از قهوه خانه های سر و بیر و باسیا تا هتل توریست !!!

2016-10-01
145 بازدید

از قهوه خانه های سر و بیر و باسیا تا هتل توریست !!! اصطلاح بر قهوه خونه سالیان سال است که در فرهنگ ما میمه ای ها جا افتاده است ، از زمانی که اتوبوسهای دماغ دار و کامیونهای قند و شکری و سواری های هندلی ، جای کالسکه و درشگه را گرفت ، باغ […]

photo_2015-10-26_21-17-25

از قهوه خانه های سر و بیر و باسیا تا هتل توریست !!!
اصطلاح بر قهوه خونه سالیان سال است که در فرهنگ ما میمه ای ها جا افتاده است ، از زمانی که اتوبوسهای دماغ دار و کامیونهای قند و شکری و سواری های هندلی ، جای کالسکه و درشگه را گرفت ، باغ ها و موستان های مرغوب باسیا ، دیگر انگوری را به صاحبش تحویل ندادند ، انگور باغات باسیا به خاطر خاک مرغوب و آبیاری توسط قنات بیر چنان مرغوبیتی داشت که هیچ کدام از باغات سربره و کوچه رشید و لورک و بلغدی نداشت ، اما مگر میشود جلوی رشد و توسعه را گرفت ؟ مگر میشود جلوی احداث شاهراه اصلی کشور ، سنگ انداخت ؟ اصلا باغ باسیا به چه درد میخورد ؟ گیرم که سالی چهار تا لول انگور هم چیدی و بردی در بالاخانه میخ کردی ، کشمش هم به دست آمد ، با غوزه ها و انگور دوشابی ها هم شیره درست کردی ، چقدر از این کشمش ها و دوشاب ها را خودت و خانواده ات میتوانید بخورید ؟ چقدر میتوانی به عنوان کاسه همسایه به این و آن بدهی ؟ همسایه ها هم اگر باغ باسیا نداشته باشند ، باغ بلغدی دارند ، باغ رز توتی دارند ، حالا کیفیتش به پای باسیا نمیرسد ؟ همه که از این مرغوبیت سر در نمی آورند ، کسی می فهمد که انگور باغ باسیا را خورده باشد ، کشمش آن را درجیب ریخته باشد و از اینجا تا مشهد در یک سفر زیارتی به همه همسفرانش خورانده باشد ، اما هنوز سه چارکی در بارو بنه اش باقی مانده تا در سفر ده روزه مشهد به این و آن تعارف کند و بگوید : اینا مال رز باسیایه ، خب اونگوری داره ، تورک انگوراش ابی تا ندره ، بخا تا فرق کشمش بفومی ………….
اما دلخوش بودیم که با توسعه و رشد بر قهوه خونه دار میشویم و میتوانیم مازاد کشمش و دوشاب تولیدی را همراه با تورشله و ماست و پنیر و کشک به مسافران عبوری بدهیم و کم کم برای خودمان صاحب برندی گردیم ، دیوارهای باغهای باسیا را یکی یکی فرو ریختند و فرو ریختیم تا برویم بر قهوه خونه ، شانس با آنهایی بود که باغشان به لب جاده اصلی رسید و بدا به حال کسانی که پشت قواره ای در آمدند ، آنها که به لب جاده آمدند فوری اوستا و عمله ای را خبر کرده و به سرعتی مثال زدنی برای خودشان محل کسب و کاری در بر قهوه خونه دست و پا کردند ، آنهایی که شانس یارشان نبود ، دیگر نه باغ داشتند و نه محل کسب ، تتمه باغشان محلی شد برای آشغال های کسبه بر قهوه خونه ، هر چه پلاستیک و قوطی و شیشه نوشابه و کاغذ های خالی سیگار و ته سیگار های نصفه و نیمه را به پشت مغازه خودشان که باغ همسایه بود ریختند ، صد رحمت به توالت های عمومی ، آب ریزگاه خودی و غیر خودی شد ، پوشک های بچه به وفور در این باغات دیده میشد ، همسایه هایی که تا دیروز در هم جواری باغ یکدیگر نمیگذاشتند کلوخی از روی دیوار بیفتد کاری کردند کارستان ، دیگر یک دیوار سالم در این باغات دیده نمیشد ، اگر چهار تا موی سالم هم بود که انگوری میداد ، چیزی دستگیر صاحب باغ نمیشد ، کار به جایی رسید که به علت مخاطرات جاده خیلی ها عطای باغداری را به لقایش بخشیدند ، باغات باسیا که زمانی چشم انداز زیبای میمه بود و سر درختی هایش از قبیل زرد آلو و آلوچه و بادام از کیفیت خوبی برخوردار بود ، تبدیل شده بود به محل تجمع زباله ، تعویض روغنی ها روغن های سوخته را به باغات پشت خود ریختند و مغازه های دیگر هم هر چه که به کارشان نمی آمد را سوت میکردند در باغ پشت سری ، بر قهوه خونه روز به روز رونق گرفت و زنده شد ، اما باغات باسیا مرد ، هر از چندی یکدام از همشهریانمان جانش را در این بر قهوه خونه از دست داد ، مظهر قنات بیر در مقابل کافه ای که متعلق به خاندان سعیدیان بود ، جاری میشد ، این قهوه خانه برای آنها هم خوش یمن نبود و یکی از برادرانشان به نام میرزا بهمن را از دست دادند ، میرزا رضا میرزا بهرام و میرزا بهمن سه برادر بودند ، به ناچار قهوه خانه را به همشهری دیگرمان فروختند ، کافه سرچشمه معروف شد ، عده ای به همین محل سر اوبیر گفته و عده ای بر قهوه خونه ، پشت سر هم مغازه بود که افتتاح میشد ، قهوه خانه کنار قهوه خانه ، هر کس نامی برای خودش انتخاب می کرد ، کافه سر چشمه به مناسبت این که در کنار قنات بیر واقع شده بود این اسم را انتخاب کرده بود ، مهتاب و طلوع و خورشید از نامهای دیگری بودند که یکی پس از دیگری افتتاح میشدند ، هر کافه و رستوران بر قهوه خونه میمه مشتریان خاص خود را داشت ، حاج محمد کاشی پز و حاج علی صفاری که سالیان سال در امر قهوه خانه داری شراکت داشتند ، مشتریانشان اغلب جوشقانی و کامویی و قهرود و قمصری بودند ، ایستگاه ماشینهای جوشقان و کامو در مقابل این قهوه خانه بود ، کامیونها نیز برای شام و ناهار اینجا را انتخاب میکردند ، حاج علی هاشمی که از قهوه خانه داران قدیمی میمه بود ، بیشتر مشتریانش اتوبوسهای بین راهی و مخصوصا قمی بودند ، حاج اکبر وطنخواه کمی پایین تر رستوران شیک تری را به نام هتل توریست تاسیس کرد که سالیان سال از رونق خوبی برخوردار بود و در موقع ناهار بازار و شام ، حداقل شش یا هفت دستگاه اتوبوس را سرویس میداد ، حاج عباس حیدری نیز رستورانی اتوبوس پذیر داشت ، حسن ساربان و مرتضی هاشمی و احمد حیدریان و بعد ها احمد عسگری و حاج رمضانعلی جمالی و حاج علی سلطونی و مصطفی حیدری نیز به کامیونها و سواری ها سرویس میدادند ، هر چه کسب و کار اینها رونق میگرفت ، باغات باسیا خرابتر و ویران تر میشد ، دیگر از کوچه باغهای زیبای باسیا خبری نبود ، دیوار همه باغها خراب شده بود ، مسافرین عبوری برای اجابت مزاج فوری از دیوار خراب باغ داخل شده و هم کارشان را میکردند و هم به انگور و سردرختی باغات حمله میکردند ، اگر چه همه کسبه بر قهوه خونه میمه ای بوده و در قهوه خانه ها نیز تعداد زیادی از همشهریانمان شاغل بودند ، اما یکی از عوامل تخریب باغات همینها بودند ، امروزه اگر دقت کنیم ، هیچ کدام از قهوه خانه داران قدیمی به شغل خودشان اشتغال نداشته و حتی فرزندانشان نیز راه آنها را ادامه نداده اند ، الان فقط رستوران آقای ساربان در دست پسرش بوده ، رستوران مرتضی هاشمی را پسرش اداره میکند ، حسین هاشمی نیز با تغییراتی حسابی ، شغل پدر خود را ادامه داده ، از کاشی پز ها و صفاری ها و از خانواده مرحوم حاج احمد حیدریان ، و از خانواده مرحوم حاج اکبر وطنخواه و خانواده مرحوم حاج عباس حیدری و خانواده مرحوم مصطفی حیدری ، هیچ کدام قهوه خانه داری را ادامه نداده و کلا عطای این کار را به لقایش بخشیدند ، شاید یکی از دلایلی که شغلشان استمرار و برکت نداشت ، این بود که خواسته و یا ناخواسته با باسیا بد کردند، کسبه و قهوه خانه های غرب جاده رودخانه فصلی میمه را محل انباشت زباله کردند ، و کسبه و قهوه خانه داران شرق جاده ، باغات باسیا را ، هر چه بود بر قهوه خانه گرچه وارد ادبیات ما میمه ای ها شد ، اما باسیا را از ما گرفت . تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد .