احمدرضا هاشمیان – بیست و دو بهمن سال ۱۳۶۴ اردوگاه موصل ۴

2018-02-04
198 بازدید

بنام خدا روز بیست و دو بهمن سال ۱۳۶۴ اردوگاه موصل ۴ /آسایشگاه چهار/ همه ساله یکی دو ماه مانده به دهه فجر انقلاب اسلامی گروه فرهنگی اردوگاه و آسایشگاه فعال تر شده و برنامه های متنوعی را در موضوعات مختلف ( مسابقات فوتبال ، والیبال ، کشتی و ورزش های رزمی ، گروه سرود […]

۱۳۹۸۸۶۷۴۶۴۱۲

بنام خدا
روز بیست و دو بهمن سال ۱۳۶۴ اردوگاه موصل ۴ /آسایشگاه چهار/ همه ساله یکی دو ماه مانده به دهه فجر انقلاب اسلامی گروه فرهنگی اردوگاه و آسایشگاه فعال تر شده و برنامه های متنوعی را در موضوعات مختلف ( مسابقات فوتبال ، والیبال ، کشتی و ورزش های رزمی ، گروه سرود ، تئاترهای طنز و در ارتباط با دوران پیروزی انقلاب ، نمایشگاه عکس هایی که از ایران آمده بود و قابل رویت همگانی بود از قبیل عکس بچه کوچولوها و مناظر ایران ، مسابقات قرآن ، شعر و دکلمه خوانی (ترجمه مناجات شعبانیه ) برنامه ریزی کرده واین گروه ها هم خصوصا تئاتر و سرود در آسایشگاه موقع نظافت که بچه ها بیرون بودند و یا در حمام اردوگاه تمرین می کردند . نا گفته نماند که برای کسانی که در مسابقات شرکت می کردند به نفرات برتر جوایزی از قبیل گلدوزیهایی که روی پارچه تهیه شده بود ؛ گیوه بافته شده از نخ جوراب و آلبوم عکس که از پلاستیک گوشتهای آشپزخانه و مقوا بشکل بسیار زیبایی توسط بعضی از بچه ها درست شده بود و سجاده نماز که گلدوزی شده بود اهدا می کردند . مسئولین بیت المال آسایشگاهها هم با استفاده از امکانات خیلی کمی که در اختیار داشتند ( چراغ علاءالدین آسایشگاه ، ماهی تابه که از حلب روغن خالی درست شده بود ، مقداری آرد خمیر نان ، شکر و ماست که با شیرخشک درست می شد) زولبیا و بامیه درست می کردند و یا اینکه با استفاده از سهمیه خرمایی که عراقیها برای دسر میدادند، شیرنی های خیلی خوشمزه ای درست می کردند که بعضا سربازان عراقی هم برای خوردن آنها پیله بودند و همه این شیرینی های لذیذ شاید نفری دو سه تا بیشتر سهمیه خودمان نمی شد . بگذریم ، آن سال یکی از برنامه هایی که متمایز از سالهای گذشته بود . مراسم روز ۲۲ بهمن ، رژه نیروهای نظامی و قشر های مختلف مردمی در آسایشگاه چهار بود که هیچوقت فراموش نمی شود . البته ناگفته نماند بجز برنامه درست کردن شیرینی ، برنامه های دیگر از نظر بعثیها کلا ممنوع بود و اگر می گرفتند سخت مجازات می شدیم . برای اجرای مراسمی ، اگر عراقیها سرنمی رسیدند ومزاحم نمی شدند کلا شاید حدود یکساعت بطول نمی انجامید . در ایام خاص ؛ عراقیها بیشتر به آسایشگاهها سرک می کشیدند ، سرباز عراقی به محض اینکه به آسایشگاه نزدیک می شد نگهبان خودمان سریع قرمز می داد و ناچارا مراسم را سریع متوقف کرده ، وسایل را جاسازی و هرکس مشغول بکاری می شد تا اینکه سرباز عراقی از آسایشگاه بیرون برود و با این اوصاف حدود دو ساعت شاید بیشتر طول می کشید تا مراسمی را برگزار کنیم .
با ابتکار خوب یکی دو تا از بچه ها برای نیروهای نظامی در مراسم رژه که لباس و درجه نیاز داشتند از لباس فرمی که قبلا عراقی ها در اختیارمان گذاشته بودند استفاده شده و برای آنها با حلبی درجه های نظامی درست کردند و برای پوتین آنها هم از جوراب مشکی بلندی که داشتیم روی کفش می پوشیدند و برای بند پوتین از بند سفید کتانی که از لابلای جوراب رد می شد استفاده شد که آن جوراب شبیه یک پوتین مشکی نظامی در می آمد . برای قشرپزشک لباس سفیدی از درمانگاه اردوگاه تهیه کردیم . باغبان بیلش را از تو باغچه آورده بود . آشپز با ملاغه اش ، معلم و دانشجو هم با لباس هایی که موجود بود ، کتاب بدست و عینک به چشم به صحنه آمده بودند .برای قشر روحانی ، یادمه حاج آقا جمشیدی با استفاده از یک ملافه سفید که بچه ها تهیه کرده بودند عمامه ای درست کرد . یکی از بچه های ارتشی که در نواختن مارش نظامی تبحر داشت با استفاده از دو تیکه چوب و دو سطل خالی آب که وارونه روی زمین گذاشته بود ، نواختن مارش نظامی را بر عهده داشت . در کنار مارش نظامی گروه سرود هم که بعد از چندین روز تمرین از ابتدای مراسم به اجرای سرودهای انقلابی پرداختند. در کنار دیوار وسط آسایشگاه محلی برای جایگاه مخصوص مراسم تهیه شده بود .و بقیه بچه ها در کنار دیوار دور تا دورآسایشگاه ایستاده بودند . صحنه ای که این مراسم را شور عجیبی داد و اشک بچه ها را در آورد تمثال حضرت امام خمینی ره بود که استاد عزیزمان آقای سلیمی از چند روز قبل مشغول آن شده و برروی پارچه سفید ی نقاشی کرده بودند ، و خیلی ها از آن خبر نداشتند . زمانی که مراسم رژه شروع شد و نفرات اولی گروه رژه به جایگاه نزدیک شدند دو تا از بچه ها آهسته آهسته پارچه ای که روی تمثال حضرت امام ره بود برداشتند . ناگهان !! آسایشگاه بهم ریخت و هرکس از مقابل تصویر بسیار زیبای حضرت امام ره می گذشت ناخودآگاه با دیدن تصویر آن چهره دلربای امام عزیز که سالها بود از دیدنش محروم شده بود اشک از دیدگانش جاری می شد و کم کم صدای هق هق گریه شوق بچه ها به گوش میرسید و همه این صحنه ها که با اجرای گروه سرود هم همراه بود آن سال حال و هوای دیگری به جشن دهه فجر ما داد . یادش بخیر. یاد وخاطره شهدای آزاده و سرور عزیزمان حاج آقا ابوترابی گرامی باد . شادی ارواح مطهر شهدا ، امام شهداصلوات .