قلب ملت ایران وارد شد.
تعدادی از مهمانان این محفل کوچک، همسایه ها و اهالی محله لُنبان اصفهان هستند. مردها و زن های میانسالی که از سالهای نه چندان دور حضور خانواده بهشتی در این خانه خاطرهها دارند. خانمی که میگوید به اینجا آمده تا زینت السادات بهشتی، خواهر شهید بهشتی را در این جمع از نزدیک ببیند، میگوید: سالهایی که دختر جوانی بودم در این خانه نزد مادر شهید بهشتی میآمدم و قرآن میآموختم. آن سالها خواهر بزرگتر شهید که بعدها به رحمت خدا رفت در این خانه خیریهای به راه انداخته و به طور رایگان به خانمها خیاطی و قرائت قرآن آموزش میداد.
خانم دیگری که در کنار او نشسته با لبخندی میگوید: دخترم زهرا در زیرزمین همین خانه قرآن یاد گرفت.
مردی که با خودش در آشتی بود
بخش اصلی این دورهمی صمیمانه اما به سخنان محمدرضا بهشتی، پسر ارشد شهید بهشتی اختصاص دارد که به نقل خاطراتی از پدر خود به ویژه در زمینه سیره تربیتی شهید بهشتی با فرزندان خود می پردازد. او پس از بازدید از اتاق های خانه در کنار مهمانان منزل پدری می نشیند و با لبخندی که از مرور خاطرات دوران کودکی و نوجوانی اش در این مکان حکایت دارد، می گوید: به یاد دارم روزی که در سال ۴۹ بعد از شش سال از آلمان به ایران بازگشتیم به وسیله اتومبیلی که آقای حسینی در اختیارمان قرار داده بود راهی اصفهان بودیم. در بین راه و در نزدیکی میمه ماشین خراب شد و ما ناچار شدیم حدود دو سه ساعت در آنجا بمانیم.
او ادامه میدهد: وقتی خبر تاخیر ما به عزیزانی که برای استقبال از شهید بهشتی در این خانه منتظر بودند، رسید، آنها راهی میمه شدند، من در کمال حیرت و تعجب دیدم که جمعیت زیادی برای استقبال از پدر به میمه آمده بودند و به چه شور و شوقی با ایشان مراوده می کردند. همچنین بعد که به سمت اصفهان حرکت کردیم، دیدم که از ابتدای خیابان شهید بهشتی چراغانی کرده و مقدمات پذیرایی و استقبال از شهید بهشتی را فراهم کردهاند.
استاد فلسفه دانشگاه تهران سپس به سراغ بخش دیگری از خاطراتش با پدر رفته و میگوید: ظرایف و نکاتی را در سیره و سلوک رفتاری شهید بهشتی دیدم که هنوز هم برایم بسیار شگفت انگیز است که چطور یک انسان میتواند در مدت کوتاه عمر ۵۳ ساله خود به چنین تعادل و ظرفیتی دست پیدا کند.
او می افزاید: زندگی ایشان معمولا با مسئولیتها و کارهای بسیار زیادی همراه بود، به ویژه در سه سال پایانی عمرشان که مسئولیتهای سنگینی بر دوش داشتند، اما این مسئله هرگز باعث نمیشد که ایشان از وظایف خود در خانه و در ارتباط با خانواده غافل شوند.
بهشتی با ذکر خاطره ای دراین باره میگوید: در سال ۴۲ ما برای مدتی در مشهد به سر میبردیم. روزی شهید باهنر برای آنکه شهید بهشتی را به حضور در جمع تعدادی از دوستان و زندانیان مبارزی که از زندان آزاد شده بودند دعوت کند به منزل ما آمدند، اما شهید بهشتی از رفتن امتناع کرده و میگویند نمیتوانم بیایم! شهید باهنر که بسیار متعجب شده بود، علت این مسئله را جویا میشود و شهید بهشتی میگویند به فرزندان و همسرم قول دادهام که امروز آنها را به پارک ببرم!
او ادامه میدهد: این سخن قدری برای شهید باهنر سنگین تمام میشود، اما شهید بهشتی به ایشان میگویند اگر ما نتوانیم به قولی که به خانواده مان میدهیم عمل کنیم، چطور میخواهیم بعدها به قول هایی که به مردم میدهیم عمل کنیم؟
او صداقت، آشتی بودن با خود و هوشمندی را از دیگر ویژگیهای این شهید دانسته و میگوید: وقتی انسانی با خود در آشتی باشد، طبعا میتواند با اطرافیان خود هم به درستی رفتار کند. شهید بهشتی رفتاری کاملا صادقانه و البته هوشمندانه با دیگران داشتند و قادر بودند بعد از یک هم نشینی ساده با دیگران، آنها را به سوی خود جذب کنند.
محمدرضا بهشتی درباره تاکید بر رعایت آداب دینی از سوی فرزندان شهید بهشتی هم میگوید: پدر هرگز حتی یک بار به ما نگفتند بروید نمازتان را بخوانید! سلوک تربیتی ایشان عملی بود و بنابراین بر قلب و روح ما تاثیر میگذاشتند و علاقه به دین را در درون ما ایجاد میکردند.
او میافزاید: به خاطر دارم که در دوران نوجوانی به مضامین دینی علاقه زیادی پیدا کردم. امروز وقتی این مسئله را مرور میکنم، متوجه میشوم که علت این علاقمندی رفتار صحیح شهید با من بود. مثلا ایشان وقتی در سخنش به آیات قرآن میرسید، یک مرتبه لحن و صدایش تغییر میکرد و به نحو فاخری به روایت آیه میپرداخت. یا وقتی نماز می خواند گویی کلی وجودش برای دقایقی خاموش میشد. مشاهده این رفتارها برای من و خواهر و برادرم بسیار اثرگذار بود و علاقه به مفاهیم دینی را نه به نحو ظاهری و سطحی، بلکه به طرزی عمیق در ما نهادینه میکرد.
نظرات