تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل؛ سلام وعرض ادب خدمت تمامی کاربران گرامی. چند وقتی است با پرسه زدن در کوچه پس کوچهها، خیابانها، معابر و خلاصه نقطه به نقطه شهرم وزوان که الان دیگر فقط اسم(شهر)را با خود به یدک میکشد، متوجه عمق فاجعه در شهر شدهام و شاید باشند کسانی که […]
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل؛
سلام وعرض ادب خدمت تمامی کاربران گرامی.
چند وقتی است با پرسه زدن در کوچه پس کوچهها، خیابانها، معابر و خلاصه نقطه به نقطه شهرم وزوان که الان دیگر فقط اسم(شهر)را با خود به یدک میکشد، متوجه عمق فاجعه در شهر شدهام و شاید باشند کسانی که به این مهم پی برده باشند.
و آن اینکه این شهر خالی از سکنه شده و شاید به جرات بتوان گفت در بعضی از مکانها و کوچهها اصلا زندگی در جریان نیست، تمام خانهها خالی است و شاید فقط برای آخر هفته کسانی از اطراف و اکناف بیایند تا صندوق ماشینهایشان را پر از نان و ماست و تخم مرغ و گوشت و ……… کنند که ببرند به شهر محل سکونتشان و تناول کنند.
احسنت بر شما! درود بر شرفتان!
وزوان را به شکل یک لبنیانی میبینند که آخر هفته بیایند خرید کنند و بروند. حیف خاک که بر سر ما بریزند. واقعا به کدامین سو میرویم؟؟
شهر پزشک ندارد. داروخانه افتضاح. امکانات تفریحی رفاهی صفر.کار تعطیل. کارگاه و کارخانه ابدا. خانههای خالی فراوان. جمعیت تعطیل و……..
و خود حدیث مفصل بخوان ……
چه کسی باید کاری بکند؟؟؟؟؟؟
تو را بخدا کاری بکنید. شهر از دست رفت.
آقایانی که با سرمایه گزاف در شهرهای دیگر زندگی میکنید، فقط باید بمیرید تا شما را به زادگاهتان بیاورند و دفنتان کنند؟؟؟ وزوان به جنازه شما نیاز ندارد. همان بهتر که نیایید. برای شهرتان کاری بکنید.
وزوان شده محلی برای عزاداری افرادی که قریب به ۵۰سال اصلا وزوان نبودهاند و وقت مردن به یکباره وزوانی میشوند. بخدا همین اندک جمعیتی هم که ماندهاند خسته شدهاند از این همه نامرادی.
فقط باید اعلام کنند که میخواهیم مسجد بسازیم، نذری بدهیم آن هم با ۵۰ دیگ برنج و خورشت، هیئت جدید تاسیس کنیم، زمین برای مسجد و هیئت میخواهیم، بلندگو بخریم و….….
که افراد برای اینها پول بدهند.
افسوس.
اگر بگویند میخواهیم برای اشتغالزایی و رفاه مردم کاری بکنیم هیچ کس حاضر نیست قدمی بردارد. واقعا حیف خاک که بر سر ما بریزند.
به قول یکی از مردان بزرگ وزوان:
شهر وزوان فقط برای تاسوعا و عاشورا خوب است.
چون پای مشهور بودن وشکم در میان است.
همین.
روی سخنم با آن افرادی است که در خارج از شهر وزوان نشستهاند و میگویند لنگش کن.
واقعا برایتان متاسفم و بدا به حال شما که میتوانید برای شهرتان قدمی بر دارید ولی دریغ از یک سانتیمتر قدم مفید.
و ننگ و مرگ و لعنت برآن کسانی که به افرادی که ساکن شهر وزوان هستند میگویند: باید از این شهر بروی تا پیشرفت کنی.
مگر جاهای دیگر چگونه پیشرفت کرده و افراد دیگر چگونه به پیشرفت رسیده اند؟؟؟؟؟؟
بیایید به خودمان بازگردیم و کمی با خود خلوت کنیم و بیندیشیم که چه شد وزوان به این روز درآمده.
باشد که سبب خیر شود.
والسلام.
نگارنده: دلسوز و گمنام.
📋کانال وژگوننوشت
بسیار عالی گفتید ایڻ درد و دل نه تنها شما همشهری وزوانی است بلکه درد ودل من میمه ای هم هست این مشکلات حل نمیشود مگر اینکه عزیزانی که از دوشهر در مسڻد ڔیاست هستند اختلافات رو کنار بگذارند و متحد ویکدل برای پیشرفت دو شهر ،میمه و وزوان تلاش کنند تا هر چه بیشتر زمینه ای برای پیشڔفت جوانان پیش اید ،تا کلا منطقه گلستان شود و شهرهایمان از هر لحاظ پیشرفت کند مخصوصا باوجود راه ترانزیت تهران،اصفهان.به امید روزهای بهتر ،انشاءالله
عشق را جاری باید کرد
توسط علی · منتشر شده ۱۳۹۶/۰۸/۰۳ · بروز رسانی شده ۲۰۱۷/۱۰/۲۵
دردها را عیان باید کرد
علفهای هرز را نابود باید کرد
دشت و صحرا را آباد باید کرد
ستون استوار را تقویت باید کرد
استخوانهای پوک را التیام باید کرد
صدای دوست را یاری باید کرد
صدای بیگانه را خفه باید کرد
صدای مظلوم را بلند باید کرد
صدای ظالم را خفه باید کرد
صدای خفته را بیدار باید کرد
نفس های تازه را جاری باید کرد
نفس های خسته را رها باید کرد
رنج ها را در آب شستشو باید کرد
دستان بینوا را با نوا باید کرد
دستان چپاولگر را قطع باید کرد
آلام و دردها را دور باید کرد
سروهای سوخته راقامتی باید کرد
دستان پینه بسته را نوازش باید کرد
دستان ریا کار را قطع باید کرد
آب را در جوی روان باید کرد
زباله ها را از جوی پاک باید کرد
سردی هوا را تحمل باید کرد
بخاری ها را روشن باید کرد
دستان بی ریا را بالا باید کرد
دستان دراز را قطع باید کرد
چشمان خسته را خواب باید کرد
چشمان بی حیا را کور باید کرد
اشگ های رنجور را پاک باید کرد
اشگ های شوق را سرازیر باید کرد
کویر را سبز باید کرد
نابینا را بینا باید کرد
دستان را از خون پاک باید کرد
لاله های سرخ را زیر و زبر باید کرد
صبح گاهان را با خنده شروع باید کرد
زمزمه ها را هماهنگ باید کرد
عالم را نزدیکی باید کرد
نادان را دوری باید کرد
دوست را یاری باید کرد
دشمن را خواری باید کرد
سخن را کوتاه باید کرد
کاری کارستان باید کرد
عشق را جاری باید کرد
سوم آبان ماه ۹۶ دوراهی قلهک
محمد علی بخشنده
شعرهای قبل از تو همه بهانه بود.
دلسوز و گمنام عزیز سلام
از اینکه اینچنین به فکر زادگاه خود هستی و دل می سوزانی به تو افتخار میکنم
من جز گروهی هستم که از دیار خود دور شده ام و همانی هستم که فقط برای آخر هفته از اطراف و اکناف می آیم تا صندوق ماشینم را از نان و ماست و تخم مرغ و گوشت و آن هم نه وطنی و بومی که می دانم از همان آرد و شیر و تخم مرغی است که در چند قدمی محل سکونتم و با قیمت حتی مناسب تر می توانم تهیه کنم ……… پر کنم و به شهر محل سکونتم ببرم و تناول کنم. ولی… من و امثال من وزوان و میمه (به خاطر تو اول وزوان) را به شکل یک لبنیانی نمی بینیم که آخر هفته بیاییم خرید کنیم و برویم حتی شاید آرد و گوشت و تخم مرغ مصرفی تو را هم من تهیه می کنم و نهایت به دست تو میرسد… این داستان طولانی است … و تو خود تمام آن را میدانی مهاجرت به شهرهای بزرگتر داستان من و امثال من نیست مشکل لاینحل ملی است
سرمایه ام را که گزاف نیست و به سختی در شهر دیگر بدست آورده ام و به ناچار در آن زندگی میکنم. ولی بدان که تو را و شهرت را که هنوز شهر خود میدانم با تمام وجود دوست دارم و به آن افتخار می کنم تمام امیدم آن است که روزی به شهرم برگردم و پس انداز اندکم را صرف تعمیر خانه قدیمیم کنم و با تو زندگی کنم اگر عجل فرصت نداد، و مردم اجازه بده که مرا به زادگاهم بیاورند و دفنم کنند؟؟؟ وزوان و میمه به جنازه من نیاز ندارد. من محتاج خاک آنجایم مطمئن باش اگر مرا از خود نرانی اگر سود مند نباشم ضرری هم برایت ندارم
حالا قهر نکن. این همه جا . گریه نداره.
احسنت بر شما دلسوز وزوانی زیاد فکر نکن وزوان از دست رفته است ودیگر هم درست نمی شود چون صاحب وسالاری ندارد بگذار تا انهایی که رفته اند بعضی وقت ها بیاییند تا وزوان تبدیل به یک خرابه نگردد وحوصله ساکنین از خلوتی بیش از حد سر نرود۶۶۶ *blush* *popcorm*