محمد مسافری – به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری(س)

2017-02-03
320 بازدید

به نام خدا به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری(س): (جان پنج تن…) یادم می آید زمان کودکی ام پر بود از داستان هایی که پدربزرگم از تو برایم می گفت و من مشتاقانه گوش به صحبت هایش می سپردم, از ایثار و شجاعت تو حرف می زد, آن زمان نمی دانستم که این ازخودگذشتگی ها […]

photo_2017-02-03_09-47-17

به نام خدا

به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری(س):

(جان پنج تن…)

یادم می آید زمان کودکی ام پر بود از داستان هایی که پدربزرگم از تو برایم می گفت و من مشتاقانه گوش به صحبت هایش می سپردم, از ایثار و شجاعت تو حرف می زد, آن زمان نمی دانستم که این ازخودگذشتگی ها چه ارزشی داشت و چقدر بزرگ بود ولی اکنون می دانم که ارزشی به اندازه پابرجا بودن اسلام داشت و دارد شاید اسلام بدون تو جور دیگری به دست ما می رسید…

امروز برای تو می نویسم, برای بانویی که به حق نایبه زهراست, برای بانوی عفت برای بانوی رحمت, برای تو می نویسم که تاریخ در ابهام شناختنت مانده و جهان, کسی را به بلندای عزت تو ندیده است, برای تو می نویسم ای”جان پنج تن”…

میلادت مبارک, امروز سالروز همان روز باشکوهی است که جبرئیل شرح عمر تو را بر حضرت ختم الانبیا گفت و پیامبر به دختری همچون تو بالید, امروز سالروز همان روز باشکوهی است که تو پا به دنیا نهادی و چشمان زهرا را به نور الهیت روشن نمودی, امروز سالروز همان روز باشکوهی است که قلب علی را با آمدنت شادمان کردی, امروز سالروز همان روز باشکوهی است که مجتبی رامژده آمدن خواهری چون تو دادند, امروز سالروز همان روز باشکوهی است که تورا در آغوش حسین قرار دادند و تو آرام شدی, گفتم حسین, چه زیباست نام حسین و زینب را درکنار هم قرار دادن, توگویی که از ازل نام شما دو تن را در کنار یکدیگر نوشته اند…

چه نیکو تو را نام نهاده اند, “زینب”, حقا که زینت پدر, آن هم پدری مانند مولای متقیان هستی, گرچه از دختر زهرا جز این هم انتظاری نیست که خود او هم زینت و مایه فخر ختم المرسلین بود, آنجا که یکه و تنها مصیبت ها را یکی پس از دیگری تحمل کردی و صبر پیشه نمودی, علو مقام تو مشخص شد, بعد از شهادت مادرت زهرا چه زیبا مونس پدر شدی و دردهایش را تسکین دادی, پس از رستگار شدن امیر مؤمنان, خواهر و برادرانت را همدم شدی و مادرانه پا به پایشان قدم برداشتی, غم سنگین از دست دادن حسن را تحمل کردی و یتیمانش را تنها نگذاشتی, تا رسیدی به آن واقعه عظیم, همراه حسینت آمدی و آمدی تا پایان راه, دسته گلهایت را نثار برادر کردی, غم های بزرگی را به جان خریدی, غم هایی که یکی از آن ها برای از پا درآوردن یک زن کافی بود ولی تو خم به ابرو نیاوردی و سربلند مقابل دشمن ایستادی و فریاد زدی:«ما رأیت إلا جمیلا», آنجا بود که دشمن هم از درایت و شجاعت تو مبهوت و متحیر ماند و خود را شکست خورده دید…

پس از برادر, پرستار طفلان یتیم شدی و آنهارا با محبت خود تیمار کردی, چه زیبا می شود این کلمه وقتی که کنار نام تو می نشیند,هنگامی که واژه پرستار را می شنوم, به یاد تو می افتم, به یاد ایثار و ازخودگذشتگیت برای یتیمان, پس به راستی که تو زینت پدر هستی…

درمورد تو گفتن و نوشتن کاری بسیار سخت و طاقت فرساست, هرکس هم درمورد تو گفته یا نوشته نتوانسته قطره ای از دریای منزلت تورا جلوه گر سازد, چرا که زبان و قلم هردو از وصف عقیله بنی هاشم قاصرند, میلاد خجسته ات بهانه ای شد تا آنچه در دلم بود را برای تو بنویسم…

میلادت مبارک ای شیردختر اسدالله و ای پیغامبر امین ثارالله, ای جان پنج تن…
محمد مسافری…
۱۵ بهمن ماه ۱۳۹۵