میمه در رمان ” شب هول ” اثر ماندگار هرمز شهدادی

2018-09-22
303 بازدید

درباره « شب هول» اثر ماندگار هرمز شهدادی الهه امینی  بهار سال ۵۷ در بحبوحه قیام مردم رنج دیده  و اعتراضاتی که منتهی به انقلاب اسلامی شد، هرمز شهدادی رمان «شب هول » را به دست چاپ سپرد. نشری برای اولین و آخرین بار. شب هول بازنشر نشد. این مسئله و تشنجات و التهاباتی که […]

download (1)
درباره « شب هول» اثر ماندگار هرمز شهدادی

الهه امینی

 بهار سال ۵۷ در بحبوحه قیام مردم رنج دیده  و اعتراضاتی که منتهی به انقلاب اسلامی شد، هرمز شهدادی رمان «شب هول » را به دست چاپ سپرد. نشری برای اولین و آخرین بار. شب هول بازنشر نشد. این مسئله و تشنجات و التهاباتی که جامعه در حال گذار از حکومتی به حکومتی دیگر دچار آن بود، موجب شد این رمان که از قضا کار مهمی به لحاظ ساختار و محتوا در ادبیات داستانی فارسی است، آنگونه که باید و شاید دیده نشود. در جست وجوی پـــژوهش های مبتنی بر این اثــر به متونــی انگشت شمار برمی خوریم که حجت را البته ناتمام گذاشته اند و هرکدام به اقتضای چهارچوب و محدودیت های پژوهش به جنبه ای از این رمان پرداخته یا نگاهی کلی به آن داشته اند. در این مجال نگاهی دوباره به این اثر خواهیم داشت و آنچه درباره آن قابل تأمل و یا جای سوال است.

   شبی به درازای تاریخ یک مملکت
«شب هول» شب مسافری را روایت می کند که پدر بیمارش را به امید درمانی موثر از اصفهان به تهران می برد. مسافری که تمام تاریخ مملکت در سرش مرور می شود. از تحمل تاخت و تاز مغولان تا  محبوس ماندن در محاصره افغان ها. شب هول درباره شب مسافری است که قتل و طرد تمام مردهای مرد را در سکوت بیابانی شب به تماشا می‌نشیند. از قتل امیرکبیر تا طرد محمدمصدق. از مرگ مشکوک تقی ارانی در زندان پهلوی تا اعدام دکتر حسین فاطمی پس از کودتای ۲۸مرداد. در همین شب است که صنعت نفت ملی می شود نفتی که شعله  بی اخلاقی و بی ارزشی را در جامعه تیزتر و سوزنده تر می کند. درهمین شب طولانی است که مجلس را به توپ می بندند و مبلغان مذهبی دین های نوظهور به بهانه رستگاری و رسیدن به حقیقت در گوش مسافران این شب، اوراد و اذکاری تازه می‌خوانند. «شب هول» شبی به درازای تاریخ یک مملکت است با تن محتضر دوهزارو پانصد ساله ای بر دست. گرچه مسافر در پایانِ رمان پدر را به تهران می رساند اما هیچ معلوم نیست که پدر خواب است، بی هوش است یا مرده. پدری به نام ابراهیم که خود سال هاست در مسلخ جان می کند.

    یک رمان اصفهانی
شهدادی اصالتا اصفهانی است و رمان او سرتاسر غرق در جلوه های خاستگاه و زادگاه اوست. از توصیفات گنجیده در متن داستان که جایگاه کنش ها و کنشگران است گرفته، تا توضیحاتی در باب اصفهان که فارغ از قصه و تا حدودی نامربوط به خط اصلی روایت، آمده و از نشانه های ضد داستان در این متن به حساب می آید. نویسنده در سه قسمت از رمان به سراغ رساله  «نصف جهان فی تعریف الاصفهان» تالیف محمدمهدی ابن محمدرضا الاصفهانی، نویسنده  عهد قاجار رفته و چندین صفحه از کتاب او را مستقیم در داستان خویش می آورد. اینکه این متن خوانی دقیق ماحصل حافظه  بی بدیل شخصیت اسماعیل است جای تردید دارد و به نظر نمی رسد شهدادی نیز چنین قصدی داشته باشد. شاید او این تکه ها را در داستان آورده است تا مخاطبش را دربطنِ داستان با این متن روبه رو کند. متنی که احتمال خوانده شدنش حتی از سوی یک فرهیخته اصفهانی کم است اما در این داستان خوانده  و شناخته می شود. نیز احتمال دارد  قصد نویسنده این باشد که خواننده به کمک این قطعات، مکان خاصِ داستان او را به درستی و به تمامی بشناسد و ببیند.در هرحال شهدادی فارغ از تمام قوانین داستان نویسی  که بی گمان بر آنها تسلط تام داشته است در این یگانه رمانش آنگونه که خویشتن خویشِ نگارنده می خواهد، قلم می زند؛ بی التفاتی به موازین و بایدها و نبایدهای مقرر.

 شمایلی از اصفهان قدیم
در جایی از رمـــــان و در میـــان صحبـــت هـــای اسماعیل و راننده تاکسی، وقتی که بحث به قدمت و تاریخ اصفهان می رسد، ناگاه بسان نگارنده  تاریخ یا جغرافیا شروع به برشمردن نام بلوک ها، نواحی، دروازه ها، محلات، بازارها و چارسوهای قدیم شهر  می کند، نام هایی که تعدادی از آنها هنوز هم استفاده می شوند و این تنها خود شهر اصفهان نیست که بستر روایت واقع می شود. شهرهای حاشیه اصفهان و دهات اطراف نیز در این داستان مکانِ بخشی از رخدادها هستند. شهرهایی چون شهرضا، میمه، نجف آباد و نائین. از آنجا که خط اصلی داستان طبق الگوی سفر پیش می رود (سفری از اصفهان به تهران)، مسافران داستان، در مسیر منزل به منزل و در واقع فصل به فصل به یکی از شهرهای بین راه می رسند و درباره  آن اقلیم و مردمانش صحبت هایی میان شخصیت اسماعیل و راننده رد و بدل می شود. مهم ترین این اقلیم ها، نائیـن است که وقایعی چند از زندگی نســــل اول و دوم شخصیت های داستان در این شهر و آبادی های اطرافش رقم می خورد و خشکسالی و ترسالی اش بر شکل حیات اشخاص داستان اثر می گذارد.

    ردپای جنگ اصفهان در رمان
از دیگر جلوه های اصفهان در «شب هول» اشاره به جُنگ ادبی اصفهان است. این اشاره به قدری روشن است که نمی توان تصور دیگری درباره منبع الهام این بخش از داستان داشت و تردیدی در این نیست «ابولفضل» و «محمد» و «هوشنگ» که اولی مترجم بود و «عینک دسته شاخی اش بینی عقابی اش را ظریف نشان می داد»  و دومی شاعر بود و «اغلب در دبیرستان‌ها ادبیات تدریس می کرد» و سومی داستان نویسی بود «همیشه شوریده»، همان «ابوالحسن نجفی»، «محمد حقوقی» و «هوشنگ گلشیری» هستند. گرچه هیچگاه اثری از هرمز شهدادی در جنگ اصفهان به چاپ نرسید اما منش و آثار افراد حاضر در این حلقه بر زندگی و کار شهدادی تاثیری بسزا داشته است. شهدادی در فصلی از رمان دراین باره اینگونه می نویسد: «محمد مرا نیز به شرکت در این جلسات تشویق کرد و بدین سان من نه تنها با سه دوست و معلم بلکه با سه جلوه هنر ادبیات یعنی شعر و داستان و ترجمه آشنا شدم…». از طرفی برخی شب هول را از این منظر که به زندگی سه نسل از مردان و زنان یک خاندان پرداخته است ، تحت تأثیر «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری می دانند.

  بازگشت به اساطیر
شهدادی در شب هول به اسطوره های مذهبی توجهی تام دارد. کل روایت تحت تاثیر اسطوره  ابراهیم و اسماعیل است. نام پدر ابراهیم است و پسر اسماعیل. هدایت، کوچک ترین فرزند ابراهیم در واقع فرزند کنیزی هاجر نام است در حالی که یک عمر سارا را به منزله مادر می شناخته است.  او نیز اسماعیلی در مذبح است، تسلیم و پذیرنده اما این اسطوره  آشنا در این داستان شکسته می شود. نخست آنکه سلاخ، پدرِخونی نیست و ابراهیمی که بر سر اسماعیل خنجر در دست سایه انداخته پدرِ حاکمیت است. دیگر آنکه این بار اسماعیل زنده از مسلخ بازنمی گردد و او در اتاق بازجویی ناگزیر از مواضع و مطالبات خود عقب می نشیند و به خط خودش مرقوم می کند که دیگر برای جامعه و در خدمت خواست مردم نمی نویسد و کارش را محدود به «هنر برای هنر» می کند . اینجاست که نویسنده تاخت و تازی دارد به هنری که صرفا با حس زیبایی شناختی مخاطب سر و کار دارد، متعهد نیست و در نتیجه فاسد است و در خدمت قدرت فاسد.

    اسطوره حوا و نقش زن
اسطوره  دیگری که در سایه قصه  ابراهیم به آن پرداخته می شود ماجرای آفرینش است. آنگونه که راوی اشاره می کند زن  در حالتی میان خواب و بیداری از زانوی مرد (و به عبارتی از دنده چپ او) به وجود آمد. این بخش از آفرینش  به گونه ای اشاره به این باور قدیمی دارد که خلقت زن ، خلقتی ثانویه و جنس او به اصطلاح سیمون دوبوار جنس دوم است.  زن از بدن مرد آفریده می شود و موجودیت خود را از مرد وام دارد. در «شب هول» اجتماع  و خیل زنان روستایی و نیز زنان طبقات فرودست شهریِ رمان، به قدر کفایت در حاشیه هستند و به اندازه   لازم رنج می کشند. همواره منقلی و مجمری بر سر آنها کوبیده می شود و همواره بزرگ ترین واکنششان ضجه است و نفرین. از دیگر سو ما با زنان طبقه روشنفکر و  زنان امروزی‌تر مواجه هستیم . گرچه آنها توسری نمی خورند و گاه توسری هم می زنند اما کم اثر بودن آنها در شکل گیری وقایع سیاسی و جریانات اجتماعی محسوس است.  آنها  که البته تعدادشان معدود است،  جواهرات مظفری می اندازند و به سینما می روند،  اما تمام بهره شان از دنیای مدرن محدود به همین تظاهرات و تجلیات زندگی امروزی است. آنها در میان نقش خانه داری و روشنفکری سرگردانند و در واقع هم از ایفای نقش سنتی زن باز مانده اند و هم در دنیای مدرن جایگاهی شایسته ندارند، چرا که تنها در حد سیاهی لشکر یا ابزار تبلیغاتی ظاهر می شوند. اینگونه است که زنان در شب هول همگی در رخت و لباس های گوناگون در حد همان جنس دوم باقی می مانند. البته نویسنده به عملکرد اسطوره اکتفا نمی کند و جایی از زبان شخصیت ابوالفضل بیانیه ای طولانی درباره  وضع زن در جامعه  ما صادر می کند و در جایی دیگر اشاره می کند که به این تغییرات ظاهری وضع زنان نمی شود دلخوش بود که باز زن در حالی که غوطه ور در آزادی به نظر می رسد، هنوزهویت مستقل انسانی خویش را باز نیافته و شگفت آنکه خودش این را مسئله را می بیند و می پذیرد.

  نقد شبه روشنفکری در ایران
در زمان حکومت قاجار جریان روشنفکری در ایران به راه افتاد که تحولات سیاسی-اجتماعی قابل توجهی را موجب شد. گفته می شود شب هول رمانی در نقد طبقه روشنفکر است در حالی که به نظر می رسد این نقد بیشتر متوجه روشنفکرمآبان و خیل عظیم شبه روشنفکران باشد. آنها که ظاهری درست شبیه روشنفکران حقیقی و ادعای تجددخواهی دارند اما در واقع مشغول سواری بر افکار وارداتی هستند و در حال بهره گیری از آن قسمت از جریان روشنفکـــــری که می توانند به کمک آن بی‌قیدی های خود را توجیه کنند.  اینان نهاد خانواده را بندی بر دست و پای اندیشه می بینند وهمگی خانواده هایی متلاشی دارند. بیخ گوششان فجایع انسانی اتفاق می افتد و چشم های خود را بر آن می بندند. در محافل کوچک و جمع و جورشان مشغول لفاظی و قلم زدن درباره  آزادیخواهی اند اما بی تفاوت در میان مردمی زیست می کنند که از ۱۰ روایتشان ۹ تا موهوم‌گرایی و خرافه‌پرستی است و این مسئله به قدری پررنگ است که هدایت (نویسنده روشنفکر یا شبه روشنفکر) در ضرورت و تأثیر امر نوشتن شک می کند و می گوید: «برای کدام خواننده باید نوشت؟ چه باید نوشت؟ …حس می کنم در شرایطی می نویسم که وضع بشری آدم های پیرامونم در مخاطره است و نوشتن خیانت است…». طنز تلخی که بر شب هول سایه انداخته (به ویژه در صحنه  گفت وگوی هدایت و هادی) این است که شبه روشنفکر از اندیشه و تعالی آن سخن می گوید در حالی که اندیشه های فاسد و پوسیده در نزدیکی او پرسه می زنند و او هیچ اثرپذیری از حضور آنها و اثرگذاری بر  وجود آنها ندارد. از دیگرسو به نظر می رسد روشنفکربودن یک انتخاب نیست بلکه بیشتر حاصل یک اتفاق است. خاستگاه اکثر شخصیت های روشنفکر یا شبه روشنفکرِ رمان، خانواده هایی سرشناس و اعیانی است. امکانی که باعث می شود آنها فارغ از دغدغه نان فرصت داشته باشند به دنبال اندیشه ها و تجربیات تازه بروند. نقدی دیگر که شهدادی بر این جامعه روا داشته، پناه بردن به افیون و الکل است به بهانه تسکین دردهای ذهنی و رنج های فکری و هیچ معلوم نیست تریاکی که «جسم را داغان می کند» و «سلسله اعصاب را داغان می کند» چگونه  می خواهد روشنفکر را یاری کند تا به مقابله با حجم عظیم کهنگی و عقب ماندگی در جامعه برخیزد.

  داستان و ضد داستان
«…می گویم راستش اگر منظورتان داستان سرگرم کننده است که آدم برای وقت گذرانی می خواند، نه اینها که نوشته ام داستان سرگرم کننده نیست. به یک معنی ضد داستان است…». «رمان نو» یا «ضد رمان» عنوانی است که نخستین بار فرانسوی ها برای رمان نویسندگانی چون آلن رب گری یه و ناتالی ساروت به کار بردند. برخی اثر شهدادی را نیز نوعی ضد رمان می دانند. در واقع برخی از مؤلفه های ضد رمان در شب هول قابل ردیابی است. یکی از این مؤلفه ها شکستن پی در پی خط روایت است چنانکه نمی توان طرحی منطقی و زمانمند برای داستان متصور بود. تلاش برای ترتیب دادن تقویمی از وقایع داستان، جز گیج و گمراه شدن پژوهشگر نتیجه دیگری در بر ندارد. دیگر مؤلفه رمان نو در این رمان تغییرات بی مقدمه و دشواریاب راوی و زاویه دید است. جایگاه راوی و نظرگاه داستان مدام در بین اشخاص می چرخد. این ویژگی داستان را به داستانِ همه تبدیل کرده است که این خصلتی دیگر از خصایص ضد رمان است و در «شب هول» هیچ شخصیتی در پایان نمی تواند به مثابه شخصیت اصلی داستان درنظر گرفته شود. آخرین مسئله ای که رمان «شب هول» را از یک رمان کلاسیک متمایز می کند شاید  حضور نظریه پردازی های سیاسی و اجتماعی نویسنده است که با کمترین نقش در پیشبرد داستان یا تشکیل اتمسفر به ناگاه از میان متن سربرمی آورند و گویی خواننده را مخاطب یک بیانیه   سیاسی-اجتماعی قرار می دهد  اما حکم دادن درباره  اینکه «شب هول» یک ضد رمان است و با نگاه نویسندگان «رمان نو» نگاشته شده است، اشتباه به نظر می رسد. گرچه شهدادی در «شب هول» ساختارشکنی‌هایی اساسی کرده و  به مانند نویسندگانِ رمان نو جایگاه عناصر شناخته شده داستانی را دستخوش تغییر و تحول کرده است اما این ساختارشکنی‌ها نه از جایگاه نویسنده رمان نو بلکه  از سوی شخص هرمز شهدادی صورت می گیرد که جسورانه و بی پروا به آنچه خواست و نگاه اوست می پردازد و در این راه هر چهارچوبی را که لازم بداند می شکند که در بعضی قسمت ها این هنجار شکنی،  اثر را به رمان نو شبیه کرده  است.