پورمهدی ــ رمز ظهور امام زمان(عج الله)

2016-05-22
32 بازدید

بسم الله الرحمن الرحیم آن چه در مباحث مهدویت در مسأله ظهور حضرت ولی عصر(عج الله) محور اصلی و کلید گشایش و فرج است٬ اضطرار ما به آن حضرت است. بدان معنا که درد مند او شویم و به این باور و درک برسیم که حضرت نه فقط راهی در بین راه هاست٬ بلکه تنها […]

photo_2016-05-22_12-26-23

بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه در مباحث مهدویت در مسأله ظهور حضرت ولی عصر(عج الله) محور اصلی و کلید گشایش و فرج است٬ اضطرار ما به آن حضرت است. بدان معنا که درد مند او شویم و به این باور و درک برسیم که حضرت نه فقط راهی در بین راه هاست٬ بلکه تنها راه است و غیر از او راه دیگری برای نجات نیست. علم و یقین و معرفت و انتظار٬ اگر ما را به اضطرار رساند٬ ظهور رخ می دهد و فرج و گشایش اتفاق می افتد و گره ها باز می شود. قرآن می فرماید:« أَمَّنْ یُجیبُ‏ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ ؛ یا کیست آن کس که درمانده را ــ چون وی را بخواند ــ اجابت می کند٬ و گرفتاری را برطرف می گرداند٬ و شما را جانشینان این زمین قرار می دهد؟»آن چه در انسان حرکت و تلاش می آورد٬ احتیاج و اضطرار است٬ نه علم و یقین و معرفت های عقلی و حتی شهودی٬ چرا که شیطان با وجود شهود عوالم بالا٬ باز هم طرد و رجم شد و معصیت کرد٬ چون مستکبر بود و خود را محتاج و مضطر به ولی خدا نمی دانست. فکر می کرد بدون حجت و ولیّ خدا می توان به خدا رسید٬ لذا وقتی دستور سجده آمد٬ گفت: خدایا ٬ من تو را آن چنان عبادتی می کنم که احدی آن طور عبادت نکرده است.فقط مرا از سجده و خضوع در مقابل آدم معاف کن . خطاب آمد:« إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُریدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِید؛ من می خواهم عبادت شوم٬ آن گونه که من می خواهم ٬ نه آن گونه که تو می خواهی!»راه رسیدن به من فقط همین است و راه دیگری نیست. صراط مستقیم یکی بیشتر نیست. ولی شیطان نپذیرفت و از درگاه خداوند رانده شد. نه تنها در مسائل و مباحث مربوط به امام عصر(عج الله) اضطرار و نیاز٬ کارگشا و چاره و درمان است٬ که در موارد دیگر هم نقش کلیدی دارد. آن چه انسان را به سعی و تلاش وا می دارد نیاز و اضطرار است.همهٔ واجبات عقلی و شرعی بدون استثنا٬ اضطرارهای ما هستند که بدون انجام آن ها رسیدن به سعادت و کمال و قرب خدا امکان پذیر نیست و هیچ بدیل و جایگزینی هم ندارند و برای ساختن شخصیت و هویت انسانی و الهی ما ضرورت و وجوب دارند. مثلا نماز٬ واجبی است که چیزی جای آن را نمی گیرد و در ساختن شخصیت معنوی ما نقشی دارد که روزه یا حج یا امر به معروف و نهی از منکر آن نقش را ایفا نمی کند٬ چنان که خاصیت روزه و نقش آن به گونه ای است که جایگزین دیگری ندارد. بقیه واجبات هم همین طور هستند. در شخص ما و وجود جسمانی ما هر یک از اعضا نقش خود را دارد و کار خود را می کند. چشم جای گوش را نمی گیرد و کار خودش را می کند. گوش جای دست و پا را نمی گیرد و نقش خودش را دارد. دست و پا کار معده و روده را نمی کند. مغز کار قلب را نمی کند و هر کدام وظیفه خاص خود را انجام می دهند. ویتامین ها و پروتئین ها و آهن و کلسیم هم هیچ کدام جای دیگری را نمی گیرد و هر کدام هم برای بدن لازم و ضروری است. همین طور هر از واجبات الهی هم بخشی از شخصیت و هویت معنوی ما را می سازد و هیچ کدام جای دیگری و هیچ چیز دیگر جای آن ها را نمی گیرد. ابن مسعود به اندازهٔ یک تکبیره الاحرام دیر به نماز پیامبر رسید. به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد: اگر یک بنده آزاد کنم٬ جبران این مقداری که از من فوت شده را می کند؟ حضرت فرمودند: خیر. گفت: اگر دو بنده آزاد کنم چطور؟ فرمودند: خیر . بعد فرمودند:« وَ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فی الأَرْضِ جَمیعاً لَمْ تَکُنْ مُدْرِکاً فَضْلَها؛ اگر به اندازهٔ ثروت دنیا را هم انفاق کنی٬ جای فضیلت این مقدار نمازی که از تو فوت شد را نمی گیرد.» انفاق٬ ارزش و خاصیت خود را دارد٬ ولی جای نماز را نمی گیرد٬ جای روزه را نمی گیرد٬ جای واجب دیگری را نمی گیرد. در حدیث عمیق و قابل توجهی از امام باقر(ع) آمده است:« إِذا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤمِنُ دَخَلَ مَعَهُ فِی قَبْرِهِ سِتَّهُ صُوَرٍ؛ هرگاه بندهٔ مؤمن از دنیا برود٬ شش صورت مثالی وارد قبر و برزخ او می شوند.» یکی از این شش صورت از همه زیباتر و نورانی تر است. هر کدام از آن ها یک طرف انسان قرار می گیرند. آن که از همه نورانی تر و زیباتر است٬ بالای سر و بقیه سمت راست و چپ و جلو و پشت سر و پایین پا قرار می گیرند و او را از آسیب هایی که از هر طرف بر او وارد می گردد محافظت می کنند.آن گاه این صورت ها خود را معرفی می کنند . آن که سمت راست است ٬ می گوید: من نماز هستم.سمت چپی می گوید: من زکات هستم. آن که پیش رو است می گوید: من روزه هستم. پشت سری می گوید: من حج و عمره هستم و آن که پایین پاست می گوید: من خوبی ها و خیراتی هستم که تو به مؤمنان رساندی٬ احسان ها و خدمت هایی که به دیگران کردی. آن گاه این پنج صورت نورانی از آن که از همه زیباتر است٬ و بالای سر مؤمن بر همه اشراف دارد سؤال می کنند: تو کیستی که از همه زیباتر و نورانی تر هستی؟ می گوید:« أَنَا الْوَلَایَهُ لَآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ؛ من ولایت آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین هستم.» اما این که این شش طرف تفسیرش چیست؟ قطعا مراد٬ جهات جغرافیایی نیست. همان طور که می دانیم آخرت باطن دنیاست و این جهات شش گانه جهاتی است که انسان در دنیا از این جهات می تواند آسیب بخورد. این آسیب ها در نهایت مربوط به روح و جان انسان است و روح هم مادی نیست که چپ و راست و پایین و بالا داشته باشد. بنابراین٬ معنا ندارد بگوییم روح و روان من از سمت راست ضربه خورد یا از سمت چپش دچار آسیب شد. پس این جهات هر کدام کنایه از ناحیه و بخشی از زندگی ماست. مثلا سمت راست(یمین) یعنی سمت خوبی ها که دارای یُمن است٬ سمت دین و معنویت و کارهای خیر. سمت چپ (شِمال) یعنی نقطه مقابل یمین٬ بدی ها و آلودگی ها. شیطان برای بعضی از طرف راست٬ یعنی به اسم دین و خدا و مقدسات وارد می شود و برای بعضی از طرف چپ٬ یعنی از راه گناهان و شهوات و آلودگی ها می آید و آن ها را می فریبد. جهات دیگر که در این روایت به آن اشاره شده نیز هر یک راه های ورود شیطان است. شاید « پیش رو» آمال و آرزوهای انسان باشد که در پیش است و برای آینده در نظر دارد٬ گاه شیطان با جلوه دادن و بزرگ کردن آن ها انسان را دچار غفلت از آخرت و حرص و تعلق به دنیا می کند. کما این که « پشت سر» احتمالا اشاره به فرزندان و اموال آدمی است که آن ها را پشت سر می گذارد و از دنیا می رود. شیطان برخی را از طریق اموال و اولاد دچار فتنه می سازد و زمین گیر می کند. « پایین پا» هم شاید اشاره به عالم طبیعت و همین دنیایی باشد که زیر پایمان است و بر آن استقرار داریم و لوازم دنیایی و طبیعی آن مثل مرض و نقص و مرگ و میر و بلاهای طبیعی که گاه در هنگام ابتلا به آن ها شیطان از این طریق راه نفوذ پیدا می کند. « بالای سر» هم کنایه از عالم بالا و طرف خداوند است که با گناهان و ظلم ها درب رحمت و عنایت را از آن طرف می بندیم و خدای ناکرده دست عنایت حق برداشته می شود و شخص تا شک و ریب و کفر پیش می رود. پس این جهات شش گانه جوانبی است که انسان در دنیا می تواند مورد آسیب قرارگیرد. حال هر یک از این واجبات مثل نماز و روزه و زکات و حج یک سمت را حفظ می کنند و جلوی آسیب های آن جهت را می گیرند. یعنی هر کدام کارکرد و خاصیتی دارد و جلوی آسیب خاصی را می گیرد که از عهدهٔ عمل دیگر برنمی آید. البته همهٔ این ها تحت اشراف ولایت که بالای سر است کار می کنند و زیر سایهٔ او خاصیت دارند. اگر ولایت در بالای سر نباشد٬ دست عنایت خدا از سر مؤمن برداشته می شود و شخص از همان ناحیه دچار آسیب می شود٬ یعنی رحمت و عنایت خدا به او نمی رسد و آن وقت دیگر نماز و روزه و حج و زکات و احسانش فایده ای ندارند.از آن طرف هم اگر کسی ولایت داشته باشد٬ ولی نماز نخواند٬ یا زکات نپردازد٬ آسیب ها و آفت هایی را که از ناحیه راست یا چپ بر او وارد می شود٬ چیزی محافظت نمی کند. این کارکرد هر یک از واجبات است که بدیل و جانشین ندارد و ما به آن ها مضطریم. از مرحوم آیه الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی که عارف بزرگی بود٬ نقل شده که می فرمود: در تمام عمرم یک نماز صبح از من قضا شد و بلای بسیار سنگینی برایم اتفاق افتاد که الآن وقتی یک نماز شب از من فوت می شود٬ در آن روز منتظر بلا هستم. از مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی نقل شده است که یک روز صبح دیدم پدرم گریه می کند. من متوجه نشدم علت گریه او چیست. از مادرم پرسیدم: گریهٔ آقا برای چیست؟ مادرم گفت: باید دیشب نماز شب ایشان ترک شده باشد‌ زیرا ایشان وقتی نماز شبشان ترک می شود و از دست می رود٬ گریه و زاری می کنند. این خوبان قدر اعمال واجب و حتی مستحب را می دانستند ٬ قدر سحر خیزی و نماز شب و نقش آن را می دانستند که با فوت آن گریه می کردند.
« مرا در این ظلمات آن که رهنمایی کرد
نیاز نیمه شبی بود و گریهٔ سحری»
از مرحو آیه الله اراکی نقل شده است که می فرمودند: آیه الله شیخ عبدالله گلپایگانی از بهترین شاگردان مرجع بزرگ نجف٬ آخوند خراسانی بود. یکی از خوبان پس از مرگِ او٬ خوابش را دید. از او پرسید: آن طرف چه گذشت؟ شیخ عبدالله گفت: پس از مرگ از من پرسیدند: چه آورده ای؟ گفتم: درس و بحث و تحقیقات و کارهای علمی. ملائکه در آن خدشه و اشکال کردند. من نتوانستم جواب دهم. باز پرسیدند: دیگر چه آورده ای؟ گفتم: نماز و روزه و عبادات. باز اشکال کردند و ایراد گرفتند و من نتوانستم از عهدهٔ ایرادشان برآیم. باز پرسیدند: دیگر چه آورده ای؟ گفتم: زیارت ها و اشک ها و توسلاتی که داشتم. باز خدشه کردند و اشکال گرفتند( که مثلا فلانی که کمتر از تو بود٬ بیشتر از تو اشک و توسل و زیارت داشت٬ از شما توقع بیشتری بود.» باز گفتند: دیگر چه داری؟ گفتم: دیگر چیزی ندارم.
« چگونه سر زِ خجالت بر آورم بر دوست
که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم»
ملائکه گفتند: تو نزد ما گوهر گرانبهایی داری! گفتم: من که چیزی سراغ ندارم. گفتند: آن وقتی که در نجف بودی٬ عده ای از گلپایگان زیارت آمدند و میهمان تو شدند. چون پولی برای پذیرایی نداشتی٬ خواستی از بعضی تجار قرض کنی٬ لذا شبانه از خانه بیرون رفتی. در راه پایت به چیزی خورد و از رفتن عاجز شدی و نشستی و گفتی: این چه وضعی است؟ چرا من باید با این موقعیت علمی این قدر وضع مالیم خراب باشد که برای یک پذیراییِ ساده این قدر مکافات بکشم؟همان وقت به ذهنت آمد که این چه حرفی بود که من زدم و گله کردم! این جمع٬ مهمان امیرالمؤمنین(ع) هستند. این زحمت ها برای آنان ارزش این سختی ها را دارد. آن وقت گفتی: الحمدلله ربِّ العالمین.همان فکری که کردی و حمدی که گفتی٬ آن درّ گرانبها و گوهر با ارزشی است که پیش ما داری و برزخت را راه می اندازد و توشه بزرگ آخرت توست. آری اگر بدانیم حتی به یک نیت و فکر خوب ٬ به یک حمد گفتن در هنگام بلا و سختی چقدر محتاجیم و تا چه اندازه کارگشاست که آخرتی را تأمین می کند٬ آن وقت به سادگی از کارهای خیر نمی گذریم. و تلاش و سعی مان صد چندان می شود. برادر مرحوم علامه طباطبایی٬ آقای سید محمد حسن الهی طباطبایی٬ شاگردی به نام آقای ادیب داشتند که می توانست با روح مردگان ارتباط برقرار کند. مرحوم الهی توسط او با خیلی از علما و بزرگان تماس برقرار کرده و سؤالاتی از آن ها پرسیده بود. یک مرتبه با روح افلاطون مرتبط شده بود. او گفته بود: قدر یک « لا اله الّا الله» خودتان را بدانید. ما زمانی بودیم که این چیزها نبود حالا قدرش را می دانیم. پس نه فقط در مسائل مربوط به ظهور فرج حضرت ولی عصر(عج الله) اضطرار راه گشا و کید حل مشکلات است و حرکت و تلاش می آورد٬ که در تمامی دین و اعمال دینی٬ به خصوص واجبات هم اگر نیاز و اضطرارمان را درک کنیم٬ طور دیگری دینداری خواهیم کرد و تنبلی و بی حالی را کنار می گذاریم. اضطرار همه جا درمان است و مشکل گشا؛« وَ یَکْشِف السُّوء»
در این جا ممکن است کسی اشکال کند که مگر شما نمی گویید اضطرار مشکل گشا و کلید اجابت دعاست و بنا بر آیهٔ شریفهٔ « اَمّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ…» خداوند بدون قید و شرط جواب مضطر را می دهد٬ پس چرا بسیاری از درد مندها می گویند ما جوابی نگرفتیم؟! واقعا به اضطرار رسیدیم و کارد به استخوانمان رسید و درد مندانه حاجتمان را خواستیم٬ ولی دریغ از جواب.
جواب این است که بدون تردید خداوند دعای مضطر را جواب می دهد و اجابت می کند٬ اما معنای اجابت مضطر این است که خدا دعایش را بی پاسخ و بی جواب نمی گذارد. خدا بی اعتنا و بی توجه به دعای ما نیست و پاسخ مثبت و مناسب می دهد. معنای پاسخ مثبت و مناسب خدا این نیست که ما هر چه بخواهیم٬ خدا بگوید چشم٬ هر چند بر خلاف سنت های الهی٬ یا برخلاف حکمت و مصلحت خودمان باشد و باعث ضرر آخرتی برای دعا کننده و تباه کنندهٔ دینش گردد.
« والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
طرح مباحث و شبهات مهدویت در پایگاه bayyenat110.blogfa.com