می توانی با نوای تاج اصفهانی زمزمه کنی که :

2012-12-26
64 بازدید

به جوشقان رو که بنگری بهشت ثانی اگر بهار باشد و به جوشقان بروی ، می توانی با نوای تاج اصفهانی زمزمه کنی که : به جوشقان رو که بنگری بهشت ثانی زمستانهای جوشقان هم ، بویژه اگر برف آمده  و قله های سخاوت این کهن شهر  ، دامان دشتهای میمه را سیراب کرده باشد ، […]

به جوشقان رو که بنگری بهشت ثانی

اگر بهار باشد و به جوشقان بروی ، می توانی با نوای تاج اصفهانی زمزمه کنی که :


به جوشقان رو که بنگری بهشت ثانی


زمستانهای جوشقان هم ، بویژه اگر برف آمده  و قله های سخاوت این کهن شهر  ، دامان دشتهای میمه را سیراب کرده باشد ، جلوه های دلنشین و چشم نوازی دارد.



امروز  ۵/۱۰/۹۱ هم از منظر کنار گذر شرق جوشقان که جاده ای در ارتفاع است و به شهر  آرمیده در دامنه های کرکس نگاه می کند ، به جوشقان سلام کردم . حوالی ۳۰/۷ بامداد .



 ورودی شهر با نماد جوشقان ، قالی ، مزین شده است . این صنعت قدیمی و دیرپا که جوشقان را از نگاه مستشرقین اروپایی با نقاط دیگر ایران متفاوت می کرد.



این کار با حسن سلیقه و هنرمندی ذاتی جوشقانی ها انجام شده است. خانم رشیده ای با تار و پود وجود ، بر زیبائهای تنیده از خامه  و هنر  سرانگشتهای جادویی قالیبافان جوشقانی  ، فرش را با عرش پیوند می زند. بعضی جاها و بعضی از آدم ها بی دلیل دوست داشتنی اند ، اما با دلایلی که برای دوست داشتن جوشقان هست می شود چند شهر دیگر را هم دوست داشت .



جوشقان شهر شاعرانی است که در آسمان ادبیات منطقه همواره خوش می درخشند. ما در روزگار خود شاعر کم نظیر زنده یاد آسید حسن مروجی یا شهلای جوشقانی را تجربه کردیم ، از همان ابتدای نوجوانی وقتی برای رفتن به دانشسرای مقدماتی باتفاق مرحوم پدربزرگ برای دادن تعهد خدمت به دفتر خانه ی جوشقان رفتیم و چقدر مبادی آداب بود و جایگاه افراد را می دانست . بعدها با اشعارش آشنا شدیم و آموختیم .  امروز هم جوشقان به وجود عالمان روحانی  و مداحان خوش قریحه و شیرین کلام خود می بالد .



 امامزادگان واجب التعظیمی دارد که پناه و ملجا اهل دل و ساکنین خلوت عرفان و معنویت اند. من فکر می کنم هر جا امام و امامزاده دارد ، خدایی دارد … که در این نزدیکی است . زیر این گنبد و پای این مناره ها محل آمد و شد ملایک است . آدم ها زودتر به خدا می رسند.



همخوانی های اجتماعی ، زبان ، آداب ، رسوم ، سنن و فرهنگ مشترک ، زودتر از جداسازیهای تقسیمات کشوری پیوندهای ما را ناگسستنی کرده است . می شود اندوه سال ها دوری و جدایی را در لحظه های شیرین با هم شدن ، بیکباره فرو شست و روزگار وصل را باز جست .


از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش


 زده ام فالی و فریادرسی می آید …


دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است


گو بر آن خوش که هنوزش نفسی می آید …