محمد تقی معینیان – تاملی بر سخنان ریاست جمهوری ۲

2016-04-20
104 بازدید

بخش دوم:تاملی بر سخنان ریاست جمهور………. فرصت سوزی‌های چهار قرن اخیر در ایران نگاهی به تاریخ ۳۵۰ سال گذشته ایران، حکایت از فراهم شدن فرصت‌های طلایی زیادی برای رشد و توسعه کشور و ایجاد بسترهای گوناگون برای رونق اقتصادی، رشد فرهنگی، توسعه صنایع، ایجاد حکومت‌های مردم‌سالار و در کل رفاه عمومی ایجاد شده که به […]

معینیان محمد تقی

بخش دوم:تاملی بر سخنان ریاست جمهور………. فرصت سوزی‌های چهار قرن اخیر در ایران
نگاهی به تاریخ ۳۵۰ سال گذشته ایران، حکایت از فراهم شدن فرصت‌های طلایی زیادی برای رشد و توسعه کشور و ایجاد بسترهای گوناگون برای رونق اقتصادی، رشد فرهنگی، توسعه صنایع، ایجاد حکومت‌های مردم‌سالار و در کل رفاه عمومی ایجاد شده که به دلیل بی‌تدبیری، نابخردی، ماجراجویی‌های مسئولین دولتی و خیانت‌های خائنین داخلی و بد عهدی، و اقدامات ناجوانمردانه دول خارجی طرف تعهدات کشور (به‌ویژه دول روسیه و انگلستان) اکثر فرصت‌ها به بحران تبدیل شده و مشکلاتی لاینحل برای توسعه و استقلال و حتی تمامیت اراضی کشور ایجاد نموده است، متأسفانه در سوابق تاریخی کشور در این بازه زمانی مواردی ثبت شده که بعضی از فرصت سوزی‌ها حتی باعث تجزیه کشور و تفکیک و جدا شدن بخش‌های مهمی از بدنه کشور عزیزمان ایران شده است. در این نوشتار ابتدا مقدمتاً اشاره‌ای خواهد شد به تعدادی از وقایع مهم و فرصت سوزی‌های مهم بر باد رفته در طی چهار قرن گذشته و در پایان نیم نگاهی خواهیم انداخت به فرصت‌های طلایی ایجاد شده برای رشد و توسعه و رفاه عمومی در پسابرجام هسته‌ای
الف) تسلط افاغنه بر ایران در زمان شاه سلطان حسین صفوی
در زمان حکومت شاه سلطان حسین صفوی، گرگین خان حاکم شجاع و با تدبیر قندهار (افغانستان) میراویس رهبر فتنه‌انگیز طایفه غلجائی قندهار را که مرتب باعث تحریک افاغنه علیه پادشاه ایران می‌شد دستگیر و به اصفهان نزد شاه سلطان حسین فرستاد و ضمن نامه‌ای به پادشاه نوشت که آرامش و استقرار نظم درافغانستان مربوط به نگاهداری وی (تحت نظر) در اصفهان است. میراویس پس از ورود به اصفهان و مشاهده خرابی اوضاع دربار ایران و ضعف اراده شاه، درصدد برچیدن بساط سلطنت صفویه بر آمد. از شاه اجازه سفر به مکه را گرفت و با سفر به مکه از علمای اهل سنت مکه فرامین و فتاوی متعددی در موضوع وجوب قتل شیعیان توسط اهل سنت را گرفت و به ایران برگشت. به محض رسیدن به دربار شاه سلطان حسین، به شاه گوشزد کرد که در نزدیکی مرزهای غربی ایران با نیروهای گرجستان و ارمنستان برخورد کرده که قصد اغتشاش در ایران و به سلطنت رساندن گرگین خان حاکم قندهار (که از نژاد گرجی بود) را دارند. گفته میراویس مکار، ذهن شاه را مشوش کرد و شاه برای نظارت بر گرگین خان، میراویس حیله‌گر را به شغل کلانتری قندهار منسوب کرد. میراویس به محض رسیدن به قندهار نقشه قتل گرگین خان را کشید و سرانجام با اجرای نقشه خود وی را به قتل رساند و خود حاکم قندهار شد و با نشان دادن احکام و فتاوی علمای اهل سنت مکه راجع به قتل شیعیان که با خود از مکه آورده بود به سران و فرماندهان سپاه افاغنه که همگی سنی مذهب بودند آنها را به تمرد از حکومت شیعه صفوی تحریک و با جمع‌آوری نیرو برای حمله به پایتخت ایران بر آمد. ولی قبل از حمله به ایران به علت بیماری درگذشت و میر عبدالله برادر وی به حکومت قندهار رسید. حکومت میر عبدالله هم دوامی نیاورد و میر عبدالله توسط محمود (محمود افغان) پسر میراویس به قتل رسید و محمود حاکم قندهار شد، محمود به محض رسیدن به حکومت قندهار در صدد بدست آوردن تاج و تخت ایران بر آمد با لشگری ۳۰ هزار نفری از طریق سیستان به کرمان رفت و بدون مقاومت این منطقه را فتح کرد و از راه یزد قصد رسیدن به اصفهان نمود، حاکم و اهالی شهر یزد با شدت هر چه تمام تر در برابر دشمن ایستادگی کردند و مانع حرکت لشگر محمود به سمت اصفهان شدند. محمود وقتی تهور و شجاعت اهالی یزد را دید. تصمیم به بازگشت به قندهار نمود. قاصدی به سمت اصفهان نزد شاه سلطان حسین فرستاد و به پادشاه پیشنهاد نمود که با دریافت ۱۵ هزار تومان به قندهار بر می‌گردد
شاه پس از مشورت با درباریان بی کفایت و بی تدبیر ضمن زندانی کردن قاصد محمود افغان، به خواسته محمود اعتنایی نکرد. (فرصت سوزی) محمود پس از شنیدن خبر زندانی کردن قاصدش و بی اعتنایی پادشاه به وی، با پرداخت رشوه به حاکم یزد و قول حکومت بر کرمان و یزد به وی، از سد نیروهای یزدی گذشت و از راه یزد جهت تصرف پایتخت صفویه عازم اصفهان شد و در ۱۳ کیلومتری شهر اصفهان در منطقه (کلون آباد) اردو زد. شاه سلطان حسین (پادشاه بی اراده، بی حال و ضعیف‌النفس) که بصورت افراطی مراعات ظواهر دین و احترام علما و زهاد را می‌کرد.
با مشورت آنها، مبلغ ۱۵ هزار تومان درخواستی محمود افغان را برای وی فرستاد و از وی تقاضای مراجعت به قندهار را کرد. محمود با این خبط پادشاه ایران که ظاهر جبن و ترس وی را می‌رساند بر جرات و جسارت خود افزود و به جانب شهر اصفهان پیش راند و شهر اصفهان را محاصره کرد. سپاه شاه سلطان حسین با ۵۰ هزار نیرو به مقابله با محمود پرداختند. اما علیرغم اینکه سپاه صفویه دو برابر سپاه افاغنه بودند به علت فرماندهی ضعیف، در ابتدای جنگ محمود بر توپخانه ایران که بدون سرپرست بود دست یافت و سپاه صفویه را زیر آتش توپخانه گرفت و آنها را شکست داد.
در آن زمان ارامنه جلفای اصفهان داوطلبانه به خدمت پادشاه آمدند برای جنگ با افاغنه اما شاه نادان به دستور امرای خائن و مغرض ارامنه را خلع سلاح و روانه جلفا کرد(فرصت سوزی) محاصره شهر اصفهان، به دلیل مقاومت شجاعانه حاکم شهر، احمد آقا خواجه بگی که از مردم شریف و وطن پرست بود. ماه‌ها به درازا کشید و طولانی شدن محاصره شهر اصفهان، باعث خستگی و سرخوردگی شدید نیروهای افاغنه گردید و این نیروها سر به اعتراض و شورش علیه محمود برداشتند. در همان زمان به محمود خبر رسید که ملک محمود والی سیستان با ۱۰ هزار نیرو عازم اصفهان جهت رهایی آن شهر از شر افاغنه است.
محمود برای حفظ روحیه نیروهایش و نجات از منجلابی که در آن گرفتار شده بود. کسی را پیش پادشاه فرستاد و پیغام داد با گرفتن حکومت سیستان و کرمان و ۵۰ هزار تومان پول حاضر است از محاصره شهر اصفهان دست بردارد و به قندهار برگردد. پادشاه نادان وبی تدبیر به این خواسته اعتنایی نکرد.(فرصت سوزی)
بی اعتنایی پادشاه به پیام محمود، عاملی شد برای عصبانیت و تشدید روحیه انتقام خواهی در محمود و نیروهایش، و آنها را تحریک به تخریب روستاها و دهات اطراف شهر اصفهان نمود.
و محمود افغان به شدت از ارسال هر گونه مایحتاج برای مردم اصفهان از دهات و روستاها جلوگیری کرد.
این عمل موجب قحط و غلا در شهر اصفهان شد و بر ناامیدی و یاس پادشاه بخت برگشته ایران افزود. به نحوی که پادشاه روزی جامه سیاه بر تن، با نزدیکان و سران سپاه از شهر اصفهان خارج شد و به اردو محمود افغان رفت و تاج شاهی را با دست خویش بر سر دشمن مملکت گذاشت و با این عمل موجب رسوایی و ننگ ابدی برای ایران و ایرانیان گردید. محمود که از کشتار افاغنه توسط مردم قزوین سخت غضبناک بود به تلافی ا ین امرپس از رسیدن به پادشاهی (شاه سلطان حسین را زندانی و فرمان قتل تمام بزرگان و امراء و شاهزادگان صفوی را صادر کرد). می‌گویند پس از قتل محمود افغان توسط اشرف افغان، باز شاه سلطان حسین، تاج پادشاهی را بر سر اشرف گذاشت و به پادشاهی اشرف افغان بر ایران گردن نهاد و ننگین‌ترین و سیاه‌ترین دوران تاریخی حکومت شاهنشاهی را برای کشور ایران رغم زد.ادامه دارد………