عطااله صفوی از دفترِ آتشفشانِ عشق ” مژده بهار “

2018-03-19
79 بازدید

عطااله صفوی از دفترِ آتشفشانِ عشق ” مژده بهار “ دهید مژده که عید آمد و بهار آمد شتاء گذشت و گل اندر چمن به بار آمد تگرگ و برف شده ناپدید و سرما رفت شکوفه های بهاری به شاخسار آمد بشوی چشم و پس آنگه نظر به گلها کُن که لاله با گل شَبدَر […]

photo_2018-03-19_06-01-37

عطااله صفوی از دفترِ آتشفشانِ عشق

” مژده بهار “

دهید مژده که عید آمد و بهار آمد
شتاء گذشت و گل اندر چمن به بار آمد

تگرگ و برف شده ناپدید و سرما رفت
شکوفه های بهاری به شاخسار آمد

بشوی چشم و پس آنگه نظر به گلها کُن
که لاله با گل شَبدَر به سبزه زار آمد

چو دید ابر بهاری صفای باغ و چمن
فشاند اَشک ز شادی و اشکبار آمد

بدید غنچه گلِ سرخ و لب به خنده گشود
شمیم و عطر ریاحین ز جویبار آمد

نسیم بوسه رُبایید از گلِ نسرین
نوایِ باد ز هر شاخه ی چنار آمد

بخواند قُمریِ عاشق به رویِ سروِ بلند
بنفشه عِشوه گری کرد و در کنار آمد

شقایق آن گلِ صد داغ بر جبین امروز
به شوقِ نغمه بلبل به لاله زار آمد

گِلایل و گلِ سوسن به باغ آمده اند
صبا به تهنیتِ نرگِسِ خُمار آمد

نوایِ مرغِ شباهنگ رویِ شاخه بید
به پیشبازِ گلِ میخَک و هَزار آمد

به کوه و دشت بسی چشمه ها که جوشان شد
سُرُودِ آب زِ اَنهار و آبشار آمد

غزال ها همه در دشت ، خُرَم و شادان
نوایِ کبک دَری خوش ز کوهسار آمد

پَرَستُوانِ سفر کرده باز آمده اند
زمانِ بَزم و صفا در کِنارِ یار آمد

” عطا ” که از غمِ پیری نشسته بود به کُنج
زِ شوق رقص کُنان با دَف و سه تار آمد