عبدالرضا شیبانی : ای کاش همه ی دردها مثل دندان درد بود تا آدم به سرعت به صرافت می افتاد و برایش هزینه می کرد . دردهای فرهنگی از این بابت ” دردتر ” هستند که احساس نمی شوند . بنیان براندازترین دردها ، دردهای فرهنگی اند . وزوانی ها ضرب المثلی دارند که می […]
عبدالرضا شیبانی : ای کاش همه ی دردها مثل دندان درد بود تا آدم به سرعت به صرافت می افتاد و برایش هزینه می کرد . دردهای فرهنگی از این بابت ” دردتر ” هستند که احساس نمی شوند . بنیان براندازترین دردها ، دردهای فرهنگی اند . وزوانی ها ضرب المثلی دارند که می گوید ” کالجوش وسا خب هه غافلش جی وابی وا ازر ” خطرناک تر از بی درد بودن درد فرهنگی ، انکار آن توسط افراد مبتلابه است . از این بابت مثل از دست دادن سلامت روانی است . هیچیک از مجانین خود را بیمار نمی دانند . رسانه نداشتن ، رسانه ی مستقل نداشتن و مهمتر از آن احساس موهوم بی نیازی از رسانه اعم از مجازی و حقیقی درد خطرناک فرهنگی است .
رسانه هایی هم که رپرتاژ آگهی می شوند و مشی شان اینست که بنوسیند فلان مدیر ” فرمود و افزود و خاطرنشان ساخت و یادآور شد و تاکید کرد و ” در تکامل یافته ترین شکلشان می شوند ۲۰/۳۰ خودمان در رسانه ی ملی . خواننده ای هم ندارند . امروز روز ۲۲ بهمن است . روز شکوهمند پیروزی انقلابی با وصف اسلامی . روز سقوط حکومت شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله در ایران . ما هم در تصور خدایگانی شاه نقش داشتیم . وقتی می گفتیم : شاها تو زمردی و خصمت افعی / افعی به زمرد نگرد کور شود ” در شاه سازی ایفای نقش می کردیم . خلایق هر چه لایق ضرب المثلی میمه ای هم هست . ما با انقلاب اسلامی نشان دادیم که برای مردم سالاری لیاقت داریم . تبلور مردم سالاری در داشتن رسانه های مستقل است . رسانه ی مستقل رسانه ای که مدیران شهر و بخش و شهرستان و استان نگران انتشارش باشند . شاید این سخت به ذهن شما بنشیند و ظرفیت به چالش کشیده شدن را داشته باشد ، ولی واقعیت همین است . در روابط عمومی که بودیم تعاریف مختلفی از ” خبر ” خواندیم و شنیدیم اما درست ترین تعریف از خبر این بود ” خبر مفهومی است که فرد یا عده ای نمی خواهند منتشر شود ” متاسفانه رسانه های ما برای ادامه ی حیات ” دام التاییداته ” می شوند . شماره ی جدید هفته نامه ی خبررسان که در آستانه ی انتخابات منتشر شده است ، به لحاظ شخصیت تحریریه و سردبیر و مدیر مسئولش این نوید را می دهد که رسانه ای متفاوت باشد . واحد روابط عمومی زینتی فرماندار و استاندار و نماینده و دادستان نباشد . تریبون کسانی باشد که دستشان به جابی نمی رسد . صدای مردم را برساند . فاصله ی مردم را با برج عاج نشینی برخی ها کوتاه کند . فرهنگ ساز باشد نه تحت تاثیر فرهنگ موجود .
خبر رسان جدید که در سطح شهرستان منتشر می شود در نخستین شماره ، تقدم فضل بخش میمه را هم منظور نظر قرار داده است . به مدیران خبررسان تبریک می گویم و از اینکه شماره ی اول دور جدید را با شکلی مناسب منتشر کرده اند به ” خشت اول ” تعبیر می کنم . امید است با ادامه ی انتشار مستمر در قالب هفته یا دوهفته نامه و هر ترتیب انتشار دیگری ، رسانه ای متفاوت باشید .
جناب آقای شیبانی حق مطلب را ادا کردید
یوم الله ۲۲ بهمن مبارک
هموطن عیدت مبارک
لایک
جمعی از فرهنگیان اصفهان در نامه ای که خطاب به وزیر آموزش و پرورش نوشته و برای گروه سخن معلم ارسال کرده اند به برخی سخنان وزیر پاسخ گفته اند .
متن کامل این نامه به شرح زیر است
نامه فرهنگیان اصفهان در اعتراض به سخنان وزیر آموزش و پرورش
باغ بی برگی که می گویند همین جاست.
یک شب از هزاران شب خدا ، که وزیر در تربیون سیما سخن از خوب بودن معلم می گفت ؟
فرزندم گوش به زنگ گفته های وزیر بود تا شاید با دریافت مطالبات پدر ، قولی را که ماه هاست از پدر گرفته، بر آورد شود ؛ ولی در گذر شب، فرزندم با تمام دوست داشتنی هایش به پدر نگاهی معنی دار کرد و گفت: پدر، ای کاش معلم نبودی ، در آن لحظه تمام تلاش ها و لقب های پوچ و تو خالی شغل خود را که اکنون خشک بی روح بود در ذهن مرور کردم…
باز زبان بی زبانی چه بگویم ؟
باز هم ناامید نشدم و به خدا پناه بردم . سوالی در ذهنم می گذشت . مگر این معلم ها پرچم داران حرکت انقلابی عصر دانایی و یار امام راحل نبودند ؟ مگر نه این که آنها رساترین صدای انقلاب در شروع و در امتداد جنگ تحمیلی نبودند…..؟
مگر آنها شهید مطهری ها ، شریعتی ها و… نبودند که همواره امام راحل مان با تمام متانت و صداقت می فرمود : معلمی شغل انبیاست.
ما همان افرادی هستیم که با افتخار به این گونه جمله ها هنوز هم به خود می بالیم و با سعه ی صدر و چشم پوشی از خواسته های به حق خود و سرکوب نمودن آرزوهای خانوادگی ، سه دهه مشقت را با جان دل خریدیم تا مبادا دانش آموختگان مکتب تعلیم و تربیت از مسیر انقلاب گمراه شوند و منتظر ماندیم و…منتظر! تا امروز، فردا شود که آرزویش را داریم . ولی افسوس که باز هم امروز ، دیروز شد . نه اینکه تمام زحمت ها به باد انتقاد گرفته شود نه !
اشتباه نشود ما هم هنوز خواستار احترام و جایگاه اجتماعی خود هستیم .ما از شعار معلمی شغل انبیاست، بهره ای نمی خواهیم و تنها نامش را یدک می کشیم .
عزیزان !
امروز دیگر لقب ها پاسخ گوی نیازهای فرزندان قد کشیده مان نیست .
آری !
آنها کودکان بازی گوش دیروز نیستند که اگر آرزوی فلان وسیله بازی را داشته باشند و به آنها بگوییم این اَخِ است و اگر در مسیر حرکت کٌند زندگی در کنار رستوران های پر زرق و برق گذشتیم ، با هزاران ترفند یک بار دیگر بگوییم و اَخِه آن … نه !
آری !
عزیزان ؛ باغ بی برگی که می گویند همین جاست.
در این باغ بی برگی نهال یمان سر بلند کرده و در برابر بزرگان تعلیم و تربیت ایستاده و صادقانه می گویند : ای کاش معلم نبودی …!
مخاطبین امروزی و مسئولین دیروز که می گفتید این چنین و آن چنان . این معلمین همان افرادی هستندکه هنوز بزرگترین « کلُنی » انتخاباتی شما قانون گذاران می باشند ، این ها همان کسانی هستند. که در گذشته نه چندان دور مسئولین به بهانه هماهنگ سازی حقوق قانونی شان با دیگر کارمندان ارگان های دولتی و …. جمله “معلمین زیاد هستند” را بیان می کردند و امروز کار به جایی رسیده هر اعتراض معلم ها را برای خواسته های به حق و قانونی خود که صنفی و حقوقی است، نه سیاسی ؛ واکنش های متفاوت را به همراه دارد .
نمایندگان مجلس و خطیبان بزرگوار نماز جمعه، آنها را محکوم به این مهم می نمایند که معلم جایگاهش بسیار بزرگ است و نباید برای شکم انقلاب کند .
امروز ما همگی دل خوش به دولت اعتدال و معتقد به همدلی و هم زبانی مردم و دولت هستیم، هر حرکتی را مانند پتک بر سر مان نکوبید. یک طرف از بزرگی و رسالت مان سخن آغاز می کنید و از طرفی دیگر ما محکوم به فنا هستیم .
همکاران مسئول !
هنوز کار ما هدایت اندیشه سالم و پویاست . امروز دیگر زمانی نیست پاسخی به فرزندانمان بدهیم و بگوییم این و آن اَخ است. در این روز گار مادی و مادی پرور همه اطرافیان “ا ز مرغ ” حرف می زنند ….کسی دیگر از ” خروس ” نمی گوید زیرا هم به فکر سیر شدن شکم هستند و نه بیدار شدن !
حال که جناب وزیر محترم با این همه تجربه مدیریتی ، از نوع پوشش لباس و نوع تکلم و ظاهر معلمین سخن می گوید باید به خود شک کنیم نه رد که یا ما زیاد معلم فربه و خوش تیپ هستیم یا ایشان هنوز شناختی کافی از وضعیت درونی خانواده بزرگ فرهنگیان ندارند که ایراد به نوع تکلم معلم و لکنت زبان او می گیرید . نه اینکه هیچ کدام بدون عیب و ایراد باشیم نفس فکر و ایده ایشان کاملا به جا و منطقی است.
جناب وزیر محترم !
تا دیروز اگر از زیادی حقوق هایمان فربه نبودیم و سکته را نزده ، مطمننا در دوره ای نیز خدمت کرده ایم که ژولیده بودن معلم و شلختگی، نشانه یک معلم متعهد بود !
حال چه شد که یک بار به استاندارد های خوب می اندیشیم ؟
خدا می داند، هیچ ایرادی در فرمایش شما نیست ، چرا که وقتی شما از این دریچه خانواده بزرگ فرهنگیان را می نگرید دیگران نیز به شکل های مختلف ما را خطاب و عتاب می کنند.
حال که سخن از رسالت مهم معلّمی است، فرزندانمان چند نسل بزرگ و بزرگتر شده اند و دیگر کودکانی نیستند که با ” اقتصاد پفک نمکی” سر گرمشان کنیم .
امروز همین تبلیغ پفک های لوسی …مصداق زیاد لوس کردن ما معلم هاست از بس که فّربه شدیم رسالت خود را فراموش کرده ، هیکل و اندام هایمان تحلیل رفته و تبدیل به ایراد ، سر فصل برنامه های وزارت خانه شده.
جناب وزیر محترم!
یعنی من و شما خبر از چند شغل بودن معلم نداریم و نمی دانیم که امروزه معلم که هزاران دغدغه اقساط معوقه و وام ها و بدهی های محله ای به فروشگاه ها و در نهایت تنی فرسوده و خسته که نای رفتن به کلاس را ندارد نمی شناسیم ؟ یا که نمی خواهیم بشناسیم ؟ که در سفر استانی اصفهان فرمودید:
معلم ها به فکر شغل دوم باشند.
امروز دیگر پاسخی برای فرزندانمان نداریم، چرا ما معلم هستیم و !ولی هنوز به بودن در شغل خود افتخار می کنیم و پاسخ گوی جمله” بی سواد بودن معلم ها “از سوی وزیر محترم هستیم .
هنوز خرده سوادی مانده که در جواب سوال فرزندان خود ، سر درگریبان نباشیم چرا که در پاسخ گفتن به خواسته های کوچک خانواده به بن بست رسیده ایم و “نتیجه گرفتیم که واقعا زیادی هستیم” و در زیاد بودن خود می اندیشیم .
ما متعلق به همین سرزمین هستیم. چرا پس از گذشته سال ها خدمت، هنوز باید طومار جمع شود تا پاسخی و طلبی به حق دریافت و پرداخت شود .
جناب وزیر !
اگر خٌرد به جمله های شما گرفتیم سوء تفاهم نیست واقعیت است ، چرا که دیگر ترس داریم به فرزندانمان بگوییم دندان هایمان پوسیده شده ، چرا که او به خاطر دل ما از برنامه ها خود گذشت می کند تا پدرش سلامت خود را داشته باشد .
امروز از ترس چاقی زیاد نمی ترسیم چرا که زمینه ها برای چاق شدن فراهم نشد ؛ چرا که ممکن است فردا روز حکم اخراج مان به خاطر تناسب اندام به دست مان برسد. امروز می ترسیم در حضور فرزندانمان از درد واریس پاهایمان که تاول می شود حرفی بزنیم چرا که خون مردگی ها سرمای سال های گذشته هنوز ترمیم نشده است.
آن زمان که با عشق دورترین مسافت ها را پیمودیم تا آینده فرزندانمان را با نام معلمی رقم بزنیم و هنوز از اندک سوادمان به شما می گوییم ما معلم هستیم و نه گدا ،نه نیاز مند و ….دیگر القاب پوچ و تو خالی شما عزیزان را نمی خواهیم و شکر که همان معلم هستیم و نیازمان نیاز معنوی و پاسخ مان در عصر شی سروری و سلطه گرایی مادی که گریبانگیر همه ماست ؟
ما هر چه از معنویات نزد دانش آموزان خود سخن می گوییم با نگاه های معصومانه خود خطاب به مادیگر نخواهند گفت من معلم می شوم ! بلکه می پرسند چرا معلم شدید !
پاسخ این سوال که چرا دیگر کسی آرزوی معلم شدن را ندارد در نزدیکی شماست.
وزیر محترم!
سخن گفتن از این باغ بی برگی بسیار است . قبل از اینکه شما ترازوی قضاوت را در دست بگیرید ظرف عملکرد خود و دیگران بسنجید و با وجدانی آسوده جواب مطالبات فرهنگیان در زمینه های گوناگون را که هرکدام می تواند در زمان مقرر خود ، دردی از هزاران درد فرهنگیان درمان کند پاسخگو باشید.
قبل از اینکه برچسب اخلال گر و بی سواد بودن ، و واژه چاق و لاغر … به ما بچسبد، سری به خانه های فرهنگیان عروس دار و کسانی که که با بیماری های خاص دست و پنجه نرم می کنند ، محروم از بیمه های سلامت خاص هستند بزنید و خانواده ا ی که هنوز طعم پاداش ۳۰ ساله خود را نچشیده ، بی سرپرست می شوند را دیده اید ؟
آیا تاکنون آمار افسردگی معلمین را بررسی کرده اید ؟
اختلافاتی که امروز گریبان گیر خانواده های فرهنگی شده را تجزیه و تحلیل نموده اید؟
ما که عمرمان به سر شد ولی اگر درصدد جذب معلمین استاندارد هستید از جمله ی زیاد بودن هرگز وهرگز … استفاده نکنیم.
چرا که شما هم، جزیی از این خانواده زیادی هستید.
“هیچ ناز بالشی نرم تر از وجدان آسوده نیست.”
سلام لطف بفرمایید فرم اشتراک خبر نامه را از همین رسانه در اختیار علاقه مندان قرار دهید!
در ضمن علامت نقطه به عنوان یکی از نشانه های پایانی جمله در ابتدای سطر قرار نمی گیرد. برای اصلاح باید نقطه را به حرف اخر جمله چسباند.
دوستدار شما
حرفتان کاملاوصحیح است. الگوی درست علامت گذاری هم از مصادیق حرفه ای کار کردن خبر است.
بلافاصله بعد از پایان جمله و بدون فاصله نقطه، سپس فاصله و شروع جمله ی بعدی؛این است روش صحیح.
درد ما بی فرهنگی است
سرهنگ فک کنم شما وزوانی باشید