شعر – نشان دهید مرا شیعه‌ای که سنی نیست

2017-12-05
78 بازدید

سیدعبدالله حسینی، پژوهشگر، شاعر و نویسنده کتاب «سال سقوط اسرائیل» و مدیر مرکز اسلامی آفریقای جنوبی، شعری با عنوان «باده وحدت» سروده که متن آن در ادامه آمده است: بنوش باده پیاپی مدام تا دم صبح بر آفتاب محمد سلام تا دم صبح ربیع اول مستی است هان مکن پرهیز بیار جام پیاپی بریز می […]

images (1)

سیدعبدالله حسینی، پژوهشگر، شاعر و نویسنده کتاب «سال سقوط اسرائیل» و مدیر مرکز اسلامی آفریقای جنوبی، شعری با عنوان «باده وحدت» سروده که متن آن در ادامه آمده است:

بنوش باده پیاپی مدام تا دم صبح
بر آفتاب محمد سلام تا دم صبح

ربیع اول مستی است هان مکن پرهیز
بیار جام پیاپی بریز می یکریز

ربیع فرصت خوبی است باده نوشان را
زمان زمانه خرق است خرقه پوشان را

پس از قرون خماری امام مست رسید
فرو نشاند عطش را قدح بدست رسید

شب تولد احمد زمانه خوبی است
بریز باده وحدت بهانه خوبی است

بریز باده وحدت شقاق ما را کشت
دم از وفاق بزن انشقاق ما را کشت

شراب نور دمیدم چنان که مست شوم
بریز جام پیاپی ولو زدست شوم

بریز باده که هوش از میانه برخیزد
به اتفاق سروش از میانه برخیزد

نشسته است کنارم برادرم امروز
بریز باده وحدت به ساغرم امروز

بیار باده وحدت که سخت دلتنگم
چقدر دلزده اینک ازین همه رنگم

بریز باده وحدت که تفرقه کافی است
ببند عقد اخوت که درد را شافی است

بریز باده که هوشم ز سر چنان برود
که نام شیعه و سنیم از میان برود

شراب قاتل هوش است بیشتر نوشید
شبی خوش است پی عیش بیشتر کوشید

نزاع بین مذاهب چه سود خواهد داشت
میار آتش فتنه که دود خواهد داشت

خدا یکی و رسول خدا و قرآن نیز
صلات و صوم یکی و معاد و میزان نیز

من از اهالی جامم ز سنگ بیزارم
اگر تویی به مقابل ز جنگ بیزارم

من و تو یار دبستانی همیم ای دوست
شریک شادی و اندوه و ماتمیم ای دوست

چرا چو شیشه بدلهایمان ترک داریم
اگر که این همه ما درد مشترک داریم

زمان جنگ که از آسمان شرر می‌ریخت
به جبهه خون من و تو بهمدیگر آمیخت

برادریم به زهاد زاهدان سوگند
به خون گرم تمام مجاهدان سوگند

گل اذان که بروید فراز گلدسته
بخوان نماز بدستان باز یا بسته

بزن بنام خداوند در نماز ابریق
به جمع و جمعه بیندیش باز نه تفریق

من و تو گرم نزاعیم و قدس در زنجیر
هنوز قبله بدست صهاینه است اسیر

هلا یلان دلاور ز نسل اسماعیل
تفنگ را بچکانید سوی اسرائیل

هر آنکه تخم دویی در دل تو و من ریخت
ز غفلت آب در آسیاب دشمن ریخت

خوشا مصافحه با تو خوشا معانقه کردن
که هر مصاحفه تیری است بر تن دشمن

مرا که پیرو عشقم به ژاژ کافر خواند
بدید باده بدستم به فسق جاهر خواند

چه کافری که در الله ناپدید شده است
چه کافری که به راه خدا شهید شده است

تشیع علوی جز عمل به سنت چیست

تمام اهل تسنن محب طاهایند
به اسم نه همگانشان به رسم با مایند

بیا برادر سنی به شیعه دست بده
ز جنس می به صراحی هرآنچه هست بده

مرا به مذهب جعفر اگر چه دل بسته است
از انشقاق مذاهب ولی دلم خسته است

محمد آمد و حبلی از آسمان آویخت
شراب باقی وحدت مرا به ساغر ریخت

محمد آمد و در شب چراغ روشن کرد
نگاه خسته دلان را به باغ روشن کرد

تو اهل مذهب عشقی اگر سخن کوتاه
برادریم همه فاعتصم بحبل الله

بر گرفته از کانال انجمن ادبی وصال میمه