شعر – شبهای وصالش همه در بی خبری رفت

2017-06-25
128 بازدید

‍ دارد سپری می شود اینک رمضان نیز پیداست که دل می برد و راحت جان نیز پیمانه ی عمر است که با گردش ایام پر می شود آنگونه که شد از دگران نیز غوغای سحر طی شد و هنگام طرب هم باجلوه ی دلدادگی و عشق بتان نیز از بار گران غم هجرش به […]

photo_2017-06-25_11-31-42

‍ دارد سپری می شود اینک رمضان نیز
پیداست که دل می برد و راحت جان نیز

پیمانه ی عمر است که با گردش ایام
پر می شود آنگونه که شد از دگران نیز

غوغای سحر طی شد و هنگام طرب هم
باجلوه ی دلدادگی و عشق بتان نیز

از بار گران غم هجرش به که نالد
این خسته که باید بکشد بار گران نیز ؟

شبهای وصالش همه در بی خبری رفت
طی شد سحر و صبح شد و وقت اذان نیز

هم یار ز در آمد و هم باده ی تر داشت
ما تر ننمودیم لب از باده ی آن نیز

هم قامت ما گشته هلال از مه رویش
هم خورده به جان تیری از ابروی کمان نیز

جان منتظر رویت ماه و شب عید است
هم دیده پی بدرقه دارد نگران نیز

“شیبانی” از این شعر و غزل هیچ نخواهد
نه جنت بی کوشش و نه نام و نشان نیز

میمه – عبدالرضا شیبانی . ۲۹ رمضان ۱۴۳۸