قنات و قالی میمه تقدیم به اولین جشنواره ی قنات و قالی به خاطر است مرا در که از اهالی میمه شنیده ام همه پیشینه های عالی میمه مواهبی است در این بخشِ ماندگارِ قدیمی که هست مستندی بر خجسته فالی میمه به پارک ملی موته به تخت سرخ و صحاری به چشمه ها که […]
قنات و قالی میمه
تقدیم به اولین جشنواره ی قنات و قالی
به خاطر است مرا در که از اهالی میمه
شنیده ام همه پیشینه های عالی میمه
مواهبی است در این بخشِ ماندگارِ قدیمی
که هست مستندی بر خجسته فالی میمه
به پارک ملی موته به تخت سرخ و صحاری
به چشمه ها که بود مظهر زلالی میمه
بهشت میشود اردیبهشت ، دشت و بیابان
بویژه فصل بهارانِ آب سالیِ میمه
به قرن پنجم هجری نوشته مُعجَمِ بُلدان
محدثی است به بغداد از اهالی میمه
جهانی است و درخشد در آسمان تمدن
به نام کشور ایران قنات و قالی میمه
بدیده رونق گردشگری به مسجد و موزه
کسی که کرده گذر روزی از حوالی میمه
در این حدود که شهر شمال نصف جهانست
کسی به دفتر قدمت ندیده تالی میمه
بر آمد از دلِ ” شیبانی ” این معانی و بنوشت
وجیزه ای است در اوصاف بی مثالی میمه
عبدالرضا شیبانی – ۹۷/۵/۳۱
شعر زیبایی بود بنده رو به یاد اشعار آقای (م) همشهری گرامی و عزیزامان انداخت. خصوصا اهنگ و وزن وزین شعر. احسنتم باریکلا
در این حوالی که هست شهر میمه
منم خوشحالم، گرفت ترمزش از من، میمه
از جر پل که اومدی بالای میمه
بعدش که پائینم بری بازم اونجا هست میمه
مسعود امگی بیام چاله،میمه
نمی دونم چرا این و گفتم وسطه میمه
اسم شاعر را کامل میگفتی صنمبر جان. چرا مثل معرفی متهمین مفاسد اقتصادی از حروف الفبا استفاده میکنی؟
خوبه به جای محمد جعفر بگیم : م ج
همین رو هم برای مزاح گفتم و البته با توجه به جنبه آقای شیبانی وگرنه ما کوجا و دل شکستن کجا
البته سرنخ درون متن موجوده
نکنید در مواردی نا سپاسی .به این شاعر عالی میمه. هرار نقش مفید داشته در شهر خالی میمه .مانند هزارنقش قالی میمه.
درود بر شما جناب شیبانی عزیز. اگر ما میمه ایها به اندازه یک هزارم جنابعالی برای زادگاهمان دلمان می تپید. حال وروز بهتری داشتیم. قدر جنابعالی رامتاسفانه خیلی ها نمیشناسند.روزگار غریبی است نازنین.
دلمان که می تپد.
در کنار تپیدن دل، مغزمان هم باید کار کند ! که همکاری لازم را به عمل نمی آورد.
پاینده باد این دیار و مردمش. سلامت باد استاد شیبانی نازنین.
روزگاری نه چندان دور ، دختران این شهر و دیار ، از هر انگشتشان هزاران دار قالی ، جان می گرفت.
دخترانی پاک و معصوم که حاصل دسترنج دستان نازکشان، حتی مخارج خانواده و جهیزیه خودشان را تامین می کرد. دخترانی که مثل دختران امروزی اهل ننر بازی و ادا و اطوار نبودند. دخترانی زیبا تر از آفتاب و بی ادعاتر از باران .
قالی هایی که می بافتند در تارو پودش معصومیت بود و پاکی و نجابت.
قالی هایشان را می بایست روی دیده نهاد ، نه اینکه زیر پا انداخت.
دختران قدیم میمه ، مادران امروز ما ، بر دستان هنرمندتان بوسه می زنیم و زلالی و صفای وجودتان را ارج می نهیم که از مزدآبادمان زلال ترید . دختران قالی باف دیروز ، صدای شما در هیاهوی مسخره بازیهای دختران امروز گم است اما بدانید ما فرزندانتان یک تار موی شما را با یک دنیا معاوضه نمی کنیم .
مگر ما از گلهای قالی کمتریم ؟
گلهایی که هنوز زنده اند ، نفس می کشند و بوی شما را دارند.
بوی مادرانه ی شما و قالی های زیبایتان را هرگز فراموش نخواهیم کرد.
اگر روزی شما با دستان هنرمندتان ، دخل و خرج خانواده را تامین می کردید ، وظیفه ماست که امروز بر آن دستان هنرمند بوسه زنیم و نه تنها دستانتان را ، که پایتان را ببوسیم . شما اسطوره اید . شما عشقید . شما هویت و نشان نجابت این دیارید !