به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، حجت الاسلام قرائتی در برنامه ای با عنوان “تشبیه همسر به لباس در قرآن” که ۲۰ خرداد برگزار شد، در بخشی از سخنانش اظهار کرد: حالا من که مسئول مملکتی نیستم. نه اختیار پول دارم، نه اختیار چیز دیگری. هیچ قدرتی هم ندارم. خدا هم کند که قدرت […]
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، حجت الاسلام قرائتی در برنامه ای با عنوان “تشبیه همسر به لباس در قرآن” که ۲۰ خرداد برگزار شد، در بخشی از سخنانش اظهار کرد: حالا من که مسئول مملکتی نیستم. نه اختیار پول دارم، نه اختیار چیز دیگری. هیچ قدرتی هم ندارم. خدا هم کند که قدرت به دست من نیفتد. چون اگر من قدرت داشته باشم، دست به یک کارهایی میزنم.
یک سال بودجه ورزش را حذف میکنم، همه جوانهای عزب را زن میدهم. جوان نان ندارد، خانه ندارد، زن ندارد، بچه ندارد، کلی خرجش میکنیم برود آن طرف دنیا بازی کند و برگردد. دختر از اینجا میرود ایتالیا کشتی بگیرد و برگردد. همینجا در کوچه خودت با دختربچهها کشتی بگیر.
یک کسی گفت: برویم همدان هفت متر میپرم. همینجا بپر ببینیم. این پولی که میخواهی خرج این دختر کنی، برود آن طرف کرهی زمین کشتی بگیرد و برگردد. جهیزیهاش را درست کن. ما در مملکتمان مشکل جگر داریم. لیسانس اوه… فوق لیسانس اوه… حجت الاسلام اوه… هر چه بخواهی داریم. آن چیزی که الان در مملکت ما کم است، جگر است.
وزیر به من میگوید: در تلویزیون بگو، مصرف آب کم بشود، نگران آب و جیرهبندی آب و قحطی آب هستیم. گفتم: خوب نمیشود عوض اینکه به مردم بگوییم آب کم مصرف کنید، چمن را حذف کنید. سبزی بکارید. سبزی هفتهای یک بار دوبار آب میخواهد. چمن هر روز آب میخواهد. میگوید: یعنی در ادارات سبزی بکاریم؟ میگوید: زشت است. نمیشود. چرا نمیشود؟ آمریکا این کار را کرد. یک سال در آمریکا آب کم آمد، بخشنامه آمد چمن حذف، سبزی بکارید. منتهی ما فکر میکنیم اگر چمن بکاریم، روشنفکر هستیم، سبزی بکاریم، دهاتی هستیم.
تازه زندهباد دهاتیها! دهاتیها به گردن ما حق دارند. دهاتی تولید کننده هستند، شهریها مصرفکننده هستند. دهاتی بر شهر ارزش دارد. ببینید ما جگر اینکه چمن را تبدیل به سبزی کنیم نداریم. طرحهایی باید باشد. یک نامه خدمت مقام معظم رهبری نوشتیم که برای ازدواج یک وزارتخانه درست شود. وزارت ازدواج.
ضرورت برنامه ریزی مسولان برای ازدواج جوانان
ازدواج مهمتر از ورزش است. ما وزارت ورزش داریم، وزارت ازدواج هم باید داشته باشیم. پنجاه شصت قفل به ازدواج خورده است که این قفلها را غیر از عزم ملی نمیتواند باز کند. همه گیر کردهاند. کار فکری میخواهد، کار فرهنگی میخواهد. کار اعتقادی میخواهد، کار اقتصادی میخواهد. کار مسکن میخواهد. کار اشتغال میخواهد. اشکال دارد که بعضی از درسهای آموزش وپرورش حذف بشود؟ به جایش یک شغل یاد بگیرند. دیپلم ما در این دوازده سال یک هنری یاد بگیرد؟ دانشگاه ما هم در این چهار سال یک هنری یاد بگیرد. منتظر استخدام نباشند، استخدام نیست، نیست، نیست. یک بار دیگر نیست، نیست، نیست، استخدام نیست.
من سی سال معاون وزیر آموزش و پرورش بودم. سه تا هم بچه لیسانس دارم. یکی از آنها را هم استخدام نکردند. استخدام نیست. خانمها بروید و یک چیزی یاد بگیرید. هی لیسانس، لیسانس، لیسانس، حال ندارد کار کند، کار هم بلد نیست کند. ازدواجش عقب میافتد، سر سفره پدرش مینشیند. افسرده میشود. گناه میکند، غصه میخورد.
همه مشکلات برای این است که این جوهر نیست. کار نمیتواند بکند. دوازده سال جوان در اختیار آموزش و پرورش است. یک هنری یاد بگیرد. حالا هر هنری که دوست دارد. اگر هر دیپلم ما یک هنر داشت و هر لیسانس ما دو هنر داشت، انقدر کارها گیر نمیکرد. کارهایی که گیر کرده است، از بیعرضگی ماست.
جناب آقای محمدتقی معینیان نویسنده محترم سایت صبح میمه
با نهایت تاسف و تاثر درگذشت والده ی محترم جنابعالی را تسلیت عرض نموده برای آن مرحومه ی مغفوره راحت و رضوان و برای بازماندگان صبر و اجر مسئلت داریم .
صادق زیباکلام
ما و سوئیسیها
از سوئیسیها پرسیده شده آیا میخواهند وقتی به سن ۱۸ سال رسیدند در حدود ۲۵۰۰ دلار و آنان که زیر ۱۸ سال هستند در حدود ۷۵۰ دلار مادامالعمر و به صورت ماهیانه به آنها دریافت کنند؟ و جالب است که در حدود ۸۰ درصد آنها در رفراندومی که در اواسط خردادماه برگزار شد پاسخ منفی و فقط ۲۰ درصد پاسخ مثبت میدهند. بسیاری از ایرانیان از پاسخ منفی اکثریت سوییسیها که نخواسته بودند ماهی چند میلیون تومان دریافت کنند شگفتزده شدند و آن را مقایسه کرده بودند با ثبتنام بیش از ۹۰ درصد ایرانیان در سال ۹۳ برای دریافت یارانه ۴۵۵۰۰ تومانی.
جالب است که در ایران بسیاری از مسئولین از مردم خواسته بودند تا آنهایی که واقعاً نیازی به این ۴۵۵۰۰ تومان ندارند آن را دریافت نکنند تا دولت بتواند آن را صرف امور عامالمنفعهتری همچون آموزشوپرورش، بهداشت و درمان، حملونقل، صنایع و کشاورزی نماید که سود آن به همه اعضای جامعه میرسد؛ اما علیرغم درخواست مسئولین و دولتمردان، تقریباً همه برای دریافت یارانه در سال ۹۲ ثبتنام کردند.
حسب ظاهرش به نظر میرسد که تفاوت زیادی میان رفتار ما و سوئیسیها وجود دارد. آنها آیندهنگر هستند و بیشتر مصالح و منافع بلندمدت کشور و مردمشان را در نظر میگیرند، درحالیکه ما ایرانیان در جریان ثبتنام دریافت یارانه به تنها چیزی که توجه نداشتیم مصالح عمومی کشور و منافع بلندمدت کشورمان بود. البته یک نکته دیگر هم وجود داشت، دولت فعلی سوئیس بهعلاوه برخی از اقتصاددانان با پرداخت یارانه مخالف بودند و از مردم هم میخواستند که به آن «نه» بگویند؛ و ایبسا بسیاری از مردم بهواسطه اعتماد به مسئولینشان به دریافت یارانه نقدی «نه» گفتند؛ اما در ایران علیرغم آنکه بسیاری از مسئولین از مردم خواستند تا آنان که رقم ۴۵۵۰۰ تومان یارانه در ماه تأثیری در زندگیشان ندارد، ثبتنام ننمایند اما کمتر کسی به این خواسته مسئولین توجه ای کرد.
در دو تصویر رفراندوم یارانه در سوئیس و ثبتنام یارانه در ایران خیلی جایی برای مقایسه میان ایرانیان و سوئیسیها نمیماند؛ اما اینهمه داستان رفتار اجتماعی ما ایرانیان نیست، یک تصویر خیلی متفاوتتری هم از رفتار جمعی ما ایرانیان در یکی دیگر از صفحات آرشیو تاریخ معاصر ایران موجود است. تصویر دوم تعلق به ۳۷ سال پیش دارد.
زمستان سال ۵۷ است و انقلاب در اوج خودش است و اعتصابات تمامی صنایع و اقتصاد کشور را در خود فروبردهاست. ازجمله اعتصاب در صنایع نفت و پالایشگاهها؛ اما برای بیمارستانها و برخی از مراکز و منازل سوخت موردنیاز است. با هماهنگیهایی که فعالین و رهبران انقلاب در داخل کشور با مرحوم امام خمینی در پاریس به عمل میآورند قرار میشود که مقدار محدودی نفت برای گرم نگهداشتن منازلی که نیاز دارند، تولید و در اختیار ساکنین و سایر نیازمندیهای اینگونه قرار گیرد. امام طی حکمی در آذرماه مبانی را به ریاست مرحوم مهندس بازرگان، مهندس هاشم صباغیان، دکتر یدالله سحابی و آقای هاشمی رفسنجانی تعیین میکنند تا به مسائل اعتصابات رسیدگی کنند و در ضمن برای جاهایی که نفت موردنیاز است ارسال نمایند. ازجمله تصمیمات این کمیته دادن مقداری نفت به برخی محلهها بود تا در اختیار مردمی که نیاز داشتند بگذارند. من در سال ۵۷ در محله «چیذر شمیران» زندگی میکردم. مسجد محلهمان خیلی فعال بود و آقای سید علیاصغر هاشمی پیشنماز مسجد محلهمان بودند که درعینحال نسبت فامیلی مهمی با یکدیگر داشتیم. ایشان تلفنی اطلاع دادند که فردا ظهر بعد از نماز در مسجد محله باشم یک کاری پیش آمده. بنده و چند نفر دیگر از دوستان که بهاصطلاح انقلاب منطقه در دستمان بود آن روز بعدازظهر حاضر شدیم ببینیم موضوع چه هست؟ آقای هاشمی توضیح دادند که دو بشکه نفت (نزدیک به ۵۰۰ لیتر) نفت به ما دادهاند و بیشتر هم خواهند داد. مسئله این است که ما چه جوری نفت را توزیع کنیم. هر یک از دوستان نظری دادند اما سرانجام قرار شد که اعلام کنیم ساکنین محل که نیاز دارند ظرف بیاورند و ببرند. بالطبع اگر تعداد مراجعهکنندگان زیاد میشد به هرکدام کمتر میرسید. اگر تعداد مراجعهکنندگان کم بود میتوانستیم به هرکدام ۵ لیتر بیشتر بدهیم برای گرم نگاهداشتن یک اتاق. اگر هم تعداد مراجعهکنندگان خیلی زیاد میشد مجبور میشدیم قرعهکشی کنیم یا خودمان برویم برای شناسایی آنهایی که واقعاً نیاز داشتند. اولویت اول را گذاشتیم برای خانوادههایی که بیمار داشتند بعد آنها که از افراد مسن نگهداری میکردند و گروه سوم آنهایی که نوزاد یا کودک خردسال داشتند و سایر گروههایی که اولویت پیدا میکردند. ازآنجاییکه هیچ ایدهای نداشتیم که چه تعداد بیمار دارند، یا چه تعداد افراد مسن و غیره، هیچ حدسی نمیتوانستیم بزنیم که به مراجعهکننده چه میزان نفت بدهیم. همهچیز موکول شد به اینکه چه تعداد مراجعهکننده خواهیم داشت.
موضوع اعلام شد و چند روز هم فاصله گذاشتیم تا همه اهالی منطقهمان آگاه شوند که در ساعت ۸ صبح فلان روز هر کس که نفت میخواهد به مسجد مراجعه کند قبلش هم چون نگران بودیم که ممکن است خیلی شلوغ و ازدحام شود به کلانتری اطلاع داده بودیم. خودمان صبح زود رفتیم مسجد تصورمان این بود که از حدود یک ساعت قبلش یعنی از ۷ صبح مردم با گالنهای پلاستیکی شروع بهظاهر شدن خواهند نمود. شد ساعت ۸ و هنوز کسی نیامده بود، باورمان نمیشد اما ساعت ۹ شده بود و محض نمونه حتی یک نفر هم نیامده بود نفت مجانی بخواهد. بهتدریج متوجه میشدیم که ما چه قدر درباره واکنش مردم در خطا بودیم. مثلاً تحصیلکرده و انقلابی هم بودیم؛ اما عقلمان نرسیده بود که حتی یک نفر هم ممکن است مراجعه نکند. بار که یقیناً خیلیها بودند که بیمار در منزل داشتند، یا اطفال خردسال داشتند یا با افراد مسن زندگی میکردند که مجبور بودند حداقل یک اتاق را گرم نگهدارند، بااینحال هیچکدام نیامدند. باری که خیلیها به نفت نیاز داشتند اما استدلالشان ظاهراً این بود که «همسایه ممکن است از من بیشتر به نفت نیاز داشته باشد.»
من نمیدانم اگر امروز بعد از ۳۷ سال چنین وضعیتی پیش بیاید، چند نفر از اهالی چیذر تهران، یا میدان فرهنگ رشت، یا ساکنین چهارباغ عباسی اصفهان یا اهالی باجک قم یا چهارراه آبرسانی تبریز خواهند گفت که «ما نفت نیاز نداریم و همسایهمان نیازمند است.» یقیناً خیلیها از نخستین ساعات صبح جلوی مسجد با گالنهای کوچک و بزرگ جمع خواهند شد و بسیاری خواهند گفت که «هم مریض داریم، هم خردسال، هم میانسال، هم بزرگسال و هم وضعیتهای دیگری که آنها را در اولویت قرار خواهد داد.» (هم چنانکه ۷۵ میلیون برای یارانه ۴۵۵۰۰ تومان ثبتنام کردند و همه هم گفتند که به آن نیاز دارند.) از فردا هم نفت در بازار سیاه محله به چندین برابر قیمت خریدوفروش خواهد شد. بعد هم میبایستی یک دستگاه بازرسی هم درست کنیم که مدعیات مردم را بررسی کند و یک دستگاه نظارتی هم درست کنیم که بازرسی را کنترل کند و حراست را هم ایجاد کنیم که از مردم مراقبت به عمل آورد! و … که آن سه تای دیگری بپاید و… آنقدرها طول نخواهد کشید که میرسیم به نقطهای که امروز رسیدهایم.
و اگر در آذرماه سال ۵۷ رفراندوم یارانه در سوئیس برگزار میشد کمتر ایرانی شگفتزده میشد که چرا سوئیسیها از خیر دریافت ۷، ۸ میلیون تومان مفت و مجانی در ماه حاضرند بگذرند چون خودشان هم مصالح ملیتر و بزرگتری را لحاظ میکردند و باری که بسیاری از آنها به نفت نیاز داشتند، اما بهواسطه آن مصالح بزرگتر از گرفتن نفت مجانی خودداری میکردند. سؤال این است که چرا ۸۰ درصد سوئیسیها حاضر نیستند یارانه بگیرند اما ۹۰ درصد ایرانیها با اینکه بسیاری از آنها نیاز ندارند اما بازهم حاضر نیستند یارانه نگیرند؟ سؤال درستتر آن است که در این ۳۷ سال ما چگونه توانستیم اهالی چیذر شمیران سال ۵۷ را تبدیل کنیم به اهالی چیذر شمیران سال ۹۵؟
جگر نه ! جیگر
از جاهای دیگه هم میشه بودجه کم کرد جناب قرائتی ی قدری تامل میکردن به جاهای بهتری میرسید